صفحه محصول - پروتکل درمانی و پکیج اثربخشی آموزش ابراز وجود

پروتکل درمانی و پکیج اثربخشی آموزش ابراز وجود (docx) 91 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 91 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بررسی اثربخشی آموزش ابراز وجود بر سازگاری اجتماعی، خودپنداره و انگیزهی پیشرفت دانشآموزان اول و دوم دبیرستان یزد در سال تحصیلی 1392-1391 - شیوهی اجرای پژوهش ابتدا با مراجعه به سازمان آموزش و پرورش کل و کسب موافقت جهت اجرای این پژوهش در مدارس متوسطهی دخترانه به آموزش و پرورش ناحیهی 1 و 2 معرفی شدم و با دریافت مجوز از سوی این دو ناحیه، 4 مدرسه به صورت تصادفی انتخاب شدند. سپس بعد از توضیحات لازم و اجرای پرسشنامهی ابراز وجود در میان دانشآموزان پایهی اول و دوم افرادی که در این آزمون نمرهی بالاتر از میانگین به دست آورده بودند و به عبارتی فاقد توانایی ابراز وجود بودند انتخاب و به صورت تصادفی در گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. قبل از شروع آموزش ابراز وجود، سازگاری اجتماعی، خودپنداره و انگیزهی پیشرفت دانشآموزان گروه کنترل و آزمایش بهوسیلهی آزمونهای مورد نظر سنجیده شد و به نوعی پیشآزمون گرفته شد. سپس بعد از اجرای آموزش ابراز وجود به گروه آزمایش بعد از 5/1 ماه از هر دو گروه آزمونهای لازم به عمل آمد. توضیح مختصر جلسات آموزشی تعداد جلسهشرح کارجلسه اولمعارفه، تعریف و بیان ضرورت ابراز وجود و فواید آن در زندگی، دادن تکلیف در رابطه با به یاد آوردن موقعیتهایی که در آن فرد به صورت غیر جرأتورزانه عمل نموده است. جلسه دومارائه گزارش تکلیف جلسه قبل و دادن پسخوراند، بحث در خصوص حقوق انسانی و آشنا ساختن آنها با حقوق خود، دادن تکلیف در خصوص مواجهه با موقعیتهای جدید و عکس العمل نسبت به آن موقعیتها. جلسه سومارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند، بحث در خصوص رفتارهای مبتنی بر ابراز وجود و رفتارهای جایگزین، دادن تکلیف در خصوص رفتار جرأتورزانه و غیر جرأتورزانه. جلسه چهارمارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند، بحث در خصوص این که چرا خشم چیست؟ چرا خشمگین میشویم؟ آیا خشم مفید است؟ خشم میتواند یک هیجان بسیار مخرب باشد، برخی علائم خشم پنهانی، چه وقت خشم خود را ابراز کنیم؟ تکلیف در خصوص حفظ آرامش و کنترل خشم در موقعیتهای مختلف. جلسه پنجمارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند، بحث در خصوص فواید و مضرات خشم، راههای کنار آمدن با خشم، رهنمودهایی برای ابراز خشم، تکلیف در رابطه با کنار آمدن با خشم. جلسه ششمارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند، بحث در خصوص در خواست کردن، گفتن بله و نه، چرا نه گفتن مشکل است؟ چگونه با ابراز وجود بله بگوییم؟ دادن تکلیف برای بحث در جلسه بعد. جلسه هفتمارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند، بحث در خصوص این که چرا باید انتقاد کنیم؟ برخورد موثر و مناسب با انتقاد، فواید و مضرات انتقاد کردن، دادن تکلیف در خصوص کنار آمدن با انتقاد.جلسه هشتمارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند، راههای صحیح و منطقی برقراری ارتباط کلامی و غیرکلامی با افراد، استفاده از زبان بدنی باز و بسته، رعایت فضای شخصی در برقراری ارتباط با دیگران و ابراز وجود، تمرینهایی در زبان بدنی مبتنی بر ابراز وجود.جلسه نهمارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند، مروری بر مطالب ارائه شده در هشت جلسه قبل، چگونه همان کسی باشیم که واقعا هستیم، تأکید بر ابراز عقاید و نظر، درخواست کردن، بله و نه گفتن، کنار آمدن با خشم و برخورد با انتقاد.جلسه دهمارائه گزارش تکلیف جلسه قبل به کلاس و دادن پسخوراند ارتباط کلامی، رعایت فضای شخصی در ابراز وجود، توضیح زبان بدنی باز و بسته، تشکر و قدردانی از شرکت کنندگان در جلسات. شرح جلسات آموزشی جلسهی اول آموزشگر: بعد از سلام و احوالپرسی و معرفی خود و هدف از انجام برنامهی آموزشی مقررات کلاس را پای تابلو نوشتم که به شرح زیر بود: حضور به موقع و همیشگی در جلسات محرمانهبودن آموزش و حرفها انجام به موقع تکالیف فعال بودن در کلاس آموزشگر بحث خود را پرسیدن این سؤال آیا تا به حال واژهی ابراز وجود به گوش شما خورده است؟ هیچکس میداند ابراز وجود به چه معناست؟ بعد از جمع آوری تعدادی پاسخ آموزشگر توضیحات خود را شروع میکند. دانشآموزان عزیز ابراز وجود به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است. ابراز وجود بر این اعتقاد استوار است که عقاید، باورها، افکار و احساسات ما و دیگران به یک اندازه اهمیت دارند و این در مورد افراد دیگر نیز صادق است. ابراز وجود در واقع به معنی آگاه بودن از نیازها و خواستههای خود است. بر خلاف اعتقادات غلطی که در این مورد وجود دارد، ابراز وجود به معنی به دست آوردن خواست فردی به هر قیمتی نیست. ابراز وجود کردن یعنی توانایی بیان خویشتن به طور روشن، مستقیم و شایسته، ارج نهادن به احساس و فکر خود، عزت و حرمت برای خویشتن قایل شدن و شناخت نقاط قوت و محدودیت های خویشتن است. نکته مهم در ابراز وجود، صداقت است. بی آن که در خصوص افکار و احساسات خویش با خود روراست باشید، دسترسی به ابراز وجود دشوار است. همهی ما غالبا وقتی با افراد دیگر صحبت می کنیم آنچه را که میخواهیم بگوییم تغییر میدهیم به گونهای که شاید تأثیر خاصی را منتقل کنیم، تا دیگران ناراحت نشوند، یا بدین منظور عمل میکنیم که آنها را به انجام آنچه میخواهیم ترغیب کنیم. بنابراین، این ارتباط مبهم و غیرواقعی است. چرا گاهی اوقات اکراه داریم که حتی دربارهی افکار و احساسات خودمان حقیقت را بگوییم؟ دلیل عمدهاش این است که ما غالبا افکار و احساسات خود را نمی پذیریم یا دربارهی خود قضاوت و فکر میکنیم که باید به گونهای دیگر باشیم. در فصل های بعد در مورد پذیرش خود و این که چرا خود را نمی پذیریم نیز صحبت خواهم کرد. بچههای عزیز جسارت داشتن که در واقع همان ابراز وجود است به معنی پذیرش مسئوولیت زندگی و انتخابهای خودتان است، یعنی خودتان تصمیم بگیرید نه این که صرفا دستخوش پیشامدها و اتفاقات روزمره شوید و یا تابع تصمیم دیگران باشید؛ شما نباید افراد دیگر یا شرایط را به خاطر آنچه برایتان رخ می دهد ملامت کنید. اگر شما مسئولیت زندگی خودتان را بپذیرید آنگاه میتوانید بخشهایی از زندگی خود را که دلخواه نیستند، تغییر دهید. اگر شرایط بیرونی را مسؤول زندگی خود بدانید، معنایش این است که از تغییر زندگی خود عاجزید. آگاهی بر این نکته که افکار و اعمال ما سازندهی زندگی ما هستند و این که مسؤول رویدادهای زندگی خویش هستیم، جالب و هیجان انگیز است. وقتی جسور بودن را آموختید، اطلاعات شما نسبت به خودتان افزایش مییابد و خود آگاهیتان بالا میرود، زیرا به رفتار فعلی خود بیشتر توجه میکنید و در صورت تمایل، روش های تغییر رفتار را بررسی میکنید. اگر بخواهید عملا جسور باشید، میتوانید این کار را باعشق و محبت به خود شروع کنید. اگر، برخلاف آنچه که مرسوم است، در مورد خود قضاوت منفی نداشته باشید، میتوانید خود را دوست بدارید. افراد اغلب دستاوردهای خود را علنی نمیسازند زیرا میترسند برچسب تکبر به آن ها زده شود. اما اگر خود را دوست نداشته باشیم چگونه میتوانیم دیگران را دوست بداریم و اگر ما خود را دوست نداشته باشیم، چرا باید دیگران ما را دوست بدارند؟ بنابراین، نخست ما باید به نیازهای خود توجه کنیم و این به معنی نادیده گرفتن نیازها و خواستههای دیگران نیست. ابراز وجود در برابر خود، اولین گام اساسی برای ابراز وجود در حیطه های دیگر زندگی است. خوب است انسان نه تنها به خود به عنوان یک فرد، اطمینان داشته باشد بلکه به دنیا نیز اعتماد کند. در حقیقت، دوست داشتن دنیا پیامد طبیعی دوست داشتن خود است. به طور کلی، وقتی افراد فکر میکنند قرار است وقایع منفی برای آنها رخ دهد، چنان خواهد شد. اگر انتظار داشته باشیم که می توانیم آنچه را که میخواهیم خلق کنیم، به احتمال زیاد قادر به انجام آن خواهیم بود. این انتظار از طریق شیوهی صحبت، موضعگیری و کلمات مورد استفادهی ما، خود را نشان می دهد. مادامی که به خود میگوییم که قابلیت نداریم و شایستگی دستیابی به خواستههایمان را نداریم، در واقع از به تحقق پیوستن آرزهایمان جلوگیری میکنیم. به یک معنی، جسارت داشتن کار سختی نیست، بلکه شیوهی طبیعی زیستن است، شیوهای که حتی سالها آن را از دست دادهایم اما میتوانیم مجددا آگاهانه و با پذیرش آنچه اکنون هستیم و برداشتن گامهایی به طرف آنچه که می خواهیم در آینده بشویم، به آن دست یابیم. در اینجا مثالی را ذکر می کنیم. قرار ملاقات فِردجونز (Fred jones) دکتر براون در یک مجتمع پزشکی کار می کند. یک روز پنجشنبهی بارانی در ماه نوامبر دکتر براون که دیر از خواب بیدار شده بود، پس از جر و بحث با همسرش با ده دقیقه تأخیر به محل کار خود رسید. ضمنا در راه با ترافیک سنگینی روبرو شد. شریکش، دکتر مری، چند لحظه قبل برای ویزیت بیماری به نام فیربردار (Fairbrother) فرا خوانده شده بود. آقای فیربردار مشکوک به حمله قلبی بود، بنابراین بیماران دکتر بروان دو برابر شده بودند و حالا با 15 دقیقه تأخیر آماده پذیرش اولین بیمارش شد. وقتی فِرد جونز داخل شد ساعت ده و پنج دقیقه بود. قرار ملاقات تعیین شده قبلی فِرد نه و سی دقیقه بود و وی ناخرسند به نظر می رسید. دلایل زیادی برای ناخرسندی فِرد وجود داشت. او با دو کودک و همسرش در یک مجتمع آپارتمانی فرسوده زندگی می کرد. به نظر می رسید مسؤول مجتمع نمیخواست آن را تعمیر کند و فرد نیز قادر به انجام این کار نبود. اخیرا پدر فِرد فوت شده بود. او مدتی بیمار بود و دو سال آخر عمر خود را با خانوادۀ فِرد گذراند. همسر فِرد، مری، تا شش ماه قبل از پدر شوهرش در اثر بیماری سرطان جان سپرد، از وی پرستاری میکرد. حدود یک ماه قبل فِرد غدهای در سینه خود احساس نمود و نگران شد. شغل فِرد ریخته گری فیبر شیشه بود. ضمناً وی نگران شغلش هم بود. این شغل موجب التهاب پوست ناحیۀ بازوی وی شده، لذا به پزشک مراجعه کرده بود. پزشکان توصیه سادهای به او کردند «شغلت را عوض کن، نسبت به فیبر شیشه حساسیت دارید». فِرد معتقد بود که این کار امکان ندارد، زیرا که به شغلش نیاز داشت و تنها کار موجود برای وی بود. از این رو، پزشک پمادی برایش تجویز نمود و او هر سه ماه آن را تهیه می نمود. هفته قبل دکتر مری را دید، قصد داشت در مورد غده سینه اش از وی سؤال کند اما قبل از این که نزد وی برود، به نظرش رسید که غده از بین رفته است. بنابراین در این خصوص با دکتر صحبتی نکرد. همسرش او را مجبور کرد که مجدداً مراجعه نماید و حالا که از کارش باز مانده بود از این که با تأخیر در محل کارش حضور یابد دلهره داشت. دکتر براون سرش را از روی پروندۀ پزشکی فِرد که با عجله مراجعه کرده بود برداشت و گفت «آقای جونز، بفرماید بنشینید» و سپس زیر لب زمزمه کرد «متأسفم از این که مطلع شدید». فِرد حرف او را نشنید: او به ساعتش نگاه می کرد. دکتر براون در حالی که بالاخره پرونده پزشکی فرد را روی میز گذاشت ه او نگاه کرد و پرسید «آقای جونز، چه کمکی از دست من بر می آید؟» فِرد احساس کرد و به نظر می رسید که خشکش زده بود. او گفت «دکتر من نگرانم». سکوت کوتاهی حاکم شد. دکتر براون با کمی بی حوصلگی و در حالی که به بازوی فِرد که فکر میکرد از دفعه قبل بهتر شده خیره شده بود گفت «بله، بله، بازویت است، این طور نیست؟ خوب، میدانی دفعهی قبل چی بهت گفتم. اگر به این شغل ادامه بدهید بازویت همچنان ملتهب خواهد بود. پماد بیشتری برایت تجویز می کنم. متأسفم، این تنها کاری است که می توانم برایت انجام دهم». فِرد چیزی نگفت. دکتر براون نسخه ای نوشت و آن را به وی داد و گفت «خوب، می توانی بروید. مواظب خودت باش» فِرد چند لحظه بی حرکت ماند. دکتر براون به او نگاه کرد و گفت «ناراحتی دیگری نداری». فِرد با بی میلی گفت «نه». دکتر براون تکرار کرد «خوب، می توانید بروید، مواظب خودت باش.» او با شتاب چیزی در گوشهی پروندهی فِرد نوشت و بیمار بعدی را صدا زد. فِرد احساس ناخرسندی نمود. اکنون او نسخه ای داشت که نه می خواست و نه نیازی به آن داشت و هنوز نگران ورم سینه اش بود. وقتی به محل کارش رسید سرپرستش به او سلام کرد «سلام فِرد پس هر هفته نزد دکتر میروی؟ منشی او چه شکلی است؟» وقتی فِرد از سرکار به منزل رسید، مری سؤال کرد «عزیزم، چطور بود؟ چیز نگران کنندهای که نبود؟» فِرد گفت «نه، نه واقعا فکر نمیکنم.» به نظر نمی رسید مری حرفش را کاملا پذیرفته باشد. مری سؤال کرد «پس دکتر براون چی گفت؟ گفت چیز نگران کننده ای نیست؟» فِرد با لحن نسبتاً «تندی گفت» بله، چیزی نیست. دکتر براون روز شلوغ و خسته کننده ای داشت. او علاوه بر بیماران خود بیماران دکتر مری را هم دیده بود. درست هنگامی که کارش تمام می شد، دکتر مری وارد شد. دکتر مری گفت: «فیر برادر پیر درگذشت. ببخشید دیر کردم. تا کارها را روبراه نمودم دیر شد، میدانید». دکتر براون پیش خود فکر کرد، دکتر مری بیش از حد لزوم دیر کرده اما چیزی نگفت، دکتر مری به یادداشت های وی نگاه کرد. او با تعجب گفت «هی! باز به فِرد جونز پماد دادید. فکر می کنم آن ها را به جای غذا میخورد. همین هفتۀ قبل بود که به او پماد دادم». دکتر براون فکر کرد «اوه، مهم نیست، آیا این کار را می کند؟ نمی دانم امروز صبح چش بود. حتماً نمیخواست به من بگوید». بررسی مورد فِرد جونز آموزشگر از یکی یکی دانشآموزان میپرسد، بچهها اگر شما جای فرد بودید چه کار میکردید؟ خوب بچهها در اینجا سایر شیوه های رفتاری که محتمل بود فِرد را بهتر به مقصودش برساند مطرح میکنیم. فِرد ممکن است احساس کرده باشد که این حق را دارد که به پزشک خود بگوید که واقعاً از چه چیزی ناراحت است. او میتوانست قبل از ملاقات، هدف از دیدن پزشک را به وضوح در ذهنش مشخص کند. فِرد می توانست احساس کند که او خود مسؤول مواظبت از خود است و هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را برایش انجام دهد. در آن صورت می توانست آنچه را که می خواست، یعنی توصیه به پزشک در مورد ورم سینه اش را مستقیماً مطرح کند. اما فِرد هیچ کدام از این کارها را نکرد. باید این کارش نتیجه ای داشته باشد. ما هیچ کاری را بی دلیل انجام نمی دهیم. یکی از نتایج یا فواید نپرسیدن صریح آنچه که می خواست از پزشک خود بپرسد، این است که از احساس ناراحتی اجتناب نمود. او رفتار عادی خود را ادامه داد و مسؤولیت گفتن آنچه را که می خواست بگوید نپذیرفت. او خطر نکرد. این که تا چه حد در درازمدت این کار مفید است، جای سؤال دارد. مزایای متفاوت رفتار کردن یا با جرأت تر بودن، ممکن بود این باشد که او حرمت بیشتری برای خود قایل می شد و نیازهای خود را ابراز می نمود و در نتیجه امکان بیشتری برای برآوردن آن ها فراهم می کرد. او ممکن بود به خشنودی حاصل از پی گیری یک طرح و دستیابی به اهداف موردنظر برسد. می بینیم که عدم قاطعیت فِرد و عدم ابراز نیاز خود به دکتر براون، برای او مشکلایت هم در محل کار و هم در خانه با همسرش ایجاد نمود. دکتر براون میتوانست به شیوهی متفاوتتر و مؤثرتری عمل کند. به جای نشان دادن عکس العمل به مطبی پر از بیمار و احساس شتاب زدگی، میتوانست نسبت به فِرد حساس تر باشد و علت تأخیر دکتر مری را بعدا جویا شود. از این رو، او نیز با تکرار رفتارهای عادی خود، وضع موجود را حفظ نمود. یکی از دلایلی که فِرد و دکتر براون این طور رفتار کردند این است که آن ها پیام های منفی به خود میدادند. آن ها چیزهایی به خود میگفتند و برطبق همان چیزها عمل میکردند. مثلاا فِرد به خود چنین چیزهایی میگفت «من مهم نیستم، آنچه میخواهم بگویم اهمیتی ندارد. دکتر وقت ندارد به حرف من گوش دهد. حرفهای من ارزش گوش دادن را ندارند. نمیتوانم صریحا آنچه را که میخواهم بگویم بیان کنم.» دکتر براون احتمالا به خود میگفت «اگر آنها را خیلی منتظر بگذارم ممکن است عصبانی شوند، مرا دوست نخواهند داشت. دکتر بدی هستم و نمیتوانم از دکتر مری بازخواست کنم. او در اینجا بیشتر از من سابقه دارد.» ما مدام پیام هایی به خود می دهیم، هرچند ممکن است متوجه نباشیم. پیامهایی که به خود میدهیم آنچه را که واقعاً رخ میدهد متأثر می سازد. مثلاا اگر وارد اتاقی شویم که پر از افرادی است که آنها را نمی شناسیم و به خود بگوییم هیچ کس علاقه ای به صحبت کردن با من را ندارد و برای هیچ کس جالب نیستم، این افکار از طریق زبان بدنی (body language)، از طریق موضع گیری و از طریق تمام حالات وجودیم منتقل خواهد شد. این امر به یک پیشگویی خود تحقق یافته (Self-fulfilling Prophecy) منجر می شود. اگر تدافعی به نظر برسیم افراد به احتمال کمتری دوست دارند با ما صحبت کنند. در حالی که اگر با افکار مثبت وارد اتاق شویم این پیام که «شخص جالبی هستم، بنابراین مردم به من علاقه مندخواهند شد. تصور میکنم اینجا به من خوش بگذرد» هم از طریق زبان بدنی و هم آهنگ صدا منتقل خواهد شد و احتمالاً جایگاه مثبتی برای خود به وجود می آوریم. تمرین حادثه یا وضعیت ناخوشایندی را از گذشته خود به یاد آورید، به یاد آورید در آن وضعیت به خود چه میگفتید. آیا آنچه را به خودتان میگفتید به احساستان، سطح فشار روانیتان، رفتارتان، روابطتان و اعتماد به نفستان کمک کرد؟ پیام دیگری پیدا کنید که مخالف آنچه قبلا میگفتید و ان را جایگزین کنید و مثلا بگویید من این کار را به راحتی و با اطمینان تمام خواهم کرد. جلسهی دوم ایجاد تغییرات آموزشگر بعد از پرسش و پاسخ از مباحث قبل، بحث خود را با پرسش این سؤال آغاز کرد. آیا ابراز وجود همیشه بهترین روش رفتار کردن است؟ فکر میکنیم که این روش معمولا بهترین فرصت را به شما می دهد تا به هر جا که می خواهید برسید. بچههای عزیز همهی ما ترکیبی از رفتارها را از خود نشان میدهیم: در برخی مواقع ممکن است منفعل باشیم، در مواقع دیگر پرخاشگر و در جای دیگر جرأت ورز. رفتار ما در یک موقعیت خاص هرچه باشد از آن فایدهای عایدمان می شود. ما هیچ کاری را بیهوده انجام نمی دهیم. فایدهی احتمالی رفتار کردن به صورتی غیر از ابراز وجود چیست؟ اول، شما ممکن است بخواهید رفتار معمول خود را حفظ کنید، زیرا با آن احساس راحتی بیشتری میکنید، یا به دلیل این که افراد دیگر دوست ندارند شما تغییر کنید، بنابراین شما رفتار قدیمی خود را حفظ می کنید و آن ها شما را بیشتر میپذیرند. ما میخواهیم مورد قبول واقع شویم. در واقع، برای عزت نفس خود تا حدودی وابسته به دیگران هستیم. دوم، اگر عادت دارید از دیگران مراقبت کنید و نیازهای آن ها را مهم تر از نیازهای خود بدانید و حالا میخواهید شروع کنید که به نیازهای خود اهمیت دهید، ممکن است احساس کنید در مقایسه با رفتارهای قبلی خودخواه شده اید. ممکن است به مقدم دانستن نیازهای افراد دیگر بر نیازهای خود ادامه دهید. ممکن است در کودکی برای انجام این گونه رفتارها تشویق شده باشید، خصوصا اگر زن هستید. بنابراین شما به حالت انفعالی خود در موقعیت های مختلف، یا به دلیل عادت و یا به خاطر این که قبلاا تشویق شدهاید ادامه می دهید. سوم، اگر عقاید، نظرات و احساسات ما با هنجارهای جامعه سنخیت نداشته باشد ممکن است نسبت به ابراز آنها تمایلی نداشته باشیم زیرا دوست نداریم دیگران تصور کنند که با آن ها متفاوت هستیم. در بیشتر فرهنگها، متفاوت بودن به صورت منفی تلقی میشود. متفاوت بودن مورد استقبال واقع نمیشود. همنوایی با هنجارها، ارزشمند تلقی شده و انحراف از آنها موجب ناخرسندی می شود. از این رو، اگر به آسانی همنوایی و همرنگی کنید ممکن است احساس کنید از بروز بسیاری مسائل پیشگیری می نمایید. هرچند این وضع می تواند گاهی اوقات، در کوتاه مدت از بروز مشکل جلوگیری کند ولی با گذشت زمان مشکل زا خواهد بود. انواع مختلف رفتار در اینجا به طور دقیق تری به بررسی انواع مختلف رفتار میپردازیم و چند مثال ارائه میدهم. مثال اول: خب فرض کنید برای چند تن از دوستان خود غذایی پختهاید و منتظر آن ها شده اید. به خاطر تأخیرشان عصبانی هستید. بالاخره، با یک ساعت تأخیر می آیند. پاسخ های احتمالی عبارت اند از: 1- «کدام خراب شدهای بودید، غذا خراب شد!» 2- «نگران نباشید، مهم نیست. بفرمایید، الان غذا را میآورم.» 2- «چی شده؟ حالتان خوب است؟ از بس انتظار کشیدم حوصلهام سر رفت. بگذارید ببینم غذا هنوز قابل خوردن است.» بعد از مطرح کردن این سؤال از تمامی آزمودنیها جواب گرفته شد. مثال دوم: به دوستی که حالش خوب نبوده است قول داده اید در کارهای باغچه به وی کمک کنید. به او گفتهاید هر وقت می خواهد این کار را شروع کند به شما تلفن بزند تا با هم کارها را انجام دهید. روزی که به شما تلقن میزند بسیار خسته و مشغول هستید و واقعا وقت این کار را نداید. پاسخ های احتمالی عبارت اند از: 1- با لحن تندی میپرسید «چرا قبلاا به من خبر ندادید؟» 2- «خیلی متأسفم، امروز فکر نمیکنم بتوانم بیایم، خیلی از کارهایم مانده و قول دادهام به دیدن خالهام بروم و به علاوه من معمولا روزهای سه شنبه به دیدن مادرم میروم ... واقعا متأسفم «و پس از آن احساس گناه میکنید. یا می گویید «بسیار خوب، اگر الان میخواهید این کار را انجام دهید». 3- «متأسفم، امروز نمی توانم- فردا میآیم سراغت و با هم وقتی را برای این کار معین میکنیم». در مثالهای فوق، پاسخهای اول پرخاشگرانه است، پاسخهای دوم منفعل و پاسخهای سوم مبتنی بر ابراز وجود. در پاسخ های پرخاشگرانه ظاهرا هیچ نوع احساس همدردری و درک افراد دیگر در آن موقعیت وجود ندارد. اگرچه در اولین نظر ممکن است مشهود نباشد ولی فرد پرخاشگر عزت نفس پایینی دارد. چنین فردی نمیتواند به دیگران خیلی فرصت یا اهمیت دهد. نوع دیگر رفتار پرخاشگرانه، به صورت غیرمستقیم است. در این نوع پرخاشگری، فرد به جای این که مستقیما دیگران را سرزنش کند طوری وانمود میکند که گویی اوضاع بر وفق مراد است در حالی که این طور نیست. پاسخ (2) در مثال اول نمونهای از یک پاسخ پرخاشگرانۀ غیرمستقیم است، اما شما با استفاده از زبان بدنی نشان می دهید که منظورتان چیز دیگری است یعنی موضوع مهم است. مخاطب پاسخ پرخاشگرانۀ غیرمستقیم بودن بسیار ناراحت کننده است: انسان می داند که افراد عصبانی هستند یا چیزی اتفاق افتاده اما آن را به زبان نمیآورند. اگر منظورشان را می گفتند، برخورد با آن راحت تر می بود. آن ها می خواهند که بردبار و خوش رفتار به نظر برسند. البته روزی آن ها شدیداً واکنش نشان خواهند داد، که معمولاً به شکل رنجش خواهد بود، زیرا روزی بالاخره کاسه صبر آدمی لبریز خواهد شد. در پاسخ های انفعالی، شما به ندرت خود را به حساب می آورید، در عوض نیازهای دیگران را مهم تر از نیازهای خود می دانید. این موضوع همچنین ممکن است بعدها باعث احساس ناخرسندی در شما شود. در پاسخ های مبتنی بر ابراز وجود، علاقه به دیگران ابراز می شود. موضع فعلی و اقدام بعدی شما مشخص می شود و پیشنهاد سازنده ای برای آینده ارائه می گردد. محاسن این رفتار چیست؟ رفتار توأم با ابراز وجود چه فایده ای دارد؟ شما باید با خود رو راست باشید، به خود و دیگران احترام بگذارید و احساسات خود را بشناسید. با ارائه پیشنهاد سازنده برای آینده، شما زمینه را برای نتایج مثبت آماده می کنید. رفتار مبتنی بر عدم ابراز وجود گاهی ممکن است در کوتاه مدت و نه درازمدت، برای شما مفید باشد. مثلاً سو (Sue) احساس می کرد با دوست معینی که معمولاً شبها با او بیرون می رفت با جرأت رفتار نمیکرد. دوست او همیشه در مورد این که کجا بروند پیشنهاد میداد. معمولاً پیشنهادهای او خوب بودند و سو خیلی خوشحال می شد که موافقت می کند. گرچه، گاهی اوقات سو خودش ایدۀ خوبی داشت اما آن را سرکوب می کرد، زیرا فکر می کرد دوستش یا با آن مخالفت می کند یا ایدۀ بهتری دارد. (1) سو از خود پرسید پیامد عمل کردن به این شیوه چیست (2). پاسخی که به آن می داد این بود که مجبور نیست فکر کند و می تواند با آنچه رخ می داد سازگاری کند و معمولا به این منجر می شد که به حد کافی به او خوش بگذرد. مضرات (3) این بود که وقتی با این دوست خاص بیرون می رفت نسبتاً احساس حقارت و ضعف می کرد. چه چیزی عایدش می شد (4) از این که در آن موقعیت ابراز وجود کند؟ عزت نفس بیشتر؛ احساس نیروی بیشتر در وجود خود؛ قدرت انتخاب بیشتر حتی لذت بیشتر؟ سو تصمیم گرفت دفعه بعد که او و دوستش قرار گذاشتند بیرون بروند تلاش آگاهانه ای به عمل آورد تا به ایدهای دست یابد و آن را پیشنهاد نماید. در واقع انتخاب کردن باعث تشویق فرد به عمل در جهت موردنظر خواهد شد. همچنین احساسات مبهمی چون «باید کار دیگری انجام دهم» به حداقل خواهد رسید. دیگر جایی برای آن [کار دیگر] وجود ندارد. شما درباره آن بیندیشید و انتخاب کنید. به خاطر داشته باشید که حتی اگر بخواهید رفتارهای قبلی خود را حفظ کنید و این خواست واقعی شما باشد، هیچ اشکالی ندارد. می توانید انتخاب کنید. لازم است نحوه رفتار فعلی خود را، در سطح اذعان و تذکار حقیقت به خودتان درباره آنچه روی می دهد، بپذیریم. ما فقط با پذیرفتن نقطه آغاز کار خود، میتوانیم به پیش برویم. رمز پذیرفتن خودمان در این نهفته است که به خودمان پیام مثبت بدهیم یعنی از خود قدرشناسی کنیم. هرچه بیشتر قدر خود را بدانیم برای این کار کمتر به دیگران وابسته خواهیم بود و از ابراز خویشتن اهمیت بیشتری احساس خواهیم کرد تا این که طبق انتظار دیگران عمل کنیم. یکی از دلایل بی میلی، در ابراز خود، احساس ناتوانی است که بسیاری از ما داریم. این مانع بزرگی برای ابراز «خود» ماست. برای این که احساس قدرت نماییم باید ملامت کردن دیگران را کنار بگذاریم و به این ترتیب نقش یک قربانی را بازی نکنیم. بچهها ما باید مسؤولیت آنچه را که رخ می دهد بپذیریم. چنانچه دیگران را به خاطر ه « آن چه برایمان رخ می دهد سرزنش کنیم نخواهیم توانست چیزی را عوض کنیم. اگر خود مسؤولیت زندگی را بپذیریم، میتوانیم چنانچه بخواهیم زندگی خود را عوض کنیم. تمرین موقعیتی را در زندگی به یاد آورید که در آن با جرأت رفتار نمیکردید مضرات این رفتار شما چه بود؟ فهرستی از ده ویژگی مورد علاقه خود را تهیه کنید و هر روز آن را برای خود بخوانید. هر روز به کار مثبتی که انجام میدهید توجه کنید و خود را برای انجام آن تشویق کنید. زمانی را به یاد آورید که می خواستید کار جدیدی را انجام دهید، که ابعاد ناشناختهای داشت: مثلاا شروع یک دوره یا شغل جدید، نقل مکان به یک شهر یا کشور جدید. به خاطر آورید که قبل از رویداد چگونه احساسی در مورد آن داشتید: چه نوع پیام هایی در مورد آن به خود می دادید. آیا این پیام ها منفی بودند؟ وقتی آن رویداد اتفاق افتاد تجربه واقعی شما از آن چه بود؟ آیا آن واقعه را آن طور که واقعاً بود تجربه کردید یا برمبنای تصویری که قبلاً از آن در ذهن داشتید؟ 5- تا چه اندازه واقعاً در تجربه حضور داشتید؟ آیا واقعاً بخشی از آن بودید یا این که صرفاً یک ناظر بی طرف. ما اغلب از موقعیت ها، رویدادها و افراد جدید میترسیم زیرا به خود می گوییم قادر نخواهیم بود که با آنها کنار بیاییم. اگر بخواهیم رشد کنیم و واقعاً آنچه که هستیم باشیم، یعنی خودمان باشیم، پس باید به سوی ناشناختهها سفر کنیم. و باید به خود بگوییم که میتوانیم آن را انجام دهیم. باید تجارب مثبت گذشته را به خاطر آوریم نه تجارب منفی خود را و باید فراسوی آنچه در حال حاضر به عنوان محدودیت های خود میدانیم حرکت کنیم. جالب این است که وقتی فراسوی محدودیت های خود حرکت میکنیم، رشد خواهیم کرد و دیگر آن ها را محدودیت نمی دانیم، حتی میتوانیم باز هم بیشتر به فراسوی آن حرکت کنیم. این فرآیند با عزت نفس شروع میشود. خود را بسازید، تعهد نمایید که در مورد خود و دنیای خود مثبت باشید. افکار منفی را به دور بریزید و به جای آن ذهن خود را از افکار مثبت پر کنید. جلسه سوم روش های خاص کنار آمدن با تغییر آزمایش ها آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها سخن خود را آغاز میکند. بچههای عزیز برداشتن گامی کوچک در جهتی که فکر میکنید ممکن است به شما کمک کند دست به تجربه بزنید. به جای خیال بافی در مورد این که چیزها ممکن است چگونه باشند، آن ها را آزمایش کنید و حقایقی به دست آورید. احساسات و افکار خود را دربارۀ آن ها ارزیابی کنید. رفتار خود را براساس آن تنظیم نمایید. اگر مؤثر نبود خیلی راحت به کار دیگری بپردازید. دو مثال را در نظر بگیرید. اول، فکر می کنید میخواهید به ناحیه ای ییلاقی نقل مکان کنید، اما مطمئن نیستید. به عنوان یک تجربه، می توانید تعطیلات آخر هفته یا چند روزی را در مکانی که موردنظرتان است بگذرانید و ببینید چه احساسی دارید. دوم، دربارۀ خرید ملکی فکر می کنید، اما توانایی خرید بیش از یک کلبۀ کوچک را ندارید. در مورد شریک شدن با کسی فکر می کنید، اما در مورد این کار کمی بیم دارید. برای برداشتن گامی در این جهت و یافتن اطلاعات بیشتر ممکن است مایل باشید با افرادی که این کار را انجام داده اند صحبت کنید و به روزنامه آگهی بدهید. این موضع گیری از ابراز وجود حکایت می کند. این به منزله گرفته شدن رشته امور به دست خود شخص و پذیرش مسؤولیت است. نگرش ها بچهها آیا احساس می کنید که «باید» بدانید در یک موقعیت خاص دقیقاً چه کاری باید انجام دهید؟ گاهی فکر می کنیم برای انجام کاری یک راه صحیح وجود دارد و یک راه غلط و اگر کلید را داشته باشیم می توانیم رمز را بگشاییم و راه صحیح را تشخیص دهیم. در بسیاری از موقعیت ها، نگرش ما تعیین می کند که عمل «صحیح» است یا «غلط» بدین معنی که این عمل برای ما مناسب یا نامناسب است. ما تمایل داریم که به چیزها تقریباً همان طوری نگاه کنیم که شرطی شده ایم. درواقع، در هر عملی که انجام می دهیم فرصت هایی وجود دارد. فقط این طور به نظر می رسد که ممکن است در عملی فرصت های بیشتری وجود داشته باشد تا عمل دیگری. و این مجدداً به عزت نفس فرد بر می گردد. یعنی اگر به خود بگوییم که می توانیم با آنچه رخ می دهد کنار بیاییم به احتمال بیشتری می توانیم این کار را انجام دهیم تا به خود پیام های منفی و اضطراب آور بدهیم. برای مثال، زهرا آرزو دارد مدتی کارش را ترک کند و به مسافرت برود. وقتی که دربارۀ این موضوع فکر می کند، یکی از اولین چیزهایی که به ذهنش می رسد این است که وقتی بر می گردد نمی تواند شغلی پیدا کند و ممکن است احساس کند این یک عمل «صحیح» نیست. اما در واقع این عمل به منزلۀ «پیشی گرفتن از حادثه» است. وقتی او از مسافرت بر میگردد همان شخص قبلی نخواهد بود. او ممکن است از شغل خود توقع دیگری داشته باشد و در نتیجه شغل دیگری را بخواهید. این تصمیمی است که باید آن وقت بگیرد نه حالا، یعنی قبل از رفتن به مسافرت. گرچه او هرچه بیشتر سعی کند که محاسن و معایب رفتن به مسافرت را تجزیه و تحلیل کند، نخواهد توانست آن را بشناسد مگر این که آن را تجربه کند. اگر بخواهیم پیشاپیش چگونگی رویدادها را بدانیم، این بدان معنی است که به عملکرد مسؤولانه خود و به شیوه ای که برای خودمان در آن زمان صدق میکند، اطمینان نداریم. داشتن رفتار ابراز وجود شامل آن است که توجه معقولی به تصمیم گیریتان کنید، راه خود را انتخاب کنید و خود را متعهد سازید که بر آنچه انتخاب کردهاید تمرکز نمایید و راه انتخاب شده خود را بدون اتلاف انرژی در مورد زیر سؤال بردن صحت تصمیم خود ادامه دهید. «ناشناختهها» میدان عمل وسیعی دارند. وقتی خود را از جسارت ورزیدن به خارج از شناخته ها باز میداریم، اجازه نمی دهیم که بخش های وسیعی از وجودمان که معمولاً آنها را نشان نمی دهیم، آشکار شوند. پس سعی کنید فکر خود را بر آنچه می خواهید به دست آورید متمرکز کنید، نه بر روی موانع. به خاطر این که اغلب از تغییرات میترسیم، معمولا به جای این که بر نتیجه نهایی تمرکز کنیم و امکان رخداد آن را تصور نماییم، انرژی زیادی صرف خطرات احتمالی می کنیم. به جای این که خود را فریب دهیم که وقایع از آنچه که هستند بدتر یا بهترند باید آنچه را که واقعاً در این لحظه رخ می دهد بپذیریم. امکان دارد که تغییر را از پذیرش جایگاه فعلی خود شروع کنیم. تمرین تصور کنید هر چیزی در زندگی شما رخ میدهد علتی دارد و میتوانید از هر رویدادی که برایتان اتفاق میافتد چیزهایی یاد بگیرید. این امر چه تأثیری بر نگرش شما در جهت آنچه اکنون به عنوان مشکل یا مانع تلقی میکنید دارد؟ جلسه چهارم استفاده خلاقانه از خشم آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها بحث خود را آغاز میکند. احساس شما درباره خشم چیست؟ درباره خشم خودتان چیست؟ آیا آن را انکار میکنید؟ آیا آن را سرکوب می کنید؟ یا قطع نظر از آن که به سودتان باشد یا نباشد آن را ابراز می کنید؟ یا آن را به موازات سایر هیجاناتی که تجربه می کنید، به سادگی می پذیرید؟ احساس خشم، ناراحتی یا سرخوردگی امری کاملا طبیعی است. انسان بودن و زندگی کردن بدون احساس این هیجانات دشوار است. خشم، هیجان شدیدی است و لازم است به نحوۀ عملکرد آن در زندگی خود توجه کنید. با آگاهی بیشتر درباره خشم، می توانیم اقداماتی در جهت برخورد مؤثر و مبتنی بر ابراز وجود با آن انجام دهیم. بگذارید ببینیم افراد در مورد خشم چه احساسی دارند. برای اکثر ما کنار آمدن با خشم دشوار است زیرا خشم را یک هیجان بسیار شدید میدانیم. مخصوصا در جوامع غربی بیان هیجانات چندان قابل قبول نیست. بنابراین، در ابراز آن ها احساس گناه و ناراحتی میکنیم، خصوصا خشم که چندان قابل کنترل نیست. اغلب ما حتی داشتن خشم را انکار میکنیم. انکار خشم گاهی آسانتر از کشمکش کنار آمدن با آن است. اما آیا واقعا انکار خشم سرانجام آسانتر است؟ آیا تا به حال پیش آمده است که خشمی را که به هنگام بروزش سرکوب و انکار کرده اید در موقعیت کاملاا متفاوتی به صورت نامناسبی ظاهر شود؟ البته نمیتوان گفت که همیشه مناسب است خشم خود را ابراز کنیم، اما همچنان که در مورد احساسات دیگر نیز صادق است، خوب است در مورد آنچه احساس میکنید حقیقت را به خود بگویید و آن احساس را بپذیرید. فقط با آگاهی از حقیقت درون خود است که می توان به طور خلاق و سازنده در زندگی عمل کرد. چرا خشمگین می شویم؟ به طور کلی مواقعی را که خشمگین می شویم می توان به صورت زیر طبقه بندی کرد. 1- وقتی به نحوی احساس ناکامی، تهدید یا اهانت می کنیم و یا وقتی که راه رسیدن به اهداف برای ما به وسیله عمل فرد دیگر ظاهرا بسته شده باشد. 2- به عنوان یک رفتار دفاعی، وقتی واقعاً سخت احساساتمان جریحه دار شده است. اما نمیخواهیم آسیب پذیر جلوه کنیم و از این رو در عوض خشم خود را نشان می دهیم. 3- وقتی موقعیت با عمل فرد دیگر خاطره موقعیت ناتمامی را از گذشته در ما زنده کند. 4- وقتی احساس می کنیم حقوق ما رعایت نشده یا کسی به ما بدی کرده است. 5- وقتی به طریقی بترسیم یا احساس بی کفایتی کنیم و از خودمان عصبانی شویم. احساس خشم همه ما گاهی اوقات خشمگین می شویم، اما فقط شمار اندکی از ما میدانند با این احساسات چگونه رفتار کنند. برای درک این موضوع و پی بردن به این که خشم از کجا می آید به طور مختصر به برخی از احساساتی که همراه خشم هستند بررسی میکنیم. حق به جانب داشتن وقتی از چیزی خشمگین هستیم، معمولاً معتقدیم که حق با ما است و فرد دیگر اشتباه می کند. سؤالی که در این جا باید از خود پرسید این است که «آیا این طور است؟» اگر معتقد باشیم که این طور است، سپس میگوییم عصبانی هستیم و احتمال دارد رفتار پرخاشگرانه و تهمت آمیزی بروز دهیم. حالا از خودتان بپرسید که آیا می خواهید طرف مقابل را تنبیه کنید؟ دل آزردگی این همان نشانگان (سندرم) «آن ها چطور جرأت می کنند؟» است. اگر شما حتی ذره ای از این احساس را تجربه کنید به خاطر این است که خود ر ابیش از حد جدی گرفته اید یا آنچه را که افراد انجام می دهند، بیش از حد شخصی تلقی می کنید. به عنوان مثال، اگر دوستی به شما قول داد که روز دوشنبه به شما تلفن کند و بگوید که قادر است برای جشن به شما کمک کند یا نه ولی حالا چهارشنبه است و او هنوز تلفن نزده است اگر این موضوع شما را خشمگین و آزرده می کند، به جای این که فکر کنید به شما بی احترامی شده است، ببینید آیا مشکلاتی وجود داشته است که مانع تلفن زدن او به شما شده باشد. ببینید آیا مشکلاتی وجود داشته است که مانع تلفن زدن او به شما شده باشد. این باعث نمی شود که خشم شما مرتفع شود ولی چشم اندازی از موقعیت به شما می دهد. عزت نفس پایین در این آموزش درباره عزت نفس و راههای برخورد با آن صحبتهای زیادی شد. حقیقت این است که اگر درباره خود احساس خوبی نداریم، به احتمال زیاد به خاطر این است که چیزها را شخصی می گیریم؛ یعنی عمل افراد را حمله یا توهین شخصی به حساب می آوریم، در حالی که چنین قصدی نبوده است. قضاوت کردن این مسأله به طور تنگاتنگی به سه مورد قبلی، به خصوص با موضوع دل آزردگی، مربوط است. کسی کاری انجام داده است که ما به آن موافق نیستیم و بنابراین «او باید اشتباه کرده باشد». اگر بخواهید حکم صادر کنید معمولا به این طریق فکر خواهید کرد که: «باید آدم احمقی باشد» و غیره. اگر افکار و احساساتی از این نوع داشته باشیم، آنچه معمولا رخ می دهد این است که وقتی با افراد مورد نظر صحبت میکنیم این احساسات آشکار خواهند شد. عده کمی قادرند در حالت خشم، خود را واضح و مستقیم ابراز کنند. آیا خشم مفید است؟ چگونه؟ عمل مثبت مجددا خاطر نشان می شویم که در این دنیا همه چیز بر وفق مراد ما نیست. ناخرسندی چیز مثبتی است و بدون آن زندگی متوقف می شود و ما هیچ اقدامی برای پیشبرد اهدافمان انجام نخواهیم داد. برای مثال، اگر در اوایل این قرن زنها از حقوق مدنی خود خشمگین نمی شدند، برای به دست آوردن حق رأی مبارزه نمی کردند. تخلیه فشار روانی ابراز خشم می تواند به شدت از فشار روانی بکاهد: احساساتی که ممکن است در صورت عدم ابراز سرکوب شده و باعث پریشانی حتی بیماری گردند آزاد می شوند. این گفته به آن معنی نیست که باید خشم خود را نسبت به فردی که از او عصبانی هستیم ابراز کنیم. صمیمیت فزاینده ابراز خشم می تواند به یک رابطه صادقانه و اعتماد فزاینده منجر شود. اگر بدانید شخصی میخواهد درباره موضوع های حادتری با شما صحبت کند و نه به طور سطحی (گویی که اصلاً مسألهای وجود ندارد)، در شما احساس احترامی نسبتی به او ایجاد می شود. رها کردن احساسات اگر از احساسات خود، از جمله خشم خود، همچنان که بروز میکند آگاه باشید و به طور مناسبی با آن ها کنار بیایید، امکان کمتری برای ذخیره سازی و سرکوبی احساسات ابراز نشده یا منع شده که می تواند به فشار روانی درونی و اختلال جدی در ارتباطات منجر شود، وجود خواهد داشت. دستیابی به اهداف مهم است که بدانیم انرژی به کار رفته در هیجان خشم همان انرژی است که برای انجام کارهایی که ما را به اهدافمان می رساند به کار می بریم. اگر از این انرژی به طور صحیح استفاده شود میتواند در ابراز وجود و بیان افکار و به دست آوردن آنچه در زندگی میخواهیم، به ما کمک کند. اما باید با دقت به کار برده شود. تمرین اگر میبینید دارید به خودتان پیام منفی میدهید: دست نگه دارید. از خود بپرسید آیا گفتن این پیام برایم مفید است؟ آیا در زندگی به من کمک میکند که به آنچه میخواهم برسم؟ اگر مفید نیست، پیام دیگری که سازنده باشد کدام است؟ جلسه پنجم آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها تدریس را شروع میکند. خشم میتواند یک هیجان بسیار مخرب باشد 1- خشم میتواند منجر به تعارض قدرت جدی شود، اگر هر دو طرف بخواهند بر صحت نقطه نظرات خود تأکید نمایند. 2- وقتی خشم ابراز می شود، احتمال بروز خشم باقی ماندۀ گذشته یا ابراز نشده و در نتیجه، عصبانیت شدید بیشتر می شود. 3- از نکات بالا نتیجه میگیریم که گیرنده (فرد مقابل) ممکن است اشتباه برداشت کند و سردرگمی ایجاد شود. 4- خشم می تواند به افکار غیرمنطقی و آشفته منجر شود. امکان دارد در «تصحیح نارواییهایی» که در گذشته در مورد ما انجام گرفته است حالت وسواس پیدا کنیم و بیش از اندازه بر بی عدالتی های گذشته تکیه کنیم، تا به زمان حال بپردازیم. برخی از علایم خشم پنهانی قبول کردن خشم یا هر احساس دیگری، اگر آن را تجربه می کنید، حاکی از ابراز وجود است. اما گاهی اوقات واقعاً تشخیص نمی دهید که آنچه احساس می کنید خشم است. می دانید «اشکالی وجود دارد» ولی نمیدانید آن چیست. برخی از این علایم عبارت اند از: 1- پرخوری، نوشیدن خیلی زیاد یا دردهای جسمی غیرقابل توضیح میتوانند علایم خشم و یا این که شما خشم را درونریزی کردهاید باشند. 2- اگر به راحتی عصبانی میشوید، برای مثال در حال رانندگی یا فعالیت عادی روزانه؛ هنگامی که برای ایجاد تعارض دلیلی پیدا میکنید؛ یا به جای گفتن چیزی به طور مستقیم به فرد دیگر به شیوه ظریفی از او روی برگردانید، ممکن است خشم دخالت داشته باشد. 3- اگر متوجه شوید که دیگران را خیلی سرزنش میکنید یا احساس میکنید که باید از همه چیز فرار کنید، یا احساس فریب خوردگی و جریحه دار شدن احساسات خود را دارید در واقع ممکن است از چیز خاصی که به آن موقعیت بی ربط است، خشمگین باشید. 4- خشم درونی شده میتواند به افسردگی (شدید) منجر شود. نادیده گرفتن این حقیقت که خیلی خشمگین هستید می تواند شما را بیمار کند. در خصوص خشم خودتان چیزهای دیگری در مورد خشم وجود دارد که دانستن آن ها مفید است و می تواند به شما کمک کند تا تصمیم بگیرید چگونه با آن کنار بیایید. نخست، در دوران کودکی چگونه با خشم کنار میآمدید؟ آیا از آن می ترسیدید؟ به هیجان میآمدید یا آن را ابراز یا سرکوب می کردید؟ واکنش شما چه بود؟ آیا تشویق میشدید آن را ابراز کنید یا نه؟ اگر در کودکی اجازه نداشتید خشم خود را ابراز کنید یا اگر خشم شما پذیرفته نمی شد ممکن است حالا ندانید چه وقت خشمگین می شوید. ما از توجه به سر نخ هایی برای پی بردن به این که چه وقت واقعاً خشمگین می شویم، صحبت کردیم. اگر خانواده در کودکی واکنشهای شما را شدیداً کنترل می کرد، هر خشمی که حالا ممکن است تجربه کنید، در سطح ناخودآگاه است و ممکن است بدون اطلاع فوران کند. از طرف دیگر، در کودکی ممکن است به شما اجازه داده شده باشد تا که هرچه دلتان خواست بکنید؛ شاید به اندازه کافی از راهنمایی و انضباط بهره مند نشدهاید. در این مورد هم اگر آرزوهای شما برآورده نشود، باز ممکن است مانند یک کودک رفتار کنید و عصبانی و دلخور شوید. در اینجا میتوانید از خود سؤال کنید حالا که بزرگ شدهام آیا چنین رفتاری به دردم می خورد؟ دوم، به طور کلی آیا احساس می کنید در زندگی با شما با خشونت رفتار شده است؟ آیا احساس می کنید که بالنسبه ناتوان هستید و اغلب قربانی می شوید؟ فکر می کنید اغلب نیازهایتان برآورده نمی شود؟ این خشمی که باید به فرد خاصی ابراز شود بلکه بیشتر ناکامی در مورد موقعیت خاصی در زندگی خودتان است. اگر پا پیش گذاشته و بپذیرید که مسؤول موقعیت خود هستید شانس بیشتری برای تغییر آن دارید. مثلاً ممکن است از زندگی خود لذت کافی نبرید: با خود قرار بگذارید که کارهایی که بیشتر از آن ها لذت میبرید انجام دهید. ممکن است احساس کنید به اندازه کافی پیشرفت نمیکنید: بیشتر خطر کنید. ممکن است احساس کنید از شما قدردانی نمیشود: بیشتر از خود تقدیر کنید. همه چیز باید از شما شروع شود. توجه کنید و ببینید چه چیزی باعث عصبانیت یا ناراحتی شما میشود و آیا میتوانید در جهت انجام آنچه ضروری است تا به شما کمک کند تا در آن قسمت از زندگی خود احساس کامیابی بکنید، گامهایی بردارید؟ انرژی موجود در خشم همان انرژی است که برای ابراز وجود در زندگی به کار می بریم، یعنی کامروایی خود. هر چه بیشتر بتوانیم خشم خود را در راه این هدف متمرکز کنیم کمتر احتمال دارد که آن را صرف ناکامی ها و عصبانیتهای جزئی کنیم. سوم، آیا در روانتان خشم حل نشده از گذشته وجود دارد؟ اگر چنین است احتمالا شرایط یا رویدادهای خاصی این خشم را آشکار می کنند و باعث میشوند که شما بیش از حد واکنش نشان دهید. نقاط حساس خود را بشناسید. ممکن است به راحتی نسبت به فرد یا افراد خاصی خشمگین شوید. اگر به این طریق از الگوهای واکنش خود آگاه شوید، بیشتر می توانید خشم خود را کنترل و با آن کنترل بیایید. شاید تا به حال برایتان آشکارتر شده که چه وقت و چرا خشمتان بروز میکند و الگوهای عمل کدام اند؟ درباره ابراز خشم چه می توانید بکنید؟ آیا خوب است خشم خود را ابراز کنید یا نه؟ پاسخ گاهی اوقات بله است و گاهی نه. چه وقت خشم خود را ابراز کنید در مورد این که آیا عاقلانه است که در زمان خاصی خشم ابراز شود یا نه، راه حل هایی وجود دارد. اول، ببینید هدف شما در آن موقعیت چیست. اگر خشم خود را ابراز کنید آیا برای مقصود شما بسیار مناسب است؟ مثلاً اگر از کسی به خاطر انجام ندادن کاری که به شما قول داده خشمگین هستید؟ ابراز خشم بهترین روش تشویق او برای انجام آن کار در دفعه بعد نیست. مؤثرتر آن است که بر اهداف خود در موقعیت تمرکز کنید تا بر احساس ناکامی خود (ولو این که قابل درک هم باشد) و چیزی مانند «اگر دفعه بعد در را ببیندید واقعاً تشکر می کنم» بگویید. موضوع را از دیدگاه خود تبیین کنید و ببینید برای شما چه معنی دارد. به خاطر داشته باشید که حتی وقتی خشم خود را به صورت مستقیم و بدون تهمت زدن ابراز میکنید، افراد معمولاً احساس می کنند مورد انتقاد واقع شدهاند و تدافعی برخورد میکنند. ارزش دارد که این موضوع را مورد توجه قرار دهید و برای آن ها توضیح دهید که به آن ها حمله نمیکنید بلکه صرفاً درباره احساسات خود صادق هستید. دوم، آیا میخواهید سرزنش کنید یا تهمت بزنید یا واقعاً میخواهید موقعیت را توضیح دهید؟ در اینجا با خود صادق باشید، خود را درباره انگیزههای خود فریب دادن آسان است. وقتی با کسی که به شما نزدیک است سروکار دارید مراقب باشید، زیرا آسان است که خشم گذشته بروز کند. سوم، ممکن است ابراز خشم نسبت به فرد خاص مجرایی برای ابراز خشمی که فرد به طور کلی از موقعیت خود در زندگی دارد یا خشمی که نسبت به فرد دیگری احساس می کند باشد. از این کار آشکارا هیچ چیز به جز یک تسکین موقتی نصیبتان نمیشود، ولی منجر به این می شود که خشمگینتر شوید. بالاخره، این باور خطرناک که «دنیا به من مدیون است» رابطه تنگاتنگی با موضوع بالا دارد و شامل این درخواست درونی است که همه چیز باید مطابق سلیقه شما باشد و وقتی چنین نباشد شدیدا خشمگین میشوید. نمونه پیام هایی که ممکن است از این قبیل به خود بدهید، عبارت اند از: «افراد باید بدانند من چه میخواهم بدون این که آن را درخواست کنم. - من نباید منتظر باشم. - من نباید کار خانه را انجام دهم. - من نباید در ترافیک معطل شوم. - من نباید مجبور باشم برای ادامه زندگی پول کافی به دست آورم. در اینجا شما درباره آنچه در زندگیتان رخ میدهد با خود صادق نیستید. شما کل دنیا را برای وضعیت خود سرزنش میکنید. اگر تعداد زیادی از این نوع پیامها در سر دارید، احتمالا در بسیاری از قسمتهای زندگیتان احساس میکنید که قربانی شدهاید. چنین پیامهایی شاید تلاشهای غیرمنطقی در جهت کنترل زندگی خودتان باشد. بررسی عقاید و صحبت با خود میتواند بسیار نیروبخش باشد و شما را از قربانی بودن به یک فرد مسؤول زندگی خود تغییر دهد. این خیلی سازنده تر از آن است که خشمتان را بر روی دیگری خالی کنید. ابراز خشم به شخص خاص، به صورت مستقیم این عمل ممکن است مناسب باشد: 1- وقتی با کسی تعارض، سوء تفاهم یا ارتباط نادرست دارید که واقعاً میخواهید آن را حل کنید. وقتی احساس محبت، علاقه و احترام نسبت به فرد دیگر میکنید و مشتاق هستید که به نقطه نظر او گوش کنید. 2- وقتی از هدف ها و انتخاب های مهم خود آگاهید، در فکر گرفتن حق خود یا توضیح