مبانی نظری علل تاثیرگذار بر حس تعلق مکانی ساکنین در سکونتگاههای رسمی و غیررسمی (docx) 166 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 166 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه علامه طباطبایی
دانشکده علوم اجتماعی
پایاننامه جهت اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته برنامهریزی توسعه منطقهای
عنوان تحقیق
عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی ساکنین در اسکان رسمی و غیررسمی
(نمونه: شهرجدیدپرند و نسیمشهر)
استاد راهنما دکتر محمد شیخی
استاد مشاور دکتر سعیده امینی
استاد داور دکتر محمود جمعهپور
دانشجو آناهیتا نظامی
تقدیم به همسرم که همواره حامی راهم بود...
چکیده
حس تعلق به مکان از اصلیترین عوامل اثر گذار بر روابط فرد با مکان است. این حس دربرگیرندهی عوامل گوناگونی است که کیفیت زندگی فرد در مکان را متاثر میسازد. وجود حس تعلق و یا عدم وجود آن میتواند بر رفتارهای افراد در مواجه با مکان بسیار اثرگذار باشد. این پژوهش با هدف بررسی و مقایسه عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان در میان ساکنین شهرجدیدپرند(اسکان رسمی) و نسیمشهر(اسکان غیررسمی) انجام گرفته است. در پژوهش حاضر در جهت نیل به هدف پیش گفته از روش ترکیبی استفاده شده است، به این ترتیب که از روش پیمایش در زمره روشهای کمّی و از روش بحث گروهی متمرکز در زمره روشهای کیفی بهره گرفته شده است. در این شیوه، بحث گروهی متمرکز برای شناخت بیشتر یا زمینه و شرایط یافتههای کمّی، بعد از پژوهش کمّی به عنوان روش تکمیلی به کار میرود. در این پژوهش از ابزار پرسشنامه برای گردآوری دادهها استفاده شده و برای بحث گروهی متمرکز به منظور کنترل جریان بحث، سئوالاتی(راهنمای بحث) تنظیم گردیده است. در روش پیمایش، از آمار توصیفی و استنباطی برای تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرم افزار SPSS و در روش بحث گروهی متمرکز، از تحلیل کیفی نتایج با تاکید بر شناسایی مضامین استفاده شده است. برای تعیین حجم نمونه در پیمایش از فرمول کوکران استفاده شد، بر اساس این فرمول حجم نمونهای که از جامعه آماری تحقیق به دست آمد، برای اسکان رسمی(شهرجدیدپرند) 196 سرپرست خانوار و برای اسکان غیررسمی(نسیمشهر) هم 196 سرپرست خانوار میباشد که به شیوه نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای که در زمرهی نمونهگیریهای تصادفی میباشد، انتخاب شدهاند. نتایج تحقیق حاکی از این امر است که در اسکان غیررسمی حس تعلق مکانی بیشتر از اسکان رسمی است و این مسئله ناشی از وجود سرمایه اجتماعی بالاتر در اسکان غیررسمی(نسیمشهر) نسبت به اسکان رسمی(شهر جدید پرند) است. نتایج تحلیل رگرسیون نیز بیانگر این است که حس تعلق مکانی در شهر جدید پرند به ترتیب از سرمایهاجتماعی، ویژگیهای فضایی- کالبدی و سرمایهفرهنگی و حس تعلق مکانی در نسیمشهر به ترتیب از سرمایهاجتماعی، سرمایهفرهنگی و ویژگیهای فضایی- کالبدی تاثیر میپذیرد. در مجموع باید گفت برطبق نتایج به دستآمده، سرمایهاجتماعی عامل اصلیِ اثرگذار بر حس تعلق به مکان در شهر جدید پرند و نسیمشهر است.
واژگان کلیدی: حستعلقمکانی، اسکان رسمی، اسکان غیررسمی، سرمایهاجتماعی، سرمایهفرهنگی،
نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی
با سپاس از
استاد راهنمای ارجمندم جناب آقای دکتر محمد شیخی به خاطر رهنمودهای ارزندهشان
استاد مشاور بزرگوارم سرکار خانم دکتر سعیده امینی به خاطر راهنماییهای بیدریغ و ارزشمندشان
استاد داور محترم جناب آقای دکتر محمود جمعهپور که از نظرات ایشان نهایت استفاده را بردم
و
تمامی اساتید بزرگواری که در طول دوران تحصیلم از محضرشان آموختهام
و در نهایت
پدر و مادر مهربان و صبورم که همواره مشوق و پشتیبان من در تمامی لحظات زندگیام بودهاند.
فهرست مطالب
فصل1 (کلیات تحقیق)1
1- 1 مقدمه2
2- 1 طرح مسئله3
3- 1 اهمیّت و ضرورت مسئله6
4- 1 سئوالات تحقیق7
5- 1 اهداف تحقیق8
1- 5- 1 هدف اصلی8
2- 5- 1 اهداف عملیاتی8
6- 1 قلمرو تحقیق8
1- 6- 1 قلمرو زمانی8
2- 6- 1 قلمرو مکانی8
فصل2 (ادبیات و مبانی نظری تحقیق)9
1- 2 مقدمه10
2- 2 حس تعلق مکانی11
1- 2- 2 تعریف مفاهیم مرتبط با حس تعلق مکانی11
1- 1- 2- 2 مکان11
2- 1- 2- 2 حس مکان16
3- 1- 2- 2 حس تعلق19
4- 1- 2- 2 حس تعلق مکانی21
2- 2- 2 بررسی ابعاد حس تعلق مکانی23
3- 2- 2 نظریههای حس تعلق مکانی25
1- 3- 2- 2 رویکرد روانشناختی(روانشناسیمحیطی)25
1- 1- 3- 2- 2 فریتز استیل26
2- 1- 3- 2- 2 ویلیامز27
3- 1- 3- 2- 2 شامای28
4- 1- 3- 2- 2 لو و آلتمن29
5- 1- 3- 2- 2 جنیفر کراس31
2- 3- 2- 2 رویکرد جامعهشناختی(پدیدارشناسی)32
1- 2- 3- 2- 2 یی فو توآن33
2- 2- 3- 2- 2 ادوارد رلف33
3- 2- 3- 2- 2 کریستین نوربرگ شولتز35
3- 2 عوامل اجتماعی- فرهنگی36
1- 3- 2 سرمایه اجتماعی36
1- 1- 3- 2 تعاریف و ابعاد36
2- 1- 3- 2 نظریهپردازان سرمایه اجتماعی38
1- 2- 1- 3- 2 پیر بوردیو38
2- 2- 1- 3- 2 رابرت پاتنام41
3- 2- 1- 3- 2 فرانسیس فوکویاما44
4- 2- 1- 3- 2 جیمز کلمن45
5- 2- 1- 3- 2 افه و فوش49
2- 3- 2 سرمایه فرهنگی51
1- 2- 3- 2 تعریف و ابعاد51
2- 2- 3- 2 نظریهپردازان سرمایه فرهنگی53
1- 2- 2- 3- 2 پیر بوردیو53
2- 2- 2- 3- 2 کالینز57
4- 2 عوامل فضایی- کالبدی57
5- 2جمع بندی مبانی نظری59
6- 2 پیشینه تحقیق62
1- 6- 2 پیشینه داخلی تحقیق62
2- 6- 2 پیشینه خارجی تحقیق79
3- 6- 2 جمع بندی پیشینه تحقیق85
7- 2 چارچوب نظری90
8- 2 مدل نظری تحقیق94
9- 2 سئوالات تحقیق95
10- 2 فرضیههای تحقیق95
فصل3 (روش تحقیق)96
1- 3 روش تحقیق97
2- 3 تکنیک گردآوری دادهها98
3- 3 فنون مورد استفاده برای تجزیه و تحلیل دادهها98
4- 3 جامعه آماری، حجم نمونه و شیوه نمونهگیری99
5- 3 تعریف نظری متغیرهای تحقیق100
1- 5- 3 حس تعلق مکانی100
2- 5- 3 سرمایه اجتماعی101
3- 5- 3 سرمایه فرهنگی102
4- 5- 3 نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی103
5- 5- 3 طول مدتِ سکونت(عامل زمان)103
6- 5- 3 ویژگیهای فردی104
6- 3 تعریف عملیاتی متغیرهای تحقیق104
1- 6- 3 حس تعلق مکانی104
2- 6- 3 سرمایه اجتماعی105
3- 6- 3 سرمایه فرهنگی106
4- 6- 3 نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی107
5- 6- 3 طول مدتِ سکونت(عامل زمان)108
6- 6- 3 ویژگیهای فردی108
7- 3 پایایی و اعتبار109
1- 7- 3 پایایی109
2- 7- 3 اعتبار110
فصل4 (یافتههای تحقیق)111
1- 4 مقدمه112
2- 4 شرح نمونههای موردِ مطالعه112
3- 4 نتایج پیمایش116
1- 3- 4 آمار توصیفی دادهها116
1- 1- 3- 4 جنسیت116
2- 1- 3- 4 سن117
3- 1- 3- 4 وضعیت تأهل117
4- 1- 3- 4 وضعیت اشتغال118
5- 1- 3- 4 نوع شغلِ افراد شاغل119
6- 1- 3- 4 قومیت121
7- 1- 3- 4 شیوه تصرف واحد مسکونی122
8- 1- 3- 4 مدت سکونت123
9- 1- 3- 4 حس تعلق مکانی125
10- 1- 3- 4 سرمایه اجتماعی125
11- 1- 3- 4 سرمایه فرهنگی125
12- 1- 3- 4 نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی126
2- 3- 4 آمار استنباطی دادهها126
1- 2- 3- 4 شهر جدید پرند126
2- 2- 3- 4 نسیمشهر133
3- 3- 4 مقایسه نمونههای موردِ مطالعه در شهرجدیدپرند و نسیمشهر138
1- 3- 3- 4 مقایسه متغیرهای تحقیق در شهرجدیدپرند و نسیمشهر138
2- 3- 3- 4 مقایسه فرضیات تحقیق در شهرجدیدپرند و نسیمشهر140
3- 3- 3- 4 مقایسه تحلیل رگرسیون در شهرجدیدپرند و نسیمشهر142
4- 3- 3- 4 نمودار تحلیل مسیر شهرجدیدپرند و نسیمشهر142
4- 4 نتایج بحث گروهی متمرکز143
1- 4- 4 شهرجدیدپرند143
2- 4- 4 نسیمشهر147
فصل5 (نتیجهگیری و ارائه پیشنهادات)152
1- 5 نتیجهگیری153
2- 5 پیشنهادات168
منابع171
پیوست183
راهنمای بحث گروهی متمرکز(FGD)184
پرسشنامه186
فهرست جداول
جدول 1- 2 سطوح مختلف تجربه مکان بر اساس دیالکتیک درون/ بیرون15
جدول 2- 2 مدلهای تاثیرگذاری حس تعلق مکانی بر سرمایه اجتماعی و مشارکت72
جدول 1- 3 تعریف عملیاتی متغیر حس تعلق مکانی104
جدول 2- 3 تعریف عملیاتی متغیر سرمایه اجتماعی105
جدول 3- 3 تعریف عملیاتی متغیر سرمایه فرهنگی106
جدول 4- 3 تعریف عملیاتی متغیر نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی108
جدول 5- 3 میزان آلفای محاسبه شده برای هر متغیر تحقیق110
جدول 1- 4 تحولات جمعیت در شهر جدید پرند(1393- 1385)113
جدول 2- 4 تحولات جمعیت در محدوده نسیمشهر(1390- 1345)114
جدول 3- 4 جنسیت پاسخگویان بر حسب محل سکونت116
جدول 4- 4 سن پاسخگویان بر حسب محل سکونت117
جدول 5- 4 وضعیت تأهل پاسخگویان بر حسب محل سکونت117
جدول 6- 4 وضعیت اشتغال پاسخگویان بر حسب محل سکونت118
جدول 7- 4 نوع شغل پاسخگویان بر حسب محل سکونت120
جدول 8- 4 وضعیت قومیت پاسخگویان بر حسب محل سکونت121
جدول 9- 4 شیوه تصرف واحد مسکونی پاسخگویان بر حسب محل سکونت122
جدول10- 4 مدت زمان سکونت پاسخگویان بر حسب محل سکونت123
جدول 11- 4 میزان حس تعلق مکانی پاسخگویان بر حسب محل سکونت125
جدول 12- 4 میزان سرمایه اجتماعی پاسخگویان بر حسب محل سکونت125
جدول 13- 4 میزان سرمایه فرهنگی پاسخگویان بر حسب محل سکونت125
جدول 14- 4 نگرش پاسخگویان به ویژگیهای فضایی- کالبدی بر حسب محل سکونت126
جدول 15- 4 همبستگی بین سرمایه اجتماعی و حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند127
جدول 16- 4 همبستگی بین سرمایه فرهنگی و حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند127
جدول 17- 4 همبستگی بین نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی و حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند128
جدول 18- 4 همبستگی بین مدت زمان سکونت و حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند129
جدول 19- 4 تفاوت میزان حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند بر حسب جنسیت129
جدول 20- 4 تفاوت میزان حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند بر حسب اشتغال، قومیت و شیوه تصرف واحد مسکونی130
جدول 21- 4 همبستگی بین سن و حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند131
جدول 22- 4 خلاصه مدل رگرسیون عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند132
جدول 23- 4 تأثیرگذاری تک تک عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی پاسخگویان پرند132
جدول 24- 4 همبستگی بین سرمایه اجتماعی و حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر133
جدول 25- 4 همبستگی بین سرمایه فرهنگی و حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر133
جدول 26- 4 همبستگی بین نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی و حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر 134
جدول 27- 4 همبستگی بین مدت زمان سکونت و حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر135
جدول 28- 4 تفاوت میزان حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر بر حسب جنسیت136
جدول 29- 4 تفاوت میزان حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر بر حسب اشتغال، قومیت و شیوه تصرف واحد مسکونی136
جدول 30- 4 همبستگی بین سن و حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر136
جدول 31- 4 خلاصه مدل رگرسیون عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر137
جدول 32- 4 تأثیرگذاری تک تک عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی پاسخگویان نسیمشهر137
جدول 33- 4 اختلاف میانگین متغیرهای تحقیق بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر138
جدول 34- 4 آزمون تفاوت معناداری میانگین متغیرهای تحقیق بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر139
جدول 35- 4 آزمون تحلیل واریانس یکطرفه متغیرهای زمینهای بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر139
جدول 36- 4 مقایسه فرضیات تحقیق بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر140
جدول 37- 4 مقایسه فرضیه جنسیت و حس تعلق مکانی بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر140
جدول 38- 4 مقایسه فرضیات اشتغال، قومیت، شیوه تصرف واحد مسکونی و حس تعلق مکانی بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر141
جدول 39- 4 مقایسه آزمون همبستگی سن و حس تعلق مکانی بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر141
جدول40- 4 خلاصهی مدل رگرسیون عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی بین پاسخگویان پرند و نسیمشهر142
فهرست اشکال
شکل 1- 2 مدل مونتگومری برای مکان14
شکل 2- 2 مدل پانتر برای حس مکان18
شکل 3- 2 مدل حس تعلق20
شکل 4- 2 سطوح مختلف حس تعلق21
شکل 5- 2 عوامل و مؤلفههای مؤثر در فرآیند رخداد دلبستگی در میدانهای شهری79
شکل 6- 2 مدل نظری تحقیق94
شکل 1- 4 نقشه موقعیت شهر جدید پرند113
شکل 2- 4 نقشه موقعیت نسیمشهر115
شکل 3- 4 جنسیت پاسخگویان بر حسب محل سکونت116
شکل 4- 4 وضعیت تأهل پاسخگویان بر حسب محل سکونت118
شکل 5- 4 وضعیت اشتغال پاسخگویان بر حسب محل سکونت119
شکل6- 4 نوع شغل پاسخگویان بر حسب محل سکونت120
شکل 7- 4 وضعیت قومیت پاسخگویان بر حسب محل سکونت121
شکل 8- 4 شیوه تصرف واحد مسکونی پاسخگویان بر حسب محل سکونت122
شکل 9- 4 مدت زمان سکونت پاسخگویان بر حسب محل سکونت124
شکل10- 4 نمودار تحلیل مسیر متغیرهای تبیینکننده حس تعلق مکانی بر حسب محل سکونت142
فصل 2
ادبیات و مبانی نظری تحقیق
1-2 مقدمه
در مبانی نظری تحقیق حاضر سعی میشود، مفاهیم، ابعاد و نظریات مربوط به حس تعلق مکانی مورد مطالعه قرار گیرد. با توجه به اینکه مفاهیم بسیاری در رابطه با این مفهوم مطرح شده، بحث را از مفاهیم ملموستر آغاز کرده تا زمینه برای درک بهتر مفهوم حس تعلق مکانی فراهم آید.
مفاهیم مشابه بسیاری مانند دلبستگی اجتماع، هویت مکانی، وابستگی به مکان، حسمکان، حساجتماع، تعلق به مکان و غیره وجود دارد که به طرز مشابهی با یکدیگر در ارتباط بوده و عمدتاً به جای هم مورد استفاده قرار گرفتهاند، بدون اینکه تلاشی برای تعریف مرزهای جداکننده و ایجاد تمایز میان این مفاهیم شده باشد(Van der Graff,2008:36).
جداسازی این مفاهیم به دلیل قرابت مرزهای آنها در سطح تجربی بسیار دشوار است. لذا در پژوهش حاضر، مفهوم حس تعلق به مکان که بر پایه حسمکان قرار دارد و به عنوان سطحی فراتر از آن است، مبنای کار قرار میگیرد.
مبانی نظری از سه بخش عمده تشکیل شده است. در بخش اول، 1) تعاریف مرتبط با مفاهیم مکان، حس مکان، حس تعلق و حس تعلق مکانی بیان میگردد؛ 2) ابعاد و مؤلفههای حس تعلق مکانی مورد توجه و بررسی قرار میگیرند؛ و 3) نظریههای حس تعلق مکانی در قالب دو رویکرد روانشناختی(روانشناسیمحیطی) و جامعهشناختی(پدیدارشناختی) مطرح میشوند. برای سنجش عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی، در بخش دوم، عوامل اجتماعی- فرهنگی(سرمایههای اجتماعی و فرهنگی) و در بخش سوم، عوامل فضایی- کالبدی(نگرش به ویژگیهای فضایی و کالبدی) مورد توجه قرار گرفته و در نهایت یک جمعبندی از مجموعه مبانی نظری ارائه میشود.
2-2 حستعلقمکانی
1-2-2 تعریف مفاهیم مرتبط با حستعلقمکانی
1-1-2-2 مکان
مِرلوپونتی(264:1962) معتقد است که "فضا وجودی است و وجود فضایی". به عبارت دیگر، معنای ادراک شده از محیط، دارای جنبههای فضایی است که به گفته شولتز(1381) چارچوبی را برای اعمال انسان مشخص میکند. چنین فضایی، فضای جغرافیایی به مفهوم فیزیکی نیست، بلکه با ویژگیها، رویدادها و روابط حاکم بر مکان پیوند دارد، بنابراین خنثی و یکنواخت نیست. هیچ دو نقطه در فضا شبیه یکدیگر نبوده و هر یک با ویژگی محتوای آن تعریف میشود(کاسیرر،1378). مکان جایی است ورای یک نقطهی جغرافیایی که قابل مشاهده بر روی نقشه باشد و یا یک دورنما و منظره که در عکس و نقاشی بگنجد. مکان به طور جدایی ناپذیری بر ساحت زندگی انسان و وقایعی که در آن اتفاق افتاده و به آن شکل داده، پیوند دارد. جایی است که سخنان گفته شده، آراء و نظریات رد و بدل شده، پیمانها بسته شده و تقاضاها خواسته شده است. اساس مفهوم مکان با مفهوم حضور انسانها در آن همراه است. اعتبار مکانها به انسانهایی است که در آنها زیستهاند. زمانی که انسان فضایی را میشناسد و یا احساس میکند، هرچند لمسناشدنی و بیشکل باشد، حس و یا ایده مکان شکل گرفته است."انسانها به صورت فردی یا گروهی با الصاق معنا به فضا آن را به مکان تبدیل میکنند"(Carmona & Tiesdell,2007:110). در همین خصوص رِلف(1976) مکان را در پیوند با سرنوشت انسان و موجودیت او میداند. انسان بودن یعنی زندگی در دنیایی پر از مکانهای متمایز و مشخص، یعنی داشتن مکان خود و شناختن اینکه زندگی در درون مکان رخ میدهد.
به اعتقاد تیلور(1999) نخستین وجه تمایزی که در "جریان همسنجی مکان و فضا" برجسته میشود، سطح انتزاع آن دو مفهوم است. تقریباً هر انسان، مکان را آسانتر از فضا درک و تجربه میکند و در مقایسه با فضا، ضرورت مکان برای زندگی فردی و اجتماعی را به سادگی احساس میکند. افراد حتی فضا را هم به واسطه مکان درک میکنند و فضایی جدا از مکان را غیر قابل تصور میدانند. این تفاوت در درک مکان و فضا از آنجا ناشی میشود که در واقع فضا انتزاعیتر از مکان است(سرمست و متوسلی،135:1389). انتزاعیتر بودن فضا نسبت به مکان از جنبههایی دیگر نیز قابل بحث است. فضا عبارت است از همهجا، ولی مکان جایی معین است. بدون شک، تصور همهجایی باید دشوارتر از تصور جایی معین باشد. مکان محتوا دارد ولی فضا نوعی خلاء است. مکان بسیار آسانتر از فضا مرزپذیر و قابل تحدید است، درحالیکه فضا بیمرکز و مرزناپذیر است (Morley & Robins,1996:115). آنچه در خصوص ماهیت مکان مورد تایید است، جدای از تفاوت ماهوی با مفهوم فضا، رابطه وثیق آن با مفاهیم انسانی، ادراکات، تجربیات و تعاملات اجتماعی و از سویی، اتفاق نظر بر ماهیت چندبُعدی و فهم کلینگرانه از "مکان" است(مظلومی،7:1389).
مکان، عنصر اصلی هویت ساکنان آن است. انسان با شناخت مکان میتواند به شناخت خود نائل شود. انسان از مکانهای متفاوت تصویرهای متفاوتی در ذهن دارد. احساسات او میتواند بر روی ادراکاتش از محیط و شکلگیری تصویر ذهنی از مکان تاثیرگذار باشد. همین تصاویر ذهنی انسانها است که به مکان هویت میدهد. علاوه بر ساختار کالبدی مکان، خاطرات افراد در هویت بخشیدن به مکان مؤثر است. بحران مکان به مفهوم بحران اجتماعی از فضا و زمان، از بارزترین مشکلات شهرسازی معاصر است، بحرانی که در ایجاد فضاهای شهری فاقد هویت، فاقد تاریخ و ارتباط تبلور یافته است(پرتوی،42:1382).
مکان، مرکز عمل آگاهانه و ارادی انسانها است. مرکزی است که در آن از رویدادهای مختلف، تجربه میآموزیم. رویدادها و عملکردهای آگاهانه، تنها در ساخت مکانهای معین پراهمیت جلوه میکنند. علت افتراق مکانها، تمرکز ارزشها، دیدگاهها، هدفها و تجربههای مختلف در آنها است. از این رو مکانها، عوامل اصلی در سامانمندی تجربیات و قضاوتهای ما از جهان میباشند (شکویی،275:1383).
مکانی که یک گروه در آن زندگی میکنند، تخته سیاهی نیست که بتوان بر روی آن نشانههایی نوشت و بعد پاک کرد. مکان از گروه تاثیر میپذیرد و بر گروه تاثیر میگذارد. "هرگونه فعالیت گروه، بیانی فضایی پیدا میکند و مکانی که گروه در آن زندگی میکند، تنها گردآمدهای از این بیانها خواهد بود. هر جنبه و هر جزئیاتی از این مکان، دارای معناهایی است که تنها برای اعضای همان گروه ادراک پذیر است"(پاکزاد،422:1388).
مکان جایی است که انسان به آن حس تعلق دارد و آن را قسمتی از وجود خود میپندارد. چرا که زندگی بشر در هرجایی قرار نمیگیرد. مکان، محل و سرزمین برای مردم بسیار اهمیت دارند، چرا که توانایی هویتسازی بسیار بالایی دارند. حس تعلق به مکان در درجهی نخست به معنای خاص و متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن - تداوم داشتن- و به جمع تعلق داشتن است. مکان، مهمترین عاملی است که این نیازهای هویتی را تامین میکند. به عبارتی روشنتر، مرزپذیری و قابل تحدید بودن مکان این امکان را فراهم میکند که انسانها با احساس متمایز بودن، ثبات داشتن و تعلق به جمع داشتن، امنیت و آرامش لازم را برای زندگی کسب کنند(گلمحمدی،230:1381).
احساس متمایز بودن از دیگران، نیازمند وجود مرزهای پایدار و کم و بیش نفوذناپذیر است. هر اندازه این مرزها و تفاوتهای مبتنی بر آنها شفافتر و دقیقتر باشد، نیاز به متمایز بودن از دیگران به خوبی تامین میشود. از آنجا که ترسیم چنین مرزها و تفاوتهایی روی قلمرو مکانی و بازتولید و حفظ آنها آسانتر است، مکان و سرزمین به صورت بستری بسیار مناسب برای هویتسازی و احساس تعلق داشتن به مکان در میآید(گلمحمدی،230:1381). مکان علاوه بر مرزپذیر و قابل تحدید بودن، ثبات نیز دارد، بنابراین با تامین نیاز به تداوم داشتن و پایدار بودن، منبعی مهم در تامین هویت به شمار میآید(Morley & Robins,1992:121). ویژگی دیگر مکان، تامین انسجام اجتماعی که احساس تعلق داشتن به جمع را ممکن میکند، میباشد(تاجیک،50:1384-53). مکان، به واسطه محدود کردن روابط اجتماعی در قلمرویی نسبتاً کوچک و بسته، احساس تعلق به گروه را پدید آورده، تقویت میکند و بدین ترتیب بر تراکم روابط بیواسطه و چهره به چهره میافزاید، بنابراین مکان به عنوان مؤثرترین عامل در هویتیابی به شمار میآید(گلمحمدی،231:1381).
از سوی دیگر کانتر و مونتگومری با اتخاذ رویکرد اثباتی به دنبال دستیابی به الگویی قابل تعمیم از مفهوم مکان هستند که توانایی خلق مکان و بهرهبرداری از آن را ممکن کند. مونتگومری (1998) مکان را فصل مشترک از فرم، فعالیت و تصویر ذهنی میداند. معیارهای مقیاس، تراکم، نفوذپذیری، بافت، عرصه و نسبت توده و فضا در ماهیت کالبد یا فرم تاثیرگذار است. فعالیت در مکان تابع سرزندگی، تنوع، برنامههای جمعی، سنن و آداب محلی؛ و تصویر ذهنی کاربران نیز متاثر از نماد و نشانه موجود، خوانایی، تجربیات حسی، تداعیها و دسترسی روانی است. مونتگومری معتقد است، درحالیکه معانی مکان، ریشه در خصوصیات کالبدی و فعالیتهای وابسته به آن دارد، ولی آنها خصوصیات کالبدی مکان را شکل نمیدهند؛ بلکه مقاصد و تجربیات انسانی هستند که خصوصیات مکان را شکل میدهند. بنابراین آنچه را که محیط ارائه میدهد، عملکردی است که عمل ارزندهی خود ما آن را شکل میدهد"(مدیری،76:1387).
شکل 1- 2 مدل مونتگومری برای مکان (ماخذ: Montgomery,1998:98)
کانتر در تکمیل ایده مونتگومری مدلی از مکان را ارائه میدهد که تبیینکننده رابطه میان مؤلفههای سازنده هر مکان است. وی برای هر مکان سه مؤلفه میشناسد: ویژگیهای فیزیکی، فعالیتها و تصورات. به باور او ما نمیتوانیم مکانی را کاملاً بشناسیم یا بیافرینیم تا هنگامی که بدانیم: انتظار چه "رفتاری" را در آن مکان داریم؛ "ویژگیهای فیزیکی" آن مکان چگونه باید باشد؛ و "تصورات" یا ذهنیتی که مردم از آن "رفتار" در آن "محیط فیزیکی" دارند چگونه است (پاکزاد، 240:1388). وی در کتاب روانشناسی مکان، میکوشد تا پیوند میان انسان و محیط پیرامونش را به کمک مفهوم "مکان" و تشریح و گسترش آن به حیطه قلمرو فیزیکی تبیین نماید(پاکزاد،224:1388).
کانتر در توضیح کاربرد مدل ارائه شده، تاکید میکند که برای تعریف مکانها از هر یک از مؤلفههای "ویژگیهای فیزیکی، فعالیتها و تصورات" میتوانیم آغاز کنیم. اگر ساختار فیزیکی وجود ندارد میتوان با تعریف فعالیتها و گروهبندی فعالیتهایی که قرار است در طرح مورد نظر رخ بدهد آغاز کرد و پس از شناسایی این فعالیتها به تعریف و شناخت تصورات و انتظاراتی که از این فعالیتها وجود دارد، ارتباط میان آنها و فرمهای فیزیکی متناسب این رفتارها پرداخت(پاکزاد،241:1388).
علاوه بر مباحث فوق، یکی دیگر از موضوعات عمده در خصوص مکان، بحث ساختار مکان و دیالکتیک درون و برون است که عامل اصلی در چگونگی حضور انسان در مکان و تجربه مکان میباشد. رِلف(1976) ارتباط بین عرصه درون و بیرون را دیالکتیکی زیربنایی برای تجربه و رفتار محیطی انسان میداند. مکانها از طریق درجات مختلفی از "در درون بودن" و "در بیرون بودن"، هویتهای مختلفی را نزد مردم کسب میکنند(پرتوی،1387). نوع ارتباط فرد با مکان و تجارب انسانی منجر به شکلگیری طیف متنوعی از شناخت و ادراک آن میگردد. بر این اساس، رِلف مجموعهای از این روابط را در سلسله مراتبی هفت گانه از تجربه حضور فرد در یک مکان به شرح زیر طبقه بندی میکند:
جدول 1- 2 سطوح مختلف تجربه مکان بر اساس دیالکتیک درون/ بیرون
سطوح تجربه مکانمشخصههاعرصه بیرونی وجودی(existential outsideness)احساس جدایی از مکان، حس بیگانگی، عدم واقعی بودن، ناخوشایندی و غیرقابل تحمل بودن مکان برای فرد(مانند احساس افراد بیخانمان یا دلتنگی برای خانه و وطن "بیخانمانی و غربت" )عرصه بیرونی هدفمندانه(objective outsideness)مطالعه مکان مجزا از تجربه مکان به عنوان یک ابژه(شیء)، نگرش بیطرف، منطقی و علمی نسبت به مکان(مانند رویکرد برنامهریزان، طراحان و سیاستگذاران)عرصه بیرونی ضمنی(اتفاقی)(incidental outsideness)مکان به عنوان پس زمینه یا جایگاهی برای نوعی فعالیت(مانند حضور در کنفرانسها و اجلاسها، عبور از منظره طبیعی در هنگام رانندگی)عرصه دورنی غیرمستقیم(واسطهای)(vicarious insideness)تجربه مکان به روش غیرمستقیم از طریق تصور و تخیل(مانند دیدن، خواندن یا گوش کردن آثار هنرمندان، داستان، نقاشی، موسیقی، فیلم و...)عرصه درونی رفتاری(behavioral insideness)دقت و توجه سنجیده به ظاهر مکان(به عنوان مجموعهای از اشیاء، مناظر و فعالیتها) و جزئیات آن به طور آگاهانه، شناسایی مسیرها، نشانهها و دیگر عناصر مکان، فهم "اینجا" بودن نه در جای دیگر(مانند آشنایی با یک مکان جدید)عرصه درونی همدلانه(empathetic insideness)مشارکت عاطفی و همدلانه در یک مکان که مستلزم تلاش آگاهانه جهت ادراک و شناخت عمیق مکان، اشتیاق برای پذیرش معانی یک مکان، علاقه و توجه صمیمانه و صادقانه به مکان، دانستن و احترام به نمادهایش و همذاتپنداری با مکان میباشد(یکی از جنبههای مهم بررسی مکان به روش پدیدارشناسانه است، مانند تجربه مکانی مقدس)عرصه درونی وجودی(existential insidense)تجربه مکان بدون تفکر خودآگاهانه و از پیش سنجیده شده اما لبریز از معانی، حس آشنا بودن و تعلق به مکان، عمیقترین نوع تجربه مکان (مانند تجربه افرادی که در خانه، زادگاه یا محلشان هستند)
(منبع: برگرفته از کتاب مکان و بیمکانی، رلف،1389 و پدیدارشناسی مکان، پرتوی،1387)
2-1-2-2 حسمکان
اصطلاح حسمکان از ترکیب دو واژه حس و مکان تشکیل شده است. واژه حس در فرهنگ لغات آکسفورد سه معنای اصلی دارد: نخست، یکی از حواس پنجگانه. دوم، احساس، عاطفه و محبت که در روانشناسی به درک تصویر ذهنی گفته میشود، یعنی قضاوتی که بعد از ادراک معنای شیء نسبت به خود شیء در فرد به وجود میآید که میتواند خوب، جالب و یابد باشد. سوم، توانایی در قضاوت درباره یک چیز انتزاعی(مانند: معنای حس در اصطلاح حس جهتیابی که به مفهوم توانایی یک فرد در پیدا کردن مسیر یا توانایی مسیر در نشان دادن خود به انسان است) و در نهایت حس به معنای شناخت تام یا کلی یک شیء توسط انسان میباشد. اما واژه حس در این اصطلاح بیشتر به مفهوم عاطفه، محبت و تجربه کلی مکان یا توانایی مکان در ایجاد حس خاص یا تعلق در افراد است(فلاحت،60:1385).
مکان نیز یکی از مفاهیمی است که در علوم و رشتههای گوناگون با قرائتهای مختلف به کار برده میشود. "مکان بخشی از فضاست که به وسیله شخص یا چیزی اشغال شده و دارای بار معنایی و ارزشی است. اگر فضا امکان وقوع حرکت را میدهد، مکان درنگی پدید میآورد. هویت یک مکان، آمیزهای خاص از روابط اجتماعی است و بدین خاطر همواره بدون ثبات، مجادلهای و چندگانه میشود"(شعله،19:1385). مکانها اهداف یا کانونهایی هستند که حوادث و رویدادهای معنیدار هستی خود را در آنها تجربه میکنیم و در عین حال نقاط عزیمتی هستند که از طریق آنها به جهتیابی در محیط نایل میشویم و در آن دخل و تصرف میکنیم(پرتوی،71:1387).
حسمکان بیانگر این است که مردم هنگام حضور در فضا چیزی فراتر از خصوصیات کالبدی و حسی را درک میکنند و میتوانند به روح مکان دست یابند. مفهوم حسمکان، ماهیت مکان را مشخص میکند و در مکانهایی یافت میشود که دارای کاراکتری مشخص و متمایز هستند (پرتوی، 122:1387). حسمکان، به معنای ادراک ذهنی مردم از محیط و احساسات کم و بیش آگاهانه آنها از محیط خود است که شخص را در ارتباطی درونی با محیط قرار میدهد، به طوری که فهم و احساسات فرد با زمینه معنایی محیط پیوند خورده و یکپارچه میشود، این حس عاملی است که موجب تبدیل یک فضا به مکانی با خصوصیات حسی و رفتاری ویژه برای افراد خاص میگردد. حسمکان علاوه بر اینکه موجب احساس راحتی از یک محیط میشود، از مفاهیم فرهنگی مورد نظر مردم، روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه در یک مکان مشخص حمایت کرده و باعث یادآوری تجارب گذشته و دستیابی به هویت برای افراد میشود(فلاحت،57:1385). در بیان مفهوم حس مکان، باید به این اصل توجه داشت که حسمکان یک مفهوم عام است که بر پایهی آن حس تعلق به مکان به عنوان یک مفهوم خاص شکل میگیرد، بنابراین حس مکان زمینهساز تعریف و شکلگیری حس تعلق به مکان است و بستری مناسب را برای آن فراهم میآورد.
حسمکان بدین معناست که مردم تجربیاتی ورای خصوصیات فیزیکی مکان، که از طریق حسهای پنجگانه قابل حصول است، داشته باشند و نوعی حس تعلق به روح مکان پیدا کنند (Carmona,2003:91). ارزشهای فردی و جمعی بر چگونگی حسمکان تاثیر میگذارند و حس مکان نیز بر ارزشها، نگرشها و رفتار فردی و اجتماعی افراد در مکان مؤثر است و افراد معمولاً در فعالیتهای اجتماعی با توجه به چگونگی حسمکانشان شرکت میکنند(Canter,1971:17).
حسمکان اشاره به رابطه فرد با محیط، و رابطه حسی بین فرد و مکان دارد و مفهومی است که جنبههای نمادی و احساسی را دربرمیگیرد(Eisenhauer et al,2000:421-441). حسمکان وابستگیها و تعلقات یک فرد یا گروه از محیط زندگیشان را دربرمیگیرد (Stedman,2002:561-581) و نیز شرح و توصیفی از فضای اطراف یک مکان و کیفیتی از محیط و امکان جذب به وسیلهی یک حس ناشناخته که باعث بازگشت افراد به آن مکان میگردد را شامل میشود(Billing,2005:117-139). به عبارتی حسمکان یک ساختار چند بُعدی است که اعتقادات، هیجانات و روابط مشترک از رفتارها را در یک جایگاه جغرافیایی خاص نشان میدهد (Bradley & Stedman,2006:316-327).
حسمکان حاصل ارتباط درونی انسان، تصورات ذهنی و ویژگیهای محیطی است. این مفهوم از یک سو ریشه در تجربههای ذهنی(مانند خاطره، سنت، تاریخ، فرهنگ و اجتماع) دارد و از سوی دیگر متاثر از زمینههای بیرونی و عینی در محیط(مانند منظره، بو وصدا) است که باعث تداعیهای مختلف از یک مکان میشود. بنابراین حس مکان مفهومی کلی و پیچیده از احساسات و دلبستگی انسان نسبت به محیط است که در اثر انطباق و استفاده انسان از مکان به وجود میآید، به این معنا که حسمکان امری از پیش تعیین شده نبوده بلکه از تعامل انسان با مکان در زندگی روزمره ایجاد میشود. به این ترتیب فرد به مکانی که در آن زندگی میکند مجموعهای از پیش تصورات دریافت شده قبلی را میدهد، این پیش تصورات چگونگی پاسخ او به محیط را شکل میدهند. در بعضی مواقع فرد به مکانی که با این پیش تصورات شکل گرفته، در طول زمان شکل جدیدی میدهد. به همین دلیل یکی از اصلیترین اهداف برنامهریزی شهری نیز، ایجاد حس دلبستگی در افراد است، که همراه با احساسات و ادراکاتی است که مردم از طریق تجربه یک مکان به دست میآورند (Carmona et al,2003:13-36).
حسمکان در شدتهای متفاوتی بسته به فرد، سابقه و تجربه خود در مکان رخ میدهد. هیچ دو نفری دارای دریافتهایی مشابه، ارزشهایی مشابه و احساسات مشابهی در مورد یک مکان در فضا و زمان نیستند(Norton & Hannon,1997). شدت حسمکان فرد در نگرشها و رفتار فرد منعکس میشود. اینکه چگونه با آن مکان شناخته میشود، چه قدر به آن وابسته است و همچنین سطح تعهد و احساسات وی نسبت به مکان چه قدر است(Kaltenborn,1998). هر چه حس فرد از مکان قویتر باشد، اتصال وی به مکان نیز - بدانگونه که احساس میکند - بیشتر خواهد بود.
به منظور درک بهتر مفهوم حسمکان میتوان از مدل جان پانتر کمک گرفت، وی سه مؤلفه را در خلق حسمکان دخیل میداند. مدل "حسمکان" جان پانتر را که بر سه گانه بودن مؤلفههای دخیل در خلق حسمکان دلالت دارد، میتوان از روایتهای فرعی مدل کانتر دانست، بر اساس مدل جان پانتر سه مؤلفه "محیط کالبدی"، "فعالیت" و "معنا" در خلق حسمکان دخیل هستند که به نحو قابل ملاحظهای با سه مؤلفه پیشنهادی کانتر یعنی "محیط کالبدی"، "فعالیت" و "تصور ذهنی" تشابه دارند(گلکار،52:1380-51).
شکل 2- 2 مدل پانتر برای حسمکان(ماخذ: Carmona & Tiesdell,2003: 99)
3-1-2-2 حس تعلق
یکی از علاقهمندیهای فراگیر در انسانها برقرار کردن و حفظ ارتباط با دیگران، نهادهای اجتماعی و خویشتن است. تعلق یکی از اجزای اتصال خویشتنِ فرد به بافت مردم، مکانها و اشیای پیرامون است(Hagerty et al,1992:172).
هرم نیازهای انسانی آبراهام مازلو که بنا به گفته جان لنگ در جهت تشریح "نیروهای داخلی"- زیستشناختی، خودآگاه و ناخودآگاه- و گونههای نیازها از بنیادیترین تا عالیترین شکل آنهاست، در سال 1954 ارائه شد. مازلو در این دستهبندی، نیازها را از قویترین تا ضعیفترینشان به ترتیب در شش دسته نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای ایمنی، نیازهای تعلق و دوست داشتن، نیاز به حرمت، نیاز به خودشکوفائی و نیازهای شناختی و زیباشناختی ارائه کرده است. مازلو نیازهای انسانی را در دو گروه نیازهای اساسی یا اولیه و نیازهای برتر یا عالیه دستهبندی مینماید. بر اساس این دسته بندی، نیازهای اساسی و اولیه انسان به ترتیب شامل: نیازهای جسمانی، نیازهای ایمنی و امنیت، نیاز به تعلق، نیاز به احترام و نیازهای برتر شامل: نیاز خودشکوفایی، نیاز به شناخت و زیبایی میباشد. بنابراین مازلو حس تعلق را به عنوان یکی از نیازهای اساسی انسان شناسایی کرده و در رده سوم نیازمندیهای انسانی جای داده است(لنگ،96:1386).
تحقق این سلسله مراتب نیازها از جمله نیازهای تعلق و دوست داشتن بدون شناخت جایگاه آدمی در هستی امکان پذیر نمیباشد، یعنی انسان با شناخت خود، نیازهای خود و ایجاد مکانی مناسب جهت اقناع این نیازها به خودشکوفایی میرسد. وقوف و آگاهی کامل به انواع نیازها و تامین سلسله مراتب نیازها، هر کدام مستلزم بستر و مکان خاص خود میباشد، از طرفی کمبود شایستگیهای محیط منجر به فقدان مشارکت، شخصیتزدایی، از دست دادن شایستگیهای فردی و در نهایت عدم خود شکوفایی میگردد(Goffman,1963:65).
هگرتی و دیگران حس تعلق را تجربه مشارکت فردی در یک سیستم یا محیط که به واسطه آن فرد خود را جزئی جداییناپذیر از سیستم و محیط بداند تعریف کردهاند. این سیستم میتواند یک رابطه و یا یک نهاد باشد و یک محیط میتواند محیطی طبیعی یا فرهنگی باشد. دو بعد شناسایی شده حس تعلق بنابر تعریف ارائه شده آنها عبارتند از مشارکت ارزشمند و تناسب یا سازگاری.
بعد اول اشاره به تجربه حس ارزشمند بودن، مورد نیاز بودن و مقبول بودن دارد و بعد دوم نیز دلالت به تجربه تجانس و متناسب بودن با مردم، گروهها و محیطهای دیگر از طریق به اشتراک گذاشتن ویژگیهای مکمل یکدیگر دارد(Hagerty et al,1992:175).
حس تعلق به عنوان یکی از نیازهای اساسی انسان و یکی از اجزای تعاملات انسانی اهمیت ویژهای برای افراد، خانوادهها و اجتماع دارد. هگرتی و دیگران، پس از بررسی تعاریف موجود از حس تعلق، مدل ویژهای را برای بیان مفهوم حس تعلق ارائه کردهاند.
شکل 3- 2 مدل حس تعلق(ماخذ: Hagerty et al:1992)
بر اساس این مدل، حس تعلق تجربهای روانشناختی میباشد که متشکل از اجزای ادراکی و احساسی، در ارتباط با رفتارهای پیونددهنده و عملکردهای روانشناختی و اجتماعی است. آنها عوامل سازنده و سوابق مورد نیاز برای ایجاد حس تعلق را انرژی برای مشارکت، وجود تمایل برای مشارکت معنیدار و وجود مشخصههای مشابه یا مکمل بر شمردهاند و معتقدند پیش از شکلگیری حس تعلق وجود این سوابق در افراد الزامی است. این پیشنیازها در مطالعاتِ کمبود حس تعلق و اتخاذ تصمیمات بعدی برای حل این معضل عواملی کلیدی به شمار میروند (Hagerty et al,1992:175). آنها همچنین از 1) مشارکت روانشناختی، اجتماعی، معنوی و یا فیزیکی 2) اختصاص معنا به این مشارکت و 3) ایجاد و استحکام بخشی زیربنای اصلی پاسخهای احساسی، ادراکی و رفتاری به عنوان نتایج شکلگیری این حس در افراد یاد کردهاند.
علاوه بر هگرتی و دیگران، مؤسسه مطالعاتی یونگ سه سطح از تعلق خاطر که میتواند در فرد شکل بگیرد را شناسایی کرده است: فردی، جمعی و ملی. در سطح فردی حس تعلق به خانواده؛ در سطح جمعی حس تعلق به شبکههای گستردهتر اجتماعی نظیر محلِ زندگی, محلِ کار, باشگاه و کلوپی که فرد در آن عضویت دارد, سبک زندگی، قومیت؛ و در نهایت در سطح ملی حس تعلق به ارزشهای مشترک و هویت ملی مطرح میشود. در این مدل حس تعلق در سه سطح خرد, میانی و کلان مشاهده میشود.
شکل 4- 2 سطوح مختلف حستعلق(ماخذ:Young Foundation,2008)
ملی:هویت ملیارزش های مشترک ملیجمعی:شبکه های گسترده ترمحله- جایی که اهل آن هستیمهویت کاری و حرفه اینهادهای مذهبیعضویت در باشگاه های ورزشی و...ارزش ها و انتخاب های سبک زندگیطبقه اجتماعی- اقتصادیقومیتنهادها فردی:تعلق فردی به عنوان هویت فردیخانواده و جایی که افراد اهل آنجا هستند
4-1-2-2 حستعلقمکانی
افراد نیازمندند که حس تعلق به یک موجودیت جمعی و یا یک مکان را داشته باشند و یکی از مهمترین تاثیرات و تبعات محیط نیز مسئله تعلق مکانی است که تا حدود زیادی با هویت مکان ارتباط تنگاتنگ دارد، تعلق مکانی در واقع ارتباط همپیوندی است که میان انسان و محیط برقرار گردیده است. به تعبير كوپر ماركوس(1974) با گذشت زمان و ايجاد پیوند فرد با محيط، محيط به يك لنگرگاه رواني تبديل ميشود و احساس تعلق مكاني شكل ميگيرد(معلمی91:1386). گاه این تعلق مکانی از سطح تجربههای احساسی- شناختی، فردی میگذرد و با احساس مشترک جمعی در محدوده فضایی وسیعتر تا سطح یک کشور و برای یک ملت گسترده میشود(بهزادفر،66:1386). بنابراین تعلق مکانی به این معنا است که مردم خود را به واسطه مکانی که در آن به دنیا آمده و رشد کردهاند، تعریف میکنند. این ارتباط مردم را به گونهای عمیق و ماندگار تحت تاثیر قرار میدهد و خاطره مکان، هویت و قدرت انسان را تقویت مینماید(فلاحت،60:1385).
براون و پركينز(1992)، تعلق مكاني را شامل پیوندهای مثبت تجربه شدهاي كه طي زمان و گاه به صورت ناخودآگاه و براساس پيوندهاي رفتاري، احساسي و شناختي بين اشخاص و يا گروهها و محيط اجتماعي- كالبدي آنها شكل گرفته است، تعریف میکنند. به عقیده آنها اينگونه پیوندها چارچوب هويتي فرد و جامعه را به وجود ميآورد(رضازاده،238:1385).
آلتمن و لو، تعلق مکانی را ارتباطی نمادین با مکان میدانند که با دادن معانی عاطفی و حسِ مشترک فرهنگی، توسط افراد به مکان خاص یا یک سرزمین شکل میگیرد و مبنای نحوهی ادراک گروه یا فرد از مکان و نحوه ارتباط افراد با آن میباشد(Altman & Low,1992:5).
رابستاین و پارملی، تعلق مکانی را مبین احساسات و عواطف فرد نسبت به یک موقعیت جغرافیایی میدانند که به طور حسی فرد را با آن مکان گره میزند، که در واقع یک تجربه مثبت از مکان میباشد(Rubinstei & Parmelee,1992:139). در تعریفی که آنها از تعلق مکانی ارائه میکنند، جنبه تاثیر زمان بر تعلق مکانی (تجربه) را نیز در نظر میگیرند(میردامادی،1391: 34- 35).
بوناییتو، تعلق مکانی را وابستگی عاطفی با مکان خاص و تبدیل فرد به عنوان بخشی از هویت مکان تعریف میکند و ادعا میکند که این امر در چارچوب فرآیند اجتماعی و روانشناختی بین فرد و مکان پدید میآید و نتیجهاش احساس و علاقه نسبت به مکان است (Bonaiuto et al, 1999:332).
شوماخر و تیلور، تعلق مکانی را وابستگی عاطفی مثبت بین فرد و مکان که گروههای اجتماعی، مطلوبیت کالبدی، شخصیت فرد و موقعیت دریافتشده از محل زندگی وی در آن نقش دارند، تعریف میکنند(Shumaker & Taylor,1983:119).
هیدالگو و هرناندز، نیز تعلق مکانی را پیوند عاطفی مثبت و مساعد، مابین یک فرد و یک مکان خاص، که مهمترین ویژگی این پیوند تمایل فرد به حفظ نزدیکیاش با آن مکان خاص است، تعریف میکنند(Hidalgo & Hernandez,2001). در تعریفی که هیدالگو و هرناندز، شوماخر و تیلور از تعلقمکانی ارائه میکنند، بیشتر بر بعد عاطفی(درگیریهای احساسی و وابستگیهای عاطفی) تاکید میورزند(میردامادی،34:1391- 35).
استدمن، تعلق مکانی را یک بُعد از کلیت حسمکان و وابستگی عاطفی مثبت میداند که بین فرد و مکان توسعه مییابد(Stedman,2002:674). استدمن همانند شامای تعلق مکانی را یک مرحله از حسمکان(که از بیتفاوتی نسبت به مکان تا فداکاری برای مکان تقسیمبندی میشود) میداند(میردامادی،34:1391- 35).
مفهوم تعلق به مکان را به طور کلی میتوان مجموعه پیوندهای احساسی، شناختی و رفتاری میان انسانها و مکان زندگیشان دانست که مبنای ادراک فرد و رابطهاش با مکان را فراهم میآورد و چارچوب هویتی فرد و جامعه را شکل میدهد. با پیوند بیشتر فرد و مکان در گذر زمان، مکان به عنوان تامینکننده نیازهای اساسی و امنیت برای فرد اهمیت ویژهای مییابد، به گونهای که فرد خود را جزئی از مکان و در پیوند با مکان تعریف میکند و در نهایت حس تعلق به مکان شکل میگیرد.
2-2-2 بررسی ابعاد حستعلقمکانی
در تحقیق حاضر ابعاد حس تعلق مکانی با تاسی از مطالعات اسکنل و گیفورد در سال 2010 مشخص گردید، این دو محقق با مطالعه تعلق مکانی و با تمرکز بر مرور و بازنگری تعاریف ارائه شده به ابعاد سه گانه تعلق مکانی(عاطفی, شناختی، رفتاری) پرداختهاند. به اعتقاد اسکنل و گیفورد سه بُعد ارائه شده به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از تعلق مکانی، میتواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد. آنها تاکید میکنند که رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامعتر از تعلق مکانی کمک خواهد کرد (Scannell & Gifford,2010:2).
سه بُعد مختلف تعلق به مکان همانطور که پیشتر مطرح شد, تعلق عاطفی، رفتاری و شناختی است(Scannell & Gifford,2010:3) که در زیر به آن پرداخته میشود:
بُعد عاطفی: رابطه مردم- مکان بی شک رابطهای احساسی با یک مکان خاص است. به اعتقاد توآن احساس جنبه بسیار مهمی است که به وسیله آن مردم به مکانهایشان معنا میبخشند (Casakin & Kreitler,2008:81). این نوع از جذبه مکان انگیزه حضور و گذراندن وقت در آن بوده و بر پیوندهای حسی فرد با یک مکان خاص تکیه دارد(Warzecha & Lima,2001:32). یکی از شواهدی که مؤید تاثیر احساس در شکلگیری تعلق مکانی است در ادبیات مربوط به لامکانی، مربوط به زمانی که اشخاص به دلایلی همچون بلایای طبیعی، جنگ، مهاجرت و یا انقلاب مجبور به ترک مکان شوند، ریشه دارد. این امر در تحقیقات فرید در سال 1993 بر روی پروژه توسعه مجدد ناحیه وستند در شهر بوستون نیز مشاهده شده است. تحقیقات او نشان داده که این طرح توسعه محلی، منجر به از دست رفتن آشنایی ساکنان با ساختار کالبدی و محیط اجتماعی آن شده، در نهایت ساکنان را مجبور به ترک آن محله کرده و نشانههای حزن و اندوه نیز در آنان دیده شده است. فرید نتیجه گرفت که غم و حزن میتواند محصول از دست دادن یک مکان مهم نیز باشد (Scannell & Gifford,2010:3). بنابراین یکی از علائم شکلگیری تعلق مکانی، حزن و اندوه ناشی از جدایی از موضوع مورد تعلق (مکان) و جست و جوی آن در هنگام جدایی است.
بُعد شناختی: شناخت، جزء دیگر تعلق مکانی است. خاطرات، اعتقادات، معانی و دانشی که افراد نسبت به مکانهای شاخص دارند، آن مکانها را برایشان مهم میکند. از طریق خاطرات، مردم برای مکانها معنا خلق کرده و آن را با تعریفی که از "خود" دارند مرتبط و با مکان زندگیشان پیوند برقرار میکنند. مکانی که قابلیت خاطره ساختن برای مردم را داشته باشد، باعث افزایش تعلق مکانی در مردم میشود. افراد در ابتدا طرحوارهای از مکان شامل جنبههای عمومی آن در ذهن خود میسازند. شناختن و نظامدهی اطلاعات مکان، لازمه تعلق است و زمانی رخ میدهد که افراد بین خود و مکان شباهتهایی دریابند، بدین معنا که فرد در مواجه با مکانهای جدید به دنبال شناسایی عناصری است که پیشتر در فرآیند تعلق و دلبستگی به یک مکان خاص آنها را به عنوان الگوی ادراکی در ذهن خود طبقهبندی کرده است. در صورتیکه ویژگیهای این محیط جدید و تعریفی که از "خود" در این مکان در فرد متبلور میشود، مطابق و مشابه با الگوهای پیشین در فرآیند تعلق به مکانهای شاخص باشد، تعلق به مکان جدید نیز شکل خواهد گرفت (Scannell & Gifford,2010:3).
بُعد رفتاری: "توقعات انسانها از یک مکان، خود برآیند الگوی رفتاری است که در آن مکان متدوال است و بر رفتار فرد در آن مکان و در پیوند با دیگر الگوهای رفتاری آنجا تاثیر میگذارد". از سوی دیگر کانتر تفاوت میان انسانها را ناشی از تفاوت میان چگونگی تعامل آنان با محیطشان میداند(Canter,1971)."چگونگی رفتار، تحت تاثیر محیط تجربه شده است و هم به تجربهی فرد در گذشته وابسته است و هم به محیط تجربه شده"(تریب به نقل از پاکزاد،139:1388). از نظر هیدالگو و هرناندز، اولین مشخصهی رفتاری تعلق، تمایل به نزدیکی در موضوع تعلق (مکان) است (Hidalgo & Hernandez,2001:274) که منجر به اقامت طولانی مدت در فضا میگردد. تمایل شدید افراد در غربت برای برگشتن نیز ناشی از این خصیصه است(بشارت و دیگران،1385). در صورتی که افراد مجبور به ترک مکان گردند، مکانهایی را انتخاب مینمایند که بیشترین شباهت را به محدوده سابق زندگیِ آنان داشته باشد(Scannell & Gifford,2010:4).
3-2-2 نظریههای حستعلقمکانی
مطالعات بسیاری در مورد شناخت حس تعلق مکانی و ارتباط آن با جنبههای مختلف زندگی اجتماعی صورت گرفته است و صاحبنظران از منظرهای گوناگونی به تبیین و شناخت این حس و نقش آن در زندگی اجتماعی پرداختهاند. به طور کلی این مقوله از دو حیث روانشناسانه و جامعه شناسانه قابل بررسی است. در حوزه روانشناسی دیدگاههای روانشناسان محیطی مورد توجه قرار خواهد گرفت و در حوزه جامعهشناسی دیدگاههای پدیدارشناسان مطمح نظر خواهد بود.
1-3-2-2 رویکرد روانشناختی(روانشناسیمحیطی)
در بین گرایشات مختلف علم روانشناسی, مقوله حسمکان در زمره دغدغههای روانشناسان محیطی است. در این رویکرد مکان بخشی از محیط جغرافیایی است که ویژگی ذهنی و معنایی در خود نهان دارد. در این ایده مکان به عنوان "برآیندی از نیروهای متنوع اجتماعی، روانشناختی و سیاسی که در لحظهی خاصی از زمان بر آن تاثیر میگذارند، تلقی شده است"(پرتوی،42:1382).
از این دیدگاه انسانها به تجربه حسی، عاطفی و معنوی خاص نسبت به محیط زندگی نیاز دارند. این تجربیات از طریق تعامل صمیمی و نوعی همذاتپنداری با مکانی که در آن سکونت دارند قابل تحقق است، این تعامل صمیمی و همذاتپنداری روحی، حسمکان نامیده میشود و "حس مکان کاتالیزوری است که باعث تبدیل شدن یک محیط به یک مکان میگردد"(فلاحت،39:1385).
از نظر بسیاری از روانشناسان، حسمکان به ساختار یا عامل سازنده عاطفه و محبت به مکان گفته میشود(Arefi,1999:179-195). در این صورت حسمکان تنها به معنای یک حس، عاطفه یا هرگونه رابطه با مکان خاص نیست، بلکه نظام یا ساختاری شناختی است که فرد با آن به موضوعات، اشخاص، اشیاء و مفاهیم یک مکان احساس و تعلق پیدا میکند(فلاحت،60:1385- 62). در روانشناسیمحیطی، تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد یا جمع با یک محیط اطلاق میشود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه هویتی فرد با محیط اجتماعی است و سطحی فراتر از حسمکان به شمار میآید(Low & Altman,1992).
1-1-3-2-2 فریتز استیل
از آنجایی که فریتز استیل تعلق مکانی را بر پایهی حسمکان میداند، حسمکان را تجربهای چون هیجان و انبساط خاطر در یک قرارگاه رفتاری خاص معرفی میکند و معتقد است که این روح مکان یا شخصیت فضا است که این احساسات خاص را برمیانگیزد. وی بیان میکند که حسمکان نسبی است و تاثیر هر محیط بستگی به نحوه ارتباط انسان با آن محیط دارد. او نسبی بودن حس مکان را اینگونه شرح میدهد(Steele,1981):
رابطه انسان و مکان تعاملی است، یعنی مردم چیزهای مثبت یا منفی را به محیط میدهند و سپس از آن میگیرند. بنابراین چگونگی فعالیتهای مردم در کیفیت تاثیر محیط بر آنها اثرگذار است.
تصور مکان نه فقط کالبدی، بلکه روانی یا تعاملی است و حسمکان به عنوان یک تجربه از ترکیب یک مکان- رفتار و آنچه انسان به آن میدهد، به وجود میآید. به بیان دیگر برخی از چیزهایی که انسان در مکان ایجاد میکند، بدون او و مستقل از او به وجود نمیآیند.
برخی از فضاها آن چنان روح مکان قویی دارند که بر انسانهای مختلف تاثیرات مشابه میگذارند.
در حوزه روانشناسی، فریتز استیل بر این باور است که روح مکان ترکیب ویژگیهایی است که به یک موقعیت مکانی، شخصیت خاص میدهد(Steele,1981 به نقل از Cross,2001). از نظر استیل مهمترین عوامل کالبدی مؤثر در ادراک و حسمکان، اندازه مکان، درجه محصوریت، تضاد، مقیاس، تناسب، فاصله، بافت، رنگ، بو، صدا و تنوع بصری است(Steele,1981:89). او همچنین خصوصیاتی نظیر هویت، تاریخ، تخیل و توهم، راز و رمز، شگفتی، امنیت، سرزندگی و خاطره را موجب برقراری رابطه متمرکز با مکان میداند.
از نظر استیل تعلق به مکان سطحی بالاتر از حسمکان است که به منظور بهرهمندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیین کنندهای مییابد. تعلق به مکان که بر پایه حسمکان به وجود میآید فراتر از آگاهی از استقرار در یک مکان است. این حس به پیوند فرد با مکان منجر شده و در آن انسان خود را جزئی از مکان میداند و بر اساس تجربههای خود از نشانهها، معانی، عملکردها و شخصیت نقشی برای مکان در ذهن خود متصور میسازد و مکان برای او قابل احترام میشود (Steele,1981:44).
2-1-3-2-2 ویلیامز
حس تعلق به مکان متاثر از وابستگی مکانی و مقوم هویت مکانی است. وابستگی مکانی (تعلق عملکردی)، اهمیت مکان را در فراهم کردن ویژگیها و موقعیتهایی که اهداف خاص یا فعالیتهای خوشایند را تقویت میکند، ارائه مینماید. هویت مکانی(تعلق عاطفی)، به اهمیت نمادین مکان به عنوان ظرفی برای ارتباطات و احساساتی که به زندگی معنا و هدف میدهد، اشاره دارد (Williams,2003:831).
وابستگیمکانیتعلق به مکانهویتمکانی
همچنین هویت مکانی به عنوان جزئی از هویت شخصی توصیف شده است که عزتنفس را افزایش میدهد، احساس تعلق به جامعه خود را افزایش میدهد و جزء مهمی از ارتباطات بین سیاستها و ارزشهای محیطی است. بعضی محققین اعتقاد دارند که تاریخ تکرار دیدار از یک مکان به واسطهی وابستگی مکانی به آنجا ممکن است به مرور زمان به هویت مکانی منجر شود. همچنین هویت مکانی، لزوماً نتیجه مستقیم هر تجربه ویژه و خاص از مکان نیست و شامل تعلقی روانی به مکان است که میل به گسترش بیش از وقت مشخص و معین دارد(Williams,2003:831).
تعلق مکانی زمانی عمیق میشود که مکان به طور کامل توسط استفادهکنندگان احساس شده و قادر باشد نیازهای عملکردی استفادهکنندگان را برطرف کند، همچنین متناسب با اهداف رفتاری استفادهکنندگان طراحی شده باشد(Williams,1995:85).
3-1-3-2-2 شامای
شامای حس تعلق به مکان را به عنوان مرحلهای از حسمکان در نظر میگیرد. به زعم وی حسمکان سه مرحله اصلی(وابستگی به مکان، تعلق به مکان و تعهد به مکان) دارد که در قالب هفت سطح مطرح میشود: 1) بیتفاوتی نسبت به مکان 2) آگاهی از قرارگیری در یک مکان 3) تعلق به مکان 4) دلبستگی به مکان 5) یکی شدن با اهداف مکان 6) حضور در مکان 7) فداکاری برای مکان. دو سطح اولیه مورد اشاره وی، عمدتاً سطوح ادراکی و شناختی فرد نسبت به مکان و سطح سه به بعد، ابعاد احساسی فرد نسبت به مکان را شامل میشود. این سطوح از حسمکان، کاربرد فرآیند حسمکان را به ترتیب زیر نشان میدهند(با تاکید بر این موضوع که شامای تعلق مکانی را یک مرحله از حسمکان میداند)(Shamai,1991:65):
"بیتفاوتی نسبت به مکان"
"آگاهی از قرارگیری در یک مکان": فرد میداند که در یک مکان متمایز زندگی میکند و نمادهای آن مکان را تشخیص میدهد، ولی هیچ احساسی که او را به مکان متصل کند وجود ندارد.
"تعلق به مکان": در این سطح فرد نه تنها از نام و نمادهای مکان آگاه است، بلکه با مکان احساس بودن و تقدیر مشترک داشتن نیز دارد، در این حالت نمادهای مکان محترم و آنچه برای مکان رخ میدهد، برای فرد نیز مهم است.
"دلبستگی به مکان": در این سطح فرد ارتباط عاطفی پیچیده با مکان دارد. مکان برای او معنا دارد و مکان محور فردیت است و تجارب جمعی و هویت فرد در ترکیب با معانی و نمادها به مکان شخصیت میدهد، در این حالت بر منحصر به فرد بودن مکان و تفاوت آن با دیگر مکانها تاکید میشود.
"یکی شدن با اهداف مکان": این سطح نشان دهنده درآمیختگی و پیوستگی فرد با نیازهای مکان است. در این حالت فرد اهداف مکان را تشخیص داده، با آنها منطبق شده و از آنها پیروی میکند. در فرد، شور، عشق، حمایت و ازخودگذشتگی نسبت به مکان وجود دارد.
"حضور در مکان": به نقش فعال فرد در اجتماع که علت آن تعهد به مکان است، توجه دارد.
"فداکاری برای مکان": بالاترین سطح حسمکان است و فرد عمیقترین تعهد را نسبت به مکان دارد و فداکاریهای زیادی در جهت گرایشات، ارزشها، آزادیها و رفاه در موقعیتهای مختلف از خود نشان میدهد. در این سطح آمادگی برای رهایی از علایق فردی و جمعی به خاطر علایق بزرگتر نسبت به مکان وجود دارد. در مقابل تمامی سطوح قبل که مبنای نظری داشتند، این سطح و سطح قبلی از رفتارهای واقعی افراد برداشت میشود. فرد معمولاً این سطح را به طور ضمنی با سرمایهگذاری منابعی مثل زمان، پول و... نشان میدهد.
4-1-3-2-2 لو و آلتمن
لو و آلتمن حس تعلق مکانی را از جنبههای روانشناسی و هویتی قابل تفسیر میدانند، از منظر روانشناسی تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد با یک محیط یا یک فضای خاص اطلاق میشود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه تعلقی و هویتی فرد با محیط اجتماعی است که در آن زندگی میکند. در واقع تعلق به مکان رابطه نمادین ایجاد شده توسط افراد با مکان است که معانی احساسی، عاطفی و فرهنگی مشترکی به یک فضای خاص میدهد. تعلق به مکان مبنایی برای درک فرد و گروه نسبت به محیط است و معمولاً در محیطی فرهنگی به وجود میآید. بنابراین تعلق به مکان، چیزی بیش از تجربه عاطفی و شناختی بوده و باورهای فرهنگی مرتبطکننده افراد به مکان را نیز شامل میشود(Altman & Low,1992).
فرهنگی بودن تعلق به مکان به معنای این است که در اکثر افراد تجزیه و تحلیل فضا به صورت نماد مشترک فرهنگی قابل تجربه است. در واقع افراد مکانها را به خصوصیات فرهنگی ربط میدهند، به گونهای که یک مکان میتواند محرک تجربه انسان و یادآور مفاهیم و معانی فرهنگی باشد. در بسیاری از مکانها رابطه فرد و مکان از طریق تجربه صورت نمیگیرد، تعلق مکانی به مکانهای اسطورهای تجربه نشده توسط انسان میتواند به صورت معانی اجتماعی و سیاسی درک شده قبلی ایجاد شود(Richardson,1963). مهمترین معنای تعلق به مکان، در تجربه رابطه نمادین فرد، گروه و مکان نهفته است که میتواند ضمن فرهنگی بودن از دیگر منابع اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی نیز معنا گرفته و تقویت شود(Altman & Low,1992).
از طرف دیگر لو شش نوع رابطه نمادین میان انسان و مکان را که منجر به شکلگیری تعلق مکانی میشود، در شش گونه به شرح زیر توصیف میکند(Altman & Low,1992):
رابطه شجرهشناختی با محیط: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه رابطه انسان و محیط از طریق شناسایی تاریخی مکان، خانواده یا جامعه صورت میگیرد و معمولاً در جوامعسنتی که در آن رابطه ساکنین و محیطشان در زمانهای طولانی برقرار بوده است، رخ میدهد.
رابطه به واسطه از دست رفتن سرزمین: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه از دست دادن مکان و تجدید خاطره با فرآیند آفرینش مجدد مکان ایجاد میگردد. در این ارتباط، مکان از بین رفته، متروکه یا غیرقابل دسترس شده است که با تجدید آفرینش آن تعلق جدیدی در انسان ایجاد میشود.
رابطه اقتصادی با زمین: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه مالکیت یا میراث به وجود میآید. چون زمین عامل اقتصادی است، میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی فرد، اغلب به میزان مالکیت زمین بستگی دارد و تعلق به مکان در این گونه رابطه، فرد را به صورت اجتماعی، سیاسی و نه به صورت شجرهشناختی به مکان مرتبط میکند.
رابطه کیهانشناختی: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه تطابق میان اسطورهها و نمادها از طریق مناسبات مذهبی، معنوی یا اسطورهشناسی به وجود میآید.
رابطه از طریق زیارت و شرکت در مراسم مذهبی: زیارت یک مکان، تمایل به دیدار دیگران و مشارکت در مراسم، نوع خاصی از تعلق مکانی است. معمولاً در زیارت تجربه مکان موقتی است ولی تعلق مکانی به دلیل اهمیت مذهبی، معنوی یا اجتماعی، سیاسی مکان مدتهای مدید دوام مییابد. زیارت مستلزم تغییری در آهنگ حیات فرد و تجربهی یک محیط جدید است و بدین سان باعث خلق یک همذاتپنداری و تعلق فرد به مکان میشود.
رابطه روایتی: در این رابطه فرد به واسطه افسانهها، داستانها و نامگذاری روی مکان با سرزمین و مکان آشنا میشود و پس از گذشت زمان به آن سرزمین احساس تعلق میکند. معمولًا هر سرزمینی در گذشته خود افسانهها و داستانهایی دارد و فرد به واسطه آن حکایات به مکان تعلق پیدا میکند(معمولاً سرزمینها در گذشته داستانی داشتهاند).
این تقسیمبندی کلی در برخی موارد شامل تقسیمات فرعی نیز میشود. فرهنگها و مکانها به طور دقیق در این دستهبندی جای نمیگیرند. سه نوع اول بر مناسبات فامیلی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی افراد با سرزمین و سه گونه دوم بر مبانی عقیدتی افراد تاکید دارند. تعلق مکانی از لحاظ فرهنگی، منعکسکننده مؤلفههای اصلی حیات اجتماعی- فرهنگی است(فلاحت،41:1385).
5-1-3-2-2 جنیفر کراس
کراس، رابطه انسان و مکان را در شش گروه زیستی، روحی، عقیدتی، روایتی، متاعی و وابستگی طبقهبندی نموده است. اولین پیوند انسان و فضا، "رابطهی زیستی" و از جنس پیوند خانوادگی است. مکانی که فرد در آن متولد شده و رشدیافته برای او واجد ارزش است. دوران کودکی همواره با خاطراتی همراه با مکان به عنوان محل رخداد خاطرات عجین است. "رابطهی روحی" بر اساس چیزی نامحسوستر از ارتباط ممتد با مکان است و فرد حس تعلق و مسئولیت نسبت به مکان دارد. برخلاف "رابطهی روحی" که غیرارادی و احساسی است، "رابطهی عقیدتی" هوشمندانه و بر اساس ارزشها و عقاید فرد شکل میگیرد. مکانهای توصیف شده در داستانها و روایتها منجر به شکلگیری چهارمین نوع رابطه، یعنی "رابطهی روایتی" میگردند. روایات میتوانند شامل تاریخ خانواده، خیالی، اسطورهای و یا علمی و تخیلی باشند و اثر آنها در فرهنگهای مختلف متفاوت است. پنجمین نوع "رابطهی متاعی" است، خصوصیت اصلی این رابطه(انتخاب) است. این رابطه با مکانی حاصل میگردد که افراد بنا به ترجیحهای خود انتخاب نمودهاند و ربطی به حافظهی تاریخی ندارد. "رابطهی متاعی" بر اساس مقایسه تصویر ذهنی شخص از اجتماع ایدهآل و خصوصیات کالبدی آن حاصل میشود. با گذشت زمان، این رابطه به "رابطهی زیستی" و یا "رابطهی روحی" تغییر میکند. آخرین رابطهی انسان و مکان "رابطهی وابستگی"، بر اساس اجبار شخص به ماندن در مکانی خاص است. هرچند فرد میتواند وابسته به مکان باشد، اما این رابطه از سر اجبار و حتی اکراه صورت میگیرد و ادامه حضور در این فضا به دلیل الزامات بیرونی، عدم تمکن برای خروج و اختیار مکانی دیگر و یا عدم وجود انتخاب دیگر برای زندگی است(Cross,2001). تقسیمبندی کِراس بر اساس نوع پیوند انسان و مکان صورت گرفته است و با توجه به میزان رابطه، میتوان مقیاسهای متفاوت دیگری به آن اضافه نمود.
کراس بر مبنای رابطه انسان و مکان، سطوح مختلف تعلق به مکان را ریشه داشتن منسجم در مکان(رابطه بیوگرافی، روحی، ایدئولوژیکی فرد با مکان)، ریشه داشتن نامنسجم در مکان(رابطه روحی، وابستگی، بیوگرافی فرد با مکان)، بیگانگی با مکان(رابطه وابستگی فرد با مکان)، وابستگی به مکان(رابطه انطباقی، بیوگرافی، وابستگی فرد با مکان) و بیمکانی غیرمتعهد(رابطهای بین فرد با مکان وجود ندارد) طبقهبندی کرد(Cross,2001 به نقل از پیربابایی و سجادزاده،21:1390).
قویترین سطح تعلق به مکان، ریشه داشتن در مکان است و در عوض افرادی که نسبت به مکان بیگانهاند، چندان از مکان راضی نیستند. افرادی که تعلق آنها به مکان، تنها تعلق از نوع وابستگی است، ریشه قوی در تعلق به مکان ندارند. به عبارت دیگر، آنها توسط هیچ اجتماعی شناسانده نمیشوند و هویت آنها پیوندی قوی با همسایگی آنها ندارد(پیربابایی و سجادزاده،21:1390).
رویکرد روانشناختی به پیوند شناختی، عاطفی با مکان و تعلق عاطفی فرد به مکان توجه دارد و به بیان انواع روابط میان انسان و مکان که منجر به شکلگیری تعلق مکانی میشود، میپردازد. به منظور فهم بیشتر این مفهوم میتوان از دیدگاه جامعهشناسی نیز کمک گرفت. در میان رویکردهای گوناگون جامعهشناسی- رویکرد پدیدارشناسی- بیشتر به این مفهوم پرداخته، گرچه تعلق مکانی را بیشتر به صورت ذهنی، انتزاعی و بر پایه مفهوم حسمکان مورد مطالعه قرار داده، اما برای درک بیشتر و عمیقتر حس تعلق به مکان در زیر مختصراً به آن پرداخته میشود.
2-3-2-2 رویکرد جامعهشناختی(پدیدارشناسی)
در بین نظریههای جامعهشناسی، پدیدارشناسی بیش از سایر دیدگاهها به مقوله حسمکان و حس تعلق به مکان توجه کرده است. یی فو توآن، ادوارد رِلف، کریستیان نوربرگ شولتز، کریستوفر الکساندر و دیوید سیمون از جمله نظریهپردازانی هستند که به مکان از جنبه پدیدارشناسی مینگرند. از دیدگاه پدیدارشناسان گرچه چیزی بدیهیتر از فضا نیست، اما "زمانی که فضا مبدل به مکان میشود، شناخت آن به آسانی میسر نیست، زیرا با زیستجهان مردم عجین میشود" (شکوئی و تبریزی،153:1382).
از نگاه پدیدارشناسان جغرافیای انسانی، حس تعلق به معنای پیوندی محکم و عاملی تاثیرگذار میان مردم و مکان- با اجزاء تشکیلدهنده آن است که این پیوند به صورت مثبت بوده و سبب گسترش عمق ارتباط و تعامل فرد با محیط میگردد و با گذر زمان عمق و گسترش بیشتری مییابد(Tuan,1974.Relph,1976). از نگاه این رویکرد، تجربه اصلیترین رکن ادراک مفاهیم و معنای یک مکان است و لذا معنا در یک مکان، ارتباط مستقیم با نحوه ادراک انسانی و مقولات مربوط به آن دارد. تحقیقات نشان میدهد که هر چه مدت زمان ارتباط افراد با یک مکان بیشتر میشود، به همان نسبت شناخت و ادراک انسانها از آن مکان افزایش یافته و امکان ایجاد معنای تعلق در محیط نیز افزایش مییابد(Hidalgo et al,2001.Bonaiuto et al,1999 به نقل از جوان فروزنده و مطلبی، 29:1390). تعاریف نظریهپردازان این رویکرد بر پایه ماهیت حسمکان و مدت و عمق تجربیات در مکان است. آنان بیشتر به مفهوم حسمکان پرداخته و حس تعلق به مکان را به عنوان مرحلهای در ادامه و تکمیل حسمکان مورد توجه قرار دادهاند.
1-2-3-2-2 یی فو توآن
مکاندوستی اصطلاحی است که توسط جغرافیدانان پدیدارشناس، همتراز با حسمکان تعریف میشود، توآن از این اصطلاح استفاده میکند و آن را پیوندی پرمحبت و تاثیرگذار میان مردم و مکانها یا قرارگاهها میداند(Tuan,2001:21).
کارهای توآن(1977- 1974)، از ابتدا بر مبنای آزمودن روشهایی که منتهی به وابستگی معنایی انسان به مکان میشود، استوار است. او در مورد اینکه هنگامی که فضاهای گوناگون به مکان نمود پیدا میکنند و زمانی که ما به مکانهای شناخته شده میرویم چه اتفاقی میافتد که ما احساس بهتری داریم و آن مکانها برای ما ارزشمند جلوه میکنند، بحث میکند. بنابراین مکانها یک معنای عمیق و کلی در باب یکپارچگی مداوم احساس و تجربه دارند(Tuan,1974:33). توآن و پدیدار شناسان علاقهمند به مکان خواهان بازگشت به زیستجهان روزمره تجربه زندگی هستند و از شیءوارگی مکان گریزانند(Manzo,Perkins,2006:337).
به اعتقاد توآن، حسمکان به نوعی به فاصله بین شخص و مکان اشاره دارد، چنانچه به شخص امکان میدهد مکان را درک و ارزیابی کند. اما اصالت(ریشهداری) به معنای احساس بودن در موطن به شکلی ناآگاهانه است. در چنین شرایطی، بین شخص و مکان فاصلهای نیست و شخص جزئی از مکان است(توآن،126:1384- 139). از نظر توآن ریشه داری مکانی به پیوندی بسیار قوی به مکان اشاره دارد که میتواند بیانگر حس تعلق به مکان باشد.
2-2-3-2-2 ادوارد رِلف
رِلف در تعریف مکان تاکید میکند که مکانها بر خلاف فضا انتزاعی نبوده بلکه پدیدههایی هستند که به طور مستقیم از جهان تجربه میشوند؛ بنابراین سرشار از معانی، چیزهای واقعی و فعالیتهای جاری در آن هستند. مکانها منابع مهم شناسایی اشخاص و اجتماعها بوده، اغلب کانون اصلی شکلگیری روابط عمیق احساسی فیزیکی میان انسانها را شکل میدهند(پاکزاد،194:1388). از دید او معنای اصلی مکان فراتر از عملکردهای پیش پا اُفتادهای است که مکان تامین میکند، بالاتر از اجتماعی است که آن را اشغال میکند و ورای تجارب مصنوعی و دنیوی مکان است. اگرچه همه این موارد جنبههای لازم مکان هستند، اما ماهیت مکان در تجربه، یعنی از جهت التفات ناخودآگاهانه به مکان است که مکان را به مثابه مرکزی پرمحتوا و عمیق از هستی و وجود بشر، تعریف میکند (Seamon,1996:119-140). رلف در کتاب مکان و بیمکانی، مکانها را ترکیبی از نظم طبیعی و نظم انسانی میداند که از مراکز با اهمیت تجارب بلافصل ما از جهان محسوب میشوند(پرتوی،75:1387). از دیدگاه او هر گاه ما فضایی را احساس کنیم یا بشناسیم هرچند احساسی "بیشکل" و "لمسنشدنی" باشد، آنجا میتواند یک مکان انگاشته شود. برای رلف مکانها ذاتاً کانون گردآمدن معناها هستند؛ معناهایی که در تجربههای ما شکل گرفتهاند(پاکزاد،182:1388).
رِلف با بیان ارتباط ادراک با تجربه از مکان، اعتقاد دارد که در حسمکان انسانها مفهومی فراتر از خصوصیات و عناصر کالبدی در یک مکان را درک میکنند و به نوعی، پیوستگی و ارتباط ممتد با روح مکان را احساس مینمایند(R.Cuthbert,2006). وی با بیان این امر به ارتباط اساسی و جداییناپذیر مفهوم حسمکان با جنبههای انسانی اشاره داشته و اعلام میدارد آنچه که یک فضا را به یک مکان اعتلا میبخشد، آغشته شدن آن با معانی و مفاهیم عمیق است که در طول زمان گسترش و عمق پیدا میکند. از این رو مکان مورد نظر در تعریف رلف حاصل معانی است که در طول زمان و با ادراک به دست میآید. این تعریف مفهومی از مکان در طول زمان و ضرورت شکلگیری معنا ناشی از تعامل و ادراک انسانی در بستر زمان، مسئلهای است که به بُعدی از حسمکان اشاره مینماید که عمدتاً به بُعد ناآگاهانه و ادراکی در لایههای خاموش تجربه افراد دلالت دارد و از آن به وابستگی و حستعلق تعبیر میشود که حسی توام با عاطفه در مکان میباشد. مکان در این حس به صورت ریشهدار تجربه میشود و لایههای مختلف اجتماعی و فرهنگی را نیز دربرمیگیرد. رلف از این حس به عنوان نقطه امن اتکایی فرد از دنیای اطراف خود اشاره میکند و تعلق مهم روحی و روانی فرد به مکان خاص را نتیجه این احساس بیان میکند. آنچه که رلف از آن به عنوان ماهیت مکان و بُعدی ناآگاهانه اعلام میدارد، نوعی تجربه و ادراک مکانی از گفتمان قلمرو کالبدی داخل و بیرون را بیان مینماید که آن را جزئی از هویت فردی ناشی از هویت مکان میداند. علاوه بر وی افراد دیگری نظیر تویگرراس و اوزل با تاکید بر تمایز مکانی به عنوان یکی از مشخصههای هویت مکانی در شکلگیری هویت فردی، نظریه رلف را گسترش دادند. مفهومی که عمدتاً با عنوان قلمرو شناخته و با ابعاد کالبدی و منطق روانی شناخت مکان مرتبط میباشد(Carmona,2010).
3-2-3-2-2 کریستین نوربرگ شولتز
شولتز، نظریهپرداز و معمار نروژی از مدافعان بزرگ پدیدارشناسی در معماری است. شولتز، بر مبنای نظریههای پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر، نظریههای متعددی در مورد معماری و به طور خاصتر مکان و فضا اظهار مینماید. وی بر پایه طبیعت و ساختار مکان به توصیف و تحلیل مکان و فضا به عنوان فضای هستی پرداخته و به روح مکان به معنای جوهره ارتباطی مکان با انسان اشاره مینماید. وی معماری مدرنیست را شکل گرفته بر پایه نظریهها و دادههای کمّی دانسته و نبود معنا در معماری را خاطر نشان میکند(Norberg Schultz,1980) و معماری گذشته زندگی بشری را که در آن معانی با مکان پیوند خورده و با وجود سختی زندگی و بیعدالتی اجتماعی، انسانها در مجموع به مکان احساس تعلق میکردند را تاکید میکند(نوربرگ شولتز، 1382).
شولتز، حسمکان را پدیدهای کلی با ارزشهای ساختاری، فضایی و وجودی میداند که انسان از طریق ادراک، جهتیابی و شناسایی به آن نایل میگردد و در مکانهایی یافت میشود که دارای شخصیت مشخص و متمایز هستند. از نظر وی انسان به هنگام سکونتگزینی، همزمان در فضایی جای گرفته و در معرض ماهیت محیطی مشخصی قرار میگیرد، این دو کارکرد روانشناختی درگیر، میتواند جهتیابی یعنی تعیین موقعیت و تعیین هویت نامیده شود. تعیین هویت اساس حس تعلق است و آزادی واقعی، تعلق داشتن را پیشفرض میگیرد و "سکونت گزیدن"، به مفهوم تعلق داشتن به یک مکان محسوس است(Norberg Schults,1996). از آنجایی که تعلق مکانی در شاخه پدیدارشناسی، کمتر مطرح شده است و بیشتر به مفهوم هویت اشاره شده است، شولتز نیز حس تعلق را زیرمجموعهی تعیین هویت انسانها در نظر میگیرد.
آنچه تاکنون بیان گردید، رویکردهای نظری بود که در قالب(روانشناسیمحیطی و پدیدارشناسی) به حس تعلق مکانی پرداخته بودند. آنچه پس از این مطمح نظر قرار خواهد گرفت، عوامل مؤثر بر ایجاد این حس در میان ساکنین یک مکان است. به طور کلی میتوان به دو دستهبندی از عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان اشاره کرد، عوامل اجتماعی- فرهنگی و عوامل کالبدی- فضایی.
3-2 عوامل اجتماعی- فرهنگی
برای بررسی جامع حس تعلق به مکان باید به عوامل اجتماعی- فرهنگی و ویژگیهای فردی در شکلگیری این حس اشاره نمود. به دلیل گستردگی عناصر فرهنگی و اجتماعی، در پژوهش حاضر برای تدقیق و تحدید متغیرها، سرمایهاجتماعی و سرمایهفرهنگی به عنوان عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان گزینش شدند. همچنین در مورد سرمایه اجتماعی و فرهنگی نیز نخست تعاریف این مفاهیم ارائه شد و پس از آن ابعاد و مؤلفههای هریک از آنها در قالب دیدگاههای مهمترین نظریهپردازان این حوزه مطرح گردید.
1-3-2 سرمایه اجتماعی
1-1-3-2 تعاریف و ابعاد
مفهوم سرمایه اجتماعی را نخستین بار در سال 1920، شخصی به نام هنی فن به کار برد و پس از نیم قرن تاخیر، مجدداً در سال1960، جین جاکوب به آن پرداخت. به دنبال او در دهه 1970، گلن لوری منتقد و ایوان لایت جامعهشناس، این واژه را برای شناسایی منابع مفید اجتماعی، توسعه سرمایهانسانی و توصیف مشکل اقتصاد درونشهری بکار بردند(فوکویاما،10:1385). نظریهپردازان و اندیشمندان بسیاری به این مفهوم توجه کرده و در حین پردازش این مفهوم به جرح و تعدیل دیدگاههای یکدیگر و بسط آن پرداختهاند، از میان آنان میتوان به افراد ذیل اشاره کرد: پیر بوردیو، رابرت پاتنام، فرانسیس فوکویاما، جیمز کلمن، افه و فوش و... . هر یک از این نظریهپردازان تعریفی را از سرمایهاجتماعی ارائه دادهاند که در زیر بیان شده است؛ پس از ارائه تعاریف متعدد تلاش میشود تا تعریفی از سرمایهاجتماعی که ملهم از دیدگاههای نظریهپردازان است ارائه گردد.
سرمایه اجتماعی از تعهدات و ارتباطات اجتماعی به وجود میآید که در شرایط خاصی میتوان آن را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد(Bourdieu,1986:243). به عبارتی سرمایه اجتماعی، تراکم منابع واقعی یا بالقوه و حاصل شبکهای بادوام از روابط کم و بیش نهادینه شده از آگاهی و شناخت متقابل یا عضویت در یک گروه است(Bourdieu,1986:248).
سرمایه اجتماعی مجموعهای از تعهدات و انتظارات، کانالهای اطلاعاتی و هنجارهای اجتماعی است که توسط کارکردش تعریف میشود(Coleman,1998:95) و موجودیت مستقلی نیست؛ بلکه مجموعهای از عناصر متفاوت است که دو ویژگی مشترک دارند، تمام آنها شامل برخی ساختارهای اجتماعیاند و بعضی از کنشهای کنشگران محدوده ساختار را تسهیل میکنند؛ پس سرمایه اجتماعی مولد است(Coleman,1990:304).
سرمایه اجتماعی مجموعهای از عناصر ساختار اجتماعی است که بر روابط میان مردم تاثیر میگذارد و نهادهای تابع تولید یا مطلوبیت را تشکیل میدهد(Schiff,1992:161).
سرمایه اجتماعی از روابط میان دوستان، همکاران و به طور کلی از ارتباطات عمومی شکل میگیرد و موجب ایجاد فرصتهایی برای فرد به منظور استفاده از سرمایه مالی و انسانیاش میشود(Burt,1992:9).
سرمایه اجتماعی به مشخصههای سازمان اجتماعی مانند اعتماد، هنجارها و شبکهها اشاره دارد که هماهنگی برای کسب سود متقابل را تسهیل میکنند(Putnam,1995:67).
سرمایه اجتماعی امکانات و فرآیندهای داوطلبانه به وجود آمده در جامعه مدنی است که توسعه و تکامل جمعی را ترویج میکنند(Thomas,1996:11).
سرمایه اجتماعی، فرهنگ اعتماد و مداراست که در آن شبکههای گستردهی سازمانهای داوطلبانه میروید(Inglehart,1997:188).
سرمایه اجتماعی، یک مفهوم جمعی است که اساس و شالوده آن را تمایلات، نگرشها و رفتار افراد تشکیل میدهد. شبکههای روابط مبتنی بر همکاری میان شهروندان که حل مشکلات اقدام جمعی را تسهیل میکنند(Bream & Rahn,1997:999).
سرمایه اجتماعی نشان میدهد که کنشگران این توانایی را دارند که در پرتو عضویت در شبکههای اجتماعی یا ساختارهای اجتماعی، به منافعی دست یابند(Portes,1998:6).
سرمایه اجتماعی محصول فعالیتهای اجتماعی و شبکههای عمیق تعاملی است که اعضای جامعه را به همکاری، تعاون و مشارکت ترغیب میکند(Moline’s,1998:16).
سرمایه اجتماعی به ذخیرهی شبکههای رسمی و غیررسمی که افراد برای تخصیص یا تولید کالاها و خدمات از آن استفاده میکنند، گفته میشود. نکته این است که موضوع سرمایه اجتماعی رابطهی مکرر میان افراد است(Rose,1999:148).
سرمایه اجتماعی، یک هنجار غیررسمی است که موجب ارتقای همکاری بین دو یا چند فرد میشود(Fukuyama,1999:1).
سرمایه اجتماعی جوامع را بهم متصل میکند و اعتماد، مشارکت و شبکههای اجتماعی، مؤلفههای آن هستند(Paldam,2000:11).
سرمایه اجتماعی دربرگیرنده آگاهی، اعتماد و هنجارهای نهفته در شبکههای اجتماعی است(Woolcock,1998:153)، هنجارها و شبکههایی که کنش جمعی را تسهیل میکنند و هر تعریفی از سرمایه اجتماعی باید روی منابع(نه نتیاج)متمرکز باشد(Woolcock,2001:13).
منظور از سرمایه اجتماعی، آن دسته از روابط اجتماعی است که تولید کالاهای مادی یا غیرمادی را تسهیل میکند(Paxton,2002:256).
سرمایه اجتماعی در سطح فردی به دسترسیهای افراد به منابع از طریق شبکههای متقابل اجتماعی اشاره دارد(Ciabattari,2007:35).
سرمایه اجتماعی مدرن، شیوهای برای ایجاد جامعهای منسجم با اعتماد عمومی بالا در حین اهمیت دادن به انتخابهای فردی است(Ferragina,2010:76).
تعاریف بالا که از سوی نظریهپردازان مختلف درباره مفهوم سرمایه اجتماعی ارائه شد، به نقل از کتاب(موسوی و علی پور،16:1391- 19) میباشد. مفهوم سرمایه اجتماعی را به طور کلی میتوان روابط اجتماعی بین افراد دانست که از طریق تعهدات، ارتباطات اجتماعی، شبکههای عمیق تعاملی و فرآیند اجتماعی شدن حاصل میشود و دربرگیرندهی شاخصهای آگاهی و توجه، اعتماد، هنجارهای مشارکتی و شبکههای اجتماعی است که موجب ارتقای همکاری بین افراد به صورتی منسجم و با ثبات به منظور تامین هدفی مشترک میشود و آنان را به ایجاد کنش جمعی توانا میسازد.
2-1-3-2 نظریهپردازان سرمایه اجتماعی
1-2-1-3-2 پیر بوردیو
بوردیو، نخستین تحلیل منظم از سرمایه اجتماعی را مطرح کرده است، بعضی از صاحبنظران ادعا دارند که نظریه بوردیو منسجمترین نظریهی جامعهشناسانه در تبیین مفهوم سرمایه اجتماعی است. دیدگاه بوردیو، رویکردی چپگرایانه است. به اعتقاد او، سرمایه به فرد اجازه میدهد که سرنوشت خود و دیگران را در اختیار بگیرد(ریتزر،724:1384). بنا به تعریف بوردیو سرمایه عبارت است از کار تجمعیافته که در انحصار عاملان یا گروهی از عاملان است و آنان را قادر میسازد که نیروهای اجتماعی را به تصرف درآورند(Bourdieu,1986:284). به منظور شناخت و درک اندیشه بوردیو در مورد سرمایه اجتماعی، به دو مورد خواهیم پرداخت: 1) روش بهرهگیری بوردیو از مفهوم سرمایه 2) درک او از هرم اجتماعی.
بحث اولی که میتواند ما را به درک افکار بوردیو در مورد سرمایه اجتماعی رهنمون شود، این است که وی چگونه از واژهی سرمایه بهره میگیرد(فاین،1385: 102- 109).
وی سرمایه را به چند مقوله گسترده تقسیم میکند، به باور او توضییح ساختار و کارکرد جهان اجتماعی ناممکن مینماید، مگر اینکه مجدداً سرمایه را در تمام شکلهایش- نه تنها به صورتی که در نظریه اقتصادی مطرح است- معرفی کنیم. سرمایه، بسته به زمینهای که در آن عمل میکند و هزینهی کم و بیش گرانِ تغییر شکلهایی که پیش شرط اثربخشی آن هستند، به سه شکل اساسی خود را نشان میدهد: سرمایه اقتصادی، که بیدرنگ و به صورت مستقیم، میتوان آن را به پول تبدیل کرد و ممکن است در اشکال حقوق مالکیت نهادینه شود؛ سرمایه فرهنگی که در شرایط معینی میتوان آن را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد و ممکن است در اشکالی از مهارتهای آموزشی نهادینه شود؛ و سرانجام سرمایه اجتماعی که از تعهدات ساخته شده و در شرایط معینی به سرمایه اقتصادی تبدیل میشود یا ممکن است به شکل اصالت و اشرافیت درآید(بوردیو،243:1386). جایگاهی که بوردیو برای سرمایه اجتماعی قایل است، بر گسترهی پیوندها یا شبکههای اجتماعی متمرکز است. او اولین بار سرمایه اجتماعی را در سال 1973 در مبحثی درباره راههایی که اعضای گروههای حرفهای برای تثبیت جایگاه خود و بچههایشان به کار میبندند، اینگونه تعریف کرد:
سرمایه اجتماعی عبارت است از سرمایهی ارتباطات اجتماعی که در صورت لزوم، حمایتهای مفید را ایجاد میکنند. سرمایهای از مقبولیت و احترام که اغلب، زمانی که شخص میخواهد توجه مردم را به یک موقعیت اجتماعی مهم جلب کند ضروری است و شاید مانند پول در حرفهی سیاسی به کار آید.
او بعدها این تعریف را به این نحو اصلاح کرد: سرمایه اجتماعی، مجموعهای از منابع بالفعل یا بالقوه است که با مالکیت یک شبکه بادوام از روابط کم و بیش نهادینه شده از آشنایی و شناخت متقابل و دوجانبه، پیوند یافته است. به عبارت دیگر، عضویت در یک گروه، هر یک از اعضایش را از پشتیبانی سرمایه جمعی برخوردار میسازد؛ صلاحیتی که آنان را سزاوار "اعتبار" به معانی مختلف کلمه میکند(Bourdieu,1986:248-249).
به تعبیری دیگر از بوردیو، سرمایه تنها قدرت عام نیست، حتی اگر آن را به ردههای گوناگون همچون سرمایه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی یا نمادین تقسیم کنیم، بلکه هر گونه قدرت خاص را نیز شامل میشود. افزون بر این، سرمایه در شکل اقتصادی آن آزادانه مانند یک استعاره به کار گرفته میشود. درواقع گونههای مختلف سرمایه کم و بیش به یکدیگر تبدیل پذیرند؛ به طوری که انواع متفاوت سرمایه را میتوان از سرمایه اقتصادی استخراج کرد(Bourdieu,1986:252). به تعبیر لین، سرمایه اجتماعی در نظر بوردیو لباس مبدل برای سرمایه اقتصادی است، با این حال او معتقد است شکلهای دگرگون شده سرمایه اقتصادی، هرگز تماماً به این تعریف تبدیلپذیر نیست (توسلی و موسوی،9:1384). بوردیو برای نمایش تعامل بین سرمایه اجتماعی و سرمایه اقتصادی یا فرهنگی، اعضای حرفهها را مثال میزند، مانند وکلا یا پزشکان که با بهرهبرداری از سرمایه اجتماعی - ارتباطات، مقبولیت و احترام- اعتماد و اطمینان مشتریان را در یک جامعه سطح بالا به دست میآورند، یا حتی از آن در زمینهی شغلی و سیاسی بهرهبرداری میکنند. برعکس بوردیو معتقد است آنانی که فقط به کیفیت تحصیلات خود متکی هستند، بیشتر از همه در قبال کسادی مدرک زخم پذیرند؛ زیرا نه فقط دچار نبود ارتباطات هستند، بلکه ضعف سرمایه فرهنگی آنان سبب کاهش آگاهی در مورد نوسانات بازاری درباره مدارک آنان میشود(فیلد،26:1385). با این حال چون قدرت نسبی است، به طور کلی منابع در دسترس همگان است. سرمایه به آسانی ممکن است با گروههای اقتصادی، اجتماعی یا حتی افراد یکسان انگاشته شود. بر این اساس، مسئلهی مقدار سرمایه اجتماعی، فرهنگی و نمادین که یک کارگزار در تملک دارد، مطرح میشود. به اعتقاد بوردیو، حجم سرمایه اجتماعی تحت تملک یک فرد به دو عامل بستگی دارد:
اندازه شبکه پیوندهایی که میتواند به طور مؤثری آنها را بسیج کند؛
حجم سرمایهی(اقتصادی، فرهنگی یا نمادین) تحت مالکیت هر یک از کسانی که با آنان مرتبط است(Bourdeiu,1986:243).
بحث دومی که میتواند ما را به درک افکار بوردیو در مورد سرمایه اجتماعی رهنمون شود، این است که توجه اصلی وی بر مبنای آن بوده است که به درک هرم اجتماعی برسد(فیلد،24:1385).
استفادهی بوردیو از واژهی سرمایه اجتماعی تلاشی واضح و روشن برای فهم چگونگی ایجاد طبقات و تقسیمات طبقهای است(Bourdieu,1986:243). بوردیو اعتقاد داشت که سرمایه اقتصادی ریشهی اصلی تمام سرمایههاست و علاقهمند بود که از نحوهی ترکیب آن با دیگر انواع سرمایه برای ایجاد و تولید مجدد نابرابری اطلاع یابد. از نظر بوردیو، نابرابری باید بر اساس تولید و بازتولید سرمایه توضیح داده شود. او معتقد است که نگاه به سرمایه فقط از دیدگاه اقتصادی ناکافی است؛ البته مبادلات اقتصادی برای کسب سود است و سرچشمه آن تلفیق منابع فردی است. سرمایه فرهنگی و اجتماعی را باید به مثابهی ثروت در نظر گرفت که منتج از کار تجمعیافته است.
از نظر بوردیو واژهی سرمایه اجتماعی، تنها وسیلهی تشریح داراییهای اجتماعی است و جایی آشکار میشود که افراد مختلف با سرمایهای یکسان(اقتصادی یا فرهنگی) بازدههای مختلفی به دست میآورند که منتج از وسعت به کارگیری سرمایه گروهی از سوی آنان است؛ پس سرمایه اجتماعی فینفسه مستقل از سرمایه فرهنگی و اقتصادی سبب نابرابری میشود. بعضی از انواع سرمایه تبدیلپذیر نیستند یا به طور دقیقتر تبدیلپذیر به سرمایه اقتصادی نیستند و این امر از آنجا سرچشمه میگیرد که سرمایهها به درجات مختلف"جنبههای اقتصادی را پنهان میدارند". هر چه ارزش اقتصادی آشکارتر باشد، توانایی تبدیل بیشتر است؛ ولی از نظر تمایز اجتماعی، اعتبار کمتری دارد (فیلد،26:1385-24). در مجموع میتوان گفت که بوردیو در انتقال سرمایه اجتماعی از صورت استعارهای به یک مفهوم جامعهشناختی، نقش اساسی داشته است و بر تبدیلپذیری اشکال مختلف سرمایه و تقلیل نهایی همهی اشکال به سرمایه اقتصادی تاکید دارد.
2-2-1-3-2 رابرت پاتنام
پاتنام برای نخستین بار مفهوم سرمایه اجتماعی را در انتهای کتاب خود با نام "دموکراسی و سنتهای مدنی" به کار میبرد. به نظر پاتنام همکاری داوطلبانه در جامعهای که سرمایه اجتماعی را در شکل هنجارهای عمل متقابل و شبکههای مشارکت مدنی به ارث برده، بهتر صورت میگیرد (پاتنام،285:1380). او در تعریف سرمایه اجتماعی مینویسد:
منظور از سرمایه اجتماعی وجوه گوناگون سازمانهای اجتماعی نظیر اعتماد، هنجارها و شبکههاست که میتوانند با تسهیل اقدامات هماهنگ، کارایی جامعه را بهبود بخشند. به اعتقاد پاتنام سرمایه اجتماعی نیز مانند دیگر سرمایهها مولد است و امکان دستیابی به اهداف مشخصی را فراهم میکند که بدون آن دسترسیناپذیر خواهند بود. برای مثال گروهی که اعضایش اعتبار خود را نشان دادهاند و به یکدیگر اعتماد زیادی دارند، نسبت به گروهی که فاقد این ویژگیها هستند، توان انجام کارهای زیادتری را دارند(پاتنام،285:1380). پس به طور دقیقتر، سرمایه اجتماعی کمککنندهی رفتار جمعی است، یعنی موجب افزایش هزینههای بالقوهی عهدشکنی در هر معاملهای، تقویت هنجارهای معاملهی متقابل، تسهیل ارتباطات، بهبود جریان اطلاعات در مورد قابل اعتماد بودن افراد و انتقال حسن شهرت فعالان به دیگران، نمایان ساختن موفقیتهای پیشینیان در همکاری میشود و همانند چارچوب فرهنگی شفاف برای همکاری آینده عمل میکند(پاتنام،297:1380).
پاتنام در زمینه مالکیت سرمایه اجتماعی معتقد است که سرمایه اجتماعی بر عکس سرمایههای متعارف دیگر، یک کالای عمومی است که در مالکیت خصوصی کسانی که از آن بهره میبرند، نیست. سرمایه اجتماعی مانند دیگر کالاهای عمومی(هوای پاک، خیابانهای امن و...) است که کارگزاران بخش خصوصی گرایشی به تولید آن ندارند. یعنی، سرمایه اجتماعی اغلب باید از طریق دیگر فعالیتهای اجتماعی تولید شود. این سرمایه به طور معمول در پیوندها، هنجارها و اعتماد تشکیل میشود که از یک موقعیت اجتماعی به دیگر موقعیت اجتماعی قابل انتقال است (Patnam,1993:38). پاتنام عمدهترین عناصر مورد استفاده در سنجش مفهوم سرمایه اجتماعی را در پنج محور عمده به شرح زیر معرفی میکند: (او در کتاب بولینگ یک نفره، سطح سرمایه اجتماعی در ایالتهای مختلف آمریکا را با محورهای زیر مورد بررسی قرار میدهد).
زندگی سازمانی و عضویت در شبکههای اجتماعی: درصد حضور، خدمت در سازمانهای محلی در سال گذشته و میانگین عضویت در گروهها.
مشارکت در امور عمومی: آمار و ارقام شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و میزان درصد حضور در یک نشست عمومی در شهر یا امور مدرسه در سال گذشته.
مشارکت در امور داوطلبانه: شامل تعداد سازمانهای غیردولتی به ازای هر هزار نفر، میانگین دفعات شرکت فرد در طرحهای اجتماعی در سال گذشته و میانگین تعداد دفعات کار داوطلبانه فرد در یک سال گذشته.
انجمنپذیری غیررسمی: مقدار زمان صرف شده برای ملاقات با دوستان و میانگین تعداد میهمانی در منزل در یک سال گذشته.
اعتماد اجتماعی: میزان موافقت با این دو جمله: "بیشتر مردم قابل اعتماد هستند" و "بیشتر مردم راستگو هستند"(فیروزآبادی،160:1384).
پاتنام در نهایت سرمایه اجتماعی را با سه مؤلفهی(اعتماد، هنجارها و شبکهها) مفهومسازی میکند که در زیر هر یک از آنها به طور مختصر تعریف میشود:
هنجارها: هنجارها هنگامی به وجود میآیند که یک عمل تجلیات بیرونی مشابهی برای افراد دیگر دارد. هنجارها از طریق سرمشق شدن و اجتماعی شدن(آموزش مدنی) و نیز از طریق مجازاتها در افراد جامعه تلقین و تثبیت میشوند. هنجارهایی که اعتماد را تقویت میکنند، توسعه مییابند، چرا که آنها هزینه معاملات را کاهش میدهند و همکاری را تسهیل میسازند(پاتنام،294:1380- 293). پاتنام نوع خاصی از هنجارهای همیاری را مولدترین جزء سرمایه اجتماعی میداند و آن را ملاک سرمایه اجتماعی مینامد. وی در تعریف هنجارهای همیاری به دو نوع متوازن و تعمیمیافته(عمومی) اشاره میکند. معامله متقابلِ متوازن به مبادله همزمان چیزهایی با ارزش برابر اشاره دارد؛ مانند زمانی که همکاران روزهای تعطیلشان را با هم عوض میکنند یا نمایندگان پارلمان با هم زد و بند میکنند. اما معاملهی متقابلِ عمومی به رابطه تبادلی مداومی اشاره دارد که یکطرفه و غیرمتوازن است اما انتظارات متقابلی ایجاد میکند، مبنی بر اینکه سودی که اکنون اعطا شده، باید در آینده بازپرداخت شود؛ مانند رابطه دوستی که اغلب به معامله متقابل عمومی تبدیل میشود(پاتنام،294:1380- 293).
اعتماد: پاتنام اعتماد را یکی از مؤلفههای حیاتی و اساسی سرمایه اجتماعی میداند. به اعتقاد او، اعتماد، همکاری را تسهیل میکند و هر چه سطح اعتماد در جامعهای بالاتر باشد، احتمال همکاری بیشتر خواهد بود و خودِ همکاری نیز اعتماد ایجاد میکند. اعتماد که یکی از عناصر ضروری تقویت همکاری است، غیراختیاری و ناآگاهانه نیست، بلکه مستلزم پیشبینی رفتار یک بازیگر مستقل است. شما برای انجام کاری صرفاً به این دلیل که فردی یا نهادی میگوید آن را انجام خواهد داد، به او اعتماد نمیکنید، بلکه تنها به این دلیل به او اعتماد میکنید که با توجه به شناختتان از خلق و خوی او، انتخابهای ممکن او، تبعاتشان و توانایی او حدس میزنید که او انجام این کار را بر خواهد گزید. در جوامع کوچک این پیشبینی بر اساس چیزی انجام میگردد که برنارد ویلیامز آن را اعتماد صمیمانه مینامد، یعنی اعتمادی که به آشنایی نزدیک با فرد بستگی دارد. اما در جوامع بزرگتر و پیچیدهتر، اعتماد غیرشخصیتر یا شکل غیرمستقیمی از اعتماد ضرورت دارد. پاتنام افزایش مشارکتهای مدنی و گسترش شبکههای اجتماعی را از سازوکارهای تبدیل اعتماد شخصی به اعتماد اجتماعی معرفی میکند(پاتنام،292:1380).
