صفحه محصول - چارچوب نظری و پیشینه پژوهش غنی سازی روابط زناشویی

چارچوب نظری و پیشینه پژوهش غنی سازی روابط زناشویی (docx) 1 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 1 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

دانشگاه اصفهان دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي گروه مشاوره پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره گرايش خانواده بررسي اثربخشي غني سازي روابط بر بهبود كيفيت روابط زناشويي زوجين شهر اصفهان استاد راهنما : دكتر سيد احمد احمدي استاد مشاور : دكتر عذرا اعتمادي پژوهشگر : اميد عيسينژاد بهمن ماه 1387 تقدير و تشکر با تقدير و تشکر صميمانه از اساتيد گرانقدرم جناب آقاي دکتر سيد احمد احمدي و سرکار خانم دکتر عذرا اعتمادي که در دوران تحصيل از محضر ايشان استفاده فراوان نمودم و تحت راهنماييهاي ايشان اين پايان نامه را به اتمام رساندم و با تشکر ويژه از استاد عزيزم خانم دکتر فاطمه بهرامي به پاس مهرورزيهايشان. با تشکر از پدر و مادرم که هميشه حامي من بودند و زحمات بسيار کشيدهاند و با تشکر از خانم مريم شجاع حيدري. چكيده هدف اين پژوهش، تعيين تاثير غني سازي روابط بر بهبود كيفيت روابط زناشويي زوجين شهر اصفهان بود. روش پژوهش نيمه تجربي از نوع پيش آزمون- پس آزمون با گروه كنترل بود . به منظور اجراي پژوهش 36 زوج در دو گروه آزمايش(20 نفر) و گواه(16 نفر) به طور تصادفي جايگزين شدند. متغير مستقل غني سازي روابط بود که در 8 جلسه بر روي گروه آزمايش انجام شد و در گروه گواه هيچ مداخله اي انجام نشد. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاري زناشويي(RDAS؛ باسبي، کران، لارسن و کريستنسن، 1995) بود. روايي پرسشنامه با استفاده از تحليل عاملي تاييدي و مدليابي معادلات ساختاري بررسي وتاييد شد. فرضيه‌هاي پژوهش عبارت بود از: 1- غني سازي روابط بر كيفيت روابط زناشويي موثر است. 2- غني سازي روابط بر ابعاد كيفيت روابط زناشويي شامل توافق زناشويي، رضايت زناشويي و انسجام زناشويي موثر است. نتايج پژوهش با استفاده از آزمون تحليل كواريانس نشان داد كه كه غني سازي روابط بر بهبود نمره كل كيفيت زناشويي زوجين (05/0>P ) و ابعاد آن شامل توافق زناشويي(01/0>P ) ، رضايت زناشويي(01/0>P ) و انسجام زناشويي(01/0>P ) موثر بوده است. نتايج پيگيري پس از يک ماه نشان داد که بين گروه آزمايش و گواه در ميزان کيفيت روابط زناشويي و ابعاد آن تفاوت وجود دارد(001/0>P ) و اثر بخشي غني سازي بعد از يک ماه باقي مانده است. کليد واژه ها: غني سازي روابط، کيفيت روابط زناشويي، توافق، انسجام، رضايت فهرست مطالب عنوان صفحه TOC \o "1-3" \h \z \u 1-6- تعريف متغيرهاي پژوهش: PAGEREF _Toc19029162 \h 1 1-6-1- کيفيت روابط زناشويي: PAGEREF _Toc19029163 \h 1 1-6-2- غنيسازي روابط زناشويي: PAGEREF _Toc19029164 \h 1 1-6-3- توافق زناشويي: PAGEREF _Toc19029165 \h 2 1-6-4- رضايت زناشويي: PAGEREF _Toc19029166 \h 2 1-6-5- انسجام زناشويي: PAGEREF _Toc19029167 \h 3 فصل دوم PAGEREF _Toc19029168 \h 4 ادبيات پژوهش PAGEREF _Toc19029169 \h 4 2-1- مقدمه PAGEREF _Toc19029170 \h 4 2-2- کيفيت روابط زناشويي PAGEREF _Toc19029171 \h 4 2-2-1- رضايتمندي زناشويي PAGEREF _Toc19029172 \h 4 2-2-2- سازگاري زناشويي PAGEREF _Toc19029173 \h 5 2-2-3- تعريف كيفيت زناشويي PAGEREF _Toc19029174 \h 6 2-2-3- نظريه هاي تبيين كننده کيفيت روابط زناشويي PAGEREF _Toc19029175 \h 8 2-2-3-1- نظريه ليوايز و اسپنير PAGEREF _Toc19029176 \h 8 2-2-3- 2- نظريه ماركس PAGEREF _Toc19029177 \h 9 2-2-3-2-1- ترکيب رمانتيک PAGEREF _Toc19029178 \h 11 2-2-3-2-2- ترکيب وابستگي- فاصلهاي PAGEREF _Toc19029179 \h 12 2-2-3-2-3- ترکيب جدايي PAGEREF _Toc19029180 \h 13 2-2-3-2-4- ترکيب همبستگي متعادل PAGEREF _Toc19029181 \h 13 2-2-4- رابطه کيفيت روابط زناشويي و موقعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خانواده: PAGEREF _Toc19029182 \h 15 2-3- رويكردها و برنامههاي پيشگيري PAGEREF _Toc19029183 \h 17 2-3-1- مدل مربوط به انجمن غني سازي ازدواج (A. C. M. E) PAGEREF _Toc19029184 \h 20 2-3-1-1- ويژگي ها PAGEREF _Toc19029185 \h 22 2-3-1-2- ساختار برنامه PAGEREF _Toc19029186 \h 23 2-3-1-3- اهداف PAGEREF _Toc19029187 \h 23 2-3-1-4- مهارت ها PAGEREF _Toc19029188 \h 23 2-3-2- رويكرد ارتباط زوج (C. C) PAGEREF _Toc19029189 \h 24 2-3-2-1- كيفيت برنامه ارتباط زوج PAGEREF _Toc19029190 \h 25 2-3-2-2- اهداف برنامه PAGEREF _Toc19029191 \h 25 2-3-3- برنامه كاربردي عملي مهارت هاي مربوط به رابطه صميمانه(P. A. I. R. S) PAGEREF _Toc19029192 \h 29 2-3-3-1- اهداف برنامه PAGEREF _Toc19029193 \h 30 2-3-3-2- چهارچوب عملي PAGEREF _Toc19029194 \h 32 2-3-4- برنامه پيشگيري و تقويت رابطه (P. R. E. P) PAGEREF _Toc19029195 \h 33 2-3-5- مدل رفتاري - ارتباطي PAGEREF _Toc19029196 \h 37 2-3-5-1- جنبه هاي پيشگيري مدل رفتاري- ارتباطي PAGEREF _Toc19029197 \h 39 2-4- غني سازي روابط(مدل به کار گرفته شده در اين پژوهش) PAGEREF _Toc19029198 \h 41 2-4-1- تاريخچه غني سازي روابط PAGEREF _Toc19029199 \h 41 2-4-2- پايه هاي نظري PAGEREF _Toc19029200 \h 43 2-4-3- شيوه هاي مداخله PAGEREF _Toc19029201 \h 45 2-4-4- تركيب و چارت زماني برنامه هاي R. E PAGEREF _Toc19029202 \h 51 2-4-5- قالبهاي زماني جلسات R. E PAGEREF _Toc19029203 \h 52 2-4-6- سبك هاي درمان R. E: PAGEREF _Toc19029204 \h 52 2-4-7- روش هاي مداخله PAGEREF _Toc19029205 \h 54 2-4-8- توالي موضوع در R. E PAGEREF _Toc19029206 \h 56 2-4-9- نقش رهبر در جلسات R. E PAGEREF _Toc19029207 \h 56 2-4-10- پاسخ يا واکنش هاي خاص رهبر يا درمانگر PAGEREF _Toc19029208 \h 57 2-4-10-1- شدن(تبديل شدن) PAGEREF _Toc19029209 \h 57 2-4-10-2- مشكل گشايي PAGEREF _Toc19029210 \h 58 2-4-10-3- شستشو دادن PAGEREF _Toc19029211 \h 58 2-5- پيشينه پژوهش PAGEREF _Toc19029212 \h 61 2-5-1- پيشينه پژوهش در ايران PAGEREF _Toc19029213 \h 61 2-5-2- پيشينه پژوهش در خارج از کشور PAGEREF _Toc19029214 \h 63 2-6- جمع بندي PAGEREF _Toc19029215 \h 68 PAGEREF _Toc19029216 \h 69 منابع و مآخذ: PAGEREF _Toc19029217 \h 69 1-6- تعريف متغيرهاي پژوهش: 1-6-1- کيفيت روابط زناشويي: الف)تعريف نظري: كيفيت روابط زناشويي، هم سازگاري زناشويي و هم شادماني زناشويي را در بر ميگيرد. سطح بالاي كيفيت نشان دهندهي وجود ويژگيهاي عيني رابطه( بين همسران ) همچون همراهي، ارتباط خوب و عدم تضاد است، كه مشخصه رابطه سازگارانهاند. همچنين ميزان رضايتمندي از رابطه و همسر را نيز در بر ميگيرد. سازه کيفيت زناشويي اين سازگاري و رضايتمندي را در يك مفهوم وسيعتر و جامعتر تركيب ميكند(لوي و کتز، 2002). بدين ترتيب كيفيت زناشويي مفهومي چند بعدي است كه نه تنها شامل ويژگيهاي دورن فردي، بلكه شامل ويژگي هاي بينفردي همسران نيز هست. بر اين اساس گونگ (2007) توافق نسبي زن و شوهر درباره موضوعهاي مهم، شريك شدن دركارها و فعاليتهاي مشترك و ابراز محبت به يكديگر را كيفيت زناشويي ميداند. ب)تعريف عملياتي: منظور از کيفيت روابط زناشويي در اين پژوهش نمرهاي است که فرد در فرم تجديد نظر شده پرسشنامه سازگاري زناشويي (RDAS ؛ باسبي، کران، لارسن و کريستنسن ، 1995) بدست ميآورد. 1-6-2- غنيسازي روابط زناشويي: الف) تعريف نظري: غنيسازي روابط زناشويي مجموعه مهارتهايي هستند که براي ارضاي نيازهاي اساسي خانواده مانند عشق، مهرباني، تعلق، اعتماد، وفاداري، امنيت و لذت آموزش داده ميشوند. حساسيت دلسوزانه ميتواند مهمترين عامل در ارتقاي امنيت و اعتبار بخشيدن به رابطه زوجها و ايجاد صميميت سازنده و جو سالم براي رشد فردي باشد. بطور اختصاصيتر، عواملي که اين رويکرد براي حفظ روابط سالم وطولاني آنها را لازم مي داند عبارتند از توانايي حل مشکلاتي که براي هر دو همسر بعنوان عامل فشارزا به حساب ميآيد، توانايي ايجاد جو حمايتي در هنگام گفتگو براي حل مسئله، توانايي درک ديدگاه ديگري و ارتباط با همسر، توانايي ديدن خود وديگري به طور روشن و بدون تحريف، توانايي مديريت تبادل ارتباط منفي و کنترل خشم، توانايي تغيير الگوهاي رفتاري که شخص خواهان آن است و توانايي کمک به همسر تا الگوهاي ارتباطي خود را به طور مطلوب تغيير دهد. در اين راستا نه مهارت به هم پيوسته به زوجها آموزش داده مي شود که عبارتند از :1- مهارت ابرازگري 2- مهارت همدلي 3- مهارتهاي بحث و مذاکره 4- مهارت حل مسئله و حل تعارض 5- مهارت آسان سازي وتساهل 6- مهارت تغير خود 7- مهارت کمک به تغيير همسر 8- مهارت انتقال و تعميم 9- مهارت نگهداري وتداوم (سوکا،2005). ب) تعريف عملياتي: در اين پژوهش متغير مستقل غني سازي روابط زناشويي است که در 8 جلسه و در مدت 1 ماه(هر هفته 2 جلسه) به زوجها آموزش داده شد. در 8 جلسه، 9 مهارت ذکر شده در قالب جلسات رواني آموزشي، به صورت گروهي به زوجها آموزش داده ميشود. 1-6-3- توافق زناشويي: الف)تعريف نظري:توافق زناشويي برداشت افراد را از توافق آنها در مورد حيطههاي مختلف روابط زناشويي(مانند مذهب، روابط جنسي، سبک فرزندپروري و ... ) نشان ميدهد. به لحاظ نظري اين سازه بعد عيني کيفيت رابطه زناشويي را نشان ميدهد(نيلسون، 2005). ب)تعريف عملياتي: منظور از توافق زناشويي، نمرهاي است که فرد در عامل توافق پرسشنامه سازگاري زناشويي بدست ميآورد. 1-6-4- رضايت زناشويي: الف)تعريف نظري: رضايت زناشويي عبارتست از احساسات عيني از خشنودي، رضايت و لذت تجربه شده توسط زن يا شوهر زماني که همه جنبههاي ازدواجشان را در نظر ميگيرند. اين سازه يک متغير نگرشي است. بنابراين خصوصيت فردي زن و شوهر محسوب ميشود. طبق اين تعريف، رضايتمندي زناشويي در واقع نگرش مثبت و لذتبخشي است که زن و شوهر از جنبههاي مختلف روابط زناشويي دارند(هوليست و ميلر،2005). ب)تعريف عملياتي: منظور از رضايت زناشويي، نمرهاي است که فرد در عامل رضايت پرسشنامه سازگاري زناشويي بدست ميآورد. 1-6-5- انسجام زناشويي: الف)تعريف نظري: نزديکي و همخواني عملکرد زوج را در مورد فعاليتها و امور روزمره زندگي و يا حيطههاي عملي مشترک زن و شوهر( مانند نحوه برخورد با نمره پايين فرزند) نشان ميدهد(هوليست و ميلر،2005؛ نيلسون، 2005). ب)تعريف عملياتي: منظور از توافق انسجام، نمرهاي است که فرد در عامل انسجام پرسشنامه سازگاري زناشويي بدست ميآورد. -152400-209677000فصل دوم ادبيات پژوهش 2-1- مقدمه در اين فصل، ادبيات پژوهش در دو بخش ذکر ميشود. در بخش اول ادبيات نظري و در بخش دوم پژوهشهاي مرتبط با موضوع پژوهش بيان ميشود. در بخش ادبيات نظري به تشريح ديدگاههاي موجود در مورد کيفيت روابط زناشويي و غنيسازي روابط پرداخته ميشود. در بخش پيشينه پژوهشي يافتههاي پژوهشهاي مشابه در داخل کشور و خارج کشور ذکر خواهد شد. 2-2- کيفيت روابط زناشويي پيش از آنكه به تعريف كيفيت زناشويي پرداخته شود براي روشن شدن هر چه بيشتر مفهوم اين سازه، ابتدا بايد آن را از سازه هاي ديگري كه در مطالعه ها و پژوهش هاي زناشويي بيشترين استفاده را دارند، متمايز نمود. در پژوهش هاي زناشويي شاخص هاي رضايتمندي، سازگاري و كيفيت زناشويي، سازه هايي هستند كه بيش از همه و بعضي اوقات به جاي هم، مورد استفاده قرار گرفته اند(آکاردينو و جورني، 2003 ، اديتال و لاوي، 2005). 2-2-1- رضايتمندي زناشويي رضايتمندي زناشويي به عنوان نگرش ها يا احساسات كلي فرد نسبت به همسر و رابطهاش تعريف شده است(کوب، 2002). چنين تعريفي از رضايتمندي زناشويي نشان مي دهد كه رضايتمندي يك مفهوم تك بعدي است و نشان دهنده ارزيابي كلي فرد نسبت به همسر و رابطهاش است. بدين ترتيب رضايتمندي زناشويي نشان دهنده ارزيابي كلي فرد است كه در آن ويژ گي هاي مثبت بارز هستند و و يژگي هاي منفي تقريباً وجود ندارند و عدم رضايتمندي زناشويي منعكس كننده حالتي از ارزيابي است كه در آن ويژگيهاي منفي بسيار بارز هستند و ويژگي هاي مثبت نسبتاً وجود ندارد. در نتيجه رضايتمندي زناشويي يك پديده درونفردي و يك برداشت فردي از همسر و رابطه است و وقتي بكار مي رود كه واحد تحليل فرد است(يعني نگرش ها يا احساسات فرد) و هدف تجزيه و تحليل نگرش هاي ذهني افراد (به جاي نشانه هاي عملي) درباره همسر و رابطه است(برادبوري، فينچام و بيچ، 2000). 2-2-2- سازگاري زناشويي بررسي پيشينه مفهوم سازگاري زناشويي نشان مي دهد كه اين مفهوم به طور ثابت براي اشاره به فرايندهايي كه براي دستيابي به يك رابطه زناشويي هماهنگ و كاركردي ضروري است، در نظر گرفته ميشود(برادبري، فينچم و بيچ، 2000). دراين خصوص، رابطهي سازگارانه به عنوان رابطه اي تعريف ميشود كه در آن مشاركت كنندگان حتي اگر با يكديگر مخالفند، به خوبي با هم ارتباط برقرار ميكنند و اختلافهايشان را به شيوههاي رضايت بخش و دو جانبه حل و فصل ميكنند(لاك و والاس، 1959). اسپنير سازگاري را فرايندي تعريف مي كند كه پيامدهاي آن بوسيله ميزان اختلافات مشكل آفرين زوجين، تنشهاي بين فردي و اضطراب فردي، رضايتمندي زوجين، انسجام و به هم پيوستگي زوجين و همفكري درباره مسايل مهم زناشويي، مشخص ميشود(گانگ، 2007). بدين ترتيب سازگاري مفهومي چند بعدي است كه نه تنها فرد، بلكه رابطه او با همسرش را در نظر ميگيرد و نسبت به رضايتمندي از ويژگي هاي عينيتري برخوردار است(برومن،2005). اسپنير بر اساس اين تعريف، مقياس سازگاري زوجي را تدوين كرد كه شامل اندازهگيري چند بعدي سازگاري زناشويي است. اما به دليل آنكه وجوه متفاوت روابط زناشويي را ارزيابي ميكند، مورد انتقاد تعداد بسياري از پژوهشگران قرار گرفته است(برادبري، فينچم و بيچ، 2000). به همين ترتيب لاك و والاس(1959) سازگاري زناشويي را به عنوان فرايند انطباق کارامد شوهر و زن تعريف ميكنند كه از تنشهاي ارتباطي اجتناب ميكنند و يا آن را حل ميكنند، آن چنان كه از ازدواجشان و از يكديگر احساس رضايت ميكنند و علايق و فعاليتهاي مشتركي دارند و احساس ميكنند كه ازدواجشان انتظارات آنها را برآورده كرده است. لاك بر اساس همين تعريف يك آزمون سازگاري زناشويي تدوين كردند كه خشنودي همسران از ازدواج و همسرشان، ميزان توافق درباره مسائل زناشويي(مثلا" رابطه جنسي، تبادل محبت، فلسفه زندگي و غيره)، ميزان همراهي همسران با يكديگر، توانايي آنان در كنار آمدن با تضادهايشان را ارزيابي ميكند(لسلي و ليتيگ، 2004 ). 2-2-3- تعريف كيفيت زناشويي اگرچه در طول دهه اخير مفهوم كيفيت زناشويي به طور روز افزوني در پژوهشهاي زناشويي استفاده شده و مطالعات بسياري درباره آن انجام شده است، اما اتفاق نظر اندكي درباره مفهوم سازي و اندازه گيري آن وجود دارد. هنوز به درستي مشخص نيست که آيا كيفيت زناشويي احساس افراد متاهل درباره ازدواجشان است يا يكي از ويژگيهاي ارتباط بين همسران است. آيا براي اندازه گيري آن بايد از يك بعد ( براي مثال، رضايتمندي كلي) و يا چند بعد پيچيده( براي مثال ، ويژگيهاي رفتاري ) استفاده كرد؟ از آنجاييكه به نظر مي رسد مردم تمايل ندارند ازدواج هايشان را به طور كلي منفي ارزيابي كنند، اندازه گيري تك بعدي رضايت كلي همسران ممكن است نامناسب باشد( پيمنتل ، 2000). بررسي پيشينه پژوهشهاي حيطه روابط زناشويي نشان مي دهد كه دو جهت گيري عمده براي مفهوم سازي و كاربرد عملي كيفيت زناشويي وجود دارد. در برخي موارد با كيفيت زناشويي به طور واضح به عنوان مفهومي كه از دو جزء تشكيل شده برخورد شده است. يعني كيفيت زناشويي، هم سازگاري زناشويي و هم شادماني زناشويي را در بر ميگيرد. در اين صورت سطح بالاي كيفيت نشان دهندهي وجود ويژگي هاي عيني رابطه( بين همسران ) همچون همراهي، ارتباط خوب و عدم تضاد است، كه مشخصه رابطه سازگارآنهاند. همچنين ميزان رضايتمندي از رابطه و همسر را نيز در بر ميگيرد. سازه کيفيت زناشويي اين سازگاري و رضايتمندي را در يك مفهوم وسيعتر و جامع تركيب ميكند( ليوايز و اسپنير، 1979). بدين ترتيب كيفيت زناشويي مفهومي چند بعدي است كه نه تنها شامل ويژگي هاي دورن فردي، بلكه شامل ويژگي هاي بينفردي همسران نيز هست. براين اساس بوکوالا(2005) توافق نسبي زن و شوهر درباره موضوعهاي مهم، شريك شدن دركارها و فعاليتهاي مشترك و ابراز محبت به يكديگر را كيفيت زناشويي ميداند. بيشتر اندازه گيري هاي رضايت، سازگاري و كيفيت زناشويي در دو گروه جاي مي گيرند. اندازه گيري هاي كيفيت سازگاري، كه هر دو ويژگي-هاي عيني و ذهني روابط زناسويي را ارزيابي مي كنند، و اندازه گيري هاي كيفيت رضايتمندي، كه فقط ويژگي ها و نگرشهاي ذهني روابط زناشويي را ارزيابي ميكنند(برومن، 2005). لازم به ذكر است كه در اين پژوهش پژوهشگر از مفهوم وسيع و جامع كيفيت زناشويي استفاده كرده است. به عبارت ديگر هم سازگاري و هم رضايتمندي يعني هر دو ويژگي عيني و ذهني روابط زناشويي ارزيابي كرده است. 2-2-3- نظريه هاي تبيين كننده کيفيت روابط زناشويي در اين قسمت به بررسي و توضيح مهمترين نظريه هاي پيرامون كيفيت روابط زناشويي يعني نظريه ليوايز و اسپنير و نظريه ماركس پرداخته ميشود. 2-2-3-1- نظريه ليوايز و اسپنير ليوايز و اسپنير (1979) طي مطالعات و پژوهش هايي كه درباره كيفيت روابط زناشويي انجام دادند، سعي كردند از يك سو عوامل موثر بر كيفيت زناشويي را بيابند و از سوي ديگر دريابند كيفيت زناشويي، بيش از همه بر ثبات و پايداري روابط زناشويي تاثير ميگذارد. آنها معتقد بودند كه كيفيت زناشويي تابعي از سه نوع متغير است: منابع فردي و اجتماعي قبل از ازدواج كه همسران با خود به خانواده ميآورند، رضايتمندي آنها از سبک زندگيشان و پاداشي يا تقويتي که از تعاملات زناشويي خود دريافت ميکنند. سپس اين نويسندگان موضوع اصلي نظريه اشان را چنين بيان مي كنند : هر چه كيفيت زناشويي بيشتر باشد، ثبات زناشويي بيشتر ميشود. ثبات به اين معناست كه آيا يك ازدواج بي عيب است يا نه. همچنين آنها اظهار كردند كه كيفيت زناشويي پايين، عدم اثبات را افزايش مي دهد. به اين دليل كه احساس عدم خوشبختي يا عدم رضايتمندي از ازدواج نوعاً افكار و رفتارهاي مربوط به طلاق را افزايش مي دهد. سرانجام آنها استدلال كردند كه دو گروه از نيروهاي بيروني وجود دارند كه رابطه بين كيفيت زناشويي و ثبات زناشويي را تحت تاثير قرار مي دهند كه به طور مشخص عبارتند از، تاثير قوي منفي از جذابيت هاي جايگيزين و يك تاثير مي گذارد. سرانجام آنها استدلال كردند كه دو گروه از نيروهاي بيروني وجود دارند كه رابطه بين كيفيت زناشويي و ثبات زناشويي را تحت تاثير قرار مي دهند كه عبارتند از تاثير قوي منفي از جذابيتهاي جايگزين و يك تاثير مثبت قوي از فشارهاي بيروني بر زوجين براي حفظ ازدواجشان. به تعبير ديگر در صورتي كه چيزهاي پر جاذبهتر از روابط زناشويي بتوانند همسران را به خود جذب كنند، كيفيت زناشويي كاهش خواهد يافت و ثبات زناشويي از بين خواهد رفت . از سوي ديگر مي توان هنجارها و ارزش هاي اجتماعي ، احساس تعلق و وابستگي به همسر و خانواده همچنين انسجام و يكپارچگي نظام خانواده را از جمله فشارهاي بيروني دانست كه همسران را واميدارند تا زندگيشان را حفظ كنند(ليوايز و اسپنير، 1979). 2-2-3- 2- نظريه ماركس ماركس (1989) بر اساس نظريه ليوايز واسپنير و رويكرد سيستمي بوون (1972) نظريه و نوع شناسي نويني درباره كيفيت زناشويي ارائه كرد. او با نگرشي سيستمي به فرد ، رابطه او با همسرش و رابطه فرد با ديگران، مي نگرد و استدلال ميكند كه در نظريه سازي درباره روابط زناشويي، ما هميشه فرضيه هايي مطرح مي كنيم درباره فردي كه وارد رابطه زناشويي مي شود، سپس آن را حفظ يا نابود مي كند و به شيوههاي گوناگون تحت تاثير آن قرار ميگيرد و بر آن تاثير مي گذارد. او چارچوب نظريه خود را چنين توضيح ميدهد: يك فرد متاهل داراي سه زاويه است كه عبارتند از: زاويه دروني، زاويه همسري، سومين زاويه . اولين زاويه خود دروني فرد است- بار دورني فرد با تلاشها، انگيزهها و انرژيهاي گوناگون فرد كه بوسيله پيشينه طولاني از تمامي تجربيات زندگي اش شكل مي گيرد . دو زاويه ديگر، دو راهي هستند كه فرد را از زاويه اوليه اش به بيرون هدايت ميكنند. زاويه دومي زاويه رابطه با همسر است. آن بخشي از خود كه به طور مداوم به همسر توجه ميكند. با او هماهنگ مي شود و از مراقبت ميكند: زاويه دوم پل استقلال - همبستگي است، به همين دليل است كه مردم همسر را به عنوان ( نصف ديگر من) ميدانند . سومين زاويه هر نقطه تمركز خارج از خود به جز همسر را نشان مي دهد. افراد مختلف داراي زاويه سوم گوناگون هستند كه مهمترين آنها، بچهها ، خويشاوندان، دوستان، مشاغل، علاقهمنديهاي تفريحي و سرگرمي و غيره هستند. سومين زاويه مي تواند علائق مستقل يا مشترک همسران باشد، علايقي که هر يک از همسران جداگانه دنبال مي کنند. مثلاً شغل و يا علايقي که به طور مشترک دنبال مي شود، مثلاً فرزندان ، بسته به اينکه همسران چگونه زاويه سوم شان را درون مثلث هايشان جاي ميدهند، زاويه سوم همسران ميتواند مستقل از يکديگر يا مشترک باشد. سه زاويه فرد ، محيط پيچيده و پويايي از انرژي، اطلاعات و منابع را براي او فراهم ميکنند. مارکس براي فهم بهتر پويايي هاي روابط زوجين اظهار مي دارد که من به دليل منابعي که در هر يک از زاويه هايش مي يابد به سوي آنها کشيده مي شود. و از يک زاويه دور ميگردد. اگر منابع جذابتري در زاويه هاي ديگر بيابد. همان چيزي که ليوايز و اسپنير «جذابيت هاي جايگزين» نام نهادهاند. بنابراين هر تغييري در کيفيت انرژي هر يک از زاويه هاي من شکل مثلث را تغيير مي دهد: افزايش کشش در يک نقطه موجب کاهش کششهاي نقطه هاي ديگر مي شود و کاهش کشش در يک نقطه موجب کاهش کششهاي نقطه هاي ديگر ميشود ، و کاهش کشش در يک نقطه مطمئن ترين شيوه برانگيختن من براي محدود کردن خودش به زاويه هايي است که کشش قوي تري دارند. من به طرفي کشيده مي شود که بيشترين پاداش هاي جذب کننده را دريافت مي کند و يک فرد خوش شانس چنين پاداشهايي را در هر سه زاويه مي يابد. همچنين مارکس توجه زيادي به رويکرد سيستمي بوون به ويژه پويايي هاي خانواده و اينکه مثلثهاي افراد متاهل چگونه به شکل هاي مختلف سازماندهي ميشوند، داشته است. از نظر بوون ازدواج نظام ناپايداري است که هميشه شامل تنشهاي غير قابل اجتنابي است که درون آن ايجاد مي شود. به طور متناوب، يک يا هر دو همسر تمايل دارند بحران هاي انباشته شده در زاويه سوم مثلث خود را تخليه کنند. اما مارکس پويايي هاي زناشويي را به شيوههاي متفاوت از بوون تجزيه وتحليل ميکند. برخلاف بوون که يک مثلث تغيير پذير را در نظر ميگيرد که دو زاويه آن را زن و شوهر تشکيل مي دهند و زوايه ديگر اعضاء خانواده يا آنچه در خارج قرار دارد است، مارکس دو مثلث جداگانه اي که با يکديگر آميختهاند را تصور مي کند که هر همسر سه زاويه اي که در بالا توضيح داده شد را دارد. بوون سومين زاويه را فرد در دسترس مي داند، در حاليکه مارکس سومين زاويه را متشکل از هر علاقه مهم ميبيند که اغلب يک شخص مثلاً بچه است، اما ممکن است يک فعاليت همچون شغل، سرگرمي و فعاليت هاي تفريحي نيز باشد. با اين وجود بوون تاکيد بسياري بر ماهيت سيستمي عناصر همسري دارد. او به وضوح نشان مي دهد که چگونه سومين زاويه به طور غير قابل اجتنابي بخشي از سيستم زناشويي است و اينکه چگونه کيفيت روابط زناشويي به طور مستقيم تحت تاثير شيوه اي که توسط آن همسران زاويه هاي سوم خود را بکار ميبرند، قرار مي گيرند(مارکس، 1986). از نظر مارکس کيفيت زناشويي، نتيجه شيوههاي سازمان يافتن و تعامل افراد متاهل در اين مثلث است. گفته مي شود فردي که من اش حرکت هاي عادي و متعادلي اطراف و بين هر سه زاويه انجام دهد، داراي کيفيت زناشويي بالايي است. سپس او با استفاده از تصاوير گرافيکي جالبي انواع کيفيت زناشويي را اين چنين توصيف مي کند(مارکس، 1986): 2-2-3-2-1- ترکيب رمانتيک شکل(2-1) ترکيب رمانتيک را نشان مي دهد . انرژي بسياري اطراف و بين زاويه هاي همسري در گردش است که همسران را به هم مي آميزد. مانند آنست که تمامي من هر دو همسر مي خواهند هيچ چيز به جز شريک زندگي شان نباشد و بقيه خودشان را فراموش ميکنند. مطمئناً دو همسر از زاويههاي دروني و زاويههاي سومشان جدا مي شوند. در تصوير اين تبادل ها بوسيله فلشهايي که زاويه – دروني را به محيط ويژه اش متصل ميکند، نشان داده شده است(دنياي دروني، تاريخچه و پيشينه شخصي فرد) و سومين زاويه را به محيطش( براي مثال، انرژي و اطلاعاتي که به فرد از طريق دنياي شغل وارد مي شود و به دنياي شغل به عنوان برون داد برميگردد). جالبتر اينکه در ترکيب رومانتيک فرد هرگز نمي تواند از پيشينه شخصي خود جدا شود و از طرف ديگر نميتواند تمامي تعهدات خود نسبت به زاويه سومش را حذف کند، چرا که حتي شيداترين عشاق نيازمند توجهند. 285115-309245زاويه همسريزاويه همسريزاويه سومزاويه درونيشوهرزاويه سومزاويه درونيزنشکل(1-2). ترکيب رمانتيک(مارکس،1989،ص:19).00زاويه همسريزاويه همسريزاويه سومزاويه درونيشوهرزاويه سومزاويه درونيزنشکل(1-2). ترکيب رمانتيک(مارکس،1989،ص:19). 2-2-3-2-2- ترکيب وابستگي- فاصلهاي شکل(2-2) ترکيب وابستگي- فاصله اي را نشان مي دهد. در اين ترکيب يک همسر( اغلب زن ) با زاويه همسرش مي آميزد(همچون ترکيب رمانتيک) و بنابراين به آن وابسته است، در حاليکه همسر ديگر با سومين زاويه مستقل خود درگير است. بنابراين از ارتباط زناشويي فاصله ميگيرد، در اين ترکيب حداکثر پويايي و کشش وجود دارد: هر چه قدر فرد وابسته سعي ميکند فرديکه فاصله ميگيرد را بيشتر به خود جذب کند، فرديکه فاصله ميگيرد بيشتر از او دور ميشود. فردي که فاصله ميگيرد کمتر علاقهمند است و قدرت بيشتري در رابطه زناشويي دارد، جاذبه سومين زاويه قبلاً مرد را به خود جذب کرده است و او حتي توجه اندکي به درون خودش دارد. شوهر منابع زيادي را هم از سومين زاويه محبوبش و هم از سوي همسرش(کسي که مشتاقانه يا نا اميدانه جبهه خانگي را براي هر دوشان حفظ ميکند) دريافت ميکند، و سعي دارد توجه شوهرش را به خود جلب کند. معمولا زن هيچ منبعي در سومين زاويه اش ندارد و تنها مصرف کننده درآمد شوهرش است. 4488180121285زاويه سوم00زاويه سوم450342012128500160020121285زاويه سومزاويه درونيزن00زاويه سومزاويه درونيزن 35890202032000479552010922000 411480033020شوهر00شوهر251206020256500277304571755زاويه همسري00زاويه همسري164592071755زاويه همسري00زاويه همسري 35890201270004330700134620زاويه دروني00زاويه دروني 845820287655شکل(2-2). ترکيب وابستگي- فاصلهاي(مارکس،1989،ص:19).00شکل(2-2). ترکيب وابستگي- فاصلهاي(مارکس،1989،ص:19). 2-2-3-2-3- ترکيب جدايي شکل(2-3) ترکيب جدايي کيفيت زناشويي را نشان مي دهد: هر دو همسر با زاويههاي سومشان آميختهاند و از زاويههاي همسريشان فاصله گرفتهاند. علي رغم انرژي اندکي که از زاويه هر يک از همسران به سوي ديگري جريان دارد، اين ترکيب نسبت به الگوي وابستگي – جدايي ممکن است آسايش بيشتري براي همسران به وجود آورد. سومين زاويه قدرتمند ميتواند هر چيزي باشد، فرزند، کار، دوستان و زناشوييهاي جدا و غيره؛ اين پيوندها علي رغم پايين بودن کيفيتشان ميتوانند بسيار با ثبات و طولاني باشند. 026035شوهرزنزاويه همسريزاويه همسريزاويه درونيزاويه سومزاويه درونيشکل(2-3). ترکيب جدايي(مارکس،1989،ص:20).زاويه سوم00شوهرزنزاويه همسريزاويه همسريزاويه درونيزاويه سومزاويه درونيشکل(2-3). ترکيب جدايي(مارکس،1989،ص:20).زاويه سوم 2-2-3-2-4- ترکيب همبستگي متعادل شکل(2-4) همبستگي(اتصال) متعادل را نشان ميدهد و نمايانگر الگويي از پوياييهاي ارتباطي است که در آن هر دو همسر بين خلوت و اشتراکشان تعادل برقرار کردهاند. توجه داشته باشيد که چگونه انرژيهاي آنان به طور سيال چرخشها را انجام ميدهد و هيچ تراکمي در هيچيک از زوايهها وجود ندارد. يک فرد با چنين حرکت هاي سيالي حقيقتاً استقلال داخلي دارد، و جريان من نه تنها از ارتباط همسري، بلکه از ديگر زواياي من متمايز است و هيچيک از زاويهها به تنايي به فرد دستور نميدهد. بنابراين هر دو همسر مقدار زيادي منابع را از زاويه هاي فردي و سوم شان به سوي زاويه همسري شان هدايت مي کنند. آنها همچنين يک زاويه سوم مشترک دارند. که براي آنها حداقل يک نقطه مشترک را فراهم مي کند(مثلاً کودک). 31051526035منسومين زاويهزاويه همسريزاويه سوم مشترکمنشوهرزنسومين زاويهشکل(2-4). ترکيب همبستگي متعادل(مارکس،1989،ص:20).00منسومين زاويهزاويه همسريزاويه سوم مشترکمنشوهرزنسومين زاويهشکل(2-4). ترکيب همبستگي متعادل(مارکس،1989،ص:20). همانطور که شکل نشان ميدهد حرکت مداوم من اطراف زاويه هاي خارج از خودش، مثلث را به دايره تبديل ميکند. شايد براي همسران عجيب باشد که چنين تعادلي را بين بخش هاي مختلف بر قرار کنند، و اغلب افراد تمايل دارند خود را به شيوه اي سازماندهي کنند که به برخي از قسمت ها ارجحيت بيشتري دهند به اين معني که حرکت من نظامي از تعهدات ايجاد ميکند که در آن يک علاقه بهتر يا با ارزشتر از علايق ديگر فرد ديده ميشود. اينکه کدام علاقه ارجحيت مي يابد از يک فرد به فرد ديگر متفاوت است و با قوانين فرهنگي که جهت گيريهاي فردي را از طريق فرايند جامعه پذيري سازماندهي ميکند، ارتباط تنگاتنگ دارد. براي مثال، نقش پدر بودن، مردان را به تعهد بيشتر به نقشهاي حرفه ايشان وادار ميکند و مادر بودن زنان را به نقش هاي مادري شان متعهد مي سازد(مارکس، 1989). 2-2-4- رابطه کيفيت روابط زناشويي و موقعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خانواده: يکي از مسايل بسيار با اهميت که هميشه مورد توجه انديشمندان مختلف بوده است، يافتن فرايند تاثير وضعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خانواده برکيفيت روابط زناشويي است. زيرا اولين نهاد اجتماعي که حتي با کوچکترين تغيير در شرايط اجتماعي دچار چالش هاي جدي ميشود خانواده است. نوسان هاي اقتصادي که منجر به کاهش در امد از دست دادن شغل افراد جامعه مي شود، خانواده را دستخوش مشکل هاي جدي همچون عدم سازگاري زن و شوهر ، از هم گسيختگي خانواده، خشونت و پرخاشگري همسران نسبت به يکديگر خواهد کرد(باقري، 1380). کانجر، الدر ، لورنز، کانجر و ديگران(1990) از طريق ارزيابي ميزان تنش و تضاد در روابط زناشويي نشان دادند که مشکلات اقتصادي (درآمدکم، عدم ثبات شغلي) موجب کاهش کيفيت زناشويي(خوشبختي و رضايتمندي زناشويي) مي شود. آنها به جاي اينکه از احساس کلي همسران نسبت به زندگي زناشويي شان به عنوان شاخص اصلي ارزيابي کيفيت تعامل هاي زناشويي استفاده کنند، از ميزان عدم توافق در امور مالي، رفتارهاي ستيزه جويانه و تنش زا، عصبانيت و خشونتي که مردان به هنگام مشکلات اقتصادي نشان ميدهند، استفاده کردند. آنها همچنين نتيجهگيري کردند که تنش بيشتر در روابط زناشويي با عدم ثبات زناشويي(جدايي، طلاق) بيشتر مربوط است. اين نتايج، يافتههاي ديگر پژوهشهايي که فروپاشي زناشويي را با مشکلات اقتصادي مرتبط مي دانستند، تاييد کرد. همچنين يافتههاي آنان نشان داد که تاثير مشکلات اقتصادي بر کيفيت زناشويي، از طريق افزايش خشونت و کاهش گرمي و حمايت کنندگي در روابط زناشويي نمود مييابد. فشارهاي اقتصادي رابطه غيرمستقيمي با ارزيابي زوجين از زندگي زناشوييشان دارد. بدين طريق که فشارهاي اقتصادي موجب افزايش خشونت در تعاملهاي زناشويي وکاهش رفتارهاي گرم و حمايت کنندهاي که زوجين نسبت به يکديگر ابراز ميدارند، ميشود. ميزان خشونت و يا گرمي و محبت در تعاملهاي زناشويي پيش بينيکننده و ابراز رضايتمندي زناشويي و يا درماندگي زناشويي هستند(کانجر و الدر، 1990). به نظر ميرسد آن ابعاد تعامل زناشويي که شامل محتواي منفي(براي مثال، عيب جويي/ خردهگيري) و تاثير احساسي منفي( مثلاً عصبانيت يا رفتارهاي تهديد آميز و خشونت) هستند، بيشترين تاثير را بر کيفيت روابط زناشويي داشته باشند و مشکلات اقتصادي بيشترين تاثير را بر آنها مي گذارند. همچنين پژوهش هاي پيشين نشان ميدهند که فشار اقتصادي ممکن است منجر به کناره گيري و عدم توجه مراقبت همسران نسبت به يکديگر شود. بنابراين، هنگاميکه زوجين با مشکلات مالي روبرو ميشوند، تعاملهاي مثبت بين آنها کاهش مييابد. گرمي و حمايت کنندگي تعاملهاي زناشويي نيز بر خوشبختي و رضايتمندي زناشويي تاثير ميگذارد و از اين طريق کيفيت زناشويي را کاهش ميدهد. کانجر و الدر(1990) مدلي(شکل2-5) را براي تبيين بهتر اين موضوع پيشنهاد کردند. 