شبکههای اجتماعی: وجود شبکههای اجتماعی در هر جامعهای موجب تسهیل روابط و ارتقای همکاری در جامعه میشود. "هرچه شبکههای اجتماعی بین افراد متراکمتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که شهروندان بتوانند در جهت منابع متقابل همکاری کنند". به باور پاتنام سرمایه اجتماعی جمع کل گروههای داوطلبانه در روابط اجتماعی رسمی و غیررسمی است، صرف نظر از منابع اقتصادی خاصی که میتواند شکل بگیرد. روابط افراد در گروهها در بسیاری از مواقع تعبیری از شبکههای اجتماعی است که این شبکهها موجب پیوندهای اجتماعی افراد میشود. به نظر پاتنام همکاری داوطلبانه در جامعهای که سرمایه اجتماعی عظیمی را در شکل هنجارهای عمل متقابل و شبکههای مشارکت مدنی به ارث برد، بهتر صورت میگیرد. بنابراین یکی از وجوه و ویژگیهای سرمایه اجتماعی، وجود شبکهها میباشد که در تخصیص اولیه پاتنام به دو نوع شبکههای رسمی و غیررسمی تقسیم شده است(پاتنام،296:1380).
3-2-1-3-2 فرانسیس فوکویاما
مباحث و مطالعات فوکویاما نیز مانند پاتنام در سطح کلان طرح شده است و سرمایه اجتماعی را در سطح کشورها و در ارتباط با رشد و توسعه اقتصادی میبیند. به زعم وی "سرمایه اجتماعی را میتوان به عنوان مجموعه معینی از هنجارها یا ارزشهای غیررسمی تعریف کرد که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میانشان مجاز است در آن سهیم هستند. مشارکت در ارزشها و هنجارها به خودیِ خود باعث تولید سرمایه اجتماعی نمیگردد، چرا که این ارزشها ممکن است منفی باشند. هنجارهایی که تولید سرمایه اجتماعی میکنند اساساً باید شامل سجایایی از قبیل صداقت، ادای تعهدات و ارتباطات دوجانبه باشند"(فوکویاما،11:1385).
فوکویاما مانند پاتنام هنجارهای همیاری را شالوده سرمایه اجتماعی معرفی میکند و مینویسد: "فرض بر این است که سرمایه اجتماعی وجود هنجارهای رفتاری مبتنی بر تشریک مساعی را منعکس میکند". هنجارها و ارزشهایی که در این تعریف جای میگیرند از هنجار ساده مشترک بین دو دوست گرفته تا نظامهای ارزشی پیچیده که مذاهب سازمانیافته ایجاد کردهاند ادامه مییابد (فوکویاما،19:1385).
فوکویاما معتقد است از آنجا که همکاری از هر نظر برای همه افراد به عنوان وسیلهای برای دستیابی به اهداف شخصیشان ضروری و لازم است، عقل حکم میکند که افراد سرمایه اجتماعی را به عنوان کالای خصوصی تولید کنند(Fukuyama,1999:1 به نقل از موسوی و علیپور،74:1391).
به اعتقاد فوکویاما در مورد سرمایه اجتماعی دو نکته باید روشن شود: نخست اینکه سرمایه اجتماعی به این دلیل زیرمجموعه سرمایه انسانی نیست که این سرمایه متعلق به گروههاست و نه افراد. سرمایه انسانی معمول- مانند سطح تحصیلات و مهارت- را میتوان به تنهایی نیز کسب کرد. برعکس، هنجارهایی که شالوده سرمایه اجتماعی را تشکیل میدهند، در صورتی معنیدارند که بیش از یک فرد در آن سهیم باشد. گروهی که حامی سرمایه اجتماعیاند ممکن است به کوچکی دو دوست باشند که با یکدیگر تبادل اطلاعات میکنند و یا ممکن است در مقیاس بزرگتری تمامی یک ملت باشد. دوم، سرمایه اجتماعی با توجه به علم سیاست و اقتصاد لزوماً چیز خوبی نیست. در این علوم همکاری و همیاری برای تمام فعالیتهای اجتماعی خواه خوب یا بد ضروری است (فوکویاما،13:1385).
فوکویاما سرچشمه سرمایه اجتماعی را منابع زیر میداند: 1) هنجارهایی که به صورت نهادی ساخته شدهاند: این هنجارها در نتیجه کنش قصدمند مؤثر بر اجتماع، به طور کلی مثلاً از طریق نهادی مانند دولت ساخته میشوند؛ 2) هنجارهای خودجوش: این هنجارها از کنشهای متقابل اعضای یک اجتماع میآیند؛ 3) هنجارهای ساخته شده به صورت برونزاد: این هنجارها از جاهایی غیر از همان جایی که در آن بکار رفته است سرچشمه میگیرند؛ 4) هنجارهایی که از طبیعت سرچشمه میگیرند: که شامل هنجارهای مربوط به خویشاوندی، نژاد، قومیت و... می باشند(فوکویاما،72:1385).
فوکویاما میزان اعتماد متقابل در گروه را با متغیر شعاع اعتماد مورد ارزیابی قرار میدهد، او با طرح مفهوم شعاع اعتماد بر این نکته اشاره دارد که تمامی گروههای اجتماعی دارای میزان خاصی از شعاع اعتمادند که به مفهوم میزان گستردگی دایره همکاری و اعتماد متقابل اعضای یک گروه است. میتوان نتیجه گرفت که هرچه یک شعاع اعتماد در گروهی بیشتر باشد، سرمایه اجتماعی بیشتر خواهد بود. از نظر فوکویاما مفهوم شعاع اعتماد بر توانایی افراد جامعه به فراتر رفتن از خانواده و خویشان، داشتن همکاری با دوستان و دیگر شهروندان اطلاق میشود(Fukuyama,1999:17 به نقل از موسوی و علیپور،75:1391).
به اعتقاد وی جامعهای دارای سرمایه اجتماعی بالایی است که دارای تعداد زیاد گروههای اجتماعی با اعتماد متقابل به یکدیگر و دارای انسجام گروهی باشد. علاوه بر آن باید بتواند در ارتباط با محیط بیرون خود مؤثر عمل کرده و همکاریهای متقابلی با جوامع دیگر داشته باشد. از نظر فوکویاما اعتماد برای فهم و تشکیل نظم اجتماعی و اقتصادی جایگاه رفیعی دارد، دلیل توجه وی به اندازهگیری اعتماد نیز بررسی میزان پیشرفت اقتصادی است(موسوی و علیپور،75:1391).
4-2-1-3-2 جیمز کلمن
رویکرد کلمن در مورد سرمایه اجتماعی بر اساس نظریهی انتخاب عقلانی و مبتنی بر کارهای پیشین او در نظریه مبادلهی اجتماعی است(King,2002:5). به اعتقاد بنفاین، مفهوم سرمایه اجتماعی بسط نظریه مبادلهی اجتماعی است. او به پیوندهای بین مبادلهی اجتماعی و سرمایه اجتماعی اشاره کرده و معتقد است که نظریه مبادلهی اجتماعی بسیاری از همان مسائل نظریه سرمایه اجتماعی را مطرح کرده است. چگونگی پیوند نظریه خرد با کلان و چگونگی پیوند عاملهای اقتصادی با عاملهای غیراقتصادی، از آن جملهاند(فاین،124:1385).
کلمن نظریه ساده مبادلهی اجتماعی را بکارگیری ابتدایی رشته اقتصاد، به نظریه سرمایه اجتماعی تبدیل کرده و در چارچوب همین نظریه، ایده خود را دربارهی سرمایه ی اجتماعی پرورش داده است. مفهوم سرمایه اجتماعی محملی است برای کلمن تا به تشریح چگونگی امکان همکاری افراد بپردازد. کلمن در مقالهی "نقش سرمایه اجتماعی در ایجاد سرمایه انسانی"(1988) که مرجع بسیاری از نوشتههای دیگر قرار گرفت، ضمن تعریف سرمایه اجتماعی تلاش کرده مفهوم سرمایه اجتماعی را به موازات مفاهیم متعارف سرمایه مالی، سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی وارد نظریه اجتماعی کند، مفهومی که به اعتقاد او در روابط بین اشخاص بروز میکند. او به طور خاص به این موضوع توجه داشت که سرمایه اجتماعی چگونه میتواند به توسعه سرمایه انسانی کمک کند. او بعدها اذعان داشت که این دو مفهوم به جای آنکه رقیب یکدیگر باشند، اغلب مکمل یکدیگرند (کلمن،465:1377). کلمن به جای تعریف سرمایه اجتماعی بر حسب ماهیت و محتوا، به کارکرد آن توجه دارد. او در این مقاله مینویسد: سرمایه اجتماعی بر حسب کاربرد آن تعریف میشود، سرمایه اجتماعی موجودیت واحدی نیست، بلکه مجموعهای از موجودیتهای گوناگون است که دو مشخصه مشترک دارند: در همه آنها، جنبهای از ساختار اجتماعی وجود دارد و همه آنها اعمال خاص کنشگران داخل ساختار را تسهیل میکنند. سرمایه اجتماعی مانند دیگر شکلهای سرمایه، مولد است و تحقق اهداف معین را که در نبودش محقق نمیشود، ممکن میسازد. سرمایه اجتماعی بر خلاف دیگر شکلهای سرمایه، به طور ذاتی در ساختار روابط بین کنشگران و میان کنشگران وجود دارد. یعنی در خود کنشگران نهفته نیست، بلکه در روابط میان آنها نهفته است. سرمایه اجتماعی به مثابه منبعی برای اشخاص است، منابع اجتماعی- ساختاری؛ دارایی سرمایهای، یا همان سرمایه اجتماعی برای فرد است(Coleman,1988:98 به نقل از موسوی و علیپور،56:1391).
کلمن در مقایسه بین سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی بیان میکند که سرمایه اجتماعی از تغییرات روابط میان افراد پدید میآید که سبب تسهیل کنش میشود. اگر سرمایه فیزیکی کاملاً ملموس و در اشکال مادی مشهود، تجسم یافته است و سرمایه انسانی کمتر ملموس است و در مهارتها و دانشی که افراد تحصیل میکنند تجسم مییابد؛ سرمایه اجتماعی حتی کمتر از این ملموس است، زیرا در روابط میان افراد به وجود میآید. همانطور که سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی فعالیت تولید را تسهیل میکنند، سرمایه اجتماعی نیز تسهیلکننده روابط است. برای مثال، گروهی که در میانشان اعتماد وجود دارد، به کمک این اعتماد میتوانند کارهای بیشتری از کسانی که این خصوصیت در میان آنان وجود ندارد، انجام دهند(Coleman,1988:101 به نقل از موسوی و علیپور،56:1391).
کلمن با بکارگیری تمایز اقتصاد سنتی بین کالاهای خصوصی و عمومی، به تشریح چگونگی کمکهای سرمایه اجتماعی به اعمال جمعی پرداخته و مینوسید: سرمایه اجتماعی نوعی کالای عمومی است که از منافع حاصل از آن، همهی اجزای ساختار سود میبرند(Coleman,1988:116 به نقل از موسوی و علیپور،56:1391). بنابراین سرمایه اجتماعی سبب ایجاد همکاری بین افرادی میشود که در غیر این صورت به دنبال منافع فردی خود بودند. او معتقد است سرمایه اجتماعی ویژگیهایی دارد که آن را از کالاهای خصوصی تقسیمپذیر و انتقالپذیر که در نظریهی اقتصادی نئوکلاسیک بحث شده است، متمایز میسازد. کلمن ویژگیهای سرمایه اجتماعی را به عنوان نوعی کالای عمومی اینگونه بیان میدارد:
یکی از ویژگیها، انتقالناپذیری عملی آن است؛ این سرمایه، منبعی است که ارزش استفاده دارد، ولی به آسانی مبادله نمیشود.
سرمایه اجتماعی، دارایی شخصی هیچ یک از افرادی که از آن سود میبرند نیست.
ویژگی دیگر سرمایه اجتماعی که آن را از کالای خصوصی متمایز میسازد، این است که بر خلاف سرمایه فیزیکی که معمولاً کالایی خصوصی است و بر اساس حقوق مالکیت به شخصی که در سرمایه فیزیکی سرمایهگذاری میکند تعلق دارد و به او سود میرساند، در مالکیت فرد نیست و سودآوری مستقیم ندارد. به عنوان مثال انواع ساختارهای اجتماعی که هنجارهای اجتماعی و ضمانتهای اجرایی تحمیل آنها را امکان پذیر میسازند، در درجه اول به افرادی که تلاشهایشان برای ایجاد هنجارها و ضمانتهای اجرایی لازم است سود نمیرسانند، بلکه به همه افرادی که جزء آن ساختار معین هستند سود میرسانند (کلمن،482:1377) و از آنجا که بسیاری از منافع کنشهای پدیدآورنده سرمایه اجتماعی را افرادی غیر از فردی که آن را پدید آورده، کسب میکنند و فرد ایجادکنندهی سرمایه اجتماعی بهره چندانی نمیبرد، بنابراین انگیزه سرمایهگذاری برای ایجاد سرمایه اجتماعی کم است. این موضوع بر اساس نظریهی انتخاب عقلانی قابل توجیه است، طبق این نظریه فعالان در پی خلق سرمایه اجتماعی نیستند، بلکه در پی منافع فردی هستند، ولی در این فرآیند به طور ناخواسته سرمایه اجتماعی به وجود میآید. از دید کلمن، به وجود آمدن سرمایه اجتماعی نه به دلیل انتخاب سرمایهگذاری حساب شده در آن، بلکه محصول فرعی فعالیتهایی است که اهداف دیگری داشتهاند. بنابراین سرمایه اجتماعی از پیامدهای ناخواسته این گونه روابطاند. به اعتقاد کلمن این امر سبب تمایز سرمایه اجتماعی از سرمایه فیزیکی و انسانی است که هر دو منتج از انتخابهای عمدی و هدفدار افرادند. بنابراین سرمایه اجتماعی، همانند کالای عمومی در نظر گرفته میشود(موسوی و علیپور،57:1391- 58).
سرمایه اجتماعی بر خلاف دیگر اشکال سرمایه، در صورت استفاده بیشتر، نه تنها استهلاک نمیپذیرد، بلکه افزایش مییابد. ولی اگر تجدید نشود، از بین میرود(کلمن،482:1377).
کلمن برخی از روابط اجتماعی را که میتوانند منابع سرمایهای سودمند ایجاد کنند، به شرح زیر نام میبرد:
- تعهدات و انتظارات: بحث تعهدات و انتظارات را میتوان با یک مثال روشن کرد. * کاری را برای } انجام میدهد، با اعتماد به اینکه } در آینده آن را جبران میکند؛ این امر انتظاری را در * و تعهدی را از جانب } برای حفظ اعتماد ایجاد میکند. این تعهد را میتوان مانند برگهای اعتباری تصور کرد که در دست * است و باید با عملکردی از طرف } بازخرید شود. اگر * تعداد زیادی از این برگههای اعتباری از افرادی که با آنها رابطه دارد در دست داشته باشد، مانند سرمایه مالی، اعتباری را ایجاد میکند که در صورت لزوم میتواند از آن استفاده کند. دو عامل برای این شکل از سرمایه اجتماعی حیاتی است: 1) حد درخور اعتماد بودن محیط اجتماعی که به این معناست که تعهدات بازپرداخت خواهند شد؛ 2) حد واقعی تعهداتی که بر عهده گرفته شده است. ساختارهای اجتماعی از هر دو بعد متفاوت است و کنشگران در درون ساختار اجتماعی معینی در بعد دوم با هم فرق میکنند.
- ظرفیت بالقوه اطلاعات: ظرفیت بالقوه اطلاعات، جزء ذاتی و جداییناپذیر روابط اجتماعی است. اطلاعات در فراهم ساختن شالودهای برای کنش مهم است، اما به دست آوردن اطلاعات پرهزینه است. کمترین چیزی که برای کسب اطلاعات لازم داریم، توجه است که همیشه اندک است. یکی از وسایلی که از طریق آن، اطلاعات ممکن است کسب شود، استفاده از روابط اجتماعی است که برای مقاصد دیگر حفظ میشود. در اینجا صرف رابطه اجتماعی پایهی مبادلهی اطلاعات و تشکیل سرمایه اجتماعی است.
- هنجارها: هنجارهای مؤثر در قالب و شکل دستوری به طرز نیرومندی سبب ظهور سرمایه اجتماعی در جمع میشوند و فرد، تحت تاثیر قدرت این هنجارها باید منافع شخصی را رها کرده، به سود جمع عمل کند. البته هنجارها میتوانند مانع بروز ابتکار و خلاقیت نیز بشوند، به عنوان مثال هنجارهای مؤثر در یک حوزه، میتوانند نوآوری در آن حوزه را کاهش داده، نه تنها کنشهای انحرافی را که به دیگران آسییب میرساند، بلکه کنشهای انحرافی را که ممکن است به سود همه باشد، نیز محدود کنند.
- روابط اقتدار: به اندازهای که عدهای کنشگر، حقوق کنترل کنشهای خاصی را به کنشگر دیگری انتقال دهند، آن کنشگر مقداری سرمایه اجتماعی در اختیار دارد که میتواند با اتکا بر آن بر فعالیتهای معینی تمرکز کند. بدیهی است که این امر قدرت زیادی به فرد میدهد. این دقیقاً تمایل به ایجاد سرمایه اجتماعی لازم برای حل مسائل مشترک است که افراد را در شرایط معینی وادار میکند، اقتدار رهبری را به فرد فرهمند واگذار کنند(کلمن،491:1377- 476).
5-2-1-3-2 افه و فوش
افه و فوش سرمایه اجتماعی را به عنوان یک منبع با مالکیت جمعی متعلق به محله، جوامع، مناطق و بخشها معرفی نمودهاند و آن را متغیر، کوچک و بزرگ و یا زیاد و کم میدانند. آنان مفهوم سرمایه اجتماعی را با سه عنصر اصلی معرفی میکنند. در بعد گرایشها به آگاهی و توجه، در بعد تمایلات رفتاری به اعتماد و در بعد الگوهای ساختاری به انجمنپذیری اشاره میکنند (فیروزآبادی،123:1384).
"آگاهی و توجه، شامل مجموعه افکار، عقاید و حساسیت نسبت به زندگی اجتماعی، سیاسی و توجه به هر چیزی که در وسیعترین معنا مربوط به "امور عمومی" میباشد، هست. تمرکز به رفاه مادی، رفتار اخلاقی، کمال شخصی، کیفیات زیباییشناسانه و سایر ویژگیهای شرایط زندگی که به یک جامعه سیاسی تعلق دارند و مسائل مربوط به زندگی شهروندی موضوع آگاهی و توجه را شامل میگردند. در این شکل، آگاهی دارایی فردی بوده و ضرورتی در بروز و ظهور در شکل یک فعالیت مدنی و انجمنی را ندارد. آگاهی و توجه پیش شرط شناختیِ ضروری و شکل فعالتر مسئولیت مدنی است که باعث علاقهمندی و دلنگرانی میگردد و نقطه مقابل آگاهی و توجه، وضعیت شناختیِ چشمپوشی، بیتفاوتی و شکلگیری نگرش فرصتطلبانه میباشد" (Offe & Fuchs,2002:190-191).
"اعتماد، در دو گونهی قوی و ضعیف مطرح میباشد. اعتماد ضعیف شامل نبود ترس و شک نسبت به رفتار احتمالی دیگران میشود. بیاعتمادی نسبت به دسته یا گروهی و نفرت عمومیتیافته نیز در مسیر اعتماد ضعیف قرار میگیرند. اما اگر شخصی منتظر برخوردهای خصمانه، نیرنگ، فریب، عدم همکاری و رفتارهای نادرست از سوی دیگران باشد، دیگر شخص از اعتماد ضعیف هم برخوردار نیست و لازمه اعتماد ضعیف نداشتن بدبینی نسبت به دیگران میباشد و نبود اعتماد ضعیف در افراد ناشی از دو عامل است: 1) بی اعتمادی به خود برای تطابق با دیگران و برقراری تعامل پایدار با آنان 2) دیدگاه فردگرایانه شدید مبنی بر اینکه اعتماد به دیگران باعث از دست دادن فرصتهای باارزش میگردد.
در مقابل، نوع قوی اعتماد زمانی موجود است که شخص نه تنها نسبت به مردم خوشبین باشد و آنان را دارای طینت خوب و خیرخواه بداند، بلکه شرکت در یک فعالیت را در اکثر اوقات بدون توجه به هزینه فرصت از دست رفته و احساس ضرر و زیان، یک حرکت خردمندانه بداند و انتظار کمک متقابل و رسیدن به منافع ناشی از تعاون با دیگران را داشته باشد. بنابراین اعتماد ضعیف شرط لازم در پیوستن فرد به شبکههای غیررسمی و انجمنهای رسمی و اعتماد قوی شرط کافی است"(Offe & Fuchs,2002:191).
"انجمن پذیری، دلالت بر مشارکت فعال شخصی در شبکههای غیررسمی و یا انجمنهای رسمی مانند باشگاههای ورزشی، شبکههای محیطزیستی، انجمنهای مذهبی، سازمانهای غیرانتفاعی و یا جنبشهای اجتماعی دارد. افه و فوش معتقدند که انجمنهای مختلف به لحاظ نوع تاثیرگذاری بر سرمایه اجتماعی متفاوت میباشند، به گونهای که در گونهشناسی از انواع انجمنها، آنها به چگونگیِ نوع تاثیر انواع خاصی از انجمنها بر سرمایه اجتماعی اشاره دارند. آنها میگویند برای آنکه از برآورد غیرواقعی سرمایه اجتماعی بر اساس عضویت اجتناب کنیم، باید به گونهای از عضویت و انجمن توجه کنیم که مطمئناً نشاندهنده و مولد آن کیفیت جمعی میباشد که به اختصار به آن سرمایه اجتماعی میگوییم. انجمنهای دومین یا مدنی، اهداف و مقاصدشان نه مانند انجمنهای نخستین پخششده و غیرمشخص و نه مانند انجمنهای سومین خاص است. اعضاء در این انجمنها به دنبال کسب سود همانند شرکتها و بنگاههای اقتصادی و یا کسب موقعیتهای رسمی مانند احزاب سیاسی نیستند. به جای تعیین اهداف از طریق کنش راهبردی، انجمنهای مدنی صرفاً یک قلمرو دارند. مانند ورزش، موسیقی، انساندوستی، آموزش، تحرک سیاسی و... . اعضای این نوع انجمنها انتظار علایق مشترک پایدار داشته و در مقاصد کوتاهمدت یا بُرهههای زمانی کوتاهمدت همکاری ندارند. اهداف، برنامهها و طرحهای خاص در این انجمنها از طریق تعامل اعضاء تعیین میشوند، سلسله مراتب سازمانی یا وجود ندارند و یا نسبتاً مسطح هستند و در آنها ستاد کاملاً حرفهای رهبران و کارکنان به ندرت وجود دارد.
هر عضو فعال خود را به آسانی در جریان اتخاذ تصمیمات و اهداف وارد میکند. فعالیتهای افراد در این انجمنها دو حد دارد، یا فعالیتها منحصرا و تماماً برای مصرف درونی اعضاء انجام میشود، مانند کلوپها و یا فعالیتها برای خدمترسانی و یا تاثیرگذاری بر عامه مردم انجام میشود، مانند جنبشهای اجتماعی و سیاسی، انجمنهای اولیاء مربیان و... .
ترکیب و نحوه عضوگیری انجمنهای مدنی بر اساس اصول مساواتطلبانهی شهروندی است. این انجمنها نسبت به خانوادهها و دیگر انجمنهای هویت محور باز هستند. در این انجمنها گاهی وضعیت عضویت به افراد فعال و حامی محدود شده است و یا در برخی از آنها بیشتر پذیرش بر اساس معیارهایی انتزاعی و نه ویژگیهای شخصی صورت میگیرد. مانند: گروههای زنان، جوانان، موسیقی و مذهبی که نیازمند داشتن ویژگیهایی برای اعضاء آنهاست و شیوه تعامل انجمن و اعضای فردیاش کمتر رسمی است"(Offe & Fuchs,2002:195-197).
2-3-2 سرمایهفرهنگی
1-2-3-2 تعریف و ابعاد
سرمایه فرهنگی به شیوههای فرهنگی خاصی که در روند آموزشهای رسمی و خانوادگی در افراد تثبیت شده، اشاره دارد و نیز ظرفیت شناخت افراد در کاربرد لوازم فرهنگی را در برمیگیرد. کاربرد ابعاد مختلف سرمایه فرهنگی موجب تفاوت در نحوه زندگی و بروز سلیقههای گوناگون گردیده و به تبع آن تفاوت در کسب موقعیتهای برتر اجتماعی و استفاده از امکانات مختلف از قبیل کتاب، روزنامه، سینما و انواع ورزشهای خاص طبقات بالای اجتماعی مانند اسبسواری، گلف و مانند آن را موجب میشود. در واقع استفادهکنندگان از سرمایه فرهنگی، در قشربندی اجتماعی، در طبقهی بالای اجتماع قرار میگیرند. به عبارت دیگر، دارندگان امتیازات اقتصادی که در طبقه بالای جامعه قرار دارند، به راحتی به ابعاد مختلف سرمایه فرهنگی دست مییابند. همچنین، سرمایه فرهنگی در اشکال مختلف وجود داشته و شامل تمایلات و عادات دیرینهای است که در فرآیند انباشت اشیای فرهنگی با ارزش مثل نقاشی و صلاحیتهای تحصیلی و آموزش رسمی، حاصل آمده است. ترنر، سرمایه فرهنگی را مجموعه نمادها، عادات، منشها، شیوههای زبانی، مدارک آموزشی، ذوق و سلیقهها و شیوههای زندگی که به طرز غیررسمی بین افراد شایع است، تعریف میکند. کالینز، سرمایه فرهنگی را شامل منابعی نظیر مکالمات از پیشاندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش یا مهارت، حق ویژه تصمیمگیری و حق دریافت احترام میداند(ملاحسنی،300:1381).
سرمایه فرهنگی مجموعهای از روابط، معلومات و امتیازات است که فرد، برای حفظ کردن یا بهدست آوردن یک موقعیت اجتماعی از آن استفاده میکند(صالحی امیری،64:1386). سرمایه فرهنگی شامل گرایشها و عادتهای پابرجا و تثبیت شده در طول فرآیند جامعهپذیری و نیز صلاحیتهای تحصیلی و فرهیختگی است(نوغانی،17:1382). اصطلاح سرمایهفرهنگی در قیاس با سرمایه اقتصادی و نظریات، قوانین و تحلیل مباحث مربوط به سرمایهداری رواج یافت(روح الامینی،36:1365). این مفهوم برای بررسی این مسئله که موانع اقتصادی برای تبیین نابرابریهای موجود در موفقیتهای آموزشیِ دانشآموزان طبقات اجتماعی مختلف، کافی نیست، ابداع شد(شویره،96:1385).
سرمایه فرهنگی مجموعهای از ثروتهای نمادین است که از یک سو به معلومات کسب شدهای برمیگردد که به شکل رغبتهای پایدار ارگانیسم، حالت درونی شده بهخود میگیرند(در زمینه خاصی دانش داشتن، با فرهنگ بودن، به زبان و نحوه بیان تسلط داشتن، جهان اجتماعی و رمزگان آن را شناختن و خود را در این جهان آشنا دیدن)؛ از سوی دیگر، به صورت موفقیتهای مادی، سرمایه فرهنگی به حالت عینیتیافته و میراث فرهنگی به شکل اموال(تابلوها، کتابها، واژهنامهها، ابزارها، ماشینها) جلوه میکند؛ و سرانجام سرمایه فرهنگی میتواند به حالت نهادینه شده در جامعه بهصورت(عناوین، مدارک تحصیلی، موفقیت در مسابقات ورودی) که به استعداد افرد عینیت میبخشد؛ بروز یابد. جامعه یا بیشتر اوقات دولت این بازشناسی را اعلام میدارد، آن را نهادینه میکند و اغلب برای آن پایگاه قائل میشود و جایگاه تعیین میکند(معلم، استاد، قاضی، کارمند دولت). سرمایه فرهنگی بدون کوشش شخصی کسب نمیشود، کسب سرمایه فرهنگی کار طولانی، مداوم و پیگیر، یادگیری و فرهنگپذیری را میطلبد. کسب سرمایه فرهنگی زمان میخواهد و به امکانات مالی و مادی نیاز دارد، سرمایه فرهنگی از این بابت به نحوی تنگاتنگ به سرمایه اقتصادی گره خورده و به شکل دیگر آن درآمده است(شویره، 97:1385).
هایس اصطلاح سرمایهفرهنگی را بازنمای جمع نیروهای غیراقتصادی مانند زمینه خانوادگی، طبقه اجتماعی، سرمایهگذاریهای گوناگون و تعهدات نسبت به تعلیم و تربیت، منابع مختلف و مانند آنها دانست که بر موفقیت آکادمیک(علمی یا تحصیلی) تاثیر میگذارد. سرمایه فرهنگی به عنوان صلاحیت در فرهنگ پایگاهها، گرایشات و ایدهها تعریف میشود که اغلب یک مکانیسم مهم در بازتولید سلسله مراتب اجتماعی در نظر گرفته میشود. تمرکز اصلی تئوری سرمایهفرهنگی این است که فرهنگ از طریق سیستم آموزشی که بازتاب فرهنگ طبقه حاکم است، انتقال مییابد و تشویق میشود و در نهایت موجب بازتولید همان فرهنگ خواهد شد(تراسبی،68:1382- 74).
با مطالعه و بررسی تعاریف ذکر شده، به طور کلی میتوان سرمایه فرهنگی را مجموعهای از روابط، معلومات و امتیازات دانست که در جریان آموزشهای رسمی و خانوادگی(جامعهپذیری) در فرد شکل میگیرد و زمینه دستیابی به یک موقعیت اجتماعی یا حفظ آن را فراهم میآورد. سرمایه فرهنگی در سه مقوله، سرمایهفرهنگی تجسم یافته(درونی شده)، سرمایهفرهنگی عینیتیافته و سرمایهفرهنگی نهادینه شده قابل تفکیک است که دستیابی به هر کدام از اشکال آن نیازمند کار طولانی، صرف زمان برای یادگیری و منابع مالی است. بنابراین سرمایه فرهنگی، نیازمند سرمایه اقتصادی است و طبقات بالاتر جامعه که از شرایط اقتصادی مساعدی برخوردارند، به راحتی به ابعاد مختلف سرمایهفرهنگی دست مییابند. بنابراین مجموعهی دانشها، معلومات و مهارتهایی که در فرآیند جامعهپذیری به عنوان سرمایهفرهنگی در افراد شکل میگیرد، میتواند به عنوان عنصری مهم جهت حفظ منافع و دستیابی به موقعیتهای اجتماعی عمل کند، که در برخی موارد قابل تبدیل به سرمایه اقتصادی است.
2-2-3-2 نظریهپردازان سرمایه فرهنگی
1-2-2-3-2 پیر بوردیو
بوردیو جامعهشناس معروف فرانسوی، تلاش زیادی در حوزه جامعهشناسی آموزش و پرورش داشته است. اهمیت کار بوردیو بیشتر بر روی سرمایهفرهنگی است و انتقاداتی بر سرمایه اجتماعی او وارد است که بیشتر آن را مبهم میدانند. نظر به اهمیت کار بوردیو در این حوزه، مفاهیمی چون عادتواره، میدان و سرمایه به عنوان مفاهیم کلیدی، که زمینهساز خطوط اصلی و پایهای رهیافت وی به مفهوم سرمایه فرهنگی است، مورد توجه قرار میگیرند.
به عقیده بوردیو افراد بر حسب جایگاهشان در فضای اجتماعی، حجم کلی سرمایه و ترکیب سرمایههای مختلف، سلایق و از رهگذر آن، موضعگیریها و عادتوارههای متفاوتی خواهند داشت. عادتوارهها انعکاس ناخودآگاهانه دنیای بیرون به دنیای ذهنی افراد است(بوردیو،33:1381- 35). بوردیو در جای دیگری عادتواره را بدین شکل توصیف میکند: "عادتواره نظام و مجموعهای از خوی و خصلتهای ماندگار و قابل جا به جایی است که از طریق آن ادراک و داوری کرده و در جهان پیرامون خود عمل میکنیم"(توسلی،34:1383). عادتواره یا خصلت به کنشگر امکان میدهد که به طور طبیعی(اکتسابی نه ژنتیک) در میدانی معین بیآنکه به محاسبه عقلانی همه اعمال و حرکات خود نیاز داشته باشد، زندگی کند؛ زیرا خصلت عادات شرطی شده برآمده از نظام رغبتهای پایدار و قابل انتقال در میدان است، البته عادتواره فقط پایه کنش نیست، بلکه چارچوب ادراک مطابق با نظم اجتماعی هر میدان را فراهم میسازد. عادتواره پایه ساختارهای ذهنی شناختی هر میدان معین است (شویره،76:1385-80). با توجه به اهمیت عادتوارهها که در میدانهای متفاوت شکل میگیرند، بوردیو به مفهوم میدان میپردازد، از نظر وی، جهان اجتماعی حاصل فرآیند طولانی تمایزیابیهاست و به فضاهای خُردی تجزیه میشود که آنها را میدان مینامند، نظیر میدان سیاسی، دینی و... که باهم در رابطهاند(شویره،143:1385- 138). بوردیو قائل است که میدانها دارای قوانین عمومی هستند، یعنی هر چند میدانهایی نظیر میدان سیاست در قرن بیستم با میدان دین در قرون میانه اروپا بسیار متفاوت هستند، اما از قوانین عامی تبعیت میکنند. لذا هر دانشی در خصوص نحوه عملکرد یک میدان را میتوان در خصوص میدانهای دیگر نیز به کار برد، هرچند که در هر میدان نوع خاصی از سرمایه ارزشمند است و در هر میدان نوع خاصی از منازعه بر سر کسب موقعیت مسلط در جریان است(منازعه عمومیت دارد، شکل آن میتواند مختص به یک میدان باشد)(Bourdieu,1993:72).
بوردیو جامعه را میدانی در نظر میگیرد که افراد بر سر کسب انواع سرمایهها باهم رقابت میکنند و جوامع معاصر حول توزیع انواع سرمایهها ساخت یافتهاند(لوپز و اسکات،168:1385). وی سرمایه را به میدان ربط میدهد و معتقد است آنچه به میدان معنا میدهد، سرمایه است. از نظر بوردیو سرمایه هرگونه خاستگاه و سرچشمه در عرصه اجتماعی است که در توانایی فرد برای بهرهمندی از منافع خاصی که در این صحنه حاصل میگردد، مؤثر واقع میشود(استونز،335:1379). مطابق با هر میدان، سرمایههایی شکل میگیرد، که سبک زندگی گوناگونی را به صورت عادتواره به وجود میآورد. وجود اشکال متفاوت سرمایه فراهمکننده ساختار بنیادین برای سازماندهی میدانها و به این ترتیب، شکلگیری انواع مختلف منش و کنشهای مرتبط به آنهاست. بوردیو ادعا میکند "سرمایه جز در ارتباط با یک میدان، وجود و کارکرد ندارد"(ابراهیمی، رازقی و پطرودی،77:1390). تحلیل بوردیو درباره اشکال گوناگون سرمایه و روند پویای تغییر شکل آنها در میدانهای مختلف، یکی از بدیعترین و مهمترین ویژگیهای نظریه اوست. به تعبیر بوردیو "اگر درصدد فهم جهان اجتماعی هستیم، باید ایده سرمایه، انباشت آن و تاثیرات آن را مجدداً به جهان اجتماعی معرفی کنیم" (شارع پور و خوش فر،134:1381). بوردیو در واقع از چهار نوع سرمایه سخن میگوید: 1)سرمایه اقتصادی؛ 2)سرمایه اجتماعی 3)سرمایه فرهنگی 4)سرمایه نمادین.
سرمایه اقتصادی تشابه زیادی با مفهوم مارکسی کلمه سرمایه دارد و شامل سرمایه تولیدی میگردد که میتواند برای تولید اشیاء و خدمات به کار آید.
مفهوم سرمایه اجتماعی به روابط گروهی با شبکههای اجتماعی(دوستی و نظیر آن) مربوط میگردد که فرد در درون آن قرار گرفته است و میتواند به نفع خود از آن استفاده کند.
مفهوم سرمایه فرهنگی نزدیک به مفهوم وبری شیوه زندگی است که شامل مهارتهای خاص، سلیقه، نحوه سخن گفتن، مدارک تحصیلی و شیوههایی می گردد که فرد از طریق آن خود را از دیگران متمایز میسازد.
مفهوم سرمایه نمادین شامل کاربرد نمادهایی میگردد که فرد بکار میگیرد تا به سطوح دیگر سرمایه خود مشروعیت بخشد(Turner,1998:512 به نقل از ممتاز،150:1383- 151).
در توضیح سرمایه فرهنگی، بوردیو این نکته را مطرح مینماید که سرمایه منبعی است که قدرت از آن سرچشمه میگیرد. به جای آنکه آن را به متغیری اقتصادی کاهش دهیم، نیاز داریم که اهمیت فرهنگی آن را نیز بشناسیم. وی معتقد است که گروههای اقتصادی حاکم تسلط خود را از طریق مالکیت بر سرمایه فرهنگی، مثلاً مهارتهای فنی در آموزش، زبان، منابع فرهنگی و کنترل این امور، پایدار نگاه میدارند. وی سرمایه فرهنگی را اینگونه تعریف میکند:"درجه تبحری که یک شخص در کردارهای فرهنگیای دارد که جامعهای معین آن را مشروع میداند" (سالارزاده و حسینی،63:1388).
میتوان هر میدان را از طریق نوع و میزان سرمایه موجد در آن شناسایی کرد. منازعه در درون میدان برای دستیابی به میزان بیشتری از سرمایه صورت میگیرد. میدان مانند نوعی بازار رقابتی است که در آن انواع سرمایه(اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، نمادین) بکار میرود و مایه گذاشته میشود. جایگاههای عوامل گوناگون درون یک میدان را مقدار و اهمیت نسبی سرمایهای که این عوامل دارند، تعیین میکند(ریتزر،724:1384). از نظر بوردیو، جایگاه افراد و گروهها در فضای اجتماعی(میدان) به وسیله میزان سرمایه فرهنگی و اقتصادی آنها، ترکیب این دو سرمایه و مدت زمان تصاحب آنها مشخص میگردد. از نظر وی سرمایه فرهنگی یکی از مهمترین شاخصهای احترام، قدرت و ثروت طبقه ممتاز در جوامع امروزی است. اقتدار طبقه جدید متکی به سرمایه جدید یعنی سرمایه فرهنگی است(بوردیو،61:1381- 48).
از نظر بوردیو، سرمایهها قابل تبدیل به یکدیگر هستند. به این ترتیب که سرمایه اقتصادی میتواند سریعاً به سرمایه اجتماعی و فرهنگی تبدیل شود. سرمایه اجتماعی نیز میتواند به سرمایه اقتصادی تبدیل شود، اما قدرت تبدیل آن به سرمایه فرهنگی کمتر از قدرت تبدیل شدن سرمایه فرهنگی به سرمایه اجتماعی است(فاضلی،38:1382).
در میان انواع سرمایه، سرمایه فرهنگی نقش بسیار مهمی در اندیشه بوردیو ایفا میکند. وی اصطلاح سرمایه فرهنگی را برای اشاره به اطلاعات یا دانش دربارهی باورها و سنتهای فرهنگی و معیارهای رفتاری خاصی که کامیابی در زندگی را ارتقاء میدهند، بکار میبرد. "سرمایه فرهنگی، یعنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی در هر فرد و دربرگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشوند"(فکوهی،۱۳۸1:۳۰۰). پرورش خانوادگی، آموزش رسمی و فرهنگ شغلی سه منبع سرمایه فرهنگیاند. انباشت سرمایه فرهنگی از طریق این سه منبع در افراد باعث تفاوت بین دارندگان و فاقدان این سرمایه میشود(خادمیان،102:1388). به عقیده بوردیو، سرمایه فرهنگی به سه مقوله قابل تفکیک است:
- سرمایهفرهنگی تجسمیافته: این نوع از سرمایه فرهنگی به صورت تمایلات دیرپای ذهنی و بدنی افراد است که به مرور زمان در اثر تربیت و پرورش در وجود افراد درونی میشود، به جزء جدانشدنی وجود شخص یا عادتواره او تبدیل میشود و بر خلاف سایر اشکال سرمایه نمیتوان آن را از شخص جدا کرد و فوراً به شخص دیگری منتقل نمود. به تعبیر بوردیو این سرمایه جزء کالبد شخص شده است و درونی شدن دلالت بر آن دارد که فرد خود با صرف زمان و تمرین آن را در کالبد خود جای داده است. از آنجا که سرمایه فرهنگی درونیشده در کالبد فرد جای میگیرد، نمیتوان به آسانی آن را مانند یک کالا مبادله کرد(بوردیو،142:1384- 140).
- سرمایهفرهنگی عینیتیافته: این سرمایه از بدیهیترین و آشکارترین نوع سرمایه فرهنگی است و کالاهای فرهنگی و اشیاء مادی(کتاب، ماشین و ابزارآلات) را دربرمیگیرد(سمیعی،12:1379). سرمایه فرهنگی که به شکل اشیاء مادی و رسانههایی چون نوشتهها، نقاشیها، بناهای تاریخی، ابزارها و... عینیت پیدا میکند، در حالت مادیت خود قابل انتقال است. برای مثال مجموعهای از تابلوهای نقاشی را میتوان درست همانند سرمایه اقتصادی منتقل کرد(بوردیو،143:1384).
- سرمایهفرهنگی نهادینهشده: به قوانین و مقررات نهادینهشده اطلاق میشود که برای دارنده آن پایگاه اجتماعی ایجاد میکند. لازمه سرمایه فرهنگی نهادی، قبل از هر چیز، وجود افراد با صلاحیت و مستعد در جهت کسب انواع مدرک تحصیلی و دانشگاهی است. از طرف دیگر، مستلزم وجود نهادهای رسمی است، که هم این مدارک تحصیلی را صادر و هم رسمیت بخشند. از ویژگیهای بارز این سرمایه، این است که به شکل پلی میان اقتصاد و فرهنگ عمل میکند و این توانایی را دارد که سرمایه فرهنگی را از طریق کاربرد آن به طرق معقول و رسمی به نوعی سرمایه اقتصادی تبدیل نماید(Bourdieu,1986:246).
2-2-2-3-2 کالینز
کالینز سرمایهفرهنگی را شامل منابعی نظیر مکالمات از پیشاندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش و مهارت، حق ویژه تصمیمگیری و حق دریافت احترام میداند. به عبارتی سرمایه فرهنگی، نوع دیگر سرمایه است که در یک سازمان وجود دارد(مانند: تحصیلات عالیه اعضا سازمان) که این نوع سرمایه نیز در برخی موارد و تحت شرایطی قابل تبدیل به سرمایهاقتصادی است (میرزاخانی،28:1379). وی سرمایهفرهنگی را به سرمایهفرهنگی عام یا تعمیمیافته و سرمایهفرهنگی خاص تقسیم میکند. سرمایهفرهنگی عام، معادل نمادهای غیرشخصی و بیانگر منابع فرهنگی عموم طبقات و گروهها در جامعه است. سرمایهفرهنگی خاص، مربوط به اندوختههای ذهنی افراد است و در هویتهای فردی و شخصی تبلور یافته است(میرزاخانی،21:1379). کالینز در توجه به سرمایه فرهنگی عام تا حدی از بوردیو فاصله میگیرد و به تحلیل سرمایهفرهنگی در سطح کلان توجه دارد.
4-2 عوامل فضایی- کالبدی
عوامل کالبدی در پیوند فرد با محیطش و پدیداری حس تعلق در آن نقش بسزایی دارند. ریجر و لاوارکاس در مطالعات خود به نقش مهم و اساسی فضای کالبدی در ایجاد حس تعلق خاطر میپردازند و تعلق کالبدی یا "ریشهدار بودن" را از طریق بازه زمانی سکونت، مالکیت و قصد ماندن در آن مکان پیشبینی میکنند که بر این اساس فرد محیط را به همراه عناصر کالبدی آن در شکلدهی معنای تعلق به خاطر میسپارد(Riger & Lavrakas,1981). علاوه بر آنها، تیلور نیز به همراه گروه دیگر در بررسی خود از فضاهای عمومی در واحدهای همسایگی، با اشاره به عناصر کالبدی، از آن با عنوان تعامل کالبدی یاد مینماید که معادل تعلق کالبدی به مکان میباشد. قبل از این دو، پروشانسکی بر ضرورت توجه به عناصر کالبدی در محیط انسانی و نقش آن در شکلگیری و تداوم هویت فردی انسان و تعلق مکانی اشاره مینماید. وی بر نقش عوامل کالبدی به عنوان بخشی از عناصر اجتماعی در محیط تاکید میکند و بر این اساس عامل مهم تعامل و ارتباط تنگاتنگ فرد با محیط خود را، به عناصر کالبدی محیط به عنوان بخشی از هویت ذهنی و فردی ارجاع میدهد (Proshansky,1983).
مطالعاتی درباره تعلق مکانی وجود دارد که توجه به اجزای کالبدی مکان را در بحث تعلق اساسی میداند. به عنوان مثال بررسی رابطه زاویه بامهای شیبدار با میزان دوستانه بودن محیط یا بررسی رابطه میان اطراف جاده با میران تابلوهای متفاوت نصب شده در اطراف آن، وجود پارکها، فضاهای سبز، میادین، نمادهای شهری و... نمونههایی از مطالعات منتشر در این بُعد از تعلق مکانی میباشند(Canter,1971). به عبارتی عناصر کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینهساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان میشوند(جوان فروزنده و مطلبی،33:1390).
بنابراین وقتی از عوامل فضایی- کالبدی یک محله مسکونی بحث میشود؛ در واقع بحث ادراک و نگرش افراد نسبت به قابلیت و کیفیت مجموعه عناصر کالبدی در ارضای نیازها و خواستهها میباشد و طبیعتاً باید نگرش و رضایت ساکنان در مورد دسترسی به امکانات، خدمات و تسهیلات؛ دسترسی به حمل و نقل عمومی؛ جذابیت منظر شهری و طبیعی؛ نظافت محله؛ روشنایی؛ وضعیت شبکه معابر و... مورد سنجش قرار گیرد(زنگنه و حسینآبادی،139:1392. مظلومی،145:1389). تحقیقات مرتبط با این بُعد تعلق مکانی محدود میباشد و دلیل آن، دشواری انتخاب مشخصات فیزیکی مکان با فرآیندهای روانشناسی و رفتاری مورد مطالعه است. از سویی بیشتر تحقیقات در خصوص تعلق مکانی بر روی جنبههای اجتماعی آن تمرکز کرده است. مردم به فضاهایی تعلق مییابند که روابط اجتماعی و شکلگیری هویت جمعی را تسهیل کنند و کمتر به بعد مکان به عنوان عاملی با نقش اولیه در ایجاد پیوندهای عاطفی با مکانها پرداخته شده است، اگرچه ویژگیهای کالبدی همچون دسترسی، میزان خدمات و سایر محدودههای جمعی بر شکلگیری تعلق به مکانها اثرگذار هستند(Scannell & Gifford,2009). در این پژوهش سعی شده است که با ارائه شاخصهایی به منظور بررسی نگرش افراد به ویژگی های فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت، حس تعلق مکانی مورد بررسی قرار گیرد.
5-2جمعبندی مبانی نظری
مبانی نظری پژوهش حاضر از سه بخش عمده تشکیل شده است.
بخش اول: 1) در این قسمت؛ مفاهیم مکان، حسمکان، حس تعلق و سپس مفهوم حس تعلق مکانی بیان میگردد. مکان، مرکز عمل آگاهانه و ارادی انسانها است. مرکزی است که در آن از رویدادهای مختلف، تجربه میآموزیم. رویدادها و عملکردهای آگاهانه، تنها در ساخت مکانهای معین پراهمیت جلوه میکنند. علت افتراق مکانها، تمرکز ارزشها، دیدگاهها، هدفها و تجربههای مختلف در آنها است. از این رو مکانها، عوامل اصلی در سامانمندی تجربیات و قضاوتهای ما از جهان میباشند(شکویی،275:1383).
حسمکان اشاره به رابطه فرد با محیط، و رابطه حسی بین فرد و مکان دارد و مفهومی است که جنبههای نمادی و احساسی را در برمیگیرد(Eisenhauer et al,2000:421-441). حسمکان بیانگر این است که مردم هنگام حضور در فضا چیزی فراتر از خصوصیات کالبدی و حسی را درک میکنند و میتوانند به روح مکان دست یابند. مفهوم حسمکان، ماهیت مکان را مشخص میکند و در مکانهایی یافت میشود که دارای کاراکتری مشخص و متمایز هستند(پرتوی، 122:1387).
حس تعلق بر مبنای هرم نیازهای انسانی مازلو و مدل حس تعلق هگرتی مورد مطالعه قرار گرفت. مازلو در یک دستهبندی، نیازها را از قویترین تا ضعیفترینشان بر حسب الویت و سلسله مراتب خاصی تعیین کرده است و حس تعلق را به عنوان یکی از نیازهای اساسی انسان شناسایی و در رده سوم نیازمندیهای انسانی جای داده است(لنگ،96:1386). از نظر وی تحقق این سلسله مراتب نیازها از جمله نیازهای تعلق و دوست داشتن بدون شناخت جایگاه آدمی در هستی امکانپذیر نمیباشد، یعنی انسان با شناخت خود و نیازهای خود و ایجاد مکانی مناسب جهت اقناع این نیازها به خودشکوفایی میرسد(Goffman,1963:65). هگرتی و دیگران نیز حس تعلق را تجربه مشارکت فردی در یک سیستم یا محیط که به واسطه آن فرد خود را جزئی جداییناپذیر از سیستم و محیط بداند تعریف کردهاند. این سیستم میتواند یک رابطه و یا یک نهاد باشد و یک محیط میتواند محیطی طبیعی یا فرهنگی باشد. دو بعد شناسایی شده حس تعلق بنابر تعریف ارائه شده آنها عبارتند از مشارکت ارزشمند و تناسب یا سازگاری(Hagerty et al,1992:175). مؤسسه مطالعاتی یونگ نیز سطوح مختلف حس تعلق خاطر که میتواند در فرد شکل بگیرد را در سه سطح فردی، جمعی و ملی شناسایی کرده است(Young foundation,2008) که بر مبنای آن میتوان حس تعلق به مکان را به عنوان زیرمجموعه حس تعلق و جزئی از آن در نظر گرفت.
حس تعلق مکانی، به بیان براون و پركينز(1992)، شامل پیوندهای مثبت تجربه شدهاي است كه طي زمان و گاه به صورت ناخودآگاه، بر اساس پيوندهاي رفتاري، احساسي و شناختي بين اشخاص و يا گروهها و محيط اجتماعی- كالبدي آنها شكل گرفته است. به عقیده آنها اينگونه پیوندها چارچوب هويتي فرد و جامعه را به وجود ميآورد(رضازاده،238:1385). مفهوم تعلق به مکان را به طور کلی میتوان مجموعه پیوندهای احساسی، شناختی و رفتاری میان انسانها و مکان زندگیشان دانست که مبنای ادراک فرد و رابطهاش با مکان را فراهم میآورد و چارچوب هویتی فرد و جامعه را شکل میدهد. با پیوند بیشتر فرد و مکان درگذر زمان، مکان به عنوان تامینکننده نیازهای اساسی و امنیت برای فرد اهمیت ویژهای مییابد، به گونهای که فرد خود را جزئی از مکان و در پیوند با مکان تعریف میکند و در نهایت حس تعلق به مکان شکل میگیرد.
2) در این قسمت؛ ابعاد و مؤلفههای حس تعلق مکانی مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. در تحقیق حاضر ابعاد حس تعلق مکانی با تاسی از مطالعات اسکنل و گیفورد(2010) مشخص گردید، این دو محقق با مطالعه تعلق مکانی و با مرور و بازنگری تعاریف ارائه شده به ابعاد سهگانه تعلق به مکان(عاطفی, شناختی، رفتاری) پرداختهاند. به اعتقاد اسکنل و گیفورد سه بعد ارائه شده به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از تعلق مکانی میتواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد و تاکید میکنند که رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامعتر از تعلق مکانی کمک خواهد کرد(Scannell & Gifford,2010:2).
3) در این قسمت؛ نظریههای حس تعلق مکانی در قالب دو رویکرد روانشناسانه و جامعهشناسانه مورد بررسی قرار میگیرد. در حوزه روانشناسی، دیدگاههای روانشناسان محیطی مورد توجه قرار خواهد گرفت و در حوزه جامعهشناسی، دیدگاههای پدیدارشناسان مد نظر است. در ابتدا رویکرد روانشناسیمحیطی با استفاده از نظریات نظریهپردازانی چون: استیل، ویلیامز، لو و آلتمن، شامای و کراس مورد بررسی قرار میگیرد. در روانشناسیمحیطی، تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد یا جمع با یک محیط اطلاق میشود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه تعلقی و هویتی فرد به محیط اجتماعی است که در آن زندگی میکند(Low & Altman,1992). تعلق به مکان سطحی بالاتر از حسمکان است که به منظور بهرهمندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیینکنندهای مییابد. تعلق به مکان که بر پایه حسمکان به وجود میآید فراتر از آگاهی از استقرار در یک مکان است. این حس به پیوند فرد با مکان منجر شده و در آن انسان خود را جزئی از مکان میداند و بر اساس تجربههای خود از نشانهها، معانی، عملکردها و شخصیت نقشی برای مکان در ذهن خود متصور میسازد و مکان برای او قابل احترام میشود(Steele,1981:44).
سپس رویکرد پدیدارشناسی با استفاده از نظریات نظریهپردازانی چون: توآن، رِلف و شولتز مورد بررسی قرار میگیرد. در پدیدارشناسی، حس تعلق مکانی به معنای پیوندی محکم و عاملی تاثیرگذار میان مردم و مکان- با اجزاء تشکیلدهنده آن است که این پیوند به صورت مثبت بوده و سبب گسترش عمق ارتباط فرد با محیط میگردد و با گذر زمان گسترش بیشتری پیدا میکند (Relph,1976.Tuan,1974). تعاریف نظریهپردازان این رویکرد بر پایه ماهیت حسمکان، مدت و عمق تجربیات در مکان است. آنان بیشتر به مفهوم حسمکان پرداخته و حس تعلق به مکان را به عنوان مرحلهای در ادامه و تکمیل حسمکان مورد توجه قرار دادهاند.
بخش دوم: برای سنجش عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی، عوامل اجتماعی- فرهنگی (مفاهیم سرمایههای اجتماعی و فرهنگی) و ویژگیهای فردی مورد توجه قرار گرفتند. به دلیل گستردگی عناصر فرهنگی و اجتماعی، در پژوهش حاضر برای تدقیق و تحدید متغیرها، سرمایهاجتماعی و سرمایهفرهنگی به عنوان عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی گزینش شدند. به سرمایه اجتماعی در قالب نظریات بوردیو، پانتام، فوکویاما، کلمن، افه و فوش پرداخته شد. مفهوم سرمایه اجتماعی را به طور کلی میتوان روابط اجتماعی بین افراد دانست که از طریق تعهدات، ارتباطات اجتماعی، شبکههای عمیق تعاملی و فرآیند اجتماعی شدن حاصل میشود و دربرگیرنده شاخصهای آگاهی و توجه، اعتماد، هنجارهای مشارکتی و شبکههای اجتماعی است که موجب ارتقای همکاری بین افراد به صورتی منسجم و با ثبات به منظور تامین هدفی مشترک میشود و آنان را به ایجاد کنش جمعی توانا میسازد. به سرمایهفرهنگی نیز در قالب نظریات بوردیو و کالینز پرداخته شد. مفهوم سرمایهفرهنگی را به طور کلی میتوان مجموعهای از روابط، معلومات و امتیازات دانست که در جریان آموزشهای رسمی و خانوادگی- فرآیند جامعهپذیری- در فرد شکل میگیرد و زمینه دستیابی به یک موقعیت اجتماعی یا حفظ آن را فراهم میآورد. سرمایه فرهنگی در سه مقوله، سرمایهفرهنگی تجسمیافته، سرمایهفرهنگی عینیتیافته و سرمایهفرهنگی نهادینهشده قابل تفکیک است که دستیابی به هر کدام از اشکال آن نیازمند کار طولانی، صرف زمان برای یادگیری و منابع مالی است. بنابراین مجموعه دانشها، معلومات و مهارتهایی که در فرآیند جامعهپذیری به عنوان سرمایهفرهنگی در افراد شکل میگیرد، میتواند به عنوان عنصری مهم جهت حفظ منافع و دستیابی به موقعیتهای اجتماعی عمل کند، که در برخی موارد قابل تبدیل به سرمایه اقتصادی است.
بخش سوم: همچنین برای سنجش عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی، عوامل فضایی- کالبدی (نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی) و مدت زمان سکوت نیز مورد توجه قرار گرفتند. عوامل کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینهساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان میشوند(جوان فروزنده و مطلبی،33:1390). بنابراین وقتی از عوامل فضایی- کالبدی یک محله مسکونی بحث میشود؛ در واقع بحث ادراک و نگرش افراد نسبت به قابلیت و کیفیت مجموعه عناصر کالبدی در ارضای نیازها و خواستهها میباشد و طبیعتاً باید نگرش و رضایت ساکنان در مورد دسترسی به امکانات، خدمات و حمل و نقل عمومی؛ جذابیت منظر شهری و طبیعی؛ نظافت محله؛ روشنایی؛ وضعیت شبکه معابر و... مورد سنجش قرار گیرد(زنگنه و حسینآبادی،1392: 139. مظلومی،145:1389). در این پژوهش سعی شده که با ارائه شاخصهایی به منظور بررسی نگرش افراد به ویژگیهای فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت، حس تعلق مکانی مورد بررسی قرار گیرد.
6-2 پیشینه تحقیق
1-6-2 پیشینه داخلی تحقیق
محمدصادق فلاحت در رساله دکتری خود با عنوان نقش طرح کالبدی در حس مکان(مقایسه حس مکان پنج مسجد معاصر با طرح سنتی و نوآورانه در تهران) بیان کرده است که:
این پژوهش به بررسی نقش طرح کالبدی محیط در حس مکان کاربران میپردازد. حس مکان و احساس تعلق به آن، عواملی مهم در بهبود کیفیت فضاها، ارتباط بهتر افراد با محیط و حفظ مفاهیم محیط زندگی هستند. فرضیههای تحقیق عبارتند از:
طرح کالبدی عامل محیطی مؤثر در حس مکان و احساس تعلق کاربران آن است، این تاثیر جبری نبوده بلکه به صورت عاملی ادراکی در بستر فعالیتهای روزمره است که با ایجاد تصاویر ذهنی، تسهیل فعالیتها و رفتارهای خاص بروز مینماید.
طرح کالبدی مسجد میتواند با ایجاد زیبایی و هویت و با تسهیل فعالیتها و رضایتمندی کاربران در حس مکان مؤثر باشد.
متغیرهای فرم، تزئینات و روابط فضایی، مهمترین عوامل کالبدی ایجاد حس مکان در مسجد هستند. این مؤلفهها مهمترین عوامل درک تفاوت میان مساجد معاصر با طرحهای نوآورانه و سنتی در خصوص حس مکان میباشند.
برای پژوهش مفهوم حس مکان علاوه بر بررسی متون، از تحقیق موردی استفاده شده که به مقایسه حس مردم از مساجد معاصر سنتی و نوآورانه شهر تهران میپردازد. مدل پژوهش موردی بر اساس روابط متقابل میان متغیرهای مستقل کالبدی و متغیرهای وابسته تصاویر ذهنی، فعالیتها و تعاملات اجتماعی، تدوین گردیده است. برای تحلیل و مقایسه نمونههای انتخاب شده، از مطالعه پیمایشی همراه با پرسشنامه استفاده شد و سؤالاتی درباره مفهوم مسجد، ارتباط نمازگزاران با مسجد، عوامل هویتمندی و زیبایی مسجد، فعالیتهای مردم و رضایتمندی آنها مطرح گردید. برای تامین اعتبار و روایی مطالعه موردی، مساجدی انتخاب شدند که حوزه، کارکرد، زمینه اجتماعی و موقعیتی تقریباً مشابه داشتند. پس از توزیع پرسشنامه، اطلاعات جمعآوری شده با نرم افزار(SPSS) تحلیل و مقایسه شدند. نتایج نشان میدهد:
متغیرهای جنسیت، میزان تحصیلات و سن نمازگزاران عوامل مهمی در تفاوت حس مکان در مساجد مورد مطالعه نبودند، ولی چگونگی ارتباط نمازگزاران با مسجد، هویت کالبدی و فضایی مسجد، چگونگی فعالیتهای مسجد و رضایتمندی، از عوامل مهم تاثیرگذار بر حس مردم نسبت به این مساجد است.
از نظر استفادهکنندگان، نشانههای کالبدی، طرح معماری و فعالیتها، شاخصهای معرف مسجد بوده و طرح معماری به عنوان مهمترین عامل هویتی مسجد است. نشانههای کالبدی عامل ارتباط دهنده این سه شاخص و عامل تقویت حسمکان میباشند. با کاهش اختلاف میزان اهمیت این سه شاخص، حسمکان مسجد افزایش مییابد.
ابعاد و تناسبات، فرمها، بافت و روابط فضایی به عنوان مهمترین ویژگیهای کالبدی، عوامل مهمی در تشخّص مسجد هستند، مساجد سنتی با داشتن نشانههای آشنای بیشتر، معمولاً حسمکان عمیقتری نسبت به مساجد نوآورانه دارند. وجود کارکردها و امکانات مناسب در مساجد نوآورانه، رضایتمندی مردم را افزایش میدهد.
نتایج تحقیق نشان میدهد که طراحی مناسب مساجد از لحاظ ابعاد، فرم، بافت و روابط فضایی به عنوان مهمترین ویژگی کالبدی، تاثیر مهمی بر ذهنیت، ادراک استفادهکنندگان و احساس آنها نسبت به مسجد دارد. این امر میتواند چهارچوبی برای آگاهی طراحان نسبت به تاثیر طرح کالبدی بر حس مکان کاربران فراهم آورده و زمینهساز پژوهشهای نظری و عملی دیگر شود.
جلال تبریزی در رساله دکتری خود با عنوان تاثیر نوسازی شهری بر ایجاد حس لامکانی(مطالعه موردی: پروژه نواب تهران) بیان کرده است که:
این رساله تاثیر نوسازی شهری فنگرا بر ایجاد حس لامکانی را با استفاده از نمونه موردی پروژه نواب تهران مطالعه میکند. نوسازی شهری فنگرا به نوعی نوسازی مدرنیستی اطلاق میشود که اساساً "از بالا به پایین، اقتداری و غیرمشارکتی" است و برنامهریز به عنوان فردی حرفه ای، ایجاد فضاهایی همانند و یکسان به جای واحدهای مسکونی قبلی را در آن برنامهریزی و طراحی میکند. حس لامکانی به احساس عدم تعلق به مکان که ناشی از فقدان تنوع است، اشاره میکند. این رساله پس از مرور اجمالی تاریخ و تجربه نوسازی شهری، عناصر اصلی نوسازی شهری فنگرا را مشخص و تاکید بر این دارد که علیرغم فاصلهگیری نوسازی شهری در جهان خارج از گرایشهای اقتداری و فنگرا، در کشور ما کماکان این نوع برنامهریزی ادامه دارد و برنامهریزی شهری صورت گرفته در منطقه نواب مبیّن این نوع رفتار فنگرایانه است و بر ضرورت به رسمیت شناختن سهم و اعانت جغرافیای انسانگرا در برنامهریزی شهری تاکید میکند. این رساله همچنین یک الگوی روایی و رئالیستی را از فرایند تولید حس لامکانی ارائه میکند که در آن رابطه و نقش برنامهریزان فنگرا، ماشین سیاسی شهری و پیمانکاران ساختمانی در تولید حس لامکانی تبیین شده است.
نتایج این مطالعه نشان میدهند که رابطه معنیداری بین برنامهریزی فنگرا و ایجاد حس لامکانی وجود دارد. چنانچه اگر برنامهریزی صورت گرفته غیر فن سالارانه و مشارکتی بود، روابط و ارتباطات اجتماعی و محلی را تحکیم میکرد و مردم ساکن را به اقامتی بیش از 5 سال ترغیب مینمود، میتوانست به عوض ایجاد حس لامکانی، محیطی مانوس و مطلوب فراهم آورد و حس تعلق مکانی را تقویت کند.
سید پرهام میردامادی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ارتقاء کیفیت محیطهای شهری با تأکید بر رویکرد مکانی(مطالعه موردی: محله ولنجک تهران) بیان کرده است که:
رشد شتابان شهرها، افزایش تصاعدی جمعیت شهری و در پی آن رشد نامتناسب و ناهمساز کالبدی به علاوه نگاه کمّیگرایانه به برنامهریزی شهری و محلات، پیآمدهایی نظیر تغییر فرهنگ محلات، مهاجرتهای بین محلهای و نارضایتی از کیفیت محیطهای شهری را در پی دارد، که با از دست دادن هویت و احساس تعلق ساکنان همراه است. برای مواجه با چنین روندی، رویکردی تحت عنوان "کیفیت مکان" با هدف ایجاد حیات مطلوب شهری مطرح شده است.
این رویکرد که توجه به ذهنیات شهروندان از مهمترین ارکانش میباشد، بر این باور است که مکانهای شهری نه تنها سازنده بخشی از هویت انسان هستند، بلکه نوعی پیوند عاطفی میان افراد و محیط پیرامونشان را نیز شکل میدهند. بنابراین کیفیت مکانی مطلوب شهری سبب بوجود آمدن حس تعلق و هویت در شهروندان میشود. بدین منظور، پژوهش حاضر با هدف سنجش میزان کیفیت مکانی و بنا به ضرورت، اتخاذ سیاستها و تدوین راهکارها، برای ارتقاء کیفیت محیط با تاکید بر کیفیت مکانی در محدوده مطالعاتی، که محله ولنجک واقع در منطقه یک تهران میباشد، انجام شده است.
سنجش رضایتمندی شهروندان از کیفیت ادراکی محلهاشان از روشهای سنجش کیفیت مکانی است. در این راستا سنجش رضایتمندی کیفیت محیط محله ولنجک با بررسی 6 معیار و 22 زیرمعیار ارزیابی گردیده است. این معیارها به ترتیب عبارتند از: آسایش، دسترسی، تجسم، محیط اجتماعی، فعالیتها و تسهیلات کالبدی. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از روش تحلیل عاملی استفاده شده است. روایی و پایایی پرسشنامهها با روش آلفای کرونباخ آزمون شد. نتایج حاصل از تحلیل عاملی نشان داد که مدل تجربی کیفیت مکانی مدل مناسبی برای سنجش کیفیت بوده است و تمامی معیارهای بررسی شده برای ارزیابی میزان کیفیت معنادار بودهاند.
نتایج پژوهش نشان میدهد که میزان کیفیت مکانی در محله ولنجک در آستانه متوسط برآورد شده و این کیفیت به طور مستقیم با سنجش رضایتمندی، قابل سنجش است و رضایتمندی نیز بر روی تعلق اهالی به محله، به طور مستقیم تاثیرگذار میباشد. همچنین بررسی تاثیر خصوصیات شخصی مخاطبان پژوهش نشان دهنده این مطلب بود که "مدت سکونت"، "وضعیت مالکیت" و "شکل سکونت" از مهمترین خصوصیات تاثیرگذار بر کیفیت مکانی میباشند.
معصومه جوادی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تأثیر فضاهای مجازی بر حس تعلق به مکان در کلانشهر مشهد، بیان کرده است که:
گسترش روزافزون اینترنت و همگانی شدن استفاده از آن در سالهای اخیر ابعاد فیزیکی و کالبدی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی شهرها را تحت تاثیر قرار داده و همچنین پیچیدگی ساختار شهرها اهمیت و ضرورت استفاده از فضای مجازی(اینترنت) را در فرآیند برنامهریزی و مدیریت شهری ضروری نموده است. فضای مجازی به سبب تنوع موضوعات و دسترسی، در ابعاد جهانی تاثیرات گوناگونی در پی داشته است. در روند توسعه مجازی و الکترونیکی شهر توجه به هویت مکانی، حس تعلق به مکان و جلوگیری از احساس لامکانی از ملزومات برنامهریزی شهری میباشد. در نتیجه تاثیرات تکنولوژی بر تعاملات اجتماعی و احساس تعلق به مکان افراد به عنوان مهمترین مسئله و هدف این تحقیق مطرح میباشد، در این راستا وضعیت حس تعلق به مکان و ارتباط آن با میزان استفاده از اینترنت در سطح محلههای مناطق 1، 6 و9 مشهد بر اساس وضعیتهای اجتماعی (سطح سواد، ابعاد خانواده و ...) و اقتصادی(میزان درآمد، وضعیت شغلی و وضعیت مسکن) مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر مطالعات کتابخانهای، اسنادی و مشاهدات میدانی میباشد. دادهها و اطلاعات محدودههای مورد مطالعه با استفاده از مصاحبه، پرسشنامه و بررسیهای میدانی بدست آمدند. تجزیه و تحلیل دادهها و اطلاعات نیز با استفاده از نرم افزارهای آماری انجام شده است. همچنین برای ارزیابی و رتبه بندی مناطق در زمینه آشنایی با خدمات فضای مجازی از مدلهای APEC و CPSS استفاده گردید.
یافتهها نشان میدهند، استفاده فزاینده از اینترنت میتواند بر متغیرهای رفت و آمد در محله، همبستگی بین همسایگان، عدم اهمیت فضای محله، فقدان پیوند اجتماعی بین افراد محله، انزوای اجتماعی و کاهش دیدار افراد در مکانهای عمومی چون پارک و خیابان، ضعف تعلق اجتماعی افراد، کاهش پیادهروی و در نهایت کاهش حس تعلق و دلبستگی به مکان به عنوان پیامدهای اجتماعی استفاده از اینترنت تاثیرگذار باشد. با استفاده از مدل(APEC و CPSS) مشخص گردید که، وضعیت محلههای مورد بررسی شهر در زمینه آشنایی با فضای مجازی و سطح سواد الکترونیکی به اینگونه میباشد: در منطقه 6 محله امیرآباد با میانگین(616/1) و محله کوی کارمندان با میانگین(896/1) در وضعیت نامطلوب، در منطقه 1 محله آبکوه با میانگین(126/2) و محله بلوار سجاد با میانگین(554/2) تاحدی مطلوب و در منطقه 9 محله هاشمیه با میانگین(278/2) و محله رضاشهر با میانگین(273/2) از وضعیت مطلوبتر برخوردار بوده است.
غلامرضا ابراهیمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تحلیل و بررسی تعلق مکانی ساکنین ایرانی و افغانستانی در شهر مشهد(مطالعه موردی: شهرک گلشهر) بیان کرده است که:
تحقیق حاضر با هدف تحلیل و بررسی حس تعلق مکانی ساکنین ایرانی و مهاجرین افغانی شهرک گلشهر مشهد، انجام شده است. سالهاست که با وجود تصمیمات دولتِ ایران برای بازگرداندن مهاجرین افغان به کشورشان، هنوز مهاجرین افغان در حاشیه شهر مشهد زندگی میکنند. با توجه به همین وضعیت بیثبات اقامتی مهاجرین و همچنین ساکن شدن اغلب مهاجرین در مناطق محروم شهر مشهد، این پژوهش به بررسی تعلق مکانی ساکنین مهاجر گلشهر در مقایسه با ساکنین ایرانی و همچنین مقایسه درونگروهی تعلق مکانی نسل اول و نسل دوم مهاجرین افغان میپردازد.
این پژوهش به روش پیمایش، از طریق پرسشنامه و با 380 نفر حجم نمونه از ساکنین شهرک گلشهر مشهد که به روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب شدهاند، انجام گرفته است. حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران و با توجه به جمعیت شهرک گلشهر ـ ناحیه 3 شهرداری منطقه 5 مشهد ـ طبق سرشماری سال 1385، به دست آمده است. آمار دقیقی از تعداد ساکنین مهاجر این شهرک در دست نیست. بعضی از آمارها حاکی از آن است که 44 درصد جمعیت این شهرک مهاجر هستند و بعضی آمارها تا قریب به 55 درصد را ذکر کردهاند. بر همین اساس، حجم نمونه بین ساکنین ایرانی و مهاجر به صورت مساوی تقسیم شد. همچنین با توجه به بُعد خانوار در این محدوده، تعداد 74 پرسشنامه به نسل اول مهاجرین و 116 پرسشنامه به نسل دوم مهاجرین اختصاص یافت. دادههای جمعآوری شده از طریق پرسشنامه، با استفاده از نرمافزار SPSS و روشهای آماری تجزیه و تحلیل شدهاند.
نتایج تحقیق حاکی از آن است که بین حس تعلق مکانی ساکنین ایرانی و مهاجرین افغان ساکن در شهرک گلشهر تفاوت معناداری وجود ندارد(میانگین تعلق مکانی مهاجرین افغان نسبت به ساکنین ایرانی بیشتر است، اما این تفاوت معنیدار نیست). از سویی پژوهش حاضر نشان میدهد که میزان حس تعلق مکانی نسل اول مهاجرین نسبت به نسل دوم مهاجرین که اکثراً متولد ایران هستند، به شکل معنیداری تفاوت دارد و نسل اول نسبت به نسل دوم احساس تعلق مکانی بیشتری نسبت به شهرک گلشهر دارند. همچنین بین متغیرهای مستقل سن، مدت زمان سکونت و متغیر وابسته تعلق مکانی رابطه معنادار مستقیمی وجود دارد و حس تعلق مکانی مردها نسبت به زنان در این شهرک به طور معناداری بیشتر است. اما بین متغیرهای مستقل تحصیلات، نوع مالکیت مسکن، درآمد و متغیر وابسته تعلق مکانی رابطه معناداری به دست نیامد.
نرگس کریمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تبیین جایگاه نشانهها در فضای شهری و بررسی تاثیرات آن بر حس تعلق به مکان(مطالعه موردی: خیابان ولیعصر) بیان کرده است که:
نشانهها نقاط عطف در شهر هستند و عوامل تشخیص قسمتهای مختلف در شهر که ناظر به درون آنها راه پیدا نمیکند. مهمترین خصوصیت آن بینظیر بودن، منحصر به فرد بودن، فرمی واضح و روشن داشتن است. نشانهها دارای چهار نقش عمده در شهر هستند: از توده اطراف قابل تمییز هستند و به نظام شهری ثبات میبخشند، به طور نمادین عمل میکنند و به حافظه یاری میدهند، به فواصل موجود در اطراف خود نوعی پیوستگی میدهند و خوانایی شهر را افزایش داده به آن هویت میبخشند.
هویت یعنی حدی که یک شخص میتواند یک مکان را به عنوان مکانی متمایز از سایر مکانها مورد شناسایی قرار دهد به گونهای که شخصیتی منحصر به فرد داشته باشد و هویت به همراه ویژگیهای دیگری نظیر ساختار، شفافیت، سازگاری و خوانایی عاملی است که معنی مکان را در نظر ناظر شکل میدهند. می توان دو کارکرد برای "هویت" قائل شد: 1- به انسان قدرت تشخیص میدهد که بتواند شهر خود را بخواند و پیشبینی کند و به همین دلیل "هویت" از مهمترین کارکردهای "خوانایی" است. 2- عملکرد عاطفی "هویت مکانی" است که حس ایمنی به فرد میدهد. هویت یا حس مکان میتواند احساس تعلق به همراه داشته باشد و میان مردم و مکانها ارتباط برقرار کند و وحدت به وجود آورد. شهرها باید برای مردم و درباره آنها باشد و فعالیت مردم را در خود جای دهد، بنابراین هر اندازه که تنوع و کارایی بیشتری داشته باشند وجود حس تعلق به مکان در آنها محتملتر خواهد بود. مهمترین هدفی که این تحقیق در جهت نیل به آن میباشد، هدفمند کردن طراحی نشانهها به منظور ارتقای کیفیت خوانایی در راستای ایجاد هویت مکانی و رسیدن به حس تعلق مکانی است و مهمترین سئوال تحقیق این است که: نشانههای شهری چه تاثیری در شکلگیری هویت مکانی، وابستگی مکانی و رسیدن به حس تعلق به مکان دارند؟
تحقیق حاضر از نوع تحقیقات کیفی، کاربردی و پژوهش موردی است که تدابیر مورد استفاده در مطالعه نمونه پژوهشی با توجه به عنوان آن "تبیینی" به صورت ساخت زنجیرهای منطقی از مدارک و ایجاد انسجام مفهومی/ نظری در تولید معنای خاص تحقیق، خواهد بود و از روشهای اسنادی و کتابخانهای، به همراه پرسشنامه و مصاحبه و مشاهده، و تکنیک تصویر ذهنی و نقشه ذهنی در آن بهره گرفته شده است. نتایج بدست آمده به این صورت قابل وصف هستند:
مکان زمانی معنا پیدا میکند که درکی حسی از آن صورت گرفته و تصویری ذهنی از خود به جای گذاشته باشد.
در تصاویر ذهنیِ نشانهها مواردی همچون بو، صدا، بنا، احساس غم و شادی، لذت و... وجود دارد و انسان با یادآوری آنها، بخشی از وجود خود را به یاد میآورد.
مکان توسط ساختار و فعالیتهایی که در آن صورت میپذیرد شناخته میشود. بالطبع هرچه قدر کیفیت مکان بالاتر باشد، حس تعلق به آن بیشتر خواهد بود. زیرا میزان مراجعه به آن و مسیل به بازگشت بیشتر صورت میگیرد.
در مجموع نشانههای واقع در مکان(کالبد و فعالیت) و تصویر ذهنی که از آن باقی میماند در شکلگیری تعلق مکانی از مؤثرترین عوامل هستند.
حمیدرضا وارثی و دیگران در مقالهای با عنوان تحلیل و ارزیابی احساس هویت ساکنین در شهرهای جدید(مطالعه موردی: شهر جدید فولادشهر) بیان کردهاند که:
شخصیت شهرها با مؤلفههای متفاوتی تعریف و توصیف میگردد. بر مبنای تفاوت شکل، محتوا و عملکرد مؤلفهها، میتوان شهرها را در گروههای مختلفی جای داد. این مؤلفه ها که به نوعی ساختار ماهوی شهر را تشکیل میدهند، از شهری به شهر دیگر متفاوتند. بسیاری از اندیشمندان یکی از بزرگترین دلایل عدم موفقیت شهرهای جدید را در زمینههای مختلف، بیهویتی آنها میدانند، بحران در هویت پیامدهای ناگواری مثل مسئولیتگریزی، دلزدگی و بیتفاوتی را به دنبال خواهد داشت. در این راستا پژوهش حاضر با 396 نفر حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران به منظور ارزیابی هویت ساکنین در شهر جدید فولادشهر صورت گرفته است. روش پژوهش توصیفی/ تحلیلی بوده و پرسشنامهها در واحد محلات با استفاده از روش نمونهگیری طبقه بندی احتمالی توزیع گردید. دادههای جمعآوری شده از طریق پرسشنامه، با استفاده از نرم افزار SPSS و همچنین روشهای آماری نظیر توزیع فراوانی، آزمون ANOVA، محاسبه میانگین هویت و ضریب همبستگی پیرسون، توصیف و تحلیل شدهاند. روند پژوهش را سه فرضیه مطرح شده هدایت میکند که در پاسخ به سئوالات بیان شده ارایه گردیده است:
فرضیه اول، بیانگر این است که میان مدت زندگی در شهر جدید فولاد شهر و تعلق مکانی ساکنان رابطه معنیداری وجود دارد. بر اساس ضریب همبستگی پیرسون، رابطه معنادار(مثبت و مستقیم) بین مدت سکونت و تعلق مکانی در فولادشهر وجود دارد، یعنی هر چه مدت زمان زندگی در شهر بیشتر باشد، تعلق مکانی نیز افزایش مییابد.
فرضیه دوم، بیانگر این است که بین میزان تحصیلات ساکنین و حس تعلق مکانی ساکنین رابطه معنیداری وجود دارد، بر اساس ضریب همبستگی پیرسون، رابطه معناداری بین میزان تحصیلات و تعلق مکانی در فولادشهر وجود ندارد و فرضیه مطرح شده رد میشود.
فرضیه سوم، بیانگر این است که بین میزان رضایت ساکنین از دسترسی به خدمات شهری و تعلق مکانی ساکنین رابطه معنیداری وجود دارد. بر اساس ضریب همبستگی پیرسون، رابطه معنادار (مثبت و مستقیم) بین میزان رضایت ساکنین از دسترسی به خدمات شهری و تعلق مکانی در فولاد شهر وجود دارد، یعنی هر چه میزان رضایت از دسترسی به خدمات شهری بیشتر باشد، تعلق مکانی نیز افزایش مییابد.
درنهایت، مطالعات نشان میدهد که به علت کیفیت فضاهای بنا شده در محلات قدیمی فولادشهر، احساس هویت ساکنین در این محلات نسبت به محلات جدید پررنگتر بوده است و در میان ساکنین نوعی تمایل به سکونت در محلات قدیمی فولادشهر به چشم میخورد. همچنین با وجود رعایت کمّی استانداردهای شهری در ساختِ شهر جدید فولادشهر، به لحاظ کیفیت پایین این استانداردها، ضعف تعلق مکانی در بین ساکنین وجود دارد. به عبارتی توجه منفرد به استانداردهای کمّی شهرسازی و چشمپوشی از استانداردهای کیفی، مانع تقویت و شکلگیری حس تعلق مکانی شهروندان در فولادشهر شده است، که باید مورد توجه قرار گیرد.
حمیدرضا وارثی و دیگران در مقالهای با عنوان بررسی و تحلیل مؤلفههای هویت شهری و رابطه آن با میزان تعلق مکانی ساکنین شهرهای جدید(مطالعه موردی: شهر گلبهار) بیان کردهاند که:
یکی از مسائل شهرهای جدید، بحث هویت شهری در این گونه شهرها است. کم توجهی به ابعاد و عوامل هویتبخش در شهرهای جدید، باعث ایجاد محیطهایی مصنوع و تهی از هویت انسانی میگردد. از نتایج این امر، پایین بودن احساس تعلق مکانی، همبستگی و مشارکت اجتماعی؛ کاهش انگیزه ساکنان برای ادامه سکونت و تاثیر در عدم تحقق اهداف جمعیتی است. لذا شناخت مؤلفههای هویتبخش به نوشهرها، بررسی هر شهر جدید به لحاظ برخورداری از این عوامل، تحلیل رابطه بین فاکتورهای هویت شهری و میزان تعلق مکانی شهروندان، شناخت نقاط ضعف و قوت شهرها در این زمینه میتواند به حل بسیاری از مشکلات ناشی از بیهویتی این گونه شهرها کمک نماید. در این راستا، این پژوهش با حجم نمونه 160 نفر، در شهر جدید گلبهار انجام گرفته است. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی بوده و دادههای جمعآوری شده از طریق پرسشنامه، با استفاده از نرم افزار SPSS و با به کارگیری روشهای آماری نظیر توزیع فراوانی، آزمون ناپارامتریک خیدو، ضرایب رابطه دو متغیره ترتیبی، ضریب همبستگی اسپیرمن به همراه نمودار پراکنش همبستگی توصیف و تحلیل شدهاند.
در این پژوهش سعی گردیده است بر روی مهمترین مسئله حاضر شهرهای جدید- به گفته بسیاری از کارشناسان- یعنی بحث هویت شهری این شهرها و اثر آن بر تعلق مکانی ساکنان پرداخته شود. برای این منظور مؤلفههای مؤثر در هویتبخشی به شهر از دیدگاهها و نظریات استخراج و در شهر مورد مطالعه بررسی گردید. نتایج حاکی از آن است که میزان وجود مؤلفههای هویت شهری در شهر گلبهار به اندازه 3/91 درصد متوسط به پایین است که این میزان نشان دهنده ضعف مؤلفههای هویتبخش شهری در شهر گلبهار است. سپس برای سنجش وجود رابطه بین مؤلفههای هویت شهری و تعلق مکانی شهروندان، ابتدا در یک فرضیه جداگانه و بر مبنای تئوری چند تن از دانشمندان که گذشت زمان را در ایجاد تعلق مکانی و علقههای محیطی مؤثر میدانند، به آزمون رابطه متغیر مدت زمان سکونت و تعلق مکانی ساکنان پرداخته شد. نتیجه آزمون نشان داد که علاوه بر تطبیق تئوری در شرایط خاص مکانی و زمانی نمونه مورد مطالعه، حدود 12 درصد از تعلق مکانی شهروندان ناشی از مدت زمان سکونت است. به گونهای که هر چه مدت زمان سکونت فرد در شهر بیشتر گردد، تعلق مکانی وی نیز افزایش مییابد. بعد از اثبات فرضیه اول، فرضیه دوم مورد تحلیل قرار گرفت. در فرضیه دوم به آزمون رابطه مؤلفههای هویتبخش شهری و تعلق مکانی ساکنان پرداخته شد. نتیجه آزمون نشان داد که همبستگی متوسط و مستقیمی بین دو متغیر(مؤلفههای هویت بخش شهری/ احساس تعلق مکانی) وجود دارد، به گونهای که با افزایش مؤلفههای هویتبخش شهری، احساس تعلق مکانی نیز بالا خواهد رفت.
بنابراین نتایج نشان میدهد که، ضمن اثبات تاثیر گذر زمان بر هویتبخشی به ساکنان، تاثیر سایر مؤلفههای هویت شهری بر تعلق مکانی بیشتر بوده است. لذا با تدبیر راهکارهایی جهت شناخت و به کارگیری مؤلفههای مختلف هویت شهری در مراحل مختلف احداث و توسعه این شهرها، به هویتبخشی به این شهرها در مدت زمان کوتاهتری کمک نموده که گامی مؤثر در جهت ایجاد فضاهای شهری دارای ارزشهای هویتی، احساس تعلق مکانی بیشتر افراد و نتیجتاً به وجود آمدن "شهری برای زندگی" خواهد بود.
محمدرحیم رهنما و محمد محسن رضوی در مقالهای با عنوان بررسی تاثیر حس تعلق مکانی بر سرمایه اجتماعی و مشارکت در محلات شهر مشهد، بیان کردهاند که:
مکان علاوه بر بعد مادی، از بعد غیرمادی نیز برخوردار بوده و احساساتی در ساکنان خود ایجاد میکند. به واسطهی این احساسات، نوعی تعلق به مکان در افراد ایجاد شده که منجر به شکل گیری هویت مکانی میشود که همگام با برنامهریزی پست مدرن عمدتاً در سطح محلات شهری مطرح است. این حس تعلق مکانی بر مشارکت و سرمایه اجتماعی تاثیر میگذارد، که تحلیل این فرآیند هدف این مقاله است و هدف دیگر معرفی کاربرد مدلهای ساختاری(به علت چند بعدی بودن ابعاد بررسی و وجود متغیرهای مکنون) در حوزه مطالعات شهری است. در این تحقیق تحلیلی و همبستگی، نمونهای 500 نفری از ساکنین محلات منطقه 4 و 11 شهر مشهد به عنوان نمونه انتخاب شده و هر یک از متغیرهای سه گانهی تحقیق، که عبارتند از حس تعلق مکانی، مشارکت و سرمایه اجتماعی، با استفاده از روش تحلیل عاملی اکتشافی مورد بررسی قرار گرفته و سپس چهار مدل از چگونگی روابط متفاوت میان متغیرها تهیه شده است. جدول زیر روابط علی اثبات شده این مدلها را به صورت خلاصه نشان میدهد. میتوان گفت؛ رابطه به صورت علی و غیرمستقیم میباشد، یعنی حس تعلق مکانی بر مشارکت و مشارکت بر اعتماد اجتماعی تاثیرگذار میباشد و یا بالعکس، حس تعلق مکانی بر سرمایه اجتماعی و سرمایه اجتماعی بر مشارکت تاثیرگذار میباشد.
جدول 2- 2 مدلهای تاثیرگذاری حس تعلق مکانی بر سرمایهاجتماعی و مشارکت
عنوان روابط معنیدار مقدار تخمین شدهمدل شماره 1حس مکان >>> مشارکت مشارکت >>> سرمایه اجتماعی83/074/0مدل شماره 2حس مکان >>> مشارکت75/0مدل شماره 3حس مکان >>> سرمایه اجتماعی سرمایه اجتماعی >>> مشارکت65/077/0مدل شماره 4حس مکان >>> سرمایه اجتماعی حس مکان >>> مشارکت62/056/0
از میان این مدلها، مدل اول(مدل تاثیرگذاری حس تعلق مکانی در افزایش سرمایه اجتماعی از طریق متغیر واسطهای مشارکت) بهترین تبیین را از این روابط ارایه میدهد، بنابراین فرضیه تحقیق مبنی بر اثرگذاری حس تعلق مکانی بر افزایش سرمایه اجتماعی از طریق افزایش مشارکت عمومی شهروندان با قوت مورد تایید قرار میگیرد. به عبارت دیگر در محلات شهر مشهد حس تعلق مکانی باعث مشارکت بیشتر شهروندان میشود و مشارکت نیز باعث افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد ساکنین به یکدیگر میگردد(میزان مشارکت و سرمایه اجتماعی به عنوان یکی از پیامدهای حس تعلق مکانی مطرح شده است). البته لازم به ذکر است که سایر مدلهای این تحقیق نیز مورد تایید قرار گرفتهاند، اما بیشترین ضریب تاثیر و کمترین خطا در اجرای مدل مربوط به مدل شماره 1 میباشد که شرح آن در بالا رفت. بنابراین میتوان اینگونه گفت که: حس تعلق به مکان از طریق برانگیختن مشارکت شهروندان باعث اعتماد بیشتر شهروندان میگردد، بنابراین میتوان گفت، داشتن جوامعی با سرمایههای اجتماعی بالا و مشارکت آگاهانه شهروندان مستلزم وجود حس تعلق به مکان، محله و شهر است و یکی از راههای افزایش این حس نیز برنامهریزی کالبدی و مناسبسازی محلات است.
یعقوب زنگنه و سعید حسینآبادی در مقالهای با عنوان تحلیلی بر تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در سکونتگاههای غیررسمی(مطالعه موردی: محدوده کال عیدگاه سبزوار) بیان کردهاند که:
در این پژوهش وضعیت ابعاد تعلق مکانی ساکنان سکونتگاه غیررسمی شرق کال عیدگاه سبزوار و عوامل مؤثر بر آن مورد سنجش قرار گرفته است. تعلق مکانی که بیانگر پیوند یا ارتباط عمیق افراد با مکانهای خاص است، نقشی تعیینکننده در بهرهمندی و تداوم حضور انسان در مکان دارد. هویت مکانی، وابستگی مکانی، تعلق عاطفی و پیوند اجتماعی ابعاد این مفهوم را شکل میدهند که تحت تاثیر مجموعه شرایط محیطی، اجتماعی و فردی قرار دارند؛ بنابراین هر مکانی با توجه به شرایط خاص خود سطح متفاوتی از تعلق مکانی را به ساکنان خود عرضه میکند. در کل طرح موضوع تعلق مکانی در سکونتگاههای غیررسمی که از نظر پایداری شرایط اجتماعی، اقتصادی و محیطی دچار مسئله هستند؛ هم از جهت نقش آن از منظر انسانشناسی و جامعهشناسی(ایجاد هویت فردی و جمعی، همبستگی بین افراد و ...) و هم از منظر برنامهریزی اجتماع محور(نقشی که تعلق مکانی میتواند در افزایش تمایل افراد برای مشارکت در امر بهسازی محله داشته باشد) دارای اهمیت است.
تحقیق حاضر از نوع پیمایشی است و از پرسشنامه برای جمعآوری دادههای میدانی استفاده شده است؛ حجم نمونه 130 نفر، روش نمونهگیری، تصادفی ساده و واحد تحلیل سرپرست خانوار میباشد. روش تحلیل این دادهها نیز آزمونهای آماری شامل آزمون برابری نسبتها، آزمون دوجملهای، آزمون همبستگی لامبدا و ضریب همبستگی اسپیرمن است که هر کدام با توجه به نوع فرضیه و مقیاس متغیرها مورد استفاده قرار گرفته است.
در این تحقیق، تعلق مکانی محدوده شرق کال عیدگاه سبزوار به عنوان بزرگترن کانون اسکان غیررسمی این شهر مورد مطالعه قرار گرفته است. با توجه به اینکه سکونتگاههای غیررسمی محل زندگی افراد و خانوارهایی هستند که عمدتاً مهاجرند، مدت اقامتشان در این مکانها معمولاً کم است و شرایط اجتماعی و محیطی چندان مطلوب نیست، انتظار میرود که ساکنان این سکونتگاهها تعلق پایینی نسبت به محل زندگی خود داشته باشند. بر اساس این مطلب فرضیه اول تحقیق اینگونه مطرح شد که "به نظر میرسد سطح تعلق مکانی ساکنان محدوده کال عیدگاه سبزوار- سکونتگاه غیررسمی- در سطح پایینتر از حد متوسط باشد".
برای آزمون این فرضیه ابتدا تعلق مکانی در 4 بعد هویت مکانی، تعلق عاطفی، وابستگی مکانی و پیوند اجتماعی مورد سنجش واقع شد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که سطح تعلق مکانی ساکنان شرق محدوده کال عیدگاه در هر 4 بعد در حد بالایی است که این امر متناقض با تصور رایج و نقضکننده فرضیه اول تحقیق مبنی بر پایین بودن سطح تعلق مکانی ساکنان اینگونه مکانها است. با توجه به سطح نسبتاً بالای تعلق مکانی در بین ساکنان محدوده شرق کال عیدگاه، میتوان به بهبود این سکونتگاهها امیدوار بود چرا که تعلق مکانی نیروی محرکه قوی در مشارکت ساکنان یک مکان برای بهبود و ارتقای شرایط آن میباشد.
فرضیه دوم، بیانگر تاثیر خصوصیات فردی، مدت اقامت، شرایط اجتماعی و کالبدی- محیطی بر میزان تعلق مکانی است. طبق آزمونهای آماری رابطه معناداری بین خصوصیات فردی(سن، وضعیت اشتغال، نوع شغل، درآمد، سطح تحصیلات، تعداد اعضای خانواده) و مدت زمان اقامت با میزان تعلق مکانی وجود ندارد. همچنین نتایج این تحقیق نشان میدهد که کیفیت روابط اجتماعی و امنیت عمومی و در کل کیفیت وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطی محدوده شرق کال عیدگاه با سطح تعلق مکانی رابطه معنادار مثبتی دارد. بدین ترتیب با بهبود وضع اجتماعی محله(امنیت عمومی و روابط اجتماعی)، میزان احساس تعلق به مکان نیز بهبود مییابد. در بعد کالبدی محیطی نیز ساماندهی و بهسازی محله(همراه با مشارکت فعال ساکنان) میتواند رابطه ساکنان محدوده مورد مطالعه را با مکان زندگی خود ارتقاء بخشد و زمینهساز حس تعلق به مکان باشد.
به طور خلاصه، مقاله حاضر نشان میدهد که برخی سکونتگاههای غیررسمی مثل همین نمونه مطالعاتی، داراییهای قابل توجهی مثل تعلق ساکنان به مکان را در خود جای داده است که اگر به این پتانسیلها توجه شود، میتواند راهگشای این مکانها به سوی پایداری باشد. پس باید در این نگرش که سکونتگاههای غیررسمی سر تا پا معضل است، اصلاح صورت گیرد. همچنین متغیرهای مطرح در عرصه عمومی مثل وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطی نسبت به ویژگیهای فردی و جمعیت شناختی در میزان تعلق مکانی از اهمیت بیشتری برخوردار است.
علی جوان فروزنده و قاسم مطلبی در مقالهای با عنوان حس تعلق به مکان و عوامل تشکیل دهنده آن، بیان کردهاند که:
یکی از معانی مهم و مؤثر در ارتباط انسان و محیط که مورد توجه طراحان بوده است، حس تعلق به مکان میباشد. در روشهای طراحی محیطی- علیرغم استفاده فراوان از این واژه- تعریف مشخص و معینی از این معنا و عناصر تشکیلدهنده آن ارائه نگردیده است. لذا با هدف شناسایی این حس در معماری به معرفی ابعاد مختلف حس تعلق و عوامل تشکیل دهنده آن- بر اساس روش پژوهششناختی و با رویکردهای هستیشناسانه و معرفتشناسانه در بررسی ادبیات موضوع- پرداخته میشود.
حس تعلق یکی از علائم و عوامل مهم در ارزیابی ارتباط انسان- محیط و ایجاد محیطهای انسانی با کیفیت میباشد. این سطح از معنای محیطی بیانگر نوعی ارتباط عمیق فرد با محیط بوده و در این سطح، فرد نوعی همذاتپنداری بین خود و مکان احساس مینماید. حس تعلق واجد دو بعد کالبدی و اجتماعی است که نتایج، نشاندهنده برتری تعلق اجتماعی بر تعلق کالبدی در محیط میباشد. همچنین بر اساس نتایج بدست آمده، حس تعلق به مکان منطبق بر مدل شکلگیری معنا در محیط(برآیند تعامل فرد، دیگران و محیط)، از یک طرف وابسته به مشخصات و ویژگیهای فردی شامل: انگیزشها، شایستگیها و شناخت افراد نسبت به مکان بوده و از طرف دیگر ریشه در تعاملات اجتماعی و ارتباط فرد و دیگران در محیط دارد که منبعث از نیاز به تعلق به عنوان نیاز اولیه انسانی میباشد. اساساً انسان به دنبال یافتن پاسخ برای نیازهای خود در محیط میباشد و در صورت عدم تامین این نیازها از مکان، احساس عاطفی مثبتی بین فرد و مکان به وجود نخواهد آمد. بالعکس، هر چه قدر محیط در تامین سطوح مختلف نیازهای انسانی تواناتر باشد، به همان نسبت فرد ارتباط خود با محیط را مؤثر دانسته و نهایتاً معنای استنباطی مثبتی به همراه خواهد داشت. هر چه قدر سطوح تامین این نیازها، بر اساس هرم نیازهای انسانی مازلو در قسمتهای فوقانی هرم اتفاق میافتد، به همان نسبت معنای محیطی عمیقتری شکل خواهد گرفت. در درجات بالاتر حس تعلق به محیط، به سمت عوامل احساسی- عاطفی که بیانگر عمق ارتباط فرد با محیط میباشد، پیش خواهد رفت که با واژههایی نظیر تعلق به مکان، دلبستگی به مکان و تعهد به مکان که بیانگر نوعی از درهمتنیدگی احساسات و عواطف انسانی نسبت به محیط میباشد، بیان میگردد.
نکته مهم بدست آمده در این مقاله، نقش محیط و ویژگیهای کالبدی آن، به عنوان وجه سوم مدل معنای مکان، در شکلگیری معنای حس تعلق میباشد. نتایج نشان میدهد عوامل کالبدی محیط در شکلگیری معنای حس تعلق نقش واسطه را ایفا نموده و در دو سطح در محیط مؤثر واقع میگردند:
در سطح اول، عناصر کالبدی محیط با همسازی فعالیتها از طریق تامین و قابلیت انجام آن و با ارضاء نیازهای فردی در درجه اول و نیازهای اجتماعی ناشی از فعالیتهای گروهی در درجه بعد، امکان ایجاد این حس در مکان را فراهم مینمایند. در این سطح، ویژگیهای کالبدی محیط با تسهیل فعالیتها، منطبق بر الگوهای رفتاری افراد و با تامین نیازهای استفادهکنندگان از مکان، در برقراری تعلق اجتماعی محیط مؤثر واقع شده و امکان ایجاد و ارتقاء پیوندهای اجتماعی در محیط را فراهم مینمایند.
در سطح دوم، عناصر کالبدی محیط به عنوان مؤلفههای فرهنگی و نمادها، واسطه بصری در ایجاد ارتباط ذهنی بین استفادهکنندگان از مکان را فراهم مینمایند. در این سطح، عناصر کالبدی منبعث از خاطرهها و تصاویر ذهنی استفادهکنندگان بوده و به صورت نمادگونه، ناشی از فرهنگ و ارزشهای اجتماعی، نقش خود را ایفا مینمایند.
نتایج نشان میدهد، حس تعلق از معیارهای ارزیابی محیطهای با کیفیت بوده و در معماری و رشتههای طراحی محیطی، ویژگیهای کالبدی نظیر(فرم، شکل، رنگ، اندازه، بافت و مقیاس) و روابط اجزاء کالبدی با تامین و تاکید بر فعالیتهای اجتماعی محیط، نقشی مهم و مؤثر در شکلگیری حس تعلق دارا میباشند.
علی صمیمیشارمی و پروین پرتوی در مقالهای با عنوان بررسی و سنجش حس مکان در محلات ارگانیک و برنامهریزی شده(مطالعه موردی: محلات ساغریسازان و بلوار گیلان در شهر رشت) بیان کردهاند که:
هدف کلی از این پژوهش، سنجش عناصر مؤثر بر حس مکان و بررسی تفاوت آن در بافتهای ارگانیک و برنامهریزی شده با مطالعه موردی در محلههای ساغریسازان با بافت ارگانیک و محله بلوار گیلان با بافت برنامهریزی شده است. مبانی نظری تحقیق برگرفته از آرای معمار پدیدارشناس، کریستین نوربرگ شولتس درباره پدیده مکان و حس مکان است. از نظر شولتس، پدیده مکان مفهومی کلی و کیفی بوده و ساختار مکان، متاثر از مرز/ قلمرو، تمرکز/ محصوریت، عرصه درونی/ عرصه بیرونی، شناسایی و خوانایی است. روش تحقیق، توصیفی بر مبنای استدلال استقرایی و با استفاده از راهبرد ترکیبی(کیفی- کمّی) با تمرکز بیشتر بر راهبرد کیفی(استفاده از انجام مصاحبههای عمیق توام با پرسشهای باز از 46 نمونه هدفمند انتخاب شده و با استفاده از روش مثلثبندی، مشاهدههای محقق در زمانهای مختلف و نیز مقایسه جداول نتایج در دو محله) انجام گرفته است.
ارزیابی نتایج این پژوهش بیانگر این است که هر کدام از محلات برنامهریزی شده و ارگانیک بلوار گیلان و ساغریسازان، پارامترهای مثبت و منفی در تحقق حس مکان دارند. ولی در کل، با توجه به مصاحبههای انجام پذیرفته، مشاهدات و نیز مطالعات باید گفت افراد در محله بلوار گیلان(محله برنامهریزی شده)، از نظر حس مکان در وضعیت ضعیفتری نسبت به همتای مسنتر خود یعنی محله ساغریسازان(محله ارگانیک) قرار دارند.
از جمله علل این قضیه عبارتند از: یکنواختی محیط و استاندارد شدن بافت در بلوار گیلان، کاهش هویت بومی، ضعف در وجود ارتباطات غنی انسانی، فقدان حس زندگی جمعی، مهاجرپذیری، نوساز بودن محله و فقدان خاطرات جمعی، عدم انس با محیط، تغییر ذائقه و نگرش مردم به زندگی و غیره.
در مقایسه حس مکان در محله بلوار گیلان و محله ساغریسازان میتوان گفت، عامل بسیار مهمی که در ارتقای حس مکان در محله ساغریسازان وجود دارد، وجود ارتباطات قوی و غنی انسانی موجود در محله است که باعث میشود علیرغم مشکلات بسیاری که این محله دارد(مشکلات اقتصادی، فرهنگی، زیرساختی و وجود بیعدالتیهای اجتماعی و اقتصادی در درون محله نسبت به بیرون آن) بخشی از افراد به مکان حس تعلق داشته باشند. درحالیکه میتوان گفت زندگی جمعی در محله بلوار گیلان به صورت کامل و تمامیتی یکدست و در کنار هم شکل نگرفته است و به قول مارتین هایدگر، متاسفانه سکونت در حد ساختن تنزل پیدا کرده است و حس هویت و یا تعلق به مکان بسیار ضعیف و خفیف است، به گونهای که در بسیاری از ساکنان به نوعی حس جدا بودن از مکان دیده میشود که این ویژگی از عواملی چون نداشتن خاطره جمعی، فقدان فضاهای عمومی و تعاملات اجتماعی نشات میگیرد. البته پارامترهای مثبتی مانند خوانایی مناسب و وجود کاراکتر ویژه در ارتقاء حس مکان مؤثر هستند، که باید مورد توجه واقع شوند.
بنابراین باید در برنامهریزی و طراحی شهری به ارجگذاری بیشتر به محلات سنتی و واجد هویت و نیز رعایت اصول متناسب با شرایط بومی هر منطقه در طراحی محلات نوساز، بیش از پیش توجه داشت. به طوری که بتوان از نقاط مثبت هر یک از محلات نوساز و سنتی استفاده کرد و نقاط ضعف آنها را به حداقل رساند و تحقق این امر بیش از هر چیز در گرو شناخت بلاواسطه و اندیشه متاملانه شهرسازان است.
حسن سجادزاده در مقالهای با عنوان نقش دلبستگی به مکان در هویتبخشی به میدانهای شهری (مطالعه موردی: میدان آرامگاه شهر همدان) بیان کرده است که:
دلبستگی به مکان، نقطه تلاقی عناصر کالبدی، فعالیتها و مفاهیم ذهنی نسبت به مکان است. این حس دلبستگی موجب تبدیل فضا به مکانی با ویژگیهای حسی و رفتاری خاص برای افراد میشود. میدان با ابعاد مختلف احساسی، عملکردی- کالبدی و معنایی میتواند نقش مهمی در ارتقای کیفی فضاهای شهرهای امروز ایفا کند. در این میان، توجه به عوامل مؤثر در دلبستگی افراد به میدانهای شهری میتواند نقش مؤثری در هویت و مطلوبیت میدانها داشته باشد. با توجه به اهمیت دلبستگی به مکان در ارتقای کیفیت محیط، این تحقیق ضمن بررسی مفهوم دلبستگی و ابعاد آن، با تبیین شاخصهای دلبستگی به مکان، نقش دلبستگی به مکان را در ایجاد مطلوبیت و هویت میدان های شهری بررسی میکند.
اساس این مقاله متکی بر یافتههای تحقیقی در مورد آزمون دلبستگی به مکان در ارتباط با یکی از میدانهای مهم واقع در مرکز شهر همدان، به نام میدان آرامگاه بوعلی سیناست. این پژوهش مبتنی بر مطالعات اسنادی، روش پیمایش، توصیفی و مشاهدهای، با حجم نمونه 200 نفر میباشد. روش تحلیل این دادهها نیز با استفاده از آمارهای توصیفی و استنباطی انجام گرفته است. به منظور ارزیابی تاثیر دلبستگی به مکان در ایجاد فضایی باهویت از منظر استفادهکنندگان، پرسشها در قالب سه شاخص احساسی، عملکردی و معنایی طراحی شده و بر اساس آن، آزمونهای مورد نظر به عمل آمده است. نتایج تحقیق حاضر نشان میدهد، ضمن آنکه مؤلفههای "احساسی"، "عملکردی" و "معنایی" در ایجاد دلبستگی به میدان و در نهایت هویتمندی میدانهای شهری، نقش مؤثری ایفا میکنند، در عین حال رابطهای مستقیم بین مؤلفههای مذکور نیز وجود دارد.
در ارتباط با مؤلفههای احساسی و نقش آن در دلبستگی به میدانهای شهری میتوان گفت، حس "آسایش"، "آرامش" و "تداعی خاطرات فردی و جمعی" به واسطه حضور در فضا، نقش مؤثری را در دلبستگی و در نهایت هویتمند شدن چنین فضاهایی داراست. همچنین "حس مردمواری" میدان که ناشی از عوامل مختلفی نظیر حضور اقشار مختلف جامعه و تعاملات آنها در فضاست، موجبات ارتقاء تصور ذهنی شهروندان نسبت به میدان میشود.
در مورد ویژگیهای عملکردی و فعالیتی در میدان و تاثیر آن در ارتقای دلبستگی به میدانهای شهری، میتوان گفت برآورده کردن توقعات و انتظارات افراد از فعالیتهای موجود در میدانهای شهری و ارضای نیازهای فیزیولوژیکی، حیاتی و اقتصادی شهروندان از عوامل مهم در دلبستگی است.
همچنین در مورد دلبستگی معنایی نیز میتوان گفت، رخداد معانی و مفاهیم در فضای میدان وابسته به تجربیات شخصی و گروهی افراد است. این امر به شدت متاثر از تکرار بازدید و حضور مکرر افراد در میدان، تعامل اجتماعی افراد با همدیگر، حس تفاخر به مکان(هویت مکان)، موقعیت استقرار میدان و ویژگیهای فضایی و معماری میدان است. به این ترتیب می توان مؤلفهها و شاخصهای کلی در ارتباط با دلبستگی به میدانهای شهری را به صورت نمودار زیر بیان کرد:
شکل 5- 2 عوامل و مؤلفههای مؤثر در فرآیند رخداد دلبستگی در میدانهای شهری
تحقیقات ثابت میکند ارزیابی بسیاری از شاخصهای دلبستگی به این میدان بالاست و همین امر ذهنیت افراد را بر روی هویت آن مؤثر میسازد. از این رو مقاله حاضر استدلال میکند بین دلبستگی به مکان و هویت آن، رابطه مستقیم وجود دارد که این امر میتواند در طراحی میدانهای شهری مورد توجه قرار گیرد. در بین عوامل مهم دلبستگی به میدان، از جمله میتوان به وجود آرامگاه بوعلی با معماری فاخر آن در مرکز میدان، امکان دسترسی مناسب به میدان، وجود عوامل و عناصر محیطی نظیر درختان سبز مناسب در میدان، فضاهای تجاری و روزمره اطراف میدان، جانمایی مناسب میدان به لحاظ موقعیت مرکزی در شهر، مناظر ذهنی و عینی مناسب میدان اشاره کرد. نتایج این تحقیق میتواند راهبرد مناسبی برای طراحی میدانهای شهری مطلوب در شهرهای معاصر فراهم کند.
2-6-2 پیشینه خارجی تحقیق
ماین هاشس(2005) در رساله دکتری خود با عنوان تعلق مکانی شهرنشینان جدید نسبت به تحولات متداوم حومههای شهری، بیان کرده است که:
در این پژوهش سعی بر آن است که با سنجش رضایتمندی و تعلق مکانی به طور جداگانه در چهار سایت متفاوت، رابطه بین رضایتمندی و تعلق مکانی شناسایی شود. به این منظور برای سنجش رضایتمندی شاخصهای فیزیکی و اجتماعی و برای سنجش تعلق مکانی به طور مستقیم ابعاد مختلفِ مکان(عملکردی, عاطفی و شناختی) مورد سئوال قرار گرفته است. پرسشهای پژوهش در قالب سئوالات زیر میباشد: 1) کدام یک از ویژگیهای فیزیکی یا اجتماعی قابلیت پیشبینی تعلق مکانی را داراست؟ 2) آیا ویژگیهای فردی و گرایشات هرشخص نقشی در تعلق مکانی آن فرد ایفا میکند؟ 3) آیا بیشتر شدن تعامل هر فرد با محیط مسکونی خود، باعث افزایش تعلق در وی میشود؟
این پژوهش با استفاده از روش پیمایش در چهار سایت مختلف در کارولینای شمالی انجام گرفته و هر سایت از نظر استعدادها و فرصتها دارای ویژگیها و شرایط خاص خود میباشد. در نظر گرفتن سایتهای متفاوت با ویژگیهای مختلف، با توجه به پرسشهای پژوهش و برای تعمیم دادن کلی پژوهش به مدلی قابل استناد الزامی است. در چهار سایت تعدادِ 149، 171، 163، 150 پرسشنامه توزیع گشت که به طور متوسط 30 درصد از آنان بازگردانده شد. پرسشنامه این پژوهش نیز از چهار بخش عمده تشکیل شده است. در بخش اول، ویژگیهای فردی با سئوالات کاملاً کیفی مورد سئوال قرار گرفته است؛ در بخش دوم، تعاملات اجتماعی اهالی؛ در بخش سوم، دفعات استفاده از محیط کالبدی و رضایتمندی از تسهیلات کالبدی و در بخش آخر پرسشنامه که از مهمترین ارکان این پژوهش است، تعلق مکانی به طور مستقیم مورد سئوال واقع شده است.
نتایج پژوهش بیانگر این است که تنوع اجتماعی از مهمترین عوامل ارتقاء تعلق مکانی در محدودههای مورد مطالعه میباشد. همچنین میزان تعاملات اجتماعی افراد نیز بر ارتقاء تعلق مکانی تاثیر بسزایی دارد(حتی تعاملاتی که در خارج از محیط مسکونی افراد وجود دارد، حس وابستگی عاطفی به محله را افزایش میدهد). در انتهای این پژوهش، بررسی هر چه بیشتر نوع تعاملات در شکلگیری حس تعلق به مکان ضروری دانسته و از میان عوامل فیزیکی نیز، قابلیت پیادهروی از مهمترین عوامل ارتقاء حس تعلق افراد شناخته و بر ایجاد انگیزههای پیادهروی برای کارهای روزمره افراد تاکید شده است.
لیلا اسکنل و رابرت گیفورد(2010) در مقالهای با عنوان تعریف تعلق مکانی: چارچوب سازمان یافته سه بُعدی، بیان کردهاند که:
تعلق مکانی به صورت گسترده مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته، به روشهای گوناگون تعریف شده است و تعاریف مختلف از این مفهوم بررسی و شناخته شدهاند. این مقاله نیز در راستای شناخت و تعریف تعلق مکانی، در یک چارچوب سه بُعدی، متشکل از(فرد- فرآیند- مکان) به مفهوم تعلق مکانی پرداخته است که به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از این مفهوم میتواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد و رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامعتر از تعلق مکانی کمک کند. در مدل سه بُعدی تعلق مکانی، بُعد اول فاعل یا شخصی است که به مکان تعلق پیدا میکند که در دو سطح فردی و جمعی اتفاق میافتد. بُعد دوم فرآیند روانشناختی و چگونگی تاثیر احساس، شناخت و رفتار در تعلق است. بُعد سوم نیز مفعول یا موضوع مورد تعلق، شامل مشخصات و ماهیت مکان میباشد.
بُعد شخصی(فردی و جمعی): در سطح فردی، تعلق مکانی بیانگر رابطهای است که شخص با یک مکان خاص برقرار میکند. تعلق به مکان در بسترهایی که یادآور خاطرات شخصی هستند، قویتر است. این نوع از تعلق به مکان منجر به شکلگیری حس پایداری از "خود" در انسان خواهد شد و مکان از طریق تجربیات شخصی برای فرد پرمعناتر میگردد. در سطح جمعی، تعلق مکانی معنای نمادین و سمبلیک یک مکان را که برای همگان مشترک است دربرمیگیرد.
بُعد فرآیند: فرآیند، متوجه ماهیت تعامل روانشناختی و روشی است که افراد و یا گروهها با مکان ارتباط برقرار میکنند و دارای ابعاد عاطفی, شناختی و رفتاری میباشد. عاطفه و احساس جنبه های بسیار مهمیاند که به وسیلهی آن مردم به مکانهایشان معنا میبخشند. این نوع از جذبه مکان انگیزه حضور و گذراندن وقت در آن بوده و بر پیوندهای حسی فرد با یک مکان خاص تکیه دارد. شناخت، جزء دیگر تعلق مکانی است. خاطرات، اعتقادات، معانی و دانشی که افراد نسبت به مکانهای خاص دارند، آن مکانها را برایشان مهم میکند. از طریق خاطرات، مردم برای مکانها معنا خلق کرده و آن را با تعریفی که از "خود" دارند مرتبط و با مکان زندگیشان پیوند برقرار میکنند و مکانی که قابلیت خاطره ساختن برای مردم را داشته باشد، باعث افزایش تعلق مکانی در آنها میشود. بُعد رفتار به چگونگی رفتار در مکان و نحوهی بروز تعلق مکانی در رفتار اشاره دارد که تحت تاثیر محیط تجربه شده و نیز تجربهی فرد در گذشته است.
بُعد مکان: مهمترین بعد تعلق مکانی را "مکان" تشکیل میدهد و اینکه فرد به کدام ویژگی مکان تعلق پیدا کرده است. "مکان ارجاع به بستری دارد که افراد احساسی و یا فرهنگی به آن تعلق یافتهاند". این بعد در مقیاسهای مختلف خانه، محله و شهر و در دو سطح تعلق کالبدی و اجتماعی به مکان مورد مطالعه قرار گرفته است. این چارچوب سه بُعدی، مفاهیم مربوط به تعلق مکانی را سازماندهی و آنها را مشخص میکند.
سرن بوگاک(2009) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی در محدوده بیگانه، بیان کرده است که:
در این مقاله مسائل ناشی از جابجایی غیرارادی پناهندگان تُرک قبرس(که پس از آتشبس ِسال 1974، اجباراً از جنوب به خانههای تحت کنترل قبرسیهای یونانی در بخش شمالی جزیره قبرس نقل مکان کردند) مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش با استفاده از اطلاعات به دست آمده از پرسشنامه، مصاحبه نیمهساختاریافته و نقشهها، به مطالعه و تجزیه و تحلیل تعلق مکانی پناهندگانی که تحت شرایط غیرمعمول ناشی از جابجایی اجباری و توأم با اشغال خانههای رها شده شان توسط افرادی که خانههایشان را در جنگ یا خصومتهای قومی از دست داده و آواره شده بودند، پرداخته است. این مطالعه همچنین به مقایسه تعلق مکانی پناهندگان اولیه با فرزندانشان که در جامعه جدید به دنیا آمده و رشد کردهاند، میپردازد.
نتایج حاصل از این مطالعه نشان میدهد که انتظارات افراد موردِ مطالعه از آینده، تعلق مکانی آنان را به خانه و جامعه جدید شکل میدهد، درحالیکه میزان تعلق افراد به جامعه و مکان زندگی قبلیشان نقش مهمی را در فرآیند تعلق بازی میکند. از سوی دیگر نسلهای جوانتر بیشتر از نسلهای مسنتر نسبت به محیط فعلیشان احساس تعلق میکردند و این در حالی است که آنان نمیخواهند با محیط جدیدشان شناخته و ارزیابی شوند.
ماریا لویچکا(2008) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی، هویت مکانی و حافظه مکانی- بازگرداندن گذشته شهر فراموش شده، بیان کرده است که:
این مقاله به بررسی حافظه جمعی در ساکنان دو شهر، لویو در اوکراین(قبلاً لوو متعلق به لهستان) و وروکلاو درلهستان(قبلاً برسلاو متعلق به آلمان) و ارتباط آن با تعلق مکانی میپردازد. با توجه به تغییرات سرزمینی در اروپای شرقی و مرکزی پس از جنگ جهانی دوم، این دو شهر به کشوری دیگر پیوستند و تابعیت ساکنین این شهرها نیز متعاقب آن تغییر کرد. به همین منظور، این مطالعه بر روی خاطرات از محل اقامت و ارتباط آن با هویت مکان و تعلق مکانی متمرکز شده است.
در این پژوهش، نمونهای از 200 شرکتکننده از سه ناحیه لویو و 301 شرکتکننده از چهار ناحیه وروکلاو در تعدادی از مفاهیم، از جمله هویت مکانی(منطقه شهر، شهرستان، منطقه کشور، ملت، اروپا، جهان، انسان)، تعلق مکانی(آپارتمان، خانه، محله، منطقه شهر، شهرستان) و حافظه مکانی(حافظه از شهرستان، منطقه شهرستان، خیابان، و خانه) مورد بررسی قرار گرفتند.
نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد که در مورد متغیر حافظه مکانی، تعصب قومیِ قوی و مشابهی در هر دو شهر از سوی ساکنین در مورد شهری که در آن سکونت دارند و خاطره جمعیشان از شهر، به چشم میخورد که با مکانیسمهای متفاوت زمینه ای، از جمله عوامل تعصب هویت ملی در لویو و متغیرهای جمعیت شناختی(سن) و عدم هویتمکانی در وروکلاو همراه است. از سویی با توجه به اینکه در لویو، شهر به عنوان نماد ملی شناخته میشود و در ذیل تعلق ملی است اما در وروکلاو، شهر به عنوان یک نماد مستقل محسوب میشود، نتایج بدست آمده بیانگر این است که بین میزان تعلق مکانی در مرتبه بالا، هویت(ملی) و یا پایین، هویت(محلی) با میزان تعصب قومی افراد به خاطره و برداشتشان از گذشتهی قبل از جنگ در دو شهر رابطه وجود دارد. این یافتهها در مدلهای دو فرآیندی ادراک تفسیر و در جهت ادراک مکان مورد استفاده قرار میگیرند.
کارمن هیلداگو و برناندو هرناندز(2001) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی: پرسشهای مفهومی و تجربی، بیان کردهاند که:
یکی از محدودیتها در مطالعه تعلق به مکان، تعداد اندک مطالعات در ابعاد فضایی و کالبدی مکان است. جدای از برخی از مطالعات در رابطه با تحلیل تعلق به مکان(در مقیاس خانه)، تحقیقات محدودی در رابطه با دیگر مکانها و فضاها در سایر مقیاسها وجود دارد. بدین معنا ما نمیدانیم که تا چه اندازه مردم میتوانند نسبت به مقولات فضایی و کالبدی در مقیاسهای دیگر (مکانهای بزرگتر و کوچکتر) تعلق پیدا کنند و یا اینکه تا چه حد محدوده مکان در سطح و مراحل اولیه تعلق تاثیرگذار است(مثل پیشفرض بسیاری از مطالعات). از سوی دیگر اکثر مطالعات انجام شده بر روی تعلق به مکان، به این مفهوم تنها از جنبهی محیط اجتماعی نگریستهاند، تنها تعداد کمی از پژوهشها ابعاد و ویژگیهای کالبدی و فیزیکی یک مکان را در تعریفها و مفاهیم خود مورد مطالعه قرار دادهاند و نیز تعداد کمتری این وجه را وارد کار عملیاتی نمودهاند.
در این پژوهش، تعلق مکانی از طریق سه مقیاس مکانی(خانه، محله و شهر) و دو بعد کالبدی و اجتماعی به منظور انجام برخی مقایسهها در مقیاسهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است و به این منظور 177 مصاحبه با افراد مختلفی از نواحی متفاوت سانتاکروز تنه ریف انجام شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که تعلق مکانی به درجات مختلفی در مقیاسها و ابعاد فضایی و کالبدی مختلف توسعه و افزایش مییابد.
در نتیجه میتوان گفت: 1) تعلق به محله نسبت به تعلق به خانه و شهر در سطح پایینتری قرار دارد 2) تعلق اجتماعی بیشتر از تعلق کالبدی است و 3) درجه تعلق به مکان با سن و جنس رابطه دارد.
مارینو بنایوتو و همکاران(1999) در مقالهای با عنوان ادراک کیفیت محیطی و تعلق همسایگان در محیطهای شهری، بیان کردهاند که:
این پژوهش سعی بر شناسایی مهمترین شاخصهای کیفیت ادراکی محیط مسکونی(PREQ) بر روی تعلق همسایگان دارد. اهداف تحقیق: 1) مقایسه ساختار مفاهیم کیفیت محیط ادراکی و تعلق همسایگان و 2) بهبود ابزار اندازهگیری سنجش کیفیت ادراکی.
این پژوهش بر روی 497 نفر در20 الگوی همسایگی متفاوت در شهر رُم از طریق توزیع پرسشنامه انجام گرفته است(الگوی همسایگی یا محلهای که در این پژوهش مطرح گردید، در فرهنگ عامه ایتالیا Quarttier نامیده میشود که لزوماً مبتنی بر تقسیمبندیهای سیاسی و برنامهریزی شهر رُم نیست). در حدود 25 نفر از هر همسایگی مورد پرسش قرار گرفته و این انتخاب بر اساس مدت اقامتهای مختلف و خصوصیات مختلف جمعیتشناسی همچون سن و جنس انجام شده است. جنسیت، سن، سطح اجتماعی- اقتصادی(که از بسیار پایین تا بسیار بالا طبقهبندی شده)، سطح تحصیلات، شغل، تعداد نفرات در هر خانه و یا واحد مسکونی، مدت اقامت در شهر رُم و در نهایت مدت اقامت در محله خود، از خصوصیات جمعیتشناختی مورد توجه در این پژوهش میباشند.
در این تحقیق 11 مقیاس اندازهگیری رضایتمندی از کیفیت محیط مسکونی و همچنین 1 مقیاس برای سنجش تعلق همسایگان به کار رفته است: 3 بعد، جنبه فضایی محله(معماری و برنامهریزی فضایی، دسترسیهای زمین، فضای سبز)، 1 بعد، جنبه انسانی(انسانها و روابط اجتماعی)، 4 بعد، عملکردهای محله(حمل و نقل، رفاهی، تجاری، تاسیسات و تجهیزات) و در نهایت 3 بعد، جنبههای زمینهای(سرعت زندگی، سلامت زیستمحیطی، نگهداری و تعمیرات) محله را مورد بررسی قرار میدهند.
بر اساس نتایج پژوهش، از میان متغیرهای مطرح شده، خصوصیات اقتصادی و مدت زمان اقامت بیشترین تاثیر را بر روی تعلق مکانی داشتند، این در حالی است که تعداد افراد در واحد مسکونی تاثیر معنیداری بر روی تعلق مکانی نداشت. همچنین متغیرهای رضایتمندی به طور مستقیم با تعلق مکانی ارتباط دارند. در میان خصوصیات جمعیتشناسی، متغیر اقتصادی بهترین عامل پیشبینیکننده رضایتمندی میباشد، این در حالی است که جنسیت و سن تاثیر معنیداری بر روی رضایتمندی نداشتند. از میان مقیاسهای مطرح شده برای اندازهگیری رضایتمندی از کیفیت محیطی، خصوصیات معماری و برنامهریزی شهری همچون تجسم و زیبایی شهری از میان دیگر خصوصیات بیشترین تاثیر را بر روی رضایتمندی و تعلق مکانی داشتند و در میان تسهیلات کالبدی، کاربریهای ورزشی و فرهنگی نسبت به کاربریهای آموزشی و درمانی دارای وزن بیشتری بودند. در نهایت کمترین درجه تاثیرگذاری بر کیفیت ادراکی محیط و تعلق مکانی همسایگان، دسترسیها بود.
3-6-2 جمعبندی پیشینه تحقیق
جلال تبریزی در رساله دکتری خود با عنوان تاثیر نوسازی شهری فنگرا بر ایجاد حس لامکانی(با مطالعه موردی پروژه نواب تهران) بیان کرده است که رابطه معنیداری بین برنامهریزی فنگرا(اقتداری، از بالا به پایین، غیرمشارکتی) و ایجاد حس لامکانی- احساس عدم تعلق به مکان- وجود دارد و بر ضرورت به رسمیت شناختن سهم و اعانت جغرافیای انسانگرا در برنامهریزی شهری (غیرفنسالارانه و مشارکتی) تاکید میکند. محمد صادق فلاحت در رساله دکتری خود با عنوان نقش طرح کالبدی در حسمکان(مقایسه حسمکان پنج مسجد معاصر با طرح سنتی و نوآورانه در تهران) بیان کرده است که طراحی مناسب از لحاظ ابعاد، فرم، بافت و روابط فضایی به عنوان مهمترین ویژگی کالبدی، تاثیر مهمی بر ذهنیت، ادراک استفادهکنندگان و احساس آنها نسبت به مکان (مسجد) دارد.
نرگس کریمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تبیین جایگاه نشانهها در فضای شهری و بررسی تاثیرات آن بر حس تعلق به مکان(با مطالعه موردی خیابان ولیعصر تهران) بیان کرده است که نشانههای واقع در مکان- کالبد و فعالیت- و تصویر ذهنی که از آن باقی میماند در شکلگیری تعلق مکانی از مؤثرترین عوامل هستند. سید پرهام میردامادی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ارتقاء کیفیت محیطهای شهری با تأکید بر رویکرد مکانی(با مطالعه موردی محله ولنجک تهران) بیان کرده است که کیفیت مکانی مطلوب شهری سبب بوجود آمدن حس تعلق در شهروندان میشود. کیفیت مکانی به طور مستقیم با سنجش رضایتمندی، قابل سنجش است و رضایتمندی نیز بر روی تعلق اهالی به محله، به طور مستقیم تاثیرگذار میباشد. معصومه جوادی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تأثیر فضاهای مجازی بر حس تعلق به مکان در کلانشهر مشهد، بیان کرده است که استفاده فزاینده از اینترنت میتواند بر متغیرهای رفت و آمد در محله، همبستگی بین همسایگان، عدم اهمیت فضای محله، فقدان پیوند اجتماعی بین افراد محله، انزوای اجتماعی و کاهش دیدار افراد در مکانهای عمومی، ضعف تعلق اجتماعی افراد، کاهش پیادهروی و در نهایت کاهش حس تعلق به مکان به عنوان پیامدهای اجتماعی استفاده از اینترنت تاثیرگذار باشد. غلامرضا ابراهیمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تحلیل و بررسی تعلق مکانی ساکنین ایرانی و افغانستانی در شهر مشهد(با مطالعه موردی شهرک گلشهر مشهد) بیان کرده است که بین حس تعلق مکانی ساکنین ایرانی و مهاجرین افغان ساکن در شهرک گلشهر تفاوت معناداری وجود ندارد اما میزان حس تعلق مکانی نسل اول مهاجرین نسبت به نسل دوم مهاجرین که اکثراً متولد ایران هستند، به شکل معنیداری تفاوت دارد و نسل اول نسبت به نسل دوم احساس تعلق مکانیِ بیشتری نسبت به شهرک گلشهر دارند.
حمیدرضا وارثی و دیگران در مقالهای با عنوان تحلیل و ارزیابی احساس هویت ساکنین در شهرهای جدید(با مطالعه موردی شهر جدید فولادشهر) بیان کردهاند که اگرچه توجه منفرد به استانداردهای کمّی شهرسازی و چشمپوشی از استانداردهای کیفی، مانع تقویت و شکلگیری حس تعلق مکانی شهروندان در فولادشهر شده است، اما میان مدت سکونت در شهر جدید فولادشهر، رضایت ساکنین از دسترسی به خدمات شهری و تعلق مکانی ساکنین رابطه معناداری وجود دارد. حمیدرضا وارثی و دیگران در مقالهای با عنوان بررسی و تحلیل مؤلفههای هویت شهری و رابطه آن با میزان تعلق مکانی ساکنین شهرهای جدید(با مطالعه موردی شهر گلبهار) بیان کردهاند که رابطه معناداری بین مؤلفههای هویتبخش شهری و حس تعلق مکانی در شهر گلبهار وجود دارد و بر تدبیر راهکارهایی جهت شناخت و به کارگیری مؤلفههای مختلف هویت شهری در مراحل مختلف احداث و توسعه این شهرها، به منظور افزایش حس تعلق مکانی تاکید کردهاند. یعقوب زنگنه و سعید حسینآبادی در مقالهای با عنوان تحلیلی بر تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در سکونتگاههای غیررسمی(با مطالعه موردی محدودهی شرق کال عیدگاه سبزوار) بیان کردهاند که سطح تعلق مکانی ساکنان شرق محدوده کال عیدگاه- به عنوان یک سکونتگاه غیررسمی- در حد بالایی است که به عنوان یک پتانسیل مهم میتواند راهگشای این مکانها به سوی پایداری باشد و میان کیفیت روابط اجتماعی، امنیت عمومی و در کل کیفیت وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطیِ محدوده شرق کال عیدگاه با سطح تعلق مکانی رابطه معناداری وجود دارد. محمد رحیم رهنما و محمد محسن رضوی در مقالهای با عنوان بررسی تاثیر حس تعلق مکانی بر سرمایه اجتماعی و مشارکت در محلات شهر مشهد، بیان کردهاند که تاثیرگذاری حس تعلق مکانی در افزایش سرمایه اجتماعی از طریق متغیر واسطهای مشارکت قابل تبیین است، بنابراین داشتن جوامعی با سرمایههای اجتماعی بالا و مشارکت آگاهانه شهروندان مستلزم وجود حس تعلق به مکان، محله و شهر است و یکی از راههای افزایش این حس نیز برنامهریزی کالبدی و مناسبسازی محلات است. علی صمیمی شارمی و پروین پرتوی در مقالهای با عنوان بررسی و سنجش حس مکان در محلات ارگانیک و برنامهریزی شده(با مطالعه موردی محلات ساغریسازان و بلوار گیلان در شهر رشت) بیان کردهاند که هر کدام از محلات برنامهریزی شده و ارگانیک بلوار گیلان و ساغریسازان، پارامترهای مثبت و منفی در تحقق حس مکان دارند، ولی افراد در محله بلوار گیلان(محله برنامهریزی شده) از نظر حس مکان در وضعیت ضعیفتری نسبت به محله ساغریسازان(محله ارگانیک) قرار دارند، که از جمله علل این قضیه وجود ارتباطات قوی و غنی انسانیِ موجود در محله ساغریسازان است که باعث میشود علیرغم مشکلات بسیاری که این محله دارد، بخشی از افراد به مکان حس تعلق داشته باشند. درحالیکه زندگی جمعی در محله بلوار گیلان به صورت کامل و تمامیتی یکدست شکل نگرفته و حس تعلق به مکان بسیار خفیف و ضعیف است. علی جوان فروزنده و قاسم مطلبی در مقالهای با عنوان حس تعلق به مکان و عوامل تشکیلدهنده آن، بیان کردهاند که حس تعلق به مکان منطبق بر مدل شکلگیری معنا در محیط(برآیند تعامل فرد، دیگران و محیط) است که در بُعد فردی، وابسته به مشخصات و ویژگیهای فردی- انگیزشها، شایستگیها و شناخت افراد نسبت به مکان- بوده؛ در بُعد دیگران، ریشه در تعاملات اجتماعی و ارتباط فرد و دیگران در محیط دارد و در بُعد محیط، نقش محیط و ویژگیهای کالبدی در شکلگیری معنای حس تعلق به مکان مطرح میباشد. حسن سجادزاده در مقالهای با عنوان نقش دلبستگی به مکان در هویتبخشی به میدانهای شهری(با مطالعه موردی میدان آرامگاه شهر همدان) بیان کرده است که شاخصهای دلبستگی به مکان(احساسی: آسایش/آرامش/خاطره انگیزی/ حس مردمواری و مباهات؛ عملکردی: ارضای نیازهای روزانه و زیستمحیطی/ امکان فضایی برای مکث؛ معنایی: هویتمندی فضا/موقعیت استقرار/کیفیت فضایی و معماری) در ایجاد دلبستگی به میدان و در نهایت هویتمندی میدانهای شهری، نقش مؤثری ایفا میکنند.
ماین هاشس در رساله دکتری خود با عنوان تعلق مکانی شهرنشینان جدید نسبت به تحولات متداوم حومههای شهری، بیان کرده است که با سنجش رضایتمندی(توسط شاخصهای فیزیکی و اجتماعی) و تعلق مکانی به طور جداگانه در چهار سایت متفاوت، میتوان دریافت که در میان شاخصهای اجتماعی، تنوع اجتماعی و میزان تعاملات اجتماعی و در میان شاخصهای فیزیکی نیز، قابلیت پیادهروی از مهمترین عوامل ارتقاء حس تعلق مکانی در محدودههای مورد مطالعه میباشد. لیلا اسکنل و رابرت گیفورد در مقالهای با عنوان تعریف تعلق مکانی: چارچوب سازمان یافته سه بُعدی، بیان کردهاند که تعریف حس تعلق به مکان منطبق بر یک چارچوب سه بُعدی، متشکل از(فرد- فرآیند- مکان) میباشد که بُعد اول فاعل یا شخصی است که به مکان تعلق پیدا میکند که در دو سطح فردی و جمعی اتفاق میافتد؛ بُعد دوم فرآیند روانشناختی و چگونگی تاثیر احساس، شناخت و رفتار در تعلق است؛ و بُعد سوم نیز مفعول یا موضوع مورد تعلق، شامل مشخصات و ماهیت مکان میباشد. سرن بوگاک در مقالهای با عنوان تعلق مکانی در یک محدوده بیگانه، بیان کرده است که انتظارات افراد موردِ مطالعه از آینده، تعلق مکانی آنان را به خانه و جامعه جدید- به دلیل مهاجرت اجباری به یک محدوده بیگانه- شکل میدهد، درحالیکه میزان تعلق افراد به جامعه و مکان زندگی قبلیشان نقش مهمی را در فرآیند تعلق بازی میکند. از سوی دیگر نسلهای جوانتر بیشتر از نسلهای مسنتر نسبت به محیط فعلیشان احساس تعلق میکنند و این در حالی است که آنان نمیخواهند با محیط جدیدشان شناخته و ارزیابی شوند. ماریا لویچکا در مقالهای با عنوان تعلق مکانی، هویت مکانی و حافظه مکانی- بازگرداندن گذشته شهر فراموش شده، بیان کرده است که بررسی و مقایسه حافظه جمعی در ساکنان دو شهر، لویو در اوکراین(قبلاً لوو متعلق به لهستان) و وروکلاو درلهستان(قبلاً برسلاو متعلق به آلمان) و ارتباط آن با تعلق مکانی نشانگر این است که در مورد متغیر حافظه مکانی، تعصب قومیِ قوی و مشابهی در هر دو شهر از سوی ساکنین در مورد شهری که در آن سکونت دارند و خاطره جمعیشان از شهر، به چشم میخورد. از سویی با توجه به اینکه در لویو، شهر به عنوان نماد ملی شناخته میشود و در ذیل تعلق ملی است اما در وروکلاو، شهر به عنوان یک نماد مستقل محسوب میشود، نتایج بدست آمده بیانگر این است که بین میزان تعلق مکانی در مرتبه بالا، هویت(ملی) و یا پایین، هویت(محلی) با میزان تعصب قومی افراد به خاطره و برداشتشان از گذشتهی قبل از جنگ در دو شهر رابطه معناداری وجود دارد. کارمن هیلداگو و برناندو هرناندز در مقالهای با عنوان تعلق مکانی: پرسشهای مفهومی و تجربی، بیان کردهاند که بررسی تعلق مکانی از طریق سه مقیاس مکانی(خانه، محله و شهر) و دو بعد کالبدی و اجتماعی به منظور انجام برخی مقایسهها در مقیاسهای مختلف بیانگر این است که تعلق مکانی به درجات مختلفی در مقیاسها و ابعاد فضایی و کالبدی مختلف توسعه و افزایش مییابد و میتوان گفت: 1) تعلق به محله نسبت به تعلق به خانه و شهر در سطح پایینتری قرار دارد 2) تعلق اجتماعی بیشتر از تعلق کالبدی است و 3) درجه تعلق به مکان با سن و جنس رابطه دارد. مارینو بنایوتو و همکاران در مقالهای با عنوان ادراک کیفیت محیطی و تعلق همسایگان در محیطهای شهری، بیان کردهاند که بررسی و شناسایی مهمترین شاخصهای کیفیت ادراکی محیط مسکونی(PREQ) بر روی تعلق همسایگان در شهر رُم بیانگر این است که متغیرهای رضایتمندی به طور مستقیم با تعلق مکانی ارتباط دارند و از میان متغیرهای مطرح شده، متغیر اقتصادی بهترین عامل پیشبینیکننده رضایتمندی میباشد. از میان مقیاسهای مطرح شده برای اندازهگیری رضایتمندی از کیفیت محیطی، خصوصیات معماری و برنامهریزی شهری از میان دیگر خصوصیات بیشترین تاثیر را بر روی تعلق مکانی داشتند؛ در میان تسهیلات کالبدی، کاربریهای ورزشی و فرهنگی نسبت به کاربریهای آموزشی و درمانی دارای وزن بیشتری بودند و در نهایت کمترین درجه تاثیرگذاری بر کیفیت ادراکی محیط و تعلق مکانیِ همسایگان، دسترسیها بود.
همانطور که در ارائه پژوهشهای پیشین مشاهده گردید، عوامل متفاوتی در رابطه با حس تعلق به مکان با رویکردهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفتهاند. در برخی از این پژوهشها به جنبههای صرفاً کالبدی توجه شده و فضای کالبدی و ویژگیهای مرتبط با آن، مورد مطالعه قرار گرفتهاند(فلاحت،1385. میردامادی،1391. وارثی،1390. کریمی،1390. بنایوتو،1999). در برخی دیگر از پژوهشها نیز با بیاعتنایی به این جنبه از فضا، جنبههای شخصی و یا اجتماعی برجسته شده و ویژگیهای مرتبط با آنها مورد توجه واقع شدهاند(رهنما و رضوی،1391). در تعدادی از این تحقیقات نیز سعی شده است با تلفیق عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان - ابعاد شخصی، اجتماعی و کالبدی- به فهم بهتری از این مفهوم دست یافت(شارمی و پرتوی،1388. تبریزی،1382. زنگنه و حسینآبادی،1392. اسکنل و گیفورد،2010. هاشس،2005. هیدالگو وهرناندز،2001).
با مرور پیشینه تحقیق میتوان دریافت که از بزرگترین دلایل عدم موفقیت اسکانهای رسمی (شهرهای جدید) در زمینههای مختلف، بیهویتی، عدم تعلق مکانی ساکنین و وجود نگاهی صرفاً کمّی در این شهرها است، بحران در هویت و عدم تعلق مکانی پیامدهای ناگواری مثل مسئولیت گریزی، دلزدگی و بیتفاوتی را در این شهرها به دنبال خواهد داشت. از سویی در اسکانهای غیررسمی نیز با توجه به معضلات و مشکلات عدیدهای که در آنها به چشم میخورد، مسئله هویت و تعلق مکانی ساکنین، حائز اهمیت است. بدین منظور توجه به جنبهها و عوامل مختلف شکلگیری حس تعلق به مکان از جمله مهمترین اهداف این پژوهش است.
با توجه به اینکه در پژوهشهای مورد مطالعهی پیشین، توجه به ابعاد مختلف این مسئله از طریق الگوهای دو یا چند بُعدی مورد بررسی واقع شده است. در این پژوهش سعی بر این است که الگویی مورد استفاده قرار گیرد که بیشترین ابعاد این مفهوم و عوامل مؤثر بر آن را با استفاده از مبانی نظری، توجه به ادبیات پژوهشی و تحقیقات انجام گرفتهی پیشین، پوشش دهد. به عبارتی در پژوهشهای مورد مطالعهی پیشین، اغلب یا به یکی از ابعاد- بیشتر بُعد کالبدی- مفهوم حس تعلق به مکان پرداخته شده است و یا اینکه در صورت بررسی این مفهوم از طریق مدل چند بُعدی- به جز تعداد معدودی- بعد کالبدی اثرگذار بر حس تعلق مکانی برجستهتر از سایر ابعاد مورد بررسی و توجه قرار گرفته است. به این منظور در پژوهش حاضر، سعی بر آن است که با ارائه یک مدل چند بُعدی، ابعاد مختلف حس تعلق به مکان(عاطفی، شناختی، رفتاری) و عوامل مؤثر بر آن(سرمایه اجتماعی، سرمایهفرهنگی، نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی، مدت زمان سکونت، عوامل شخصی و زمینهای) مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد و با سنجش حس تعلق به مکان و عوامل مؤثر بر آن در اسکانهای رسمی و غیررسمی و مقایسه نتایج حاصل از آن، بتوان به درک بهتری از حس تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در این نوع از اسکانها دست یافت.
7-2 چارچوب نظری
افراد اغلب برای شناساندن خود، به مکانی خاص اشاره دارند. میتوان گفت بخشی از شخصیت وجودی هر انسان که هویت فردی وی را میسازد مکانی است که خود را با آن میشناسد و به دیگران معرفی مینماید. یکی از اساسیترین وجوه ارتباط انسان و مکان، حس تعلق مکانی است که باعث بروز الگوهای رفتاری متفاوتی در مکان سکونت افراد میگردد. حس تعلق، در یک رابطه و تجربه میان انسان و محیطِ اجتماعی- کالبدی در مکانی خاص پدید میآید و از آن تاثیر میپذیرد. به بیان اسکنل و گیفورد(2010) این حس سه بُعد عاطفی, شناختی و رفتاری دارد. رابطه مردم- مکان بی شک رابطهای احساسی با یک مکان خاص است. به اعتقاد توآن احساس جنبه بسیار مهمی است که به وسیله آن مردم به مکانهایشان معنا میبخشند(Casakin & Kreitler,2008:81 به نقل از Scannell & Gifford,2010). این نوع از جذبه مکان انگیزه حضور و گذراندن وقت در آن بوده و بر پیوندهای حسی فرد با یک مکان خاص تکیه دارد(Warzecha & Lima,2001:32 به نقل ز Scannell & Gifford,2010). شناخت، جزء دیگر تعلق مکانی است. خاطرات، اعتقادات، معانی و دانشی که افراد نسبت به مکانهای خاص دارند، آن مکانها را برایشان مهم میکند. از طریق خاطرات، مردم برای مکانها معنا خلق کرده و آن را با تعریفی که از "خود" دارند مرتبط و با مکان زندگیشان پیوند برقرار میکنند. مکانی که قابلیت خاطره ساختن برای مردم را داشته باشد، باعث افزایش تعلقمکانی در مردم میشود(Scannell & Gifford,2010:3). بُعد رفتار به چگونگی رفتار در مکان اشاره دارد که تحت تاثیر محیط تجربه شده و نیز تجربه فرد در گذشته است(تریب به نقل از پاکزاد،139:1388). اهمیت بعد رفتاری تا آنجاست که کانتر تفاوت میان انسانها را ناشی از تفاوت میان چگونگی تعامل آنان با محیطشان میداند(Canter,1971). از نظر لو و آلتمن تعلق مکانی از منظر هویتی، مبین وابستگی فرد به محیط اجتماعی است که در آن زندگی میکند، تعلق به مکان مبنایی برای درک فرد و گروه نسبت به محیط است و معمولاً در محیط فرهنگی به وجود میآید. بنابراین تعلق به مکان، چیزی بیش از تجربه عاطفی و شناختی بوده و باورهای فرهنگی مرتبطکننده افراد به مکان را نیز شامل میشود(Altman & Low,1992). بنابراین تعلق مکانی امری فرهنگی و چندبُعدی است که عوامل بسیاری نظیر خصوصیات فردی، سرمایهفرهنگی، سرمایهاجتماعی، نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت زمینهساز ایجاد, تقویت یا عدم ایجاد این حس هستند.