0-228600+شکل(2-5). ارتباط مشکلات اقتصادي با کيفيت و ثبات زناشويي(کانجر و والدر،1990؛ ص: 646)محبت و گرميمشکلات اقتصاديفشار اقتصاديخشونت همسرکيفيت روابط زناشوييعدم ثبات زناشويي+++----00+شکل(2-5). ارتباط مشکلات اقتصادي با کيفيت و ثبات زناشويي(کانجر و والدر،1990؛ ص: 646)محبت و گرميمشکلات اقتصاديفشار اقتصاديخشونت همسرکيفيت روابط زناشوييعدم ثبات زناشويي+++---- اين مدل نشان مي دهدکه شاخصهاي عيني مشکلات اقتصادي( نداشتن درآمد متناسب با نيازها، فشار اقتصادي حاصل از درآمدکم يا نداشتن درآمد در طولاني مدت، و عدم ثبات شغلي) با احساس فشاراقتصادي(اين استنتاج که منابع مالي براي برآوردن احتياجات خانواده کافي نيستند) مرتبط است. همچنين مشکل اقتصادي موجب مشکلات تعاملي بين همسران( افزايش خشونت و رفتار منفي) کاهش گرمي و حمايت کنندگي(رفتار مثبت) ميشود، هنگامي که همسران متوجه ميشوند منابع خانواده براي حفظ يک زندگي مطلوب يا زندگي که انتظار آن را داشتند کافي نيست(کانجر و والدر،1990). مشکلات تعاملي حاصل از فشار اقتصادي موجب کاهش کنش متقابل مثبت بين همسران شده و در نهايت بر خوشبختي و رضايتمندي زناشويي تاثير ميگذارد(گانگ،2007). 2-3- رويكردها و برنامههاي پيشگيري در گذشته درمانگران به پيشگيري علاقه و تعهد كمتري نشان مي دادند، اما اخيراً به امكان پيشگيري از درماندگي زناشويي توجه بيشتري شده است. رويكردهاي پيشگيري بر زوج هايي تمركز دارند كه هنوزمشكلات رابطهاي عمده اي را تجربه نكرده اند. برنامههاي پيشگيري بيشتر بر الگوهاي رواني آموزشي و مهارت و شايستگي مبتني هستند و برتوانمنديها و سلامتي زوج توجه دارند. اگرچه اين رويكردها از عوامل مخاطره انگيزي همچون سبك هاي ارتباطي نادرست، الگوهاي تعاملي آسيب زا و نگرش هاي منفي غافل نيستند، اما بيشتر تاكيدشان بر رشد نگرش هاي مثبت ورضايتبخش دوسويه، سبك هاي ارتباط و الگوهاي صميميت است. به عبارت ديگر رويكردهاي درماني اغلب بر الگوهاي طبي مبتني هستند و عموماً به زوج ها با ديد و نگرش آسيبي نگاه ميكنند، در حالي كه رويكردهاي پيشگيري اين گونه نيستند. به علاوه بيشتر برنامه هاي پيشگيري داراي اجزاء زير هستند. آنها آموزشي، مبتني بر تجربه، داراي ساخت، داراي برنامه،محدود به زمان، مثبت نگر، معمولاً اقتصادي و داراي ساخت و داراي جهت گيري گروهي ميباشند. در حالي كه مدل هاي درماني داراي ساخت كمتر، برنامه ريزي كمتر، جنبه آموزشي كمتر، مثبت نگري كمتر، بدون محدويت زماني و از نظر هزينه نيز بالا هستند(گينزبرگ، 2000). عليرغم تفاوت هاي موجود بين پيشگيري و درمان، طي دو دهه گذشته مرزهاي بين اين دو نوع مداخله تا حدودي از بين رفته است. تاثير مدل هاي رواني-آموزشي در درمان و حوزه هاي بهداشت رواني، تمركز بر مداخله هايي كه از نظر هزينه مقرون به صرفه بوده و داراي كارايي باشند و رشد درمان هاي كوتاه مدت، در كمرنگ شدن مرزهاي اين دو حوزه موثر بوده اند. امروز استفاده از مدل اي درماني در مداخله هاي پيشگيري و كاربرد مدل هاي پيشگيري در زمينه درمان رواج بيشتري يافته است. بنابراين مي توان گفت كه مشخص كردن مرز بين پيشگيري، توانگرسازي و درمان تاحدودي غير ممكن است(برگر و هنا، 1999). پيشگيري شامل هر نوع رويكرد، طريقه يا روش است كه براي اصلاح شايستگي و عملكرد بين فردي براي افراد و در اينجا به ويژه براي همسران، طراحي ميشود(برگر و هنا،1999). به طور كلي سه سطح پيشگيري وجود دارد که به شرح هر کدام پرداخته ميشود: پيشگيري اوليه به مداخله هايي اطلاق مي شود كه از طريق آن به زوج ها كمك مي شود تا دچار درماندگي نشوند. اين نوع مداخلهها منابعي را براي زوج ها فراهم ميكنند كه از طريق آن از بوجود آمدن مشكل جلوگيري ميشود. در بيشتر موارد جهت گيري اين نوع مداخله ها به دوره هاي انتقالي و چرخه هاي زندگي زناشويي است(به عنوان مثال،آشنا شدن، ازدواج، تولد اولين فرزند و غيره). در جريان اين دورههاي حساس، استرس در حد بالاست و براي اينكه زوج ها به طور موثر وارد روابط شوند به راهبردهاي مقابلهاي اثربخشتري نياز دارند و برنامههاي پيشگيري اوليه به همين منظور تهيه ميشوند. پيشگيري سطح دوم، براي افرادي كه با توجه به مشكلات ارتباطي در معرض خطر بيشتري هستند، بكارگرفته مي شود. اين زوج هاي درمعرض آسيب با استفاده از روش هاي ارزيابي و تشخيص منظم شناسايي مي شوند. هدف پيشگيري سطح دوم عبارت است از تمركز بر مشكلات رابطه اي و تلاش براي كاهش شدت خطر و آسيبهاي آن. پيشگيري سطح سوم، براي زوج هايي است كه قبلاً مشكلات شديدي را تجربه كرده اند و اين مداخله ها به منظور كاهش احتمال بازگشت آنها مي باشد. واضح است كه اين زوج ها احتمال عود دارد(اديتال و لوي،2005). برگر و هنا(1999) اهداف سه سطح پيشگيري را در ارتباط زوج ها به صورت زير مشخص كرده است: پيشگيري اول: اين برنامهها بر كمك كردن به زوج ها در جهت رويارويي با مسائل طبيعي زندگي، همچون دورههاي انتقالي زندگي تاكيد دارند(به عنوان مثال نقش هاي والدي، تغيرات محل زندگي، تغييرات شغلي). پيشگيري دوم: اين برنامه ها براي پيشگيري از نارضايتي آينده يا از دست دادن رابطه دلخواه، همچون مهرباني و صميميت، طراحي مي شوند. پيشگيري سوم: اين برنامه ها به زوج هايي كه مشكلات جدي دارند كمك ميكند تا از زوال رابطه و يا جدايي زناشويي جلوگيري كنند. كميته پيشگيري موسسه طبي، حوزه پيشگيري را در سه سطح عمومي، انتخابي و نشان داده شده، مشخص كرده است. اين طبقه بندي بر حضور و شدت عوامل خطر ساز براي ايجاد يك اختلال رواني مبتني ميباشد. بنابراين، پيشگيري عمومي به جمعيت عمومي نظر دارد نه بر افرادي كه در خطر هستند. راهبردهاي پيشگيري انتخابي، بر گروههايي تمركز دارد كه خطر نسبتاً جدي براي ابتلا به يك اختلال رواني را نشان ميدهند. و نهايتاً راهبردهاي پيشگيري نشان داده شده، در مورد افراد يا گروههايي است كه قبلاً برخي نشانهها را داشته اند و يا آنهايي كه آمادگي هاي جسمي براي ابتلا به يك اختلال را نشان داده اند. در واقع مداخلههاي عمومي همان پيشگيري اول هستند، مداخله هاي انتخابي همان پيشگيري دوم و مداخله هاي نشان داده شده يا به عنوان پيشگيري دوم و يا پيشگيري سوم مي باشد(برگر وهنا، 1999). 2-3-1- مدل مربوط به انجمن غني سازي ازدواج (A. C. M. E) حركت غنيسازي ازدواج در انقلاب هاي اجتماعي دهه 1960 بوجود آمد كه از چند منبع سرچشمه گرفت. در همان زمان كه گابريل كالو، يك كشيش كاتوليك در بارسلون اسپانيا، زوج ها را راهنمايي مي كرد به عنوان آغاز رويارويي زناشويي به حساب مي آيد. هربرت اتو يك حركت انساني كار با زوج ها را در كاليفرنيا پايه ريزي كرد. در اكتبر 1962 ديويد و ورا ميس يك گروه از زوج هاي كويكر را در مركزي در پنسلوانياي غربي مورد راهنمايي قرار مي دادند. ميس يك پيشرو در رشد مشاوره ازدواج در برتانيا و ايالات متحده بود. ميس در سال 1973 انجمن غني سازي ازدواج براي زوج ها را (آ، سي، ام، اي) بوجود آمورد و مدل غني سازي ازدواج كه ميس بوجود اورد، الگوي اصلي اين برنامه شد. در دهه1960،اسميت آزمايشگاهي را براي ارتباط زوج ها طراحي كرد. در اوايل دهه1970، ميس و اسميت برنامه هايشان را تركيب كردند.برنامه هاي اين پيشروان از نظر چهارچوب و روش تفاوت دارند اما آنها در دو باور اصلي مشتركند: 1- رابطه زناشويي كليد زندگي خانوادگي موفقيت آميز است. 2- مداخله هاي پيشگيري موثرتر و مفيد تر از درمان هستند(برگر و هنا، 1999). حتي پس از گذشت حدود 40 سال، اصطلاح غني سازي ازدواج داراي تعريف دقيق و استانداردي نيست. بيشتر افرادي كه در اين حوزه كار ميكنند، در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه غني سازي ازدواج عبارت است از برنامه هايي كه براي آن دسته از زوج هايي طراحي مي شوند كه كاركرد رابطه اي خوبي دارند، اما مايلند رابطهشان را هر چه بيشتر رضايت بخشتر نمايند. ميس عقيده داشت كه هريك از زوج ها يك ظرفيت طبيعي براي كامل شدن و رشد دو سويه را دارند كه در بيشتر موارد در حد نامناسبي باقي مي ماند. او عقيده داشت در بسياري از موارد ازدواجها به اين دليل با شكست روبرو مي شوند كه زوج ها نمي توانند منابع بلقوه خويش را به فعليت برسانند. از اين رو برنامه طراحي مي شوند تا به زوج هاكمك كنند كه توانمندي هاي بالقوه خويش را به ظهور رسانند. اين برنامه ها نه تنها مي توانند از شكست ازدواج در بسياري از موارد جلوگيري كند، بلكه كيفيت بسياري از رابطه ها را بهبود مي بخشند(فقيرپور،1383). كاترون مفهوم غني سازي ازدواج را در شکل(2-6) نشان مي دهد. 114300153670شکل(2-6). طيف درمان تا غنيسازي (کاترون،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص:100)00شکل(2-6). طيف درمان تا غنيسازي (کاترون،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص:100) تصور كنيد كه تجارب زندگي در يك پيوستار از درمان تا غني سازي توزيع شده است. افراد زيادي براي حل يك مشكل طبي، عاطفي يا زناشويي نيازمند درمان هستند. در اين حالت آنها در يك جو درماني قرار مي گيرند. هدف درمان حركت دادن بيمار با مراجع از حوزه درمان به حوزه عملكرد بهنجار است. فضاي كاركرد بهنجار عبارت است از توانايي مقابله با مسائل و خواسته هاي زندگي روزانه. پيشگيري در اين فضا قرار ميگيرد. زيرا در اينجا براي جلوگيري از برگشت يك فرد يا يك زوج به داخل حوزه درمان برنامه ريزي ميشود. بيشتر افراد دو فضاي نخست را تجربه مي كنند. بنابراين اين دو فضا عموماً قابل فهم هستند. اگر شما در فضاي بهنجار نباشيد، احتمال دارد كه در فضاي درماني قرار داشته باشيد. كاترون عقيده دارد كه پيوستار از درمان و مقابله فراتر مي رود و غني سازي را نيز در بر مي گيرد. غني سازي حركت به طرف رشد رابطه زناشويي است. رشد رابطه زناشويي عبارت است از تقويت رابطه زناشوي از طريق ايجاد اهداف و جهتها براي ازدواج(فقيرپور،1383). 2-3-1-1- ويژگي ها مدل غني سازي ازدواج (A. C. M. E) داراي ويژگي هاي زير است: 1- برنامههاي غني سازي ازدواج براي زوج هايي است كه زندگي زناشويي سالم دارند. درعمل اين برنامه ها براي زوج هايي است كه در بحران زناشويي نيستند و به دليل مشكلات بدنبال درمان نمي باشند. 2- برنامه بوسيله يك نفر و يا بيش از يك نفر آموزش ديده با روش (آ،سي،ام،اي) و زوج هاي ثبت نام كننده، هدايت مي شود و رهبر سبك تعاملي و مشاركتي را اعمال ميكند. 3- روش اساساً مبتني برتجربه و پوياست، نه تعليمي و استدلالي. 4- زوج هاي شركت كننده براي تعامل و گفتگوي خصوصي در يك زمينه گروهي فرصت دارند. 5- ممكن است از تمرين هاي تجربي ساخت دار استفاده شود. 6- زوج هاي شركت كننده، اغلب در تعيين موادمورد بحث در برنامه نظر مي دهند(آ،سي،ام، اي،1995؛ به نقل از برگر و هنا،1999). 2-3-1-2- ساختار برنامه برنامه غني سازي ازدواج از نظر ساختار متفاوت است. يعني در بعضي زمينهها داراي انعطاف پذيري مي باشد. همچنين در اين مدل افراد مختلف با ديدگاههاي ويژه خودشان ساختار برنامه را تغيير مي دهند(برگر و هنا، 1999). 2-3-1-3- اهداف براي برنامه هاي غني سازي ازدواج اهداف عمومي زير توسط انجمن غنيسازي ازدواج(A. C. M. E) پذيرفته شده است، اگرچه متناسب با موقعيت هاي خاص، ممكن است اهدافي نيز اضافه شود (برگر و هنا، 1999). 1- افزايش آگاهي هر زوج از خود و همسرش با تاكيد بر توانمدي ها و بالقوه هاي فردي و رابطه اي. 2- شناختن جهت هاي رابطه براي رشد دان رابطه . 3- رشد دادن و تشويق كردن استفاده از ارتباط اثربخشف حل مساله و مهارت هاي حل تعارض. 4- يادگيري مهارتها و كشف راههايي كه از طريق آنها رشد به طور مثبت رخ دهد. 5- افزايش صميميت دو سويه و همدلي. 2-3-1-4- مهارت ها مهارت هايي كه در A. C. M. E مورد توجه قرار مي گيرند عبارتند از: نشان دادن نحوه مشاركت مثبت براي يك رابطه زناشويي سالم. نشان دادن همكاري و مشاركت با همسر. نشان دادن گرمي و توجه. برقرار كردن ارتباط موثر و داشتن فهم و بينش به ديگران. سهيم شدن تجارب زناشويي با ديدي باز. نشان دادن حساسيت به نيازهاي ديگران در گروه. نشان دادن توانايي مقابله موثر با موقعيت مشكل در گروه. نشان دادن برنامه ريزي موثر و مهارت هاي طراحي برنامه. 2-3-2- رويكرد ارتباط زوج (C. C) برنامه ارتباط زوج ها بيشتر تحت تاثير نظريه هاي نظام هاي خانواده بوده است و چندين نفر در رشد اين برنامه نقش اساسي داشته اند كه از جمله مي توان به افراد زير اشاره كرد. روبن هيل، ويرجينيا ستير و همكارانش، دان جكسون، پاول واتزلاويك، سيدني جورارد و ويليام هيل. اهداف كلي برنامه ارتباط زوج براي كمك كردن به زوج ها در موارد زير مي باشد: 1- در موضوعات روزانه به طور موثرتر ارتباط برقرار كنند. تعارضات را كنترل و حل كنند. يك رابطه زنده و رضايت بخش بوجود آورند(فقيرپور،1383). 2-3-2-1- كيفيت برنامه ارتباط زوج در برنامه يادگيري مهارت هاي موثر در ارتباط زوج ها ابعاد مهمي وجود دارد. اين برنامه زوج ها را به موارد زير مجهز مي كند: 1- نقشه هاي ادراكي براي فهم خود و همسر و اينكه آنها در چه حد به طور موثر ارتباط برقرار مي كنند و يا بدون اثربخشي باهم ارتباط برقرار مي كنند. 2- يازده مهارت ويژه صحبت كردن و گوش دادن براي ارسال و دريافت روشن و صحيح پيام ها. 3- ابزار و راهبرد هايي براي پردازش پيامدها و حل تعارضات. تسريع فنون مهارت آموزي براي كمك به زوجها تا مهارت ها و مفاهيم ارتباط زوج را به زندگي روزانه شان انتقال دهند. آگاهي از هر دو جنبه نگرشي و رفتاري حل تعارض و پايه ريزي رابطه. تمرينات ارتباطي براي بكارگيري مهارت ها با كودكان به منظور قوي كردن ارتباط خانوادگي شان. اعتماد به اينكه مفاهيم و مهارتهاي اموزش داده شده از لحاظ نظري و تحقيقي داراي عملكرد مناسب هستند. يك نظام ارتباطي عملي و كامل كه كوتاه ،ساخت دار، كم هزينه و اثربخش باشد(ميلر و شرارد، 1999). 2-3-2-2- اهداف برنامه اين برنامه از نظريه نظام ها بوجود آمده است و چهار هدف عمده دارد: 1- افزايش اگاهي از خود، همسر و رابطه (صفات، فرديت،همبستگي دروني، مرزها و همكاري) 2- آموزش مهارت هاي صحبت كردن و گوش دادن موثر ( متمايز سازي، پردازش اطلاعات) 3- گسترش افكار براي غني كردن رابطه (كنترل خود،خود جهت دهي ، خود بازنگري و اصلاح كردن خود) 4- افزايش رضايتمندي در ارتباط با موضوعات و رابطه(برگر و هانا، 1999). 