تکوین پیوندهای اجتماعی و حضور در شبکههای اجتماعی در مکانی معین، باعث پدیداری روح جمعی میان ساکنان آن مکان میگردد، بطوریکه مکان خاص یادآور خاطرات جمعی افراد میشود و همین امر نوعی حس تعلق به مکان را در آنان ایجاد میکند. بر این اساس رابطهای عمیق میان حس تعلق به مکان در ساکنین و سرمایهاجتماعی آنان وجود دارد.
سرمایهاجتماعی، سرمایهای بالقوه است که در فرآیند روابط متقابل و دوجانبه شکل میگیرد و موجب شکلگیری پیوندهای اجتماعی گسترده بر پایه اعتماد تعمیمیافته میشود. اعتماد از مؤلفههای مهم و حیاتی سرمایهاجتماعی از منظر بسیاری از نظریهپردازان است و مقوم پیوندهای اجتماعی و تداومدهنده آن بشمار میآید(Putnam,1993.Coleman,1988.Offe & Fuches,2002). تکوین پیوندهای اجتماعی مبتنی بر اعتماد در مکانی خاص تعلقات بین فردی و تعلق فرد به مکان را افزایش میدهد. بطوریکه پیوند محکمی بین روابط اجتماعی و مکانِ ایجاد این روابط برقرار میشود و فرد با التزام خود به مکان، سعی در حفظ این روابط دارد، زیرا این سرمایه تا اندازه زیادی وابسته به مکان و مکانمند است. بر این اساس گاهی با دوری افراد از مکانی خاص از میزان و عمق پیوندها کاسته میشود، بنابراین حضور مداوم افراد در مکان زمینهساز فعلیتِ سرمایهاجتماعی است. در کنار سرمایهاجتماعی، سرمایهفرهنگی نیز در ایجاد و تعمیق حس تعلق مکانی از اهمیت شایانی برخوردار است. سرمایهفرهنگی دربرگیرنده عادات، سلایق، اشیاء فرهنگی، مدارک علمی و تحصیلی و... است (Bourdiue,1986). با نگاهی به عناصر شکلدهنده سرمایهفرهنگی نیز میتوان مکانمند بودن این عناصر را درک کرد. بدین معنا سرمایهفرهنگی بسان واحد پولی است که در جغرافیای خاصی ارزش و اعتبار دارد و افراد برای استفاده از این سرمایه باید در همان جغرافیا آن را مورد استفاده قرار دهند. بر این اساس عادات و سلایق فرهنگی مشابه، حضور افراد را در مکانی خاص رقم میزند. به عنوان نمونه حضور افراد در یک کنسرت سنتی و یا پاپ, حضور افراد در یک سالن تئاتر و یا سینما نمایانگر سرمایهفرهنگی آنان است، این مورد را میتوان به محیطهای شهری نیز بسط داد. بر این اساس ساکنین یک منطقه به طور نسبی از سرمایهفرهنگی مشابهی برخوردارند و میتوان گفت حضور در مکانی خاص مبین سرمایهفرهنگی حضار آن است.
به طور کلی دیالکتیکی بین سرمایهاجتماعی و فرهنگی وجود دارد که گاهی این رابطه از حالت دیالکتیک خارج میشود و یک مفهوم در مفهوم دیگر مسخ میشود. به بیان بوردیو شرایطی پیش میآید که یک سرمایه تبدیل به سرمایه دیگر میشود(Bourdiue,1986). تبدیلشوندگی این دو مفهوم به یکدیگر آنها را به مفهوم مکان پیوند میدهد. به عنوان نمونه سرمایهفرهنگی باعث میشود افراد با سلایق و عادات فرهنگی مشابه در مکانی خاص سکونت گزینند و همین سکونت زمینهساز تکوین پیوندهای اجتماعی و تعمیق آنها در طولانیمدت میشود و غالباً این فرآیند در بستر مکانی رخ میدهد که پس از چندی این مکان تداعیکننده پیوندهای اجتماعی خاص میگردد. در کنار سرمایهاجتماعی و فرهنگی، نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی نیز برحس تعلق مکان تاثیر بسزایی دارند. روانشناسیمحیطی مشخصاً به این امر توجه کرده است؛ بر اساس این دیدگاه عناصر کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینهساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان میشوند(جوان فروزنده و مطلبی، 33:1390).
مکانی که از طریق عناصر کالبدی خود، مانند بناها، طراحی، میادین، خیابانها و یا محیطهای خاطرهانگیز هویت یافته است، برای فرد بسیار بیش از یک مکان بیهویت حس تعلق ایجاد میکند. معماری، فرم مکان، طراحی، رنگ و دیگر عناصر کالبدی همه بر تجربه افراد از زندگی در مکانی خاص تاثیر دارند. طراحی مناسب یک مکان میتواند رضایت افراد از محیط را فراهم آورد. بنابراین بحث ادراک و نگرش افراد نسبت به قابلیت و کیفیت مجموعه عناصر کالبدی در ارضای نیازها و خواستههایشان مطرح میباشد و محیط کالبدی باید تامینکننده نیازها و خواستههای افراد باشد تا به مرور حس تعلق به مکان از طریق ایجاد رضایت و آسودگی در ساکنین ایجاد شود. از سویی به نظر میرسد حس تعلق به مکان با مدتِ اقامتِ افراد در محیط رابطه نزدیکی دارد. افراد هرچه بیشتر در یک مکان زندگی میکنند با آن مکان بیشتر احساس اینهمانی کرده و آن مکان در هویت آنها بیشتر نهادینه میشود. به عبارت دیگر، ارتباط با محیطهای اجتماعی و کالبدی با افزایش مدت زمان اقامت، قویتر شده و رشد میکند. مدت زمان اقامت، همچنین به عنوان یک عامل تعیینکننده برای شکلگیری حس سازگاری و نزدیکی با مکان است.
همچنین طول مدتِ سکونت، در برخی مواقع شاخص خوبی براي ارزیابی رضایتمندي و ماندگاري افراد در یک مکان به نظر میرسد، رضایتمندی از محیط کالبدی و عناصر فضایی- کالبدی محیط و نیز مرتفع نمودن نیازهای ساکنین نقش مهمی در طول مدتِ سکونت افراد دارد. افزایش طول مدتِ سکونت، احتمال شناخت ساکنین از یکدیگر را افزایش میدهد، بنابراین طول مدتِ سکونت باعث افزایش پیوندهای اجتماعی، تعمیق و پایداری آنها میشود. افراد با افزایش یافتن مدتِ سکونتشان در محیط به پیوندها و ارتباطات اجتماعی بادوام و پایدار دست مییابند، فرصت گسترش شبکههای اجتماعی خود را از این طریق بدست میآورند و در نهایت سرمایهاجتماعی آنان افزایش مییابد. این یک فرآیند دوجانبه است، به این معنی که طولانیتر شدن اقامت در یک محیط موجب افزایش سرمایهاجتماعی افراد میشود و در عین حال گسترش پیوندهای اجتماعی افراد نیز سبب ریشهداری افراد در مکان و در نهایت اقامت طولانی مدت آنان میگردد.
از عوامل اثرگذار دیگر بر حس تعلق مکانی، ویژگیهای فردی ساکنین مکانی خاص است. افراد با ویژگیهای فردی متفاوت(جنسیت، سن، وضعیتتأهل، وضعیت اشتغال، قومیت، شیوه تصرف واحد مسکونی) نگاه متفاوتی به رابطهشان با مکان و محیط اجتماعی- کالبدی پیرامون خود دارند.
در نهایت تلاش شد تا از برآیند دیدگاهها و نظریههای حس تعلق مکانی، سرمایه اجتماعی و فرهنگی، نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی، مدت زمان اقامت و ویژگیهای فردی، مدل نظری ذیل ترسیم گردد.
8-2 مدل نظری تحقیق
شکل 6- 2 مدل نظری تحقیق
9-2 سئوالات تحقیق
آیا میان سرمایه اجتماعی و حس تعلق مکانی ساکنین نسبت به نسیمشهر/ شهرجدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد؟
آیا میان سرمایه فرهنگی و حس تعلق مکانی ساکنین نسبت به نسیمشهر/ شهرجدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد؟
آیا میان نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی و حس تعلق مکانی ساکنین نسیمشهر/ شهر جدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد؟
آیا بین مدت سکونت افراد و حس تعلق مکانی آنان نسبت به نسیمشهر/ شهرجدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد؟
آیا بین ویژگیهای فردی ساکنین و حس تعلق مکانی آنان نسبت به نسیمشهر/ شهرجدید پرند رابطه معنادار وجود دارد؟
10-2 فرضیههای تحقیق
به نظر میرسد میان سرمایه اجتماعی و حس تعلق مکانی ساکنین نسیمشهر/ شهرجدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد.
به نظر میرسد میان سرمایه فرهنگی و حس تعلق مکانی ساکنین نسیمشهر/ شهرجدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد.
به نظر میرسد میان نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی و حس تعلق مکانی ساکنین نسیمشهر/ شهرجدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد.
به نظر میرسد میان مدت اقامت افراد و حس تعلق مکانی آنان نسبت به نسیمشهر/ شهر جدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد.
به نظر میرسد میان ویژگیهای فردی ساکنان و حس تعلق مکانی آنان نسبت به نسیمشهر/ شهرجدیدپرند رابطه معنادار وجود دارد.
منابع
- ابراهیمی، غلامرضا(1392). تحلیل و بررسی تعلق مکانی ساکنین ایرانی و افغانستانی در شهر مشهد(مطالعه موردی: شهرک گلشهر مشهد). پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشکده جغرافیا دانشگاه تربیت معلم سبزوار.
- ابراهیمی، قربانعلی؛ رازقی، نادر و مسلمی پطرودی، رقیه(1390). اوقات فراغت و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن(مطالعه موردی: افراد 64- 15 ساله شهرستان جویبار). فصلنامه جامعهشناسی کاربردی، سال بیست و دوم، شماره چهارم، ص71- 98.
- اتسلندر، پتر(1371). روشهای تجربی تحقیق اجتماعی. مترجم: کاظمزاده، بیژن، چاپ اول، مشهد، آستان قدس رضوی.
- ازکیا، مصطفی و دربانآستانه، علیرضا(1382). روشهای کاربردی تحقیق. چاپ اول، تهران، انتشارات کیهان.
- استونز، راب(1379). متفکران بزرگ جامعهشناسی. مترجم: میردامادی، مهرداد، تهران، نشر مرکز.
- امینی، سعیده(1385). بررسی عوامل مؤثر بر اخلاق با تاکید بر دگردوستی(در بین شهروندان تهرانی). پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی.
- ایراندوست، کیومرث(1388). سکونتگاههای غیررسمی و اسطوره حاشیهنشینی. تهران، نشر شهر.
- بشارت، محمدعلی؛ فرهادی، مهران و گیلانی، بیژن(1385). بررسی رابطه سبکهای دلبستگی و احساس غربت. فصلنامه روانشناسی دانشگاه تبریز، شماره یکم، ص56- 33.
- بوردیو، پیر(1381). نظریه کنش: دلایل عملی و انتخاب عقلانی. مترجم: مردیها، مرتضی، تهران، انتشارات نقش و نگار.
- بوردیو، پیر(1384). شکلهای سرمایه. گردآورنده: تاجبخش، کیان، مترجم: خاکباز، افشین و پویان، حسن، تهران، نشر شیرازه.
- بهزادفر، مصطفی(1386). هویت شهر: نگاهی به هویت شهر تهران. تهران، نشر شهر.
- بیکر، ترزال(1388). نحوه انجام تحقیقات اجتماعی. مترجم: نایبی، هوشنگ، چاپ سوم، تهران، نشر نی.
- پاتنام، رابرت(1380). دموکراسی و سنتهای مدنی. مترجم: دلفروز، محمدتقی، تهران، نشر روزنامه سلام.
- پارساپژوه، بتسابه(1380). بحث گروهی متمرکز(از مجموعه کتابچههای مبانی آگاهسازی). معاونت امور فرهنگی و پیشگیری سازمان بهزیستی کشور.
- پاکزاد، جهانشاه(1382)، معیارهای کیفی سنجش فضا. نشریه آبادی، شماره سی و نهم، ص94-103.
- پاکزاد، جهانشاه(1388). سیر اندیشهها در شهرسازی، از فضا به مکان. تهران، انتشارات شهیدی.
- پرتوی، پروین(1382). مکان و بیمکانی رویکردی پدیدارشناسانه. نشریه هنرهای زیبا، شماره چهاردهم، ص 40- 50.
- پرتوی، پروین(1387). پدیدارشناسی مکان. تهران، فرهنگستان هنر.
- پیربابایی، محمدتقی و سجادزاده، حسن(1390). تعلق جمعی به مکان، تحقق سکونت اجتماعی در محله سنتی. نشریه هنر و معماری باغ نظر، سال هشتم، شماره شانزدهم، ص17- 28.
- تاجیک، محمدرضا(1384). روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان. تهران، انتشارات فرهنگ گفتمان.
- تبریزی، جلال(1382). تاثیر نوسازی شهری بر ایجاد حس لامکانی(مطالعه موردی: پروژه نواب تهران). رساله دکتری در رشته جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشگاه تربیت مدرس.
- تراسبی، دیوید(1382). اقتصاد و فرهنگ. مترجم: فرهادی، کاظم، چاپ اول، تهران، نشر نی.
- توآن، یی.فو(1384). تقابل اصالت و حسمکان. انتشارات نشر خیال، شماره شانزدهم، ص126- 139.
- توسلی، غلامعباس و موسوی، مرضیه(1384). مفهوم سرمایهاجتماعی در نظریات کلاسیک و جدید با تاکید بر نظریههای سرمایهاجتماعی. نشریه علمی و پژوهشی نامه علوم اجتماعی، شماره بیست و ششم، ص32-1.
- توسلی، غلامعباس(1383). تحلیلی از اندیشه پیر بوردیو درباره فضای منازعهآمیز اجتماعی و نقش جامعهشناسی. نامه علوم اجتماعی، شماره بیست و سوم. ص1- 25.
- جوادی، معصومه(1389). تاثیر فضاهای مجازی بر حس تعلق به مکان در کلانشهر مشهد. پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه زابل.
- جوان فروزنده، علی و مطلبی، قاسم(1390). مفهوم حس تعلق به مکان و عوامل تشکیلدهنده آن. مجله علمی و پژوهشی هویت شهر، شماره هشتم، ص27- 38.
- خادمیان، طلیعه(1388). سبک زندگی و مصرف فرهنگی. چاپ دوم، تهران، نشر جهان کتاب.
- دلاور، علی(1374). مبانی نظری و عملی پژوهش در علومانسانی و اجتماعی. تهران، انتشارات رشد.
- رضازاده، راضیه(1385). رویکرد روانشناسانه و جامعهشناسانه به هویت مکانی در شهرهای جدید. مجموعه مقالات هویت شهرهای جدید، انتشارات شرکت عمران شهرهای جدید، تهران.
- رلف، ادوارد(1389). مکان و بیمکانی. مترجم: نقصانمحمدی، محمدرضا؛ مندگاری، کاظم و متکی، زهیر، چاپ اول، انتشارات آرمان شهر.
- روح الامینی، محمود(1365). زمینه فرهنگشناسی. تهران، انتشارات عطار.
- رهنما، محمدرحیم و رضوی، محمدمحسن(1391). بررسی تاثیر حستعلقمکانی بر سرمایه اجتماعی و مشارکت در محلات شهر مشهد. نشریه هنرهای زیبا، دوره هفدهم، شماره دوم، ص29- 36.
- ریتزر، جورج(1384). نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر. مترجم: ثلاثی، محسن، چاپ نهم، تهران، انتشارات علمی.
- زنگنه، یعقوب و حسینآبادی، سعید(1392). تحلیلی بر تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در سکونتگاههای غیررسمی(مطالعه موردی: محدوده شرق کال عیدگاه سبزوار). نشریه مطالعات جامعهشناختی شهری، سال سوم، شماره هشتم، ص131- 162.
- ساروخانی، باقر(1377). درآمدی بر دایرهالمعارف علوماجتماعی. تهران، نشر کیهان.
- سالارزاده امیری، نادر و حسینی، سیدحسن(1388). رابطه بین برخورداری از انواع سرمایه و نوع نگرش به عدالت اجتماعی. فصلنامه علوماجتماعی، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، شماره چهل و چهارم، ص49- 88.
- سجادزاده، حسن(1392). نقش دلبستگی به مکان در هویتبخشی به میدانهای شهری(نمونه موردی: میدان آرامگاه شهر همدان). نشریه علمی و پژوهشی باغ نظر، شماره بیست و پنجم، ص69- 78.
- سرمست، بهرام و متوسلی، محمدمهدی(1389). بررسی و تحلیل نقش مقیاس شهر در میزان حس تعلق به مکان. نشریه مدیریت شهری، شماره بیست و ششم، ص133- 146.
- سعیدی، احمد؛ هاشمیمقدم، امیر؛ میرزایی، حسینعلی و حسینزاده، فهیمه(1389). درآمدی بر روشهای کمّی و کیفی تحقیق در علوماجتماعی. چاپ اول، تهران، انتشارات جامعهشناسان.
- سمیعی، زهره(1379). تاثیر سرمایههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده بر روی موفقیت تحصیلی و شغلی فرزندان در تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته جامعهشناسی، دانشکده علوماجتماعی دانشگاه الزهراء.
- شارعپور، محمود و خوشفر، غلامرضا(1381). رابطه سرمایهفرهنگی با هویت اجتماعی جوانان (مطالعه موردی شهر تهران). نامه علوماجتماعی، شماره بیستم، ص133- 147.
- شعله، مهسا(1385). دروازههای قدیم در خاطره جمعی شهر معاصر، ریشهیابی رشتههای خاطرهای. نشریه هنرهای زیبا، شماره بیست و هفتم، ص17- 26.
- شکوئی، حسین و تبریزی، جلال(1382). تاثیر نوسازی شهری فنگرا بر ایجاد حس لامکانی: مطالعه موردی پروژه نواب. مجله مدرس علوم انسانی- برنامهریزی و آمایش فضا، شماره بیست و نهم، ص141- 162.
- شکوئی، حسین(1383). اندیشههای نو در فلسفه جغرافیا. جلد اول، چاپ هفتم، تهران، انتشارات مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی.
- شویره، کریستین و فونتن، اولیویه(1385). واژگان بوردیو. مترجم: کتبی، مرتضی، چاپ اول، تهران، نشر نی.
- صالحیامیری، سیدرضا(1386). مفاهیم و نظریههای فرهنگی. تهران، چاپ اول، نشر ققنوس.
- صمیمیشارمی، علی و پرتوی، پروین(1388). بررسی و سنجش حسمکان در محلات ارگانیک و برنامهریزی شده(مورد پژوهی: محلات ساغریسازان و بلوارگیلان در شهر رشت). نامه معماری و شهرسازی، دوره دوم، شماره سوم، ص23- 40.
- فاضلی، محمد(1382). مصرف و سبک زندگی. تهران، چاپ اول، انتشارات صبح صادق.
- فاین، بن(1385). سرمایهاجتماعی و نظریهاجتماعی: اقتصاد سیاسی و دانشاجتماعی در طلیعه هزاره سوم. مترجم: سروریان، سیدمحمدکمال، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- فکوهی، ناصر(1381). تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی. تهران، نشر نی.
- فلاحت، محمدصادق(1385). مفهوم حسمکان و عوامل تشکیلدهنده آن. نشریه هنرهای زیبا، شماره بیست و ششم، ص57- 66.
- فلاحت، محمدصادق(1385). نقش طرح کالبدی در حسمکان مسجد. نشریه هنرهای زیبا، شماره بیست و دوم، ص35- 42.
- فلاحت، محمدصادق(1385). نقش طرح کالبدی در حسمکان(مقایسه حسمکان پنج مسجد معاصر با طرح سنتی و نوآورانه). رساله دکتری در رشته معماری، دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران.
- فوکویاما، فرانسیس(1385). پایان نظم: بررسی سرمایهاجتماعی و حفظ آن. مترجم: توسلی، غلامعباس، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
- فیروزآبادی، سیداحمد(1384). بررسی سرمایهاجتماعی و عوامل مؤثر بر شکلگیری آن در شهر تهران. رساله دکتری در رشته جامعهشناسی(گرایش توسعه)، دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران.
- فیروزآبادی، سیداحمد(1384). نقد و بررسی کتاب بولینگ یک نفره. مجله جامعهشناسی ایران، سال ششم، شماره دوم.
- فیلد، جان(1385). سرمایهاجتماعی. مترجم: متقی، جلال، تهران، مؤسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی.
- کاسیرر، ارنست(1378). فلسفه صورتهای سمبلیک. مترجم: م وقن، یداله، تهران، نشر هرمس.
- کریمی، نرگس(1390). تبیین جایگاه نشانهها در فضای شهری و بررسی تاثیرات آن بر حس تعلق به مکان(نمونه موردی: خیابان ولیعصر تهران). پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته شهرسازی، دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران مرکز.
- کلانتری، خلیل(1391). پردازش و تحلیل دادهها در تحقیقات اجتماعی- اقتصادی. تهران، انتشارات فرهنگ صبا.
- کلمن، جیمز(1377). بنیادهای نظریه اجتماعی. مترجم: صبوری، منوچهر، تهران، نشر نی.
- کمانرودیکجوری، موسی(1377). اسکان غیررسمی در تهران- ساماندهی اسکان غیررسمی منطقه 6 شهرداری. پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته جغرافیا انسانی، دانشگاه شهیدبهشتی.
- گلکار، کوروش(1380). مؤلفههای سازنده کیفیت طراحی شهری. دوفصلنامه علمی و پژوهشی صفه، سال یازدهم، شماره سی و دوم، ص38- 65.
- گلمحمدی، احمد(1381). جهانی شدن فرهنگ و هویت. تهران، نشر نی.
- گیدنز، آنتونی(1386). جامعهشناسی. مترجم: صبوری، منوچهر، چاپ بیستم، تهران، نشر نی.
- لنگ، جان(1386). آفرینش نظریه معماری. مترجم: عینیفر، علیرضا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- لوپز، خوزه و اسکات، جان(1385). ساختاجتماعی. مترجم: قاضیان، حسین، تهران، نشر نی.
- مدیری، آتوسا(1387). مکان. نشریه هویت شهر، شماره دوم، ص69- 80.
- مظلومی، مازیار(1389). تاثیرپذیری ابعاد حس مکان از ادراکات ذهنی در محلههای مسکونی شهری. مجله پژوهش و برنامهریزی شهری، سال اول، شماره سوم، ص131-150.
- معلمی، محسن(1386). هویتشهری، هویتمسکونی، مفاهیم گمشده امروزی. ماهنامه راه و ساختمان، سال پنجم، شماره چهل و هشتم، ص90- 95.
- ملاحسنی، حسین(1381). بررسی رابطه بین میزان سرمایهاجتماعی و نوع دینداری در بین دانشآموزان سال سوم دبیرستان در استان گلستان(علیآباد- گنبد). پایاننامه کارشناسی ارشد جامعهشناسی، دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.
- ممتاز، فریده(1383). معرفی مفهوم طبقه از دیدگاه بوردیو. پژوهشنامه علوم انسانی(دانشگاه شهیدبهشتی)، شماره(41- 42)، ص149- 160.
- موسوی، میرطاهر و علیپور، پروین(1391). تاملی بر نظریه سرمایهاجتماعی در جامعهشناسی. چاپ اول، تهران، نشر جامعهشناسان.
- میردامای، سیدپرهام(1391). ارتقاء کیفیت محیطهای شهری با تاکید بر رویکرد مکانی(نمونه موردی: محله ولنجک تهران). پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته شهرسازی، دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اصفهان.
- میرزاخانیاندریان، محمد(1379). بررسی ارتباط نگرش به رشته تحصیلی با عملکرد تحصیلی و تاثیر سرمایههای اجتماعی و فرهنگی روی آنها در میان دانشجویان دوره روزانه کارشناسی دانشگاه تبریز. پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته علوم اجتماعی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تبریز.
- نوربرگ شولتز، کریستین(1381). معماری: حضور، زبان و مکان. مترجم: سیداحمدیان، علیرضا، تهران، معمار نشر.
- نوربرگ شولتز، کریستین(1382). گزیدهای از معماری: معنا و مکان. مترجم: نوروز برازجانی، ویدا، تهران، انتشارات جان جهان.
- نوغانی، محسن(1382). آموزش و پروش و بازتولید فرهنگی. مجله رشد علوماجتماعی، شماره بیست و دوم، ص12- 21.
- وارثی، حمیدرضا؛ عاملبافنده، مهدی و محمدزاده، محمد(1389). بررسی و تحلیل مؤلفههای هویت شهری و رابطه آن با میزان تعلقمکانی ساکنین شهرهای جدید(مطالعه موردی: شهر گلبهار). مجله پژوهش و برنامهریزی شهری، سال اول، شماره دوم، ص17- 36.
- وارثی، حمیدرضا؛ علیزاده، جابر و صالحی، مریم(1390). تحلیل و ارزیابی احساس هویت ساکنین در شهرهای جدید(نمونه موردی: شهر جدید فولادشهر). مجله علمی تخصصی برنامهریزی فضایی، سال اول، شماره سوم، ص37- 62.
- هنینک، مونیک(1392). راهنمای بینالملل پژوهش گروه متمرکز. مترجم: فیضی، ایرج و طاهران، مهسا، چاپ اول، تهران، نشر تیسا.
- Altman, I & Low, S (1992). Place Attachment. London: Plenum Press.
- Arefi, M. (1999). Non‐place and placelessness as narratives of loss: Rethinking the notion of place. Journal of urban design, 4(2), 179-193.
- Billig, M. (2005). Sense of place in the neighborhood, in locations of urban revitalization. GeoJournal, 64(2), 117-130.
- Boğaç, C. (2009). Place attachment in a foreign settlement. Journal of Environmental Psychology, 29(2), 267-278.
- Bonaiuto, M., Aiello, A., Perugini, M., Bonnes, M., & Ercolani, A. P. (1999). Multidimensional perception of residential environment quality and neighbourhood attachment in the urban environment. Journal of environmental psychology, 19(4), 331-352.
- Bourdieu, P(1986). The forms of capital. Cultural theory: An anthology, 81-93.
- Bourdieu, P. (1993). Sociology in question (Vol. 18). Sage.
- Brehm, J., & Rahn, W. (1997). Individual-level evidence for the causes and consequences of social capital. American journal of political science, 999-1023.
- Brown, B. B. & Perkins, D. D. (1992). Disruptions in place attachment. In Place attachment (pp. 279-304). Springer US.
- Burt, R. S. (2009). Structural holes: The social structure of competition. Harvard university press.
- Canter,D (1971). The Psychology of Place; London: the Architectural Press.
- Carmona, M. (2010). Public places, urban spaces: the dimensions of urban design. Routledge.
- Carmona, M., & Tiesdell, S. (Eds.). (2007). Urban design reader. Routledge.
- Carmona, M; Tiesdell, S; Heath, T & Tarner Oc (2003). Public Spaces Urban Spaces. The Dimensions of Urban Design. Architecture Press Pages 13-36.
- Casakin, H. P., & Kreitler, S. (2008). Place attachment as a function of meaning assignment. Open Environmental Sciences, 2, 80-87.
- Ciabattari, T. (2007). Single mothers, social capital, and work–family conflict. Journal of Family Issues, 28(1), 34-60.
- Coleman, J (1988). Social Capital in the Creation of Human Capital, The American Journal of Sociology, vol.94, pp: 95-120.
- Coleman, J (1990). Foundation of Social Theory, Cambridge, MA, Harvard University Press.
- Cross, J.E (2001). What is “Sense of Place”? 12th Headwaters Conference, November 2-4 Western State College.
- Eisenhauer, B. W., Krannich, R. S., & Blahna, D. J. (2000). Attachments to special places on public lands: An analysis of activities, reason for attachments, and community connections. Society & Natural Resources, 13(5), 421-441.
- Ferragina, E. (2010). Social capital and equality: Tocqueville's legacy: Rethinking social capital in relation with income inequalities. The Tocqueville Review/La Revue Tocqueville, 31(1), 73-98.
- Fukuyama, F (1999). What is Social Capital? The Institute of Public Policy George Mason University, Prepared for delivery at the IMF Conference on Second Generation Reforms, October,1999.
- Goffman, E. (1963). Behavior in public spaces. Notes on the Social Organization of Gatherings. The Free Press, NY.
- Green, J, & Thorogood, N. (2013). Qualitative methods for health research. Sage.
- Hagerty, B. M., Lynch-Sauer, J., Patusky, K. L., Bouwsema, M., & Collier, P. (1992). Sense of belonging: A vital mental health concept. Archives of psychiatric nursing, 6(3), 172-177.
- Hashas M.H (2005). Residents’ Attachment to New Urbanist versus Conventional Suburban Developments. A Dissertation submitted to the Graduate Faculty of North Carolina State University In Partial fulfillment of the Requirements for the Degree of Doctor of Philosophy,2005.
- Hidalgo, M. C., & Hernandez, B. (2001). Place attachment: Conceptual and empirical questions. Journal of environmental psychology, 21(3), 273-281.
- Inglehart, R (1997). Modernization and post modernization: Cultural, Economic and Political Change in 41 Societies. Princeton University Press.
- Jorgensen, B. S., & Stedman, R. C. (2006). A comparative analysis of predictors of sense of place dimensions: Attachment to, dependence on, and identification with lakeshore properties. Journal of environmental management, 79(3), 316-327.
- Kaltenborn, B. P. (1998). Effects of sense of place on responses to environmental impacts: A study among residents in Svalbard in the Norwegian high Arctic. Applied Geography, 18(2), 169-189.
- King, P & Walde grave, C (2002). Social Capital, social networks and accesst Employment, Invetingating constraints on labour market participation in New Zealand.
- Lewicka, M. (2008). Place attachment, place identity, and place memory: Restoring the forgotten city past. Journal of Environmental Psychology, 28(3), 209-231.
- Merleau-Ponty, M. (1962). Phenomenology of perception. Trans. C. Smith. London: Routledge.
- Molinas, J. (1998). The impact of inequality, gender, external assistance and social capital on local-level cooperation. World development, 26(3), 413-431.
- Montgomery, J. (1998). Making a city: Urbanity, vitality and urban design. Journal of Urban Design, 3(1), 93-116.
- Morgan, D. (1998). The focus group guidebook, California: Sage Publications.
- Morley, D & Robins, K (1996). Space of identity, London; New York, Routledge.
- Norberg-Schultz, C (1996). The Phenomenan of Place. In K. Nesbit, Theorizing a new agenda for architecture; an anthology of architectural press. New York: Architectural Press.
- Norberg-Schulz, C. (1980). Genius loci: Towards a phenomenology of architecture. Rizzoli.
- Norton, B. G., & Hannon, B. (1997). Environmental Values. Environmental ethics, 19(3), 227-245..
- Offe, C & Fuchs, S (2002). A Decline of Social Capital? The German Case. Published in Putnam, R. D. (Ed.). (2002). Democracies in flux: The evolution of social capital in contemporary society. Oxford University Press.
- Paldam, M. (2000). Social capital: one or many? Definition and measurement. Journal of economic surveys, 14(5), 629-653.
- Paxton, P. (2002). Social capital and democracy: An interdependent relationship. American sociological review, 254-277.
- Portes, A (1998). Social capital: its origins and applications in modern sociology, Annual Review of Sociology, 24:1-24.
- Proshansky, H. M., Fabian, A. K., & Kaminoff, R. (1983). Place-identity: Physical world socialization of the self. Journal of environmental psychology, 3(1), 57-83.
- Putnam, R (1993). The Prosperous Community: Social Capital and Public life, The American Prospect, Spring,Pp:35-42.
- Putnam, R. D. (1995). Tuning in, tuning out: The strange disappearance of social capital in America. PS: Political science & politics, 28(04), 664-683.
- R.Cuthbert, A (2006). “The Form Of Cities”, Blackwell Publishing, Australasia.
- Relph, E. (1976). Place and placelessness (Vol. 67). London: Pion.
- Richardson, W.J (1963). Heidegger: Through Phenomenology to Thought; The Hague Netherlands: Martinus Nijhoff.
- Riger, S., & Lavrakas, P. J. (1981). Community ties: Patterns of attachment and social interaction in urban neighborhoods. American journal of community psychology, 9(1), 55-66.
- Ritchie, J & Lewis, J (2003). Qualitative Research Practice: A Guide for Social Science Students and Researchers, London: Sage Publication.
- Rose, R (1999). getting Things Done in an Antimodern Socity: social capital Networks in Russia. In Dasgupta & Serageldin (1999:71-147).
- Rubenstein, R.L & Parmelee, P.A (1992). Attachment to place and the representation of the life course by the elderly. In I. Altman, & S. M. Low(Eds), Place Attachment: 139-163. New York: Plenum.
- Scannell, L., & Gifford, R. (2010). Defining place attachment: A tripartite organizing framework. Journal of Environmental Psychology, 30(1), 1-10.
- Schiff, M. (1992). Social Capital, Labor Mobility, and Welfare The Impact of Uniting States. Rationality and Society, 4(2), 157-175.
- Seamon, D. (1996). A singular impact: Edward Relph’s place and placelessness. Environmental and Architectural Phenomenology Newsletter, 7(3), 5-8.
- Shamai, S. (1991). Sense of place: An empirical measurement. Geoforum, 22(3), 347-358.
- Shumaker, S. A., & Taylor, R. B. (1983). Toward a clarification of people-place relationships: A model of attachment to place. Environmental psychology: Directions and perspectives, 219-251.
- Stedman, R. C. (2002). Toward a social psychology of place predicting behavior from place-based cognitions, attitude, and identity. Environment and behavior, 34(5), 561-581.
- Steele, F (1981). The sense of Place, Boston: CBI publishing company.
- Thomas, C. Y. (1996). Capital markets, financial markets and social capital (an essay on economic theory and economic ideas). Social and Economic Studies, 1-23.
- Tuan, Y.F (2001). “Space and Place: The Perspective of Experience”. University of Minnesota Press, Minneapolis. Pages 19-22.
- Tuan, Yi-Fu (1974). Topophilia: A Study of Environmental Perception, Attitudes, and Values, Englewood Cliffs, N.J., Prentice-Hall.
- Turner, J.H (1998). The Structure of Sociological Theory. Belmont, CA: Wadsworth Publishing Company.
- Van Der Graaf (2008). “Out of Place; Emotional Ties to the Neighborhood in Urban Renewal in the Netherlands and the United Kingdom”, Amsterdam University Press.
- Warzecha, C. A., & Lime, D. W. (2001). Place attachment in Canyonlands National Park: visitors' assessment of setting attributes on the Colorado and Green Rivers. Journal of Park and Recreation Administration, 19(1), 59-78.
- Williams, D. R., & Vaske, J. J. (2003). The measurement of place attachment: Validity and generalizability of a psychometric approach. Forest science, 49(6), 830-840.
- Williams, D.R, et al (1995). Measuring Place Attachment: More Preliminary results. Paper presented at the 1995 Leisure Research Symposium, NRPA Congress, San Antonio.
- Woolcock, M. (1998). Social capital and economic development: Toward a theoretical synthesis and policy framework. Theory and society, 27(2), 151-208.
- Woolcock, M. (2001). The place of social capital in understanding social and economic outcomes. Canadian Journal of Policy Research, 2(1), 11-17.
- Young Foundation (2008). “Understanding Neighborliness and Belonging: A scoping paper for the Neighborhood Action Network”.