2-3-2-3- چهارچوب اجرايي اين برنامه را هم مي توان براي يك زوج در يك زمان و هم در يك چهارچوب گروهي آموزش داد. به صورت يك زوج (به صورت خصوصي) در شش جلسه 50 دقيقه اي، گروه كوچك با دو يا چهار زوج در چهار جلسه 2 ساعتي. گروه بزرگ با پنج تا دوازده زوج در چهار جلسه دو ساعتي. هر جلسه چهارچوب هاي مفهومي عملي( سازمان دهنده هاي شناختي)، مهارت هاي ارتباطي ويژه (ابعاد رفتاري) و فرايند هاي تعاملي (خطوط راهنما) را براي بحث و حل مسائل فراهم ميكند. يادگيري از طريق موضوعات واقعي زندگي زوج ها كه در جريان برنامه مورد بحث قرار مي گيرند و همچنين از طريق پسخوراند و رهبري تعاملاتشان که از جانب آموزش دهنده و ديگر شركت كنندگان، اتفاق مي افتد. در اينجا چهارچوب هر جلسه به طور مختصر بررسي مي شود. جلسه اول: مراقبت خود جلسه اول بر مراقبت خود، فرديت و عزت نفس تمركز دارد. از آنجا كه هر شخص منحصر به فرد است، بنابراين آنچه را كه يك همسر در ارتباط با يك موضوع يا موقعيت مربوط به رابطه زناشويي تجربه مي كند با آنچه كه همسر ديگر تجربه مي كند، به ميزان زيادي تفاوت دارد. برنامه ارتباط زوج ها بر اين عقيده تاكيد دارد كه تفاوت هاي فردي ممكن است منشاء تعارض يا همكاري باشد و وسيله اي براي ارتباط برقرار كردن منحصر به فرد همسران است و اين تفاوت ها به عنوان يك منشاء مثبت براي همسران به حساب مي آيد. چرخه آگاهي كه در اولين جلسه ارائه مي شود به همسران كمك مي كند تا برخودشان تمركز كنند و از اين طريق بتوانند: 1- خودآگاهي شان را افزايش دهند. 2- موضوعات و موقعيت ها را بهتر درك كنند. 3- اطلاعات مربوط به خود را براي ارتباط موثر و رضايتبخش بكار برند. اين اهداف از طريق زير بدست مي آيند: مشخص كردن سه نوع پيامد اساسي (موضوعي، شخصي، رابطه اي) تمرين صحبت با خود (استفاده از چرخش آگاهي براي انعكاس و پردازش پيامدها) يادگيري شش مهارت صحبت كردن(مبتني بر چرخش آگاهي) براي بيان خود روشن و حساس بودن. چرخه آگاهي اولين نقشه ادراكي و ابزار عملي است كه در برنامه بوجود مي آيد. از جنبه نظري، چرخه آگاهي ساختار اطلاعاتي يك موقعيت يا موضوع را ارائه مي كند. همانطور كه يك جمله داراي يك ساختار گرامري است، يك موقعيت يا موضوع نيز داراي يك ساختار اطلاعاتي است. اين ساختار، دادههاي حسي، افكار، احساسات، تمايلات و اعمال را در بر دارد و براي اصلاح و سازمان دادن آگاهي يك شخص بكار ميرود. وقتي كه شخص اين ساختار كليدي را درك كرد، مي تواند موقعيت ها و فرايند ها را به طور موثر و با شايستگي تحليل كند. مفهوم فرديت خود عبارت است از تعادل تنش طبيعي و جاري بين جدايي(استقلال شخصي) و همبستگي (دوسويه بودن، خود در ارتباط با افراد مهم ديگر). فرديت گرايي نه به معناي محو كردن خود است و نه به معناي خودبيني. جلسه دوم: مراقبت همسر جلسه دوم بر مراقبت همسر تمركز دارد. متمايز سازي و شكل دهي عزت ديگري ، آگاهي از ديگري و فهم ان براي پايه ريزي يك رابطه زنده بسيار مهم است. مهارت هاي تمركز بر ديگري به طريقه هاي زير اموزش داده مي شوند. مرور كردن چرخش آگاهي به عنوان اساس رديابي ديگري يادگيري پنج مهارت گوش كردن كه تمركز بر ديگري را به طور سازنده و دقيق تسهيل مي كند. تمرين سيكل گوش دادن به عنوان يك راهبرد مهارتي براي بدست آوردن اطلاعات با كيفيت بالا از ديگري، مخصوصاً در موقعيت هاي استرس زا و پيچيده. جلسه سوم: حل تعارضات جلسه سوم بر حل تعارض ها تمركز دارد. تجارب و تحقيقات نشان مي دهند كه هم سطح رضايتمندانه و هم تداوم رابطه به كيفيت ارتباط و توانايي زوج ها در حل تعارض ها بستگي دارد. در جريان مرحله سوم شركت كنندگان نشان مي دهند كه چگونه ميتوانند تعارض ها را به طور موثر حل كنند و به روش هاي زير عمل مي كنند: يادگيري يك چهارچوب اختياري با كاركرد خوب يا بد به منظور دست بكار شدن با تعارض. شناسايي الگوهاي حل تعارض همسر و سطوح همراه شده با اين فرايند و پيامد الگوها. يادگيري و بكارگيري هشت گام نقشه كشي براي يك موضوع، در ارتباط با فرايند مبتي بر شش مهارت صحبت كردن و پنج مهارت گوش دادن. در حاليكه فرديت و متمايزسازي مهمترين مفاهيم نظري جلسه هاي اول و دوم هستند و همكاري مهمترين مفهوم جلسه سوم است. همكاري به معناي با هم كاركردن (تركيب اطلاعات) به عنوان يك گروه (كل) است كه با يك هدف مشترك براي رشد هنه اعضاي خانواده صورت مي گيرد. جلسه چهارم: انتخاب سبك هاي ارتباطي جلسه چهارم به همسران كمك ميكند تا اثرات مثبت و منفي سبك هاي ارتباطي مختلف و يا طريقه هاي مختلف صحبت كردن و گوش كردن با هم را، تميز دهند. محتواي آموزشي اين جلسه همسران را تشويق مي كند تا از طريق انتخاب روشهاي ارتباطي اثربخش و متناسب با موقعيت، زندگي و رابطه شان را بهبود بخشند. اين اهداف از روش هاي زير بدست مي آيد: ارائه يك نقشه از چهار سبك اساسي صحبت كردن و گوش دادن شناسايي سبك هاي ارتباطي شركت كندگان توسط خودشان متحد كردن چرخش آگاهي و مهارت هاي صحبت كردن و گوش كردن تمرين صحبت مستقيم و گوش دادن فعال در بحث پيرامون يك موضوع واقعي(برگر و هانا، 1999). 2-3-3- برنامه كاربردي عملي مهارت هاي مربوط به رابطه صميمانه(P. A. I. R. S) در شكل گيري برنامه(P. A. I. R. S) اولين پيشرو ويرجينيا ستير بود. همچنين دانيل كاسريل تاثير زيادي بر رشد اين برنامه داشت. او كه يك روانپزشك روان تحليلي بود، که يك درمان گروهي را براي سازماندهي مجدد نگرش ها، هيجانات و رفتارهاي شخصي طراحي كرد. طبق نظر كاسريل(1973) شخص بر اساس شرطي شدن اوليه تصميم مي گيرد و جستجوي لذت و اجتناب از درد را در برخورد با نيازهاي زيست شناختي دارد. كاسريل عقيده داشت پيوند (توانايي نزديك بودن جسماني و باز بودن هيجاني) به عنوان يك نياز زيست شناختي اساسي وقتي كه تامين نشود، به يك عامل عمده تعيين كننده در كاركرد بد روانشناختي تبديل ميشود و بر رشد صميميت بعدي در روابط تاثير مي گذارد. از ديدگاه كاسريل ، تاثير اين برنامه با استفاده از فنون و بيان هيجاني ، اين است كه نگرش ها و هيجانات سركوب شده تخليه شوند و تجارب هيجاني اصلاح گردهد. همچنين اين برنامه از كارهاي جورج باخ(1968)تاثير پذيرفته است. او مفهوم «خوب جنگيدن براي تغيير» را مطرح كرد كه بر گامهايي اشاره دارد كه در حل تعارض مي توانند اثرات مخرب يا سازنده داشته باشند. در سال هاي اخير دورانا در اين زمينه كارهاي زيادي انجام داده است(فقيرپور، 1383). 2-3-3-1- اهداف برنامه برنامه (PAIRS) داراي اهداف مشخص و روشني است كه در اينجا به آنها اشاره مي شود. اهداف كلي شناختن و پرورش دادن خود و همسرتان بگونه اي كه شما مي توانيد تفاوتهيتان را تشخيص داده و بپذيريد و به جاي اينكه اين تفاوت ها را به عنوان تهديد يا حمله تلقي كنيد، ازآنها لذت ببريد. يادگيري اينكه چگونه از همسرتان لذت ببريد و رابطه تان را به عنوان يك منشا مداوم براي لذت دو سويه حفظ كنيد. اهداف ارتباطي تشخيص مشكل ارتباطي تان با همسر وبرقراري ارتباط مناسب جهت حل مسئله اجتناب از ذهنخواني كه به فهم نادرست همسرتان منجر نشود. قبل از اينكه پيش فرض هايتان را عمل كنيد،آنها را بررسي كنيد و از همسرتان انتظار نداشته باشيد چيزي را كه گفته نشده است، بداند. ياد گرفتن اينكه چگونه هر يك از زوج ها مطمئن شوند كه ديگري به حرفهايش گوش مي دهد. استفاده از فرايند گوش كردن همدلانه و توافق درباره معني. برقراري ارتباط همراه با احساسات(مثل خشم) بدون اينكه عشق آسيب ببيند، از طريق يادگيري پذيرفتن و بيان آن احساسات به طور راحت، مستقيم و غير مخرب. تشخيص دادن و رويارويي با امور پنهان، همچون تظاهرات غيرمستقيم خشم،يا همسري كه از دعوا ترس بيمارگونه يا پرخاشگري توام با خصومت دارد. يادگيري اينكه چگونه جوترس، خشم يا دردشديد را قبل از حل مشكلات يا تعارضات روشن كنيم. مبارزه به طريقي كه شما واقعاً مشكلات فعلي همچون مسائل مربوط به جنس، پول، فرزندان، زمان مسئل حقوقي، همسر قبلي و خانه، كارهاي منزل، وفاداري و حسادت را حل كنيد. اهداف مربوط به خود: رديابي كردن تاريچه هيجاني خانواده تان و كشف اينكه كدام الگوهاي خانواده بر ميزان صميميت فعلي شما تاثير مي گذارند. آشكاركردن انتظارات پنهان و سبك هاي ارتباطي دفاعي كه از پيام هاي والدين و الگوهاي خانواده تان ياد گرفته ايد و ممكن است به رابطه فعلي شما آسيب وارد كند. مشخص كردن نيازهاي خودتان و رويارويي با آنها، احساس آزادي براي همدلي واقعي با همسرتان به جاي اينكه در خفا خودتان را به عنوان يك مراقبت كننده يا اماده كننده در رنج قرار دهيد. آشنايي صادقانه با توانايي ها و پيچيدگي هاي شخصيت منحصر به فرد خودتان. تشخيص دادن نقش هاي متفاوتي كه شما و همسرتان بازي مي كنيد، نقاب هايي كه مي زنيد، رفتارهايي كه در حالات خلقي متفاوت و در شرايط مختلف داريد و يافتن چگونگي عملكرد خوب يا بد آنها. اهداف مربوط به لذت بردن شهواني و جنسي يادگرفتن تفاوت هاي بين محبت، آسايش، پيوند، لذت جسمي و مسائل جنسي. بدان معني كه امور جنسي تنها راه نزديك بودن شما نيست. ارضا كردن نيازهاي زيست شناختي تان براي آنكه تركيبي از نزديكي جسمي و ازادي هيجاني را پيوند مي ناميم. توانايي برقراري ارتباط باز و توام با صميميت درباره نيازهاي جنسي و لذت جسمي و روبرو شدن با آنها. اهداف مربوط به روشن سازي انتظارات مذاكره كردن به طريقي كه شخص بداند، در چه موقعيتي هر كدام از احساسات مورد توجه قرار مي گيرند و يا مورد انتظار هستند بجاي تلاش براي كنترل يا استفاده از قدرت كه شخص بازنده را گوشه گير مي سازد. مذاكره كردن در رابطه اي كه براي هر دوي شما زندگي لذت بخشي را بوجود ميآورد(گوردون و دورانا، 1999). 2-3-3-2- چهارچوب عملي اين برنامه به پنج بخش تقسيم مي شود كه براي زوج ها طراحي مي شود تا با هدف آموزش مجدد نگرشها، هيجانات و رفتارها، روابط شان را بازآزمايي كنند. اولين بخش برنامه شامل موارد زير است: رشد مهارت هاي گوش دادن همدلانه و يادگيري صحبت كردن از طرف خود شخصف شناسايي رفتارهاي توجه آميز، كشف سبك هاي ارتباطي نادرست و آشكار كردن انتظارات و باورهاي پنهان مربوط به عشق و رابطه. به علاوه شناسايي سبك هاي مذاكره و رشد دادن مهارت هاي حل تعارض. بخش دوم شامل كشف خود است، شركت كنندگان درباره پيام هاي اوليه و تصميماتي كه درباره عشق مي گيرند، مطالبي ياد ميگيرند. نقشه سه نسل خانوادگي (نسل نگار) مورد استفاده قرار ميگيرد تا قواعد، اسطوره وفاداري هاي خانواده اصلي و نحوه تاثير آن بر روابط فعلي مشخص شود. همچنين رهبران آموزش ميدهند كه چگونه ابعاد متفاوت خود، نقشها و الگوهاي شخصيتي بر صميميت اثر ميگذارند. اين بخش ار برنامه با فرايند متمايزسازي خود شروع مي شود كه در بخش بعدي عميق تر مي گردد. بخش سوم شامل پيوند و بازآموزي هيجاني است، يعني يادگيري و تجربه كردن پيوند، شدت هيجاني و تظاهر هيجاني. پذرفتن نياز شخصي براي پيوند به عنوان يك عامل اساسي حفظ رابطه صميمانه مورد توجه قرار مي گيرد. شركت كنندگان آموزش مي بينند تا نياز براي علاقه مندي را از نياز جنسي متمايز كنند. همچنين از هيجانات سركوب شده گذشته نزديك و كودكي آزاد شوند، بطور نمادي براي نقش هاي والدي آماده شوند و رفتارهاي دلبستگي را سهولت بخشند كه اينها موجب افزايش همدلي براي همسر مي شوند. اين بخش نيز شامل سازماندهي مجدد نگرش هاي منفي با باورهاي مثبت و تجديد نظر در تصميمات اوليه اي است كه به رابطه ها آسيب وارد ميكند. بخش چهارم برنامه، افزايش صميميت جسمي همراه با طيف متنوعي از تظاهراتش همچون محبت، مهرباني و علاقمندي به امور شهواني و جنسي را در بر ميگيرد. در اينجا صحبت ها و بحث هايي درباره تصميمات اوليه درباره جنس، اسطورههاي جنسي، حسادت، ترجيح جنسي و جنسيت بعمل مي آيد. همچنين فيلمها، پيام ها و فنون ديگر نيز مورد استفاده قرار مي گيرند. بخش پنجم شامل روشن سازي انتظارات و اهداف است. در اين مرحله، شركت كنندگان مهارتهاي و بينش هاي كسب شده از برنامه ها را بكار مي برند كه به ايجاد يك تماس زوجي لذت بخش دو طرفه منجر ميشود(برگر، 1999). 2-3-4- برنامه پيشگيري و تقويت رابطه (P. R. E. P) ريشه هاي اختصاصي اين برنامه به ميانه هاي دهه 1970 بر مي گردد، زماني كه محققان زيادي درماندگي زناشويي را مورد مطالعه قرار دادند. در دانشگاه اينديانا هووارد ماركمن و جان گاتمن از افرادي بودند كه در اين زمينه مطالعه كردند. اين محققان در زوج هاي درمانده نقص هاي ارتباطي را پيدا كردند و نهايتاً ماركمن به اين نتيجه رسيد كه كيفيت ارتباط قبل از ازدواج و قبل از درماندگي يكي از مهمترين پيش بيني كنندههاي درماندگي زناشويي آينده است. بر اساس اين يافتهها ماركمن يك برنامه پيشگيري را بوجود آورد(استامن، 2000) (P. R. E. P) بر ديدگاه سنتي رفتاري- شناختي و زوج درماني رفتاري مبتني شده است. بنابراين بر روش هاي تفكر( نگرش ها و انتظارات) و رفتارهايي(ارتباط و كنترل تعارض) توجه دارد كه با شكست يا موفقيت زناشويي همراه مي باشند. رويكرد مهارت محور بر اين پيش فرض تكيه مي كند كه زوج ها مي توانند رفتارهاي تازهايي را ياد بگيرند كه به آنها كمك كند تا از زوال رابطه كه به وفور در ازدواج ديده ميشود، پيشگيري شود. اين برنامه علاوه بر ريشه هاي رفتاري- شناختي بر طيف وسيعي از تحقيقات زناشويي متكي ميباشد. اگر چه مسير مشخصي براي درماندگي زناشويي و طلاق وجود ندارد، اما شكل(2-7) در بر گيرنده يك الگوي كلي است كه بر پايه مطالعات مختلف مربوط به ازدواج و رابطه، مسير شكست ازدواج را نشان مي دهد. 18415-118745رضايتمندي از زمان با هم بودندلبستگي همراه با اضطراب از دست دادنرشد تعهد براي امنيتدادن به دلبستگيازدواجمشکلات زندگيکاهش فداکاري، سنگين شدن اجبارها و فشارهاشباهتها و تفاوتها= جاذبهبرخوردها و انتظارات، نقصهاي مهارتي،خودبيني و خودحفاظتيفقدان اعتماد، تحليل رفتن ديد طولاني با هم بودن، اضطراب مداومفشار زياد و تلاش براي تغييرکاهش دادن فشارها و طلاقتحليل رفتن صميميتتفسيرهاي منفينارضايتي همسر که با رنجش همراه ميشوداجتناب، برانگيختگي منفيفشار زياد و درماندگيشکل (2-7). چگونه يک ازدواج ميميرد(برگر،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص122)00رضايتمندي از زمان با هم بودندلبستگي همراه با اضطراب از دست دادنرشد تعهد براي امنيتدادن به دلبستگيازدواجمشکلات زندگيکاهش فداکاري، سنگين شدن اجبارها و فشارهاشباهتها و تفاوتها= جاذبهبرخوردها و انتظارات، نقصهاي مهارتي،خودبيني و خودحفاظتيفقدان اعتماد، تحليل رفتن ديد طولاني با هم بودن، اضطراب مداومفشار زياد و تلاش براي تغييرکاهش دادن فشارها و طلاقتحليل رفتن صميميتتفسيرهاي منفينارضايتي همسر که با رنجش همراه ميشوداجتناب، برانگيختگي منفيفشار زياد و درماندگيشکل (2-7). چگونه يک ازدواج ميميرد(برگر،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص122) در اين مدل دو نفر از طريق آميختن شباهت ها و تفاوت ها جذب يكديگر مي شوند. و وقتي مدت زماني را با هم مي گذارانند در صورتي كه زمان رضايتبخش باشد نسبت به هم احساس دلبستگي مي كنند. در اين ميان يك احساس اضطراب براي از دست دادن عشق بالقوه بوجود مي آيد. در اين زمينه تعهد رشد مي كند و تا حد زيادي اضطراب از طريق پيمان با هم بودن، رفع مي شود. براي بسياري از زوج ها اين تعهد در جريان ازدواج به اوج خود مي رسد. قبل از عروسي، بيشتر زوجها براي اولين بار درباره تواناييشان براي دست بكار شدن با تعارض آزمون هايي كردهاند، اما آنها در جريان دوستيشان با بسياري از موضوعات مهم و يا اختلاف ها روبرو نشدهاند. و اين دليلي است بر اينكه چرا در اين مرحله رضايتمندي خيلي زياد است.هنوز دليل روشني وجود ندارد كه چگونگي زوج ها ارتباط برقرار مي كنند و با تعارضات كه داستان مهمي را درباره آينده شان خبر مي دهد، دست بكار مي شوند. فراتر از سطح رضايتمندي قبل از ازدواج، اين زوج هاي متعهد بايد در طي زمان به طور روز افزوني با مشكلات مربوط به باهم بودن روبرو شوند. همين امر توضيح مي دهد كه چرا بسياري از زوج ها ميتوانند تعهد را بوجود آورند و تا زماني كه دلبستگي را دارند همچنان خوشحال باقي بمانند و بتدريج با خشم هاي پايدار و تعارضات حل نشده فرسايش پيدا ميكنند. اينكه آنها درباره چه چيزي بحث ميكنند و چگونه بحث مي كنند نتيجه انتظارات و توانايي شان براي برقراري ارتباط و مذاكره موثر است. بسياري از اين انتظارات و توانايي ها بر تجارب قبلي زندگي با خانواده اصلي، روابط گذشته و زمينه فرهنگي شان مبتني است. الگوهاي معيني از رويارويي نامناسب با تعارض كه بر رابطه اثر تخريبي دارند، در بسياري از ازدواج ها بطور تكراري ظاهر خواهد شد. علاوه بر اين در طي زمان يك تغيير مهم در رابطه رخ خواهد داد، همسر فعلي بجاي اينكه منشاء لذت يا حمايت باشد، بطور روز افزون با درد و ناكامي همراه مي شود. براي بسياري از زوج ها، اين حالت پيش فرض اساسي مربوط به فلسفه باهم بودن را كه ( داشتن يك دوست صميمي و حمايت كننده در زندگي بود)، نقض مي كند. ممكن است تعبير هاي منفي تر از آنچه هست، تعبير كنند، تدريجاً اطمينان كاهش مي يابد و احساس دلبستگي كه به تعهد منتهي مي شد، شكننده مي شود. و در واقع ما شاهد زوج هايي مي شويم كه باقرباني شدن تعهد در كوره داغ تعارض ها، آينده رابطه شان تهديد مي شود. نهايتاً از ازدواج پوسته اي مي ماند و هر يك از زوج ها انتظار تغيير از ديگري را دارد. در اين حالت برقراري مجدد نقطه نظر اوليه دشوارتر مي گردد. در اينجا كليد هاي حفظ ازدواج در گرو تعهد بعنوان فداكاري نيست بلكه بيشتر بعنوان يك اجبار است. به عيارت ديگر حالا تصميم براي ماندن يا ترك كردن بيشتر بر اساس مقايسه بهاي ترك كردن در برابر اشتياق براي ماند انجام مي گيرد. در اينجا با توجه به نقطه نظر زوج ها ممكن است آنها از همديگر طلاق بگيرند و يا به يك زندگي زناشويي بدبخت گونه ادامه دهند. البته بعضي از زوج ها از اين مكان توام با فشار زياد و فداكاري كم، به رشد مجدد فداكاري، عشق و مثبت بودن در ازدواج، برميگردند. اين الگوي مربوط به شكست ازدواج اهدافي را براي مداخله مطرح ميكند كه عبارتند از: الگوهاي معين ارتباط، كنترل تعارض، باورهاي با كاركرد بد و شناخت ها و انگيزه هاي مربوط به تعهد. چيزهايي وجود دارد كه زوج ها ميتوانند ياد بگيرند و عمل كنند تا به آنها كمك شود كه در مسير شكست قرار نگيرند و در مسير دوستي، حمايت و صميميت قرار بگيرند(برگرو هانا،1999). 2-3-5- مدل رفتاري - ارتباطي رويكرد رفتاري- ارتباطي، تركيبي نظري- عملي از سيستم ها و جهت گيرهاي شناختي- رفتاري است. گرچه رفتار بر اساس تامين اهداف حقيقي و يا استعارهاي مفهوم سازي ميشود، اما تعديلهايي كه ميان همسران روي مي دهد هميشه داراي پيامد هاي ارتباطي است. به اين معنا كه رفتار يكي از همسران بر طرف مقابل اثراتي خواهد داشت. اين موضوع به روشني عقيده هاي نظام دار است. در عين حال مشخص شده است كه اسنادهاي فردي و تفسيرهاي مربوط به رفتارهاي همسر بسيار متنوع بوده و بر درك همسر و نوع پاسخي كه بروز خواهد كرد اثر مي گذارد. در حقيقت رفتار موجود در يك رابطه، به شكلي چشمگير تحت تاثير عوامل شناختي قرار مي گيرد. مدل رفتار- ارتباطي نظامي مفهومي و باليني تركيب سه سيستم نظري بسيار مقبول دهه گذشته(تبادل اجتماعي، شناخت درماني و رفتار درماني) ميباشد. رويكردهاي رفتاري مربوط به مشكلات زناشويي، از زمان پيدايش خود در كمتر از دو دهه دستخوش تحول گستردهاي شدهاند. در مداخلههاي رفتاري نخستين، نظريه تبادل اجتماعي و قراردادي ساده مورد تاكيد قرار ميگرفتند. اخيراً نگرشهاي مداخلهاي با طيف گسترده اي طراحي شدهاند. هدف اين نوع نگرش ها عبارتند از افزايش رفتارهاي مثبت و خوشايند، بهبود در ارتباط، ايجاد مهارت هاي حل مسئله و حركت در جهت حل مسائل جنسي، ايجاد تغيير در الگوهاي زيان بخش يا مخدوش فكري كه ممكن است زوج ها داشته باشند، پيدا كردن راههايي براي جلوگيري از تشديد تعارض و كوشش براي تغيير الگوهاي وسيعتر رفتاري كه به اختلافات زناشويي منجر ميشوند. رويكردهاي اوليه، رضايت زناشويي را افزايش در تعامل هاي مثبت بين زوجها تعريف ميكردند و در نتيجه در مداخله هاي رفتاري سعي ميشد به جاي تعاملهاي منفي، تعاملهاي مثبت جايگزين شوند. اين كار، از طريق تشخيص و افزايش رفتارهاي مطلوب صورت مي گرفت. در نگرش رفتاري كه عمدتاً بر اساس نظريه هاي يادگيري برخاسته از آزمايشگاه استوار بود و با كارهاي اسكينر قوت گرفته بود، كنشهاي متقابل بين زوج هاي مشكل دار، تحت كنترل منفي تلقي مي شد. يعني اين تعامل ها به وسيله تنبيه يا ترس از پيامد هاي منفي كنترل مي شوند. بنابراين، هدف اين نوع مداخلههاي رفتاري اوليه، تغيير جهتگيري از كنترل منفي به كنترل مثبت بود. به اين معني كه طرفين به علت اجتناب از تنبيه، مثبت عمل نكنند، بلكه به علت خوشحال كردن طرف مقابل، دست به اين كار بزنند( و اين خود، باعث مي شود كه طرف دوم، طرف اول را خوشحال كند). اين مفاهيم، هنوز هم زير بناي نظري قسمت اعظم رفتار درماني زناشويي امروزي را تشكيل مي دهند. اما امروزه هم نظريه و هم عمل، توسعه پيدا كرده اند به نحوي كه بتوانند نوآوريهاي مهمي را در خود جاي دهند. نظريه يادگيري اجتماعي بندورا مخصوصاً در درك ما از فرايندهاي شناختي- ادراكي، كه در كار با زوج هاي مشكل دار اهميت دارند، موثر بوده است. دلالت ضمني و مهم اين نگرش اين است كه متخصص باليني بايد اسنادهايي را كه طرفين در مورد رفتار خود و رفتار طرف مقابل به كار مي گيرند، مورد ارزيابي قرار دهند. اسنادها عبارتند از اعتقاد طرفين درباره علل و دلايل رفتارهاي طرف مقابل. درمانگر زناشويي، علاوه بر ارزيابي علل مورد نظر رفتارها بايد شيوه اي را كه هر يك از طرفين در تفسير تاثير رفتار خود و رفتار طرف ديگر به كار مي گيرند(سبك شناختي)مورد ارزيابي قرار دهد.(قاسم زاده، 1378). 2-3-5-1- جنبه هاي پيشگيري مدل رفتاري- ارتباطي جنبه هاي آموزشي – پيشگيري مدل رفتاري- ارتباطي در شش حوزه اساسي مورد بحث قرار مي گيرند: 1)فهم رفتار،2) عينيت گرايي،3) تبادل رفتاري،4) مصالحه، 5) ارتباطات، 6) آموزش حل مساله. فهم رفتار: در رفتار دو هدف را مي توان جستجو كرد: 1- رفتار ممكن است فقط رفتار صرف باشد( يعني تظاهر عملكرد شخص)؛2- رفتار ممكن است ارزش رابطه اي داشته باشد(يعني در درون رابطه معني پيدا كند). در برنامههاي پيشگيري، زوج ها بايد ياد بگيرند تا رفتار را براساس رابطهاي بودنش درك كنند و رفتارهاي خود و همسرشان را در چهارچوب تعاملي مورد ارزيابي قرار دهند. بنابراين آنها ممكن است سوالات زير را از خود بپرسند: 1- رفتار من بر رفتار همسرم چه اثري مي تواند داشته باشد؟ 2- رفتار همسرم بر رفتار من چه اثري مي تواند داشته باشد؟ 3- زمانيكه من رفتار (الف) را انجام دهم، همسرم با انجام دادن رفتار(ب) پاسخ مي دهد. آيا آن نتيجهاي است كه من دوست دارم بدست آورم. 4- زمانيكه رفتار (ج) را انجام مي دهد من عموماً بطور مشابهي رفتار (د) را انجام مي دهم. آيا شيوههاي ديگري در دسترس من وجود دارد. 5- اگر من رفتار (ه) را انجام مي دادم، احتمالاً در پاسخ به آن همسرم چه كار مي كرد؟ 6- اگر همسرم رفتار (و) را انجام مي داد، احتمالاً من در پاسخ به آن چه كار ميكردم؟ و وقتي زوج ها ياد گرفتند رفتار را در درون زمينه رابطه اش بفهمند، آنگاه آنها مي توانند با روش بازتر و بطور مشاركتي درباره پيامدها بحث و بررسي كنند. اين اساس پيشگيري است. يعني با موضوعات قبل از اينكه به مشكل تبديل شوند، برخورد مي شود. عينيت گرايي: اين فرايند به زوج ها ميآموزد تا چگونه اظهارات مبهم، كلي و تعميم يافته مربوط به رضايتمندي از رابطه را به صورت توصيفهاي ويژه رفتار خوشايند و ناخوشايند تبديل كنند. بنابراين تسلط يك زوج بر اين مهارت مي تواند به آنها ياد دهد تا پيامهاي كلامي غير تسيل كننده را بصورت اطلاعات سازنده براي اهداف افزايش رابطه دوباره سازماندهي كنند. تبادل رفتاري: همچنانكه قبلاً اشاره شد، تقابل رفتاري اصول مفهومي و عملي مدل رفتاري- ارتباطي مي باشند. هم در برنامه هاي درماني و هم در برنامه هاي پيشگيري زوج ها بايد قدرداني از يكديگر را ياد بگيرند. زمانيكه افراد رفتارهاي مثبتي را براي يكديگر فراهم كنند، آنها با قدرداني همسرشان مورد تقويت قرار مي گيرند و متقابلاً خودشان هم از همسرشان قدرداني مي كنند. در اين صورت رفتارهاي پاداش بخش دو طرفه افزايش مي يابند و احتمال موفقيت در زندگي زناشويي بطور اساسي بالا مي رود. مصالحه: زوج درماني رفتاري- ارتباطي بطور تجربي به زوج ها آموزش مي دهد تا اين اصل را ياد بگيرند كه«به منظور بدست آوردن انچه كه من مي خواهم، بايد چيزي را به همسرم بدهم». اين انديشه اساس حل تعارض و برنامه هاي پيشگيرانه حل مساله را تشكيل مي دهد. با داشتن اين توانايي، زوج ها مي توانند مهارت هايي را براي كاهش مشكلات بكار ببرند. ارتباطات: از همه عناصر مدل رفتاري- ارتباطي احتمال ارتباطات بيشترين كاركرد پيشگيرانه را دارد. مهارتهاي ارتباطي اثربخش اساس ايجاد و حفظ رابطه زناشويي رضايتبخش مي باشد. بنابراين آموزش ارتباطات بخش مهمي از برنامه هاي پيشگيري است. آموزش حل مساله: همچنانكه قبلاً اشاره شده است، تعارض چيزي است كه در رابطه صميمي و دراز مدت بوجود مي آيد. از طريق آموزش حل مساله، زوجها ميتوانند ابزار مناسبي براي حل اختلافات خودشان داشته باشند. بعلاوه وقتي كه فرايند حل مساله را ياد گرفتند ميتوانند آنرا در كل موقعيتهاي آسيبزا بكار ببرند. در اينجا نيز ارزش پيشگيري كننده حل مساله، كاملاً روشن است(قاسمزاده، 1378). 2-4- غني سازي روابط(مدل به کار گرفته شده در اين پژوهش) اين مدل چارچوب و شيوه اصلي به کار گرفته شده براي اين پژوهش بوده است که به شرح آن پرداخته ميشود. 2-4-1- تاريخچه غني سازي روابط ريشه هاي غني سازي روابط(R. E ) از اوايل1950 نشات ميگيرد. زماني که برنارد جورني در يک برنامهي رواندرماني کودکان به مشکلاتي با والدين برخورد کرده بود. او چنين مي پنداشت که اين برنامه مي تواند منجر به حسادت والدين نسبت به نقش درماني خاص درمانگر در ارتباط با کودک باشد، و يا عزت نفس والدين به خاطر احساس ايفاي نامناسب نقش والديني که باعث ميشود فرزندشان سردرگم شود، آسيب ببيند. به نظر مي رسيد که احتمالاً بتوان با هر دوي اين عوامل، از طريق به کمک گرفتن والدين به عنوان يار درمانگر يا نماينده(عامل) روان درماني مقابله نمود. تصور مي شود که اگر والدين آموزش ببينند که به شيوه اي درماني با بچه ها کار کنند، اين تغيير در سيستم خانواده ميتواند تا حدود زيادي تاثير روان درماني بر کودک را افزايش دهد. اين روند منجر به ايجاد کودک درماني شد، که هم اکنون خانواده درماني R. E يا خانواده درماني کودکان ناميده مي شود که طي آن والدين ياد ميگيرند که جلسات شبيه بازي درماني کودک محور راجرزي با کودکانشان برگزار کنند. سپس ياد بگيرند که اين مهارتها را در مواقع مناسب به زندگي روزمره انتقال داده و تعميم دهند. همچنين آنها مهارت هاي اصلاح رفتار را براي استفاده در خانه ياد مي گيرند. اين روش ها قابل کاربرد با يک خانواده و يا گروهي از خانوادهها مي باشد. اولين طرح پژوهشي سه ساله نشان داد که اين رويکرد اثر بخشي عالي دارد(جورني و سوکا،2004). پايه درمان R. E بر اساس آموزش مهارتها بود و اين گام عجيب و در عين حال خشنود کنندهاي به نظر ميرسيد که مراجعان درخواست ميکردند که برنامههايي براي تدريس مهارتها به زوجين و خانواده ها قبل از گرفتار شدن در مشکلات برگزار شود. اين برنامه ها تبديل به برنامههاي غني سازي و پيشگيري از مشکل شدند(گينزبرگ،2000). 2-4-2- پايه هاي نظري نظريهاي که پايهي رويکرد R. E بر آن قرار دارد ترکيب منحصر به فردي از چهار مکتب عمدهي روان درماني است: روان پويايي، رفتارگرايي، انسانگرايي و رويکرد بين فردي. بر اساس تجارب، تفسير و برداشت جورني از تحقيقات روانشناسي به ويژه در بخشي روان درماني و اصلاح رفتار، تجارب باليني و ميداني وي و مشاهدات بلند مدتش، عوامل و بخش هاي خاصي از هر مکتب انتخاب شده و بقيه کنار گذاشته شده است. آنچه باقي مانده در يک واحد با دورنماي نظري سيستم محور، بر پايه ي مهارتآموزي گرد آمده است. به صورت خيلي مختصر ميتوان مولفههايي را که دربرگيرنده R. E مي باشند بدين شرح توصيف نمود: از نظريهي روان پويايي مفاهيمي از اهميت ناهشيار و قدرت مکانيسم هاي دفاعي، همچنين مفاهيم ضرورت رشد روانشناختي از طريق رسيدن به شناخت و قدرت درماني تخليهي هيجاني يا تجربهي مجدد عواطف سرکوب شده يا پنهان شده را شامل مي شود. از نظريه آدلر، مفهوم رفتار انسان که با اصطلاحات جستجوي اهداف و قدرت تسلطجويي که بهتر قابل فهمند اقتباس شده است. اين حالت وقتي که فرد در جستجوي اهدافش است، فعال مي شود. از مکتب انسان گرايي، به ويژه نظريه ي راجرز، مفهوم مکانيسمهاي دفاعي(که از تحريف واقعيت ناشي ميشود) که در آغاز از طريق تهديد خودپندارهي شخص شروع ميشود، اقتباس شده است. همچنين مفهوم پذيرش دائم بيقيد و شرط، احترام و همدلي که بهترين راه براي ايجاد را بطهي مثبت و قوي و کاهش نيازهاي ديگران براي استفاده از مکانيسمهاي دفاعي است، از اين نظريه اقتباس شده است. بر اين اساس روش موثرتر براي کمک به ديگري اين است که اجازه بدهيم تا افکار و احساسات خود را صادقانه و صميمانه ابراز کند و به تخليهي هيجاني و شناخت دست يابد. از نظريه ي يادگيري همهي ابعاد آن -اجتماعي، شناختي و رفتاري- به ويژه مفاهيم مفيد و رفتاري بهبود زندگي، که قابل آموزش از روش سيستماتيک است، اخذ شده است. تصور ميشود که شرکت کنندگان در آموزش مهارتها عمدتاً بهبود مييابند و به سرعت به تغييرات اجتماعي مثبت و رو به رشد دست مييابند. روش هاي برگرفته از نظريهي يادگيري و روشهاي کاربردي در رفتاردرماني، نه تنها براي متخصصان که مهارتهاي R. E را تدريس ميکنند، بلکه براي شرکتکنندگاني که خودشان براي تغييرات مطلوب در خود و شريکشان کمک دريافت مي کنند، نيز مفيد است. از نظريهي بين فردي که توسط ساليوان(1947) ارائه شده و توسط لري(1957) گسترش يافته، اين مفهوم دريافت شده که افراد مهم اطراف ما چگونگي عملکرد مان را به ما مي آموزند. تمام افراد به صورت ناهشياري به روش خاصي(کليشه هاي رفتاري) براي پاسخ به ديگران عمل ميکنند که احساس ميکنند راحت است و کمتري ميزان اضطراب را به همراه دارد. بسياري از روشهاي عادي رفتار که اغلب آنهايي هستندکه از اوايل زندگي مورد استفاده بودندهاند و چنان ناهشيار و خودکار ظاهر ميشوند که لري به آنها واکنش ميگويد. هميشه ممکن است برخي پاسخ هاي نامطلوب نيز از ديگران کسب شود. نظريه ي R. E معتقد است که کسب دامنه ي وسيعي از رفتارهاي بين فردي، به منظور قرار گرفتن درحيطهي انتخابهاي هشيار، براي کفايت و بسندگي ضروري هستند. به همين منظور، R. E به شرکت کنندگان ميآموزد که بدانند که هرکنش و يا عدم کنش افراد ديگر فرصتي را براي تاثير هشيارانه بررفتار بعدي افراد فراهم ميآورد و بعداً اين پاسخ ها ادامه مييابد. بجز در روابط يک طرفه، و حتي در اين روابط نيز فرد بيتاثير نيست. هميشه ميتوان به شيوهاي رفتار نمود که پاسخ هايي که از ديگران دريافت ميشوند بيشتر پاسخهاي مطلوب باشند. درتمام حيطهي روابط بين فردي و بويژه روابط زناشويي و خانوادگي، هدف R. E اين است که به شرکت کنندگان بياموزد که چگونه هشيارانه چنين انتخاب هايي انجام دهند. نظريه ي بين فردي معتقد است که بهتر است شخصيت به عنوان الگوي داخلي تمايلات و واکنش هاي رفتاري بين فردي نگريسته شود. در نتيجه افزايش توانايي افراد براي انعطافپذيري و انتخاب آگاهانه، به منظور بدست آوردن اهداف فردي و اجتماعي مثبت، سريعترين و مطمئنترين راه افزايش سازگاري و رضايتمندي است. همچنين بهترين شيوه براي افزايش تاثير و سودمندي درمان است. از ديدگاه R. E ، درمان پيشگيري و غنيسازي در نگاه اول نقاط متفاوت يک پيوستار ديده ميشوند (سوکا،2005). اهداف پيشگيري، درمان و غني سازي( ارتقاء ) ميتواند کمک به فرد باشد تا در جهت مسير هاي سازنده حرکت کند. اينکه درمان باشد يا پيشگيري اغلب صرفاً يک کارکرد زباني و زماني است، براي مثال اگر به يک زوج در اوايل ازدواج مهارتها را نياموزيد ميتوان بعداً هنگام ضعيفشدن رابطه، يا ناتواني در حل تعارضات زناشويي اين کار را انجام داد. اگر در ابتدا اين کاررا انجام نشود، اين امکان هست که اشکال مختلفي از آسيب پديد آيد و آموزش الگوي جديد را سختتر و پيچيدهتر نمايد. دراين حالت درمان بيشتر از پيشگيري به کار مي رود، ولي اگر در ابتدا اين کار انجام شود ميتوان گفت، پيشگيري و غنيسازي صورت گرفته است(سيندر،2000). 2-4-3- شيوه هاي مداخله مهارتهاي ايجاد شده در R. E مهارتهايي هستند که براي کمک به ارضاي شديدترين تمايلات خانواده ها، و تقريباً در همهي فرهنگها کاربرد دارند. اين تمايلات شامل عشق، دلسوزي، تعلق، اعتماد، وفاداري، امنيت و لذت هستندکه در بين بقيه از اهميت بيشتري برخودارند. اگر هر شرکت کننده اين تمايلات رابراي همسرش و براي ساير اعضاي خانواده ارضا کند، به عنوان يک کارکرد رواني-اجتماعي اساسي که در روابط رمانتيک صورت گرفته، تلقي مي شود که با ايجاد يک جو مراقبتي پايدار، عشق و صميميت، عزت نفس و رشد رواني فردي هر يک از اعضا را تقويت مي کند. پاسخهاي دلسوزانه ميتواند عامل بسيار مهمي در ارتقاي امنيت و پايداري پيوند زناشويي، و ايجاد روابط صميمانهي سازنده و پايداري براي رشد شخصي باشد. به عبارتي از ديدگاه R. E آنچه در بلند مدت مهم است و در دورههاي R. E بدست ميآيد روابط زوجي سالم، توانايي حل مساله به روشي دو سونگر و منصفانه، توانايي حفظ جو مراقبتي در طول بحث و حل مساله، توانايي اتخاذ ديدگاه فرد ديگر، توانايي تعامل با ديگر شركت كنندگان، توانايي به وضوح ديدن خود و ديگري( بدون سوگيري)، توانايي مانع شدن يا كاهش دادن چرخه ها ي تعامل منفي-منفي و خشم، توانايي تغيير در الگو هاي رفتاري مورد انتظار فرد، كمك به فرد جهت رسيدن به تغييرات مطلوب مورد انتظار خودش و كمك به شريك خود تا تغييراتي را كه ميخواهد انجام دهد. اينها هم تغييراتي هستند كه از طريق تسلط بر مهارتهاي برنامه R.E ايجاد مي شوند. ساير جوانب ايجاد و تداوم روابط در نظر گرفتن تصوير كامل هنگام بحث بر سر يك تعارض يا مشكل را شامل ميشود. در اين شرايط جنبهي ناقص وخيلي رايج، از قلم انداختن افكار و احساسات مثبت در مورد طرف مقابل است. با ايجاد پنداشت مثبت، افكار و احساسات منفي زير افكار و احساسات مثبت پوشانده ميشود و رابطهاي دوستانه ايجاد ميشود. در يك رابطهي دوستانه انگيزه براي تغييرخيلي افزايش مييابد(گينزبرگ، 2000). يك اصلي اساسي كه موجب تغيير ساختاري در رفتار و ارتباط مي شود اين است كه احساسها و عواطف مهم صادقانه ابراز شوند، به طوري كه عزت نفس طرف مقابل تهديد نشود. بدين سان فرد ياد ميگيرد كه خود را به روش دلسوزآنهاي ابراز كند. اين حالت نوعي از ابرازگري است كه طي آن توانايي فرد براي فهم و پذيرش افكار و احساس گوينده بهبود مي يابد و تفاهم دلسوزانهتر و پذيرش بالاتري را به گوينده انتقال مي دهد، و اين هم به نوبه ي خود گوينده را راحتتر ميكند تا به صورت باز و صادقانه و دلسوزانه خودش را ابراز كند. در حقيقت صداقت و دلسوزي دو ارزشي هستند كه از طريق R. E ارتقا يافته و تقويت ميشوند. كاربرد صحيح اينها در روابط بين فردي، فرد را به ارتقاي ارزش سوم يعني منصفانه بودن هدايت مي كند. در برنامه ها و درمان هاي R. E زوجها 9 مهارت به هم پيوسته را ياد مي گيرند كه کيفيت روابط را افزايش ميدهد. استفاده از اين مهارتها تعاملات را به احترام، فهم، همكاري و مراقبت دو طرفهي بيشتري هدايت ميكند. در ادامه تعريف كوتاهي از هر مهارت ارائه ميشود. به دليل كمبود جا در اين بخش به شرح رهنمودهاي خاصي كه براي هر مهارت تعريف شده است و به شركت كنندگان آموخته مي شود ميپردازيم، اين مهارت ها در حكم قواعد بازي هستند. زماني كه قواعد پيگيري و دنبال شوند، رفتار ماهرانه ايجاد ميشود. مهارت ابرازگري شركتكنندگان را قادر به فهم بهتر منابع استرس، نيازها و تمايلاتشان ميسازد و به طريقي كه كمترين احتمال ايجاد و اكنش هاي دفاعي، اضطراب، خصومت و تعارض وجود داشته باشد و بيشترين احتمال فراخواني فهم همدلانه، همكاري و حمايت وجود داشته باشد، قادر به ابراز گري در مقابل ديگران مي شوند. مهارتهاي تخصصي، افراد را در فرايند حل تعارض و حل مساله به صورت سريع و موفقيتآميز و با اضطراب كمتر، ياري ميكند. مهارت همدلانه، مشاركت كنندگان را براي فهم دلسوزانهي بيشتر از نيازهاي مراجعان در زمينههاي نيازهاي هيجاني، روانشناختي و نيازهاي بينفردي و تمايلات ديگران و فراخواني رفتارهاي باز، صادقانه، قابل احترام و اعتماد، مشترك، رفتارهاي هم حسي، نظارتي و صميمي با ديگران با سرعت و ميزان بيشتر آماده مي سازد. مهارت بحث و مذاكره به زوج ها براي حفظ فضاي هيجاني( عاطفي) مثبت آموخته ميشود، تا زماني كه از موضوعات مشكل بحث ميشود، از اين طريق از افزايش خشم جلوگيري شود. زيرا براي فهم احساسات عميق و ريشهي موضوعات لازم است كه موضوعات مشكل به صورت جامع تر و موفقيتآميزتر حل شود(سوکا، 2005). مهارت تسهيلكننده(آماده سازي) شركتكنندهها را در خروج از مارپيچ ارتباط منفي- منفي توانمند ميكند و آنها را قادر به استفاده از مهارتهايR. E ميكند. مهارت حل مساله يا تعارض شركت كننده را در ايجاد راه حل هاي خلاقانه براي مسايل قادر ميسازد. يعني راه حلهايي كه بيشترين ميزان ارضاي نيازهاي دو طرفه را دربر داشته باشند و عملي و قابل تداوم باشند. مهارت تغيير خود شركتكنندهها را قادر ميسازد رفتارهاي نامطلوب خود را بر طرف كرده يا كاهش دهند و يا رفتار هاي مطلوب را افزايش دهند تا اينكه بتوانند در رسيدن به آنچه كه شريكشان مي خواهد و يا رسيدن به چيزي كه براي خودشان تعيين كرده اند، به توافق برسند. از طريق مهارت كمك به تغيير ديگران شركت كنندگان ميتوانند به ديگران براي تغيير نگرشها و احساسات و رفتارهايشان كمك كنند، تا اهداف و توافقات فردي و بين فردي خودشان را محقق سازند. مهارت نگهداري يا تدوام شركتكنندگان را براي حفظ سطوح بالاي مهارتها در طول زمان آماده ميسازد. ما معتقديم كه عامل عمده ي اين تلقي ، روشي است كه شركت كنندگان به اظهار ات خود ابراز گرانه ي شريك خود فكر مي كنند و پاسخ مي دهند(جورني و سوکا، 2004). center698500 شكل(8-2) نشان مي دهد كه چگونه 9 مهارت R. E مي توانند براي ارتقاي روابط زوج ها به كار روند و در صورتي كه بدرستي آموخته شده و در موقعيت هاي مختلف در طول زمان به كار روند به خوبي مي توانند سلامت جسمي و رواني مورد انتظار را ايجاد كنند. شكل(2-8) نشان مي دهد كه R. E سعي دارد تغييرات مثبت و يا در عواطف ، شخصيت و رفتار ايجاد كند كه همگي با همديگر تغييراتي را در يك مدل پيوسته ي منسجم نشان دهند. شكل اين روند را با ترسيم موارد ذيل نشان مي دهد. در صحبت هاي منزل، همچنان كه زوجين بر روي موضوعي براي ارتقاي روابطشان، يا حل مسالهاي كار ميكنند، مهارت همدلي، دلسوزي و ارتباط، اعتماد، صداقت و احترام بين آنها را افزايش مي دهد. مهارت ابرازگري تخليهي هيجاني و ابراز عواطف مثبت را افزايش مي دهد. مهارت بحث و مذاكره به زوجين اجازه مي دهد كه بر تمركز خود ادامه داده و به ريشهي مشكل دست يابند، حتي زماني كه بحث آنها انواع تعارضات سخت و رنجآور و اضطرابزا را به دنبال دارد. در حالت كلي شريكها به همديگر كمك ميكنند تا به استفاده از مهارت به صورت توافقي و مشترک ادامه دهند. تمام اين عوامل و به ويژه همدلي و تخليهي عاطفي ساختارمند و توانايي درك شريك در زمينه ي دوست داشتن(كه در ميان چيزهاي ديگر پوشانده ميشوند) تمايلي براي كمك به شريك براي برآوردهكردن نيازهايش ايجاد ميكند. بعضي اوقات خود حرف زدن تمام آن چيزي است كه براي حل تعارض يا مسئله نياز است، زيرا حل مسئله چيزي نيست كه نياز به ايجاد الگو هاي جديد براي هر كدام يا هر دوي شركت كنندگان داشته باشد. وقتي الگوي رفتاري جديدي نياز باشد، مهارت حل مسئله يا حل تعارض به زوجين كمك ميكند تا به توافق صريحي برسند كه حتي المقدور تمام نيازهاي آنان را برآورده كند و اغلب در مورد اينكه چه چيزي و چه زماني و چگونه انجام شود توافق صورت ميگيرد. در چنين مواردي توافق بيشتر منجر به گسترش موثر مهارتهاي خود تغييري و مهارت هاي كمك به تغيير ديگران براي رسيدن به تغييرات حقيقي و پايدار در زندگي ميشود. در صورت تمايل، هر كدام از افراد ميتوانند رفتارهاي جديدي را با ساير افراد و در موقعيت هاي ديگر از طريق مهارت تعميم گسترش دهند. اين انتقال و تعميم في نفسه براي كاربرد مهارتهاي R. E در زندگي روزمره به كار مي رود. در نتيجه هماهنگي، صميميت و رضايت ارتباطي بالاتري ايجاد ميشود. به علاوه مشاركتكنندگان از طريق انتقال و تعميم مي توانند با حفظ تغييرات مثبت، ساير روابط مهم خود را نيز ارتقاء بخشند. اين بدين دليل است كه آنها يادگرفتهاند كه چگونه از اين مهارتها به صورت يك طرفه استفاده كنند، حتي زماني كه شريكشان با اين مهارتها آشنا نيست. به اين ترتيب آنها ياد ميگيرندكه چگونه روشي را كه ديگران با آنها برخورد ميكنند، تغيير دهند و منابع عمدهي استرس را حل كنند. شركت در اين مهارتها تغييرات شخصيتي عمدهاي ايجاد ميكند و در كل مي تواند در ارتقاي سلامت رواني و جسمي مفيد باشد(جورني و کاودو،1999). در نهايت بايد به اين نكته توجه داشت كه آر،اي شامل مهارتهايي است كه از طريق اصلاح رفتار هدايت مي شوند و مهارت هايي را بدان مي افزايند تا شركتكنندگان بهتر بتوانند به خودشان و به ديگران در تغيير رفتار كمك نمايند. بنابراين مهارت هاي R. E در زمينهي رفتارهايي مثل سيگاركشيدن يا مصرف مواد و الكل، نيز كاملاً كاربردي است (سوکا،2005). 2-4-4- تركيب و چارت زماني برنامه هاي R. E برنامههاي غنيسازي، پيشگيري از مسئله و درمان R. E مي تواند با افراد، يك زوج، يا يك خانواده و يا با گروهي از افراد و زوج ها و خانواده ها استفاده شود. قالب و چارت زماني انعطافناپذي وجود ندارد. برنامه هاي غنيسازي و پيشگيري از مشكل مي توانند به دو بخش يك روزه تقسيم شوند كه در روز اول مهارت هاي اصلي و محوري و روز دوم براي مهارتهاي پيشرفته ميباشد و يا در دو روز متوالي مثل تعطيلات آخر هفته انجام شود. همچنين در يك سري نشستهاي هفتگي نيز قابل اجرا ميباشد. اين نشست ها دو ساعت در هفته و به مدت 10 الي 15 هفته طول ميكشد. موارد ديگر اشكال زماني شكل نيم روزي است كه از 1 الي 4 هفته به طول مي انجامد. اگر چه قالب هاي يك روزهي بلند مدت براي بسياري از زوجها راحتتر است، ولي براي يك برنامه اهميت زيادي دارد كه در طول چند هفته تداوم يابد. در اين حالت فرصت بيشتري براي بررسي مهارت ها در خانه وجود دارد. و مهمتر اينكه به زوجين اين امكان را مي دهد كه فرصت بيشتري داشته باشند تا اين مهارت ها را براي حل مسئله و گسترش مهارتها در خانه به كار برند. به علاوه نتيجهي مستقيم مفيدي كه بدست ميآيد اين است كه فضايي خارج از جلسات فراهم ميكند و همچنين فرصتي براي استفادهي بيشتر از فرصتها و شکلهاي ديگر کاربرد مهارتهاي آموخته شده، فراهم ميكند. مثلاً تكاليف منزل به دليل اين كه در زندگي روزمره به كار ميروند امكان بازبيني، نظارت و ارزشيابي فراهم ميآورند(سوکا، 2005). 2-4-5- قالبهاي زماني جلسات R. E جلسات درماني R. E داراي اشكال ذيل مي باشد: ماراتون (1 تا 2 روز متوالي در هفته). ميني ماراتون(3 تا 4 ساعت)، جلسات هفتگي( معمولاً 1 ساعت)، تك جلسه( 50 دقيقه). جلسات ماراتون و ميني ماراتون به ويژه براي مراجعان حرفهاي مفيد است(كه ممكن است 2 روز تحت مراقبت بودن را نتيجه بخشتر و مفيدتر از كمتر 2 روز بدانند). براي مراجعيني كه از خارج شهر ميآيند و مراجعيني كه مسافت زيادي را طي ميكنند، و نيز حل بحرآنها و تصميمگيري در مورد چگونگي آشتي دادن بسيار خوب ميباشد. درمان R. E از طريق تلفن نيز قابل اجرا است (سوکا،2005). 2-4-6- سبك هاي درمان R. E: روش حل بحران زماني به كار مي رود كه بحراني وجود دارد كه بايد در عرض 5-1 ساعت حل شود. به خاطر اينكه زمان محدودي براي درمان وجود دارد، و يا به دليل اينكه مشكل بايد قبل از تاريخ خاصي كه تعيين شده است حل شود، يا به دليل نيازهاي يك يا چند تن از اعضاي خانواده اين روش براي حل يك تعارض، بسته به مهلت تعيين شده در يك تا 5 ساعت طراحي شده است، كه ميتواند به شکل جلسات ماراتن يك يا دو هفتهاي، يك روزه يا نيم روزه باشد. درمانگر نقش مراجع را در طولاني مدت در نظر مي گيرد و از روش هاي درماني خاص R. E استفاده مينمايد كه شدن (يا تبديل شدن) و شستشو دادن ناميده ميشوند و در بخشهاي بعدي توضيح داده ميشوند. اين درست است كه شروع مراجعان به كار روي مشكلات جدي خود بسيار سريعتر از زماني است كه منتظر بمانند تا اينكه كاملاً مسلط بر مهارتهاي هستهاي و محوري R. E شوند و باعث صرفهجويي در وقت مي شود ولي اين خطر را ايجاد مي كند كه مراجعان نتوانند به صورت كامل و مطمئن مثل روش زمانبندي شده مهارتها را ياد بگيرند. در سبك زمانبندي شده بر اساس اطلاعات بدست آمده در زمان پذيرش، از چگونگي مدت زماني كه صرف مراجعان براي حل مساله اصلي آنها مي شود و آنها مي توانند از مهارت ها در زندگي روزمره خود استفاده كنند برآوردي صورت ميگيرد. سعي براين است كه از آنها تعهدي براي يك بازهي زماني مشخص گرفته شود. معمولاً اين زمان بين 20-10 ساعت است، اما اين زمان مي تواند طولانيتر شود، بويژه اگر مشكلات با هم تركيب شده باشد( مثلاً احتمال نياز به تخليهي هيجاني گسترده به خاطر آسيبهاي زندگي، يك پيشامد با عواقب نامعلوم، ترك مكان قبلي و جابجاشدن، سوء استفاده از مواد و الكل). زوج ميداند كه اين براورد با اين فرض ايجاد شده كه آنها خارج از جلسهي درمان بر روي يادگيري مهارتهاي R. E كار كنند و هنگامي كه بر اين مهارتها تسلط يافتند، مسائل و تعارضهايشان را حل نمايند. در رابطه با پذيرش اين روشها انعطاف وجود دارد. براي مثال شخصي ممكن است با روش زمانبندي شده شروع كند و به دلايل مختلف تصميم بگيرد به روش حل بحران بپردازد و از اين فرمت استفاده کند يا فردي ممكن است بعد از حل بحران اوليه، به روش زمانبندي شده بپردازد(جورني و کاودو، 1999، جورني و سوکا،2004) . 2-4-7- روش هاي مداخله يكي از نشانههاي مهم براي فهم فرايند R. E اين است كه زماني كه مهارتهاي پايه آموخته ميشوند و كار در مراحل اوليه است، هرگز به مراجعان اجازهي برخورد ناشيانه و بدون تجربه با مسائل داده نميشوند. وقتي يكي يا هر دو نتواند ماهرانه برخورد كند درمانگر به عنوان مربي مهارتها، از روشهاي رفع ايراد، سرمشق دهي، شدن و شستشو دادن استفاده ميكند( اين مهارت ها در بخش هاي بعدي توضيح داده ميشوند). همچنين مهم است كه دانسته شود كه بعد از آموختن مهارتهاي پايه تعاملات تقريباً مخصوص بين شريكها ميباشد. مهارت بحث و مذاكره تضمين ميكند كه هر دو شريك زماني كه خود را ابراز ميكنند، همدلي دريافت مينمايد. اين هم به نوبهي خود باعث ميشود كه در تمام مدت صحبت، هر كدام از شريكها در مقابل ديگري يكي از دو سبك رفتاري را كه قابل ادغام در همديگر نيست، بكار برد. يعني اين كه يا از روش همدلي يا از روش ابرازگري استفاده ميكنند طوري که زماني كه يكي ابرازگر است، ديگري پاسخ همدلانه ميدهد و برعکس. رهنمودهاي بحث و مذاكره به آنها نشان مي دهد كه چگونه به روش سازنده و هماهنگ از يك حالت به حالتيي ديگر بروند، طوري كه همزمان به نيازهاي عاطفيشان هم پرداخته شود. وقتي به شركتكنندگان يك مهارت R. E آموخته ميشود، عموم مراحل زير در قالبهايي به كار برده ميشود كه بيش از يك روز ياآخر هفته طول مي كشد: 1- ارائه دليلي عقلاني براي يك مهارت و اينكه چگونه مي تواند براي رسيدن به اهداف ارتباطي كمك كند. 2- ارائه ي تكاليف خواندن براي مطالعه ي مهارت هاي پايه R. E شامل: الف)راهنماي برنامهي غني سازي روابط( جورني ، 1991)، يا راهنماي كمكي غنيسازي روابط(جورني، 1991)؛ ب) برنامهي شنيداري غنيسازي روابط( جورني ، 1994) و ج ) نوارهاي سمعي غني سازي روابط( جورني و اگلسنگ، 1981). 3- استفاده از نوارهاي ويديويي يا نقش بازيكردن زنده در جلسه براي نشان دادن مهارت طراحي و پاسخ دادن به سوالاتي در مورد قسمتهاي مختلف مهارت نظارت بر زوجين در تمرين مهارت، با کار بر روي موضوع خاصي كه براي زوج اهميت دارد. ارائهي تكاليف منزل براي تمرين هر مهارت، که کاربرد غني سازي روابط را در خانه نشان ميدهد به تدريج ارائه ي تكليف منزل براي تمرين مهارت ها در خانه سختتر از زماني مي شود كه عنوان ، موضوعات و طرح هاي غني سازي و مسائل و تعارضات واقعي وجود دارد. تكميل پرسشنامه روابط، چك ليست ها و گزارش هاي كوتاه و نوارهاي صوتي كه افراد از جلسات حل مسئله و تعارض در خانه تهيه ميكنند. نظارت بر پيشرفت كامل و تاثير گذاري كامل مهارتها با استفاده از آنچه در بالا آمد. چنانكه شركت كنندگان كاملاً در كاربرد مهارت ماهر شدند، ممكن است نظارت روز مره بر نوارهاي صوتي كنار گذاشته شود، ولي گزارش تمرينات و ساير تكاليف ادامه مي يابد(گينزبرگ، 2000). 2-4-8- توالي موضوع در R. E معمولاً در برنامه هاي پيشگيري و غني سازي R. E ، شركت كنندگان ابتدا به بحث در مورد موضوعاتي هدايت مي شوندکه حالتهاي دفاعي را تحريک نکند و نگراني و اضطراب در شريک ايجاد نکند، از قبيل تجارب فراموش نشدني عالي يا روابط دوران کودکي ويا افکار و احساسات مثبت در مورد شريکشان و پيشنهادهايي براي غنيسازي ابعاد مختلف رابطه زناشويي (ايدههاي براي ارتقاي روابطي که فکر ميکنند همسرشان ميپسندد، مثل صرف وقت بيشتر براي فعاليتهاي لذتبخش). سپس قبل از پرداختن به مسائل جدي، در مورد موضوعات عاديتر صحبت کنند. در اين روش، که واقعاً مفيد است، از موضوعات مشکل بحث نميشود تا زماني که شريک به اندازهي کافي تمرين کرده و بر مهارتها مسلط شود و نحوهي اجراي آنها برايش عادي شده باشد(گريفين و جورني،2001). 2-4-9- نقش رهبر در جلسات R. E در گروه R. E در صورت امکان 5 عضو يا بيشتر عضويت دارند که رهبر به ازاي هر3 تا 5 زوج، با يک دستيار مربي کار ميکند. اين دستياران مربي اغلب يا خودشان درمانگرند، يا درمانگران تحت تعليم هستند و يا ميتوانند داوطلب با تجربه قبلي نيز باشند. رهبر ابتدا تکاليف منزل را مرور و نظارت ميکند. در تاريخي که شرکت کنندگان تعيين ميکنند، ميزان تحقق تغييرات رفتاري را ارزيابي ميکند و بازبيني لازم را انجام مي دهد. هر کدام از زوجين تمام احساسات خوبي را که با تغيير در رفتار شريکشان تاکنون ايجاد کرده اند بيان مي کنند. در صورت لزوم رهبر بر تجديد نظرهاي لازم در طرح کار نظارت مينمايد(جورني و سوکا،2004). 2-4-10- پاسخ يا واکنش هاي خاص رهبر يا درمانگر اين بخش به پاسخ هاي مختلفي مي پردازد که رهبر يا درمانگر در R. E به کار مي برد و اساساً منحصر به R. E است. 2-4-10-1- شدن(تبديل شدن) در شدن بيش از آنکه مراجع با گفتگو آماده شود و يا مثل سرمشق دهي صورت گيرد يا پيشنهادي ارائه شود که متناسب با مراجع باشد و او را برانگيزد، درمانگر بيشتر نقاب و شخصيت مراجع A را گرفته و با شريک «الف» يعني «ب» صحبت مي کند، چنانکه گويي درمانگر به «الف» تبديل شده باشد. شدن(تبديل شدن) در موقعيتهاي بحراني بکار ميرود که يک مشکل بايد فوراً مطرح و حل شود، ولي هنوز زوج مهارتهاي درست انجام دادن آن را ندارد، و در موقعيتهايي که مراجع شديداً براي صحبت کردن هيجانزده مي شود، يا زماني كه احساسات و پويايي هاي زيربنايي درگيرند كه براي شكلدهي و برانگيختن بسيار پيچيده هستند(معمولاً براي نوجوانان غيرقابل كنترل كه شديداً در مقابل حرفزدن مقاومت ميكنند روش بسيار موثر و مفيدي است). اينجا نمونه اي از (شدن) ذكر ميگردد: كادن زني است كه گرچه گريه ميكند اما به نظر ميرسد مطالبي براي گفتن وجود دارد كه او نمي تواند فاش كند. درمانگر معتقد است كه شدن مناسبتر از مشكل گشايي است. درمانگر ميتواند بگويد كادن اگر موافقي من مي خواهم به جاي تو بادني صحبت كنم. كادن سرش را به نشانه ي تاييد تكان مي دهد. درمانگر خطاب به همسر كادن يعني دني مي گويد : دني من دوستت دارم، بيشتر از هر كس ديگري دوستت دارم. و درمانگر به نشانه ي پرسش رو به كادن برميگرداند و كادن مجدد سرش را به نشانهي تاييد تكان ميدهد. درمانگر رو به شوهر ادامه مي دهد: وقتي تو الكل مينوشي و تحريك ميشوي من تا سر حد مرگ ميترسم، وقتي تو دير به خانه ميآيي من خيال مي كنم كه تو در بيمارستان هستي. رو به كادن برگشته مي گويد(درست مي روم كادن)؟ كادن با گريهي بلندتر پاسخ ميدهد(بلي ) و حتي احتمال ميدهم مرده باشي. شدن(تبديل شدن) ميتواند در چند جمله و يا در صورت لزوم در تمام جلسات صورت گيرد(سيندر، 1996؛ به نقل از سيندر ، 2000). 2-4-10-2- مشكل گشايي مشكل گشايي زماني به كار مي رود كه موقعيت ناراحت کنندهاي وجود داشته باشد. در مشكلگشايي، رهبر يا درمانگر مهارتهاي R. E را مستقيماً و شخصاً با شركت كنندگان بكار ميگيرد. براي مثال زماني كه يك شركت كننده نتواند به استفاده از مهارتها ادامه دهد، منجر به احساسات شديد ميشود و همسرش به اندازه ي كافي براي مداخله و تغيير موقعيت مهارت ندارد. در اين حالت درمانگر با تمام توان به شركتكننده پاسخ ميدهد، تا اينكه احساسات شركت كنندهها به اندازهي كافي ابرازگشته و آزاد شود و بتوانند خودشان به استفاده از مهارت ها ادامه دهند. مورد ديگر مي تواند اين باشد كه شركت كننده تمايلي به ادامه ي فرايند R. E نداشته باشد. در اين صورت رهبر به صحبتهاي شركتكننده گوش ميدهد و پاسخ هاي همدلانه ميدهد تا زماني که روشن شود كه شركت كننده ميخواهد ديدگاه رهبر را گوش كند. در اين هنگام رهبر از مهارت ابرازگري براي انتقال ديدگاهش در مورد مسئله استفاده مي كند و سپس مجدداً به شنيدن و همدلي با مراجع ميپردازد. اين مكالمه تا زماني بدين روش ادامه مي يابد كه تعارض حل شده و رضايت هر دو طرف جلب شود(سوکا، 2005). 2-4-10-3- شستشو دادن شستشو دادن روش پيچيده اي است كه زماني كه اطلاعات دريافتي پاسخ هاي همدلانه به هر دو زوج نشان داد كه هر دو بي مهارت هستند درمانگر با هر دو مستمر اً از«شدن» استفاده مي كند. در جايي كه درمانگر با فرد «الف» صحبت مي كند و مخاطب فرد «ب» قرار ميگيرد. در اين حالت درمانگر به عنوان شريك «الف» يعني «ب» در نظر گرفته شده و مخاطب قرار مي گيرد و برعكس . اين بسيار متفاوت از ساير روشهاي R. E است و براي حل سريع مسائل مشكلات عاطفي شديد در زمان كوتاه به كار ميرود و روش اصلي حل مسئله وحل بحران، از طريق R. E ميباشد(سيندر، 1996؛ به نقل از سيندر ، 2000). 2-4-11- جمعيت مناسب R. E به صورت موفقيت آميزي براي جمعيتهاي گوناگون به کار رفته است. براي زوجين نامزد مفيد بوده است(گنيزبرگ و اگلسنگ،1977؛ به نقل از برگر و کاودو، 1999). براي يک زوج يا يک گروه زوج درماني در مرکز بهداشت اجتماعي(راس، باکر و جورني، 1985)، براي شرکتکنندگاني با مسائل مختلف مثل بيماران روانپزشکي و خانواده هايشان( واگلسنگ، جورني و جورني، 1983، زيسنر و فالک،1993)، مراکز اسکان توانابخشي و اجتماعي(اکوردينو و جورني، 1994؛ اکوردينو و هربرت،1997) و براي الکيها(متر و مک اليستر و جورني، 1984؛ والدو و جورني، 1983)، درمان افسردگي(گينزبرگ،1981، به نقل از جورني و کاودو،1999)، براي مراجعين مرزي(والدو و هارمن، 1993)، براي مراجعين خودشيفته(سيندر،1994)، براي بزهکاران شديداً مختل(ولش، 1982؛ به نقل از جورني و کاودو،1999)، و در زمينهي توانبخشي معتادان(کاديگن،1980) نيز اثربخش بوده است. تجارب نشان داده که R. E براي زوج هاي آفريقايي، آمريکايي رويکرد موثري بوده است و به عنوان درمان موثر و حساس به فرهنگ براي اين فرهنگ معرفي شده است(موري، 1997). همچنين R. E به عنوان پايه اي براي بسته هاي طراحي شده براي مشاورههاي زوجي بين فرهنگي مورد استفاده قرار گرفته است (ابراهيم و اسکرودر،1990). همچنين در پذيرش و توجه به حساسيتهاي جنسيتي نيز فوق العاده به نظر ميرسد(سيندر، 1992). روشها و مهارتهاي R. E به صورت موثري براي آموزش و تربيت افراد غير متخصص نيز به کار رفته است (اوري، 1978؛ کاديگن،1980). برنامههاي پيشگيري از مشکل و غنيسازي و درمان R. E با خانواده هاي داراي فرزندان پيش نوجواني و نوجوان قابل اجرا ميباشند. يک فرمت نيز براي خانواده درماني افرادي که ساير اعضاي خانواده آنها متمايل به شرکت در درمان نيستند، ايجاد شده است. اين شکل خانواده درماني R. E يک بعدي ناميده مي شود. اين روش مي تواند به وسيله ي يک نفر به کار رود. در اين موارد، در اين موارد افراد نماينده و عامل درماني هستند و سيستم خانواده را تغيير ميدهند و سازگاري و رفتار اعضاي خانواده را ماند خود مينمايند. دراين حالت تاکيد زياد بر تمارين و رفتارهاي نقش بازي کردن، مي تواند باعث تغييرات سيستمي و روانشناسي در خانواده گردد. اين شيوه براي افرادي که مايل به بهبود توناييهايشان براي ايجاد و حفظ روابط عاشقانه هستند، نيز به کار رود. همچنين نوعي درمان وجود دارد که درگير خانواده نميشوند که درمان فردي(يا شخصي)R. E ناميده ميشود (گريفين وجورني، 2001). اين روش متمرکز بر مسائلي است که در آن اعضاي خانواده درگير نيستند. براي بيشتر روشن شدن موضوع مي توان گفت كه R. E درماني مي تواند با شيوه هاي مختلفي با خانواده درگير شود. به عنوان شريك يا همسر مراجعان، نماينده يا عوامل روان درمانگر براي مراجع، به عنوان ابزاري براي ايجاد تغييرات در ساير اعضاي خانواده و نظام خانوادگي. R. E درماني فردي، درگير اين روشها نميشود. مهارتهاي بين فردي همواره نقش مهمي را هم در داخل جلسات و هم در خارج ايفا ميكنند. گرچه رفتارهاي ساير افراد نسبت به مراجع نيز ميتواند از طريق تلاش هاي مراجع تغيير كند، ولي هدف اصلي خود تغييري است. برنامه هاي R. E از انواع درمانهايي هستند كه براي جامعه ستيزها و افرادي كه دروغگويي جزء سبك زندگي آنها است كاربرد ندارد، البته ا نكار جزء اين ها تلقي نميشود(جورني و سيندر، 1977). 2-5- پيشينه پژوهش پيشينه پژوهشي در دو بخش «پيشينه پژوهش در ايران» و «پيشينه پژوهش در خارج» ذکر ميگردد. 2-5-1- پيشينه پژوهش در ايران نظري(1383)، در پژوهشي به بررسي و مقايسه اثربخشي برنامه غنيسازي ارتباط و مشاوره راهحل محور بر رضايت زناشويي زوجين هر دو شاغل پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 34 زوج صورت گرفت، نشان داد که هر دو رويکرد تاثير معنيداري بر افزايش ابعاد مختلف سازگاري داشتهاند، ولي غنيسازي روابط بر ابعاد پرخاشگري، زمان باهم بودن و مسائل مالي اثربخشي بيشتري را نشان داده است(مجذور اتا بالاتر بود). اولياء(1385)، در پژوهشي به بررسي اثربخشي غني سازي بر افزايش صميميت زوجين پرداختند. نتايج اين پژوهش که در 7 جلسه دو ساعته و بر روي 30 زوج صورت گرفت، نشان داد که غني سازي باعث افزايش صميميت در ابعاد عاطفي، عقلاني، روانشناختي، مذهبي، جنسي، ارتباطي، فيزيکي، اجتماعي-تفريحي و صميميت کلي شده است. در پژوهش شاهسياه(1387)، تاثير آموزش جنسي بر کيفيت روابط زناشويي مورد بررسي قرار گرفت. نتايج اين پژوهش که بر روي 30 زوج صورت گرفته است نشان داد كه آموزش جنسي بر بهبود نمره كل كيفيت زناشويي زوجين و تمام ابعاد آن شامل بعد رضايت زناشويي، بعد رضايت جنسي، بعد تعارض زناشويي و بعد صميميت جنسي موثر است، ولي در بعد تعهد زناشويي و بعد سازگاري زناشويي موثر نبوده است. پژوهش عيسينژاد، احمدي و اعتمادي(1387)، با هدف بررسي رابطه بهزيستي ذهني و کيفيت روابط زناشويي صورت گرفت. نتايج تحليل رگرسيون چندمتغيره نشان داد که شادماني ذهني و عواطف مثبت بر کيفيت روابط زناشويي تاثير مثبت دارند. همچنين عواطف منفي تاثير منفي بر کيفيت روابط زناشويي دارند. پژوهش عيسينژاد، شماعي، بطلاني و ديگران(1387) به مدل سازي رابطه ساختاري سلامت اجتماعي و کيفيت روابط زناشويي پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 212 نفر(متاهل) صورت گرفت نشان داد که انسجام اجتماعي، انطباق اجتماعي، مسئوليتپذيري اجتماعي، مشارکت اجتماعي و شکوفايي اجتماعي، بخش زيادي از نمرات کيفيت روابط زناشويي را تبيين ميکنند و متغيرهاي مهمي در پيشبيني کيفيت روابط زناشويي هستند و با هم ارتباط مثبت دارند. پژوهش عيسينژاد، احمدي، اعتمادي وديگران(1387)، به مدل سازي رابطه ساختاري مولفههاي هوش هيجاني بر اساس مدل پترايدز، فردريکسون و فارنهام(2004) با کيفيت ازدواج پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 286 نفر(متاهل) صورت گرفت نشان داد که بين مولفههاي هوش هيجاني و کيفيت روابط زناشوي رابطه مثبت وجود دارد و مولفههاي درک عواطف خود و ديگران، مهارتهاي اجتماعي، کنترل عواطف و خوشبيني به ترتيب کيفيت روابط زناشويي را به بيشترين ميزان ممکن پيشبيني ميکنند. در پژوهش شيباني تذرجي(1386) با عنوان «بررسي رابطه بين بهزيستي ذهن و کيفيت زندگي زناشويي در زنان و مردان شهر سيرجان» نتايج نشان داد که همبستگي معني داري بين بهزيستي ذهني مردان و زنان و کيفيت زندگي زناشويي وجود دارد. اين تحقيق بر روي 50 زن و 50 مرد بررسي شد. در پژوهش اسدي صادقي(1385) با عنوان «مقايسه کيفيت زندگي زنان متاهل شاغل و خانه دار شهرستان زابل» به نتايج نشان داد که اشتغال به تنهايي سبب ارتقاء کيفيت زندگي در زنان نمي شود. تاثيرات منفي اشتغال به سلامت رواني زنان خصوصاً زنان با مشاغل سطح پايين انکار ناپذير است. منادي(1380) در پژوهشي به بررسي رابطه موقعيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خانواده با کيفيت رابطه زناشويي پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 400 زن داراي همسر صورت گرفت، نشان داد که بين موقيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي با کيفيت روابط زناشويي رابطه وجود دارد. همچنين يافتهها نشان داد که موقعيت فرهنگي ارتباط بيشتري با کيفيت رابطه زناشويي دارد. 2-5-2- پيشينه پژوهش در خارج از کشور کارسون، کارسون، گيل و باکوم(2004) به بررسي اثربخشي غنيسازي روابط بر ابعاد روابط زناشويي پرداختهاند. نتايج پژوهش نشان داد که غني سازي روابط باعث افزايش رضاتمندي زناشويي، استقلال، صميميت و پذيرش در بين زوجين شده است. همچنين نتايج پيگيري پس از 3 ماه نشان داد که مداخله اثربخشي خود را همچنان حفظ کرده است. شرکتکنندگان اظهار کردند که نسبت به قبل از دوره، سازگاري بيشتري دارند و راحتتر با همديگر ارتباط برقرار ميکنند. موري، رز، بليويا، هولمز و ديگران (2002) اثربخشي غني سازي روابط را بر بهبود عزت نفس و ابعاد ارتباط زوجين بررسي نمودهاند. يافتههاي پژوهش نشان داد که غني سازي روابط عزت نفس زوجين را افزايش داده است. همچنين صميميت، تعهد وسازگاري زوجين افزايش يافت. بروکس، جورني و مازا (2001) زوج درماني گروهي به شکل غني سازي روابط را بر روي 22 زوج اجرا کردند. نتايج نشان داد که اين دوره باعث افزايش صميميت، تعهد، اعتماد و سازگاري زناشويي شده است. پيگيري بعد از شش ماه تنها براي سازگاري صورت گرفت و نشان داد که غني سازي همچنان اثر بخشي خود ار حفظ کرده است. دوکت (2001) اثربخشي غني سازي روابط را بر افزايش سازگاري زناشويي و سازگاري عمومي زوجهاي مبتلا به HIV بررسي نموده است. يافتههاي پژوهش نشان ميدهد که اين مداخله اثربخش بوده است. همچنين زوجهاي شرکت کننده در اين دورهها آمادگي و پذيرش بيشتري براي يادگيري نحوه برخورد با بيماريشان نشان ميدادند و به توصيههاي متخصصين عمل مينمودند. شولنبرگر(2001) اثربخشي غني سازي روابط را بر ارتقاي سازگاري زناشويي بررسي نمود. يافتههاي اين پژوهش که بر روي 28 زوج صورت گرفت، نشان داد که اين شيوه باعث افزايش سازگاري زناشويي، توافق و همفکري در مسائل زناشويي شده است. همچنين نتايج پژوهش نشان داد که تحصيلات با سازگاري زناشويي ارتباط مثبت دارد. آکاردينو و جورني (1998) اثربخشي برنامه غني سازي روابط را بر کيفيت زناشويي افراد زنداني و همسران آنها بررسي نمودند. يافتهها نشان داد که اين دوره باعث افزايش سازگاري زناشويي، سازگاري عمومي وسلامت رواني زندانيان و همسران آنها شده است. بروكس (1997) در كار در زمينهي تمرين گروهي يك برنامهي زمانبندي شدهي 12 هفته اي را به شكل زوج درماني گروهي غني سازي روابط بكار گرفت. نتايج نشان زوج ها نمرات بالاتري در سازگاري زناشويي، اعتماد و صميميت بدست ميآورند. پيگيري بعد از سه ماه نشان داد که درمان غني سازي روابط همچنان اثربخشي خود را حفظ کرده است. براك و جانينگ(1983)، غني سازي روابط را با برنامه هاي آموزش تعامل زوجي در يك نمونهي مركب از زوج هاي مضطرب و غير مضطرب مقايسه كردند. نتايج نشان داد كه غني سازي روابط در بهبود تعامل و رضايت زوجي موثرتر است. شركت كنندگان در غني سازي روابط بعد از سه ماه پيگيري نيز همچنان نمرات بالايي بدست آوردند. در مطالعهي ديگري در زمينه ي غني سازي روابط به شكل گروهي، جسي و جورني (1981)، غني سازي روابط را با يك برنامهي گروهي گشتالتي تسهيل روابط مقايسه كردند. نمونه مركب از دو دسته زوج مضطرب و غيرمضطرب بود. هر دو گروه در تمام متغيرهاي مورد مطالعه شامل سازگاري زناشويي، اعتماد، انسجام، و ميزان تغييرات مثبت در روابط مورد مشاهد قرار گرفتند. شركت كنندگان غني سازي روابط در تعامل، رضايتمندي از ارتباط و توانايي حل مسئله نمرات بيشتري بدست آوردند. برنامه ارتقاي روابط ويمن (1973) در مقايسه با برنامههاي رفتاري، نشان داد كه هر دو برنامه بر تعامل، سازگاري، همكاري و انطباق زناشويي اثرگذارند. با اين وجود، شركت كنندگان غني سازي روابط تجارب خود را عميقتر، بهتر، ارزشمندتر، مهيج تر، قوي تر، زيباتر، مهمتر، راحت تر و تخصصيتر از شركت كنندگان گروه رفتار درماني درجهبندي كردند. در هر دو روش درماني، اطلاعات 10 هفته بعد از درمان بدست آمده بود. در يک فراتحليل دادههاي 85 پژوهش از برنامه هاي غني سازي زناشويي و درمان ساختاري را جمع آوري و مقايسه شد(گيبلين، اسپرينکل و شيهان، 1985). اين دادهها از 14 نوع از برنامههاي زناشويي(با برخي از اطلاعات از ساير برنامهها مانند دارونماها و رويکردهاي التقاطي) جمعآوري شده بود. ميانگين ميزان تاثيرگذاري 44/. بدست آمد. به استثناء غني سازي روابط که ميزان تاثيرگذاري آن 96/. بود. در حقيقت غني سازي روابط تنها برنامهاي بود که بيشترين ميزان تاثيرگذاري مثبت را بدست آورده بود. اين شواهد نشان ميدهد که غني سازي روابط پايايي مناسبي را در بلندمدت نشان ميدهد. رابطه بين بخشودگي در کيفيت زناشويي توسط فينچام(2007) بر روي 91 نفري زوجين مورد بررسي قرار گرفت داده هاي مربوط به بخشودگي و کيفيت زناشويي در دو موقعيت جداگانه يا وقفه زماني 12 ماهه بدست آمد نتايج نشان داد جهت تاثير براي مردان از کيفيت زندگي بر بخشودگي است اما براي زنان جهت تاثير از بخشودگي به کيفيت زناشويي است. چگونگي تاثير کيفيت زناشويي، خلق ماهرانه و دلبستگي بر روابط دوستانه کودک با همسالانش توسط تامسون و استوارت (2007) مورد بررسي قرار گرفت. کودکان اين تحقيق توسط موسسه ملي سلامت و رشد کودکان در فاصله هاي يک ماه بعد از تولد زماني که کودک 2 تا 4 ساله بود و همچنين در پايه هاي اول و سوم دبستان مورد بررسي قرا رگرفتند. از مقياسهاي دلبستگي مادر – کودک و شاخص افسردگي براي تعيين افسردگي خلقي مادر استفاده شد. نتايج رگرسيون نشان داد که کيفيت بهتر روابط دوستانه به طور معناداري با کيفيت بهتر زناشويي و دلبستگي امن تر رابطه دارد. سنفورد (2006) در مطالعه خود بر روي 77 زوجي که تازه ازدواج کردهاند دريافت انتظارات و اسنادهاي همسران در هنگام بحث هاي تعارض برانگيز نقش مهمي و کيفيت زندگي زناشويي دارد. از جمله انتظار درک شدن توسط همسر و اسنادهاي مثبت نقش مهمي در کاهش تعارضات دارد. در پژوهشي که توسط باکوم، هالوگ، اتکين، انگل وهمکاران (2006) صورت گرفت پيش بيني طولاني مدت کيفيت زناشويي به دنبال برنامه آموزش ارتباط مورد بررسي قرار گرفت. باکوم و همکارن به طور غير منتظره اي دريافتند که زناني که در پاسخ به برنامه آموزشي بهبود ارتباط، تعاملات مثبت شان خيلي زياد افزايش يافته بود به احتمال بيشتري بعد از 5 سال پريشان مي شوند. هارپر و اسچالج و سندبرگ (2000) در پژوهش بر روي زوجين 55 تا 75 ساله ها به رابطه ميان استرس روزانه صميمت و کيفيت زناشويي پرداختند. داده نشان داد که استرس روزانه به طور منفي روي کيفيت زناشويي زوجين اثر دارد. و همچنين صميمت تعديل کننده رابطه ميان کيفيت زناشويي و استرس براي هر زوج است. در پژوهشي که توسط استنلي، آماتو، جانسون و مارکمن (2006) صورت گرفت به بررسي رابطه آموزش پيش از ازدواج، کيفيت زناشويي و ثبات زندگي زناشويي پرداخته شد. نمونه تحقيق از زوجين 14 ايالت آمريکا و طبقه متوسط انتخاب شدند. نتايج نشان داد که شرکت کنندگان در برنامه آموزشي پيش از ازدواج سطوح بالاي از رضايت و تعهد در ازدواج و سطوح پايين تعارض و همچنين طلاق را نشان مي دادند. 2-6- جمع بندي در اين فصل به بيان ادبيات نظري و پيشينه پژوهش پرداخته شد. در بخش ادبيات نظري مفهوم سازه کيفيت روابط زناشويي به عنوان سازهاي بين فردي تشريح گرديد و چگونگي ارتباط و همپوشي اين سازه با سازههاي رضايتمندي و سازگاري زناشويي بيان شد. همانطور که ذکر شد کيفيت روابط زناشويي در بعد ذهني نشانگر ميزان رضايتمندي و در بعد عيني نشان دهنده سازگاري زناشويي است. سپس نظريههاي تبيين کننده کيفيت روابط زناشويي ذکر شدند. در ادامه رويکردها و برنامههاي پيشگيري و غنيسازي بيان شد و مدل غنيسازي روابط(R. E ) روابط و پايههاي نظري آن ذکر شد. در نهايت پيشنه پژوهش در ايران و در خارج کشور بيان شد. همانگونه که در بخش پيشينه پژوهشي آمده است، پژوهشهاي چنداني در ايران در مورد کيفيت روابط زناشويي صورت نگرفته است. در مجموع پژوهش ها غني سازي روابط را يك رويكرد فوق العاده موثر نشان داده است. اين روش به صورت تجربي با ساير برنامه هاي زوج درماني مقايسه شده است. در اين مقايسهها، غني سازي روابط در مقايسه باشيوههاي ديگر در ميزان اثربخشي برتري داشته است. 2 -228600-80010000 -76200-211899500 منابع و مآخذ: اسدي صادقي، ا. ( 1385). مقايسه کيفيت زندگي زنان متاهل شاغل و خانه دار شهرستان زابل. دومين کنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران. دانشگاه شهيدبهشتي. پژوهشکده خانواده. اولياء، ن. (1385). بررسي تاثير برنامه غني سازي بر رضايت زناشويي زوجين شهر اصفهان. پايان نامه چاپ نشده کارشناسي ارشد مشاوره، دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه اصفهان. برنشتاين، اف. اچ.، برنشتاين، ام. سي. (1380). زناشويي درماني از ديدگاه رفتاري ازتباطي. مترجمان پورعابديني نائيني، س. ح.، منشئي، غ.، تهران: انتشارات رشد. ثنايي، ب. (1379). مقياس هاي سنجش خانواده و ازدواج. تهران: انتشارات بعثت. شاهسياه، م.(1387). بررسي اثربخشي آموزش جنسي بر بهبود كيفيت زناشويي زوجين در شهر اصفهان. پايان نامه چاپ نشده کارشناسي ارشد مشاوره، دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه اصفهان. عيسينژاد، ا.، احمدي، س. ا.، اعتمادي، ع و ديگران. (1387). رابطه ساختاري هوش هيجاني و کيفيت ازدواج. چکيده مقالات همايش منطقهاي ازدواج و خانواده. 117- 118. عيسينژاد، ا.، احمدي، س. ا.، اعتمادي، ع. (1387). تاثير بهزيستي ذهني بر کيفيت روابط زناشويي. مجموعه مفالات سومين کنگره ملي آسيب شناسي خانواده. 290. عيسينژاد، ا.، شماعي، ف.، بطلاني، س و ديگران. (1387). رابطه سلامت اجتماعي و کيفيت روابط زناشويي. چکيده مقالات همايش منطقهاي ازدواج و خانواده. 114- 118. فقيرپور،م.(1383). مهارتهاي اجتماعي و سازگاري زناشويي. رشت: انتشارات سازمان بهزيستي استان گيلان. منادي، م. (1380). رابطه کيفيت زناشويي با موقعيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خانواده از ديگاه زنان داراي همسر. پايان نامه چاپ نشده کارشناسي ارشد رشته مديريت آموزشي. دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه الزهرا. نظري، ع. م. (1383). بررسي و مقايسه تأثير برنامه غني سازي ارتباط و مشاوره راه حل محور بر رضايت زناشويي زوجين هر دو شاغل. پايان نامه چاپ نشده دکتري مشاوره. دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه تربيت معلم تهران. Accordino, M. P., & Guerney, B. G., Jr. (2002). The empirical validation of Relationship Enhancement® couple and family therapies. In D. J. Cain & J. Seeman (Eds.), Humanistic psychotherapies: Handbook of research and practice, 403–442. Accordino, M. P., & Guerney, B. G., Jr. (2003). Relationship Enhancement® couples and Family outcome research of the last 20 years. The Family Journal, 11(2), 162-166. Accordino, M. P., & Herbert, J. T. (1997). Relationship Enhancement® as an intervention to facilitate rehabilitation of persons with severe mental illness. Journal of Applied Rehabilitation Counseling, 28, 47–52. Adital B., Lavee, Y. (2005). Dyadic characteristics of individual attributes: attachment, neuroticism, and their relations to marital quality and closeness. American Journal of Orthopsychiatry, 4, 621. Amato, P. R., Johnson, D. R., Booth, A., Rogers, S. J. (2003). Continuity and change in marital quality between 1980 and 2000. Journal of Marriage and Family, 65, 22-1. Avery, A. W. (1978). Communication skills training for paraprofessional helpers. American Journal of Community Psychology, 6, 289-298. Baucom, D. H., Hahlweg, K., Atkina, D. C., Engel, J., & etal. (2006). Long-Term prediction of marital quality following a relationship education ship program: Being positive in a constructive way. Journal of Family Psychology, 20(3), 448-455. Berger, R., Hannah, M. T. (1999). Pereventive approaches in couple therapy. Lillington, NC: Taylor & Francis. Bookwala, J. (2005). The role of marital quality in the physical health during the mature years. Journal of Aging and Health, 17(1), 85-104. Bradbury, T., Fincham, F., & Beach, S. (2000). Research on the nature and determinants of marital satisfaction: A decade in review. Journal of Marriage and Family, 62, 964-980 Bradbury, T., Fincham, F., & Beach, S. (2000). Research on the nature and determinants of marital satisfaction: A decade in review. Journal of Marriage and Family, 62, 964-980 Broman, C. L (2005). Marital Quality in Black and White Marriages. Journal of Family Issuse, 26 (4), 441-443. Brown, S. L. Sanchez, L. A. Nock, S. L. Wright, J. D. (2006). Link between premarital cohabitation and subsequent marital quality, stability, and divorce. Social Science Research, 35, 2, 454-470. Cadigan, J. D. (1980). RETEACH program and project: Relationship Enhancement® in a therapeutic environment as clients head out. Unpublished doctoral dissertation, Pennsylvania State University, University Park, PA. Cavedo, V., Guerney, B. (1999). Relationship Enhancement®: Enrichment and problem-prevention programs, in Berger, R., Hannah, M. T. (1999). Pereventive approaches in couple therapy. Lillington, NC: Taylor & Francis. Cobb, R. J. (2002). Attachment and Marital Quality: Changes in First Years of Marriage. Unpublished Doctoral Thesis. University of California, Los Angeles. Conger, R. D., Elder, G. H., Lorenz, F. O., Conger, K. J., & etal. (1990). Linking economic hardship to marital quality and instability. Journal of marriage and the family, 52, 643-656. Fincham, F. D., and Bradbury, T. N. (1987). The Assessment of Marital Quality: A Reevaluation, Journal of Marriage and the Family, 49, 797–809. Gong, M. (2007). Does status inconsistency matter for marital quality? Journal of Family Issues, 28, 1582- 1610. Griffin, J. M., Jr., & Guerney, B. G., Jr. (2001). Relationship Enhancement® couple group therapy: Leader’s manual. Bethesda, MD: IDEALS. Guerney, B. G., Jr., & Scuka, R. F. (2004). Relationship Enhancement® program: Auxiliary manual (3rd ed.). Bethesda, MD: IDEALS. Guerney, B. G., Jr., & Vogelsong, E. (1981). Relationship Enhancement® demonstration tapes: Solving marital problems. Bethesda, MD: IDEALS. Guerney, B. G., Jr., Snyder, M. (1997). Relationship Enhancement® individual therapy. manuscript submitted for publication. Harper, J. M., Schaalge, B. G., Sandberg, J. G. (2000). Daily hassles, intimacy and marital quality in later life marriage. The American Journal of Family Therapy, 28: 1-18. Hollist. C. S, Miller R. B. (2005). Perceptions of attachment style and marital quality in midlife marriage. Family Relations, 54, 46-58. Ibrahim, F. A., & Schroeder, D. G. (1990). Cross-cultural couples counseling: A developmental, psychoeducational intervention. Journal of Comparative Family Studies, 21, 193–205. Lavee, Y., & Katz, R. (2002). Division of labor, perceived fairness, and marital quality: The effect of gender ideology. Journal of Marriage and Family, 64, 27-39. Leslie, L. A., & Letiecq, B. L. (2004). Marital quality of African American and White partners in interracial couples. Personal Relationships, 11, 559-574. Lewis, R., & Spanier, G. (1979). Theorizing about the Quality and Stability of Marriage. In Contemporary Theories about the Family, 2ed. W. R. Burr, R. Hill, F. I. Nye, and I. Reiss, New York: Free Press. Marks, S. R. (1989). Toward a system theory of marital quality. Journal of Marriage and the Family. 51, 15-26. Matter, M., McAllister, W., & Guerney, B. G., Jr. (1984). Relationship Enhancement® for the recovering couple: Working with the intangible. Focus on Family and Chemical Dependency, 7 (5), 21–23. Moore, C. D. (1997). Relationship Enhancement®: A culturally sensitive family therapy for African Americans. Manuscript submitted for publication. Nielson, J. D. (2005). The Relationship Between Attachment, Love Styles, and Marital Quality. Unpublished Doctoral Thesis. Utah State University. 5-17. Paleari, F. G., Camillo Regalia, C., & Fincham, F. (2005). Marital quality, forgiveness, empathy, and rumination: A longitudinal analysis. Personality and Social Psychology Bulletin. 2005; 31, 368- 380. Pimentel, E. F. (2000). Just how do I love thee? Marital relations in Urban China. Journal of marriage and the family, 62, 32-47. Ross, E. R., Baker, S. B., & Guerney, B. G., Jr. (1985). Effectiveness of Relationship Enhancement® therapy versus therapist’s preferred therapy. The American Journal of Family Therapy, 13, 11–21. Sandford, K. (2006). Communication during marital conflict: When couple alter appraisal, they change their behavior. Journal of Family Psychology, 20(2), 256-265 Snyder, M. (1992). Gender-informed model of couple and family therapy: Relationship Enhancement® therapy. Contemporary Family Therapy, 14, 15–31. Snyder, M. (1994). Couple therapy with narcissistically vulnerable clients: Using the Relationship Enhancement® model. The Family Journal, 2, 27–35. Snyder, M. (2000). The loss and recovery of erotic intimacy in primary relationships: Narrative therapy and Relationship Enhancement® therapy. The Family Journal, 8, 37–46. Spanier, G. B. (1976). “Measuring Dyadic Adjustment: New Scales for Assessing the Quality of Marriage and Similar Dyads.” Journal of Marriage and the Family, 42, 15–27. Spanier, G. B. (1976). Measuring dyadic adjustment: New scales for assessing the quality of marriage and similar dyads. Journal of Marriage and the Family, 38,15-28. Spanier, G. B. (1989). Manual for the Dyadic Adjustment Scale. North Tonowanda, NY: Multi-Health Systems. Vogelsong, E., Guerney B. G., Jr., & Guerney L. (1983). Relationship Enhancement® therapy with inpatients and their families. In R. Luber & C. Anderson (Eds.), Family intervention with psychiatric inpatients. New York: Human Sciences Press. Waldo, M., & Guerney, B. G., Jr. (1983). Marital Relationship Enhancement® therapy in the treatment of alcoholism. Journal of Marital and Family Therapy, 9 (3), 321–23. Waldo, M., & Harman, M. J. (1993). Relationship Enhancement® therapy with borderline personality. The Family Journal, 1, 25–30. Zahniser, J. H., & Falk, D. R. (1993). Relationship Enhancement® marital therapy with a schizophrenic couple: A case study. The Family Journal, 1, 136–143.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه فایل صدرا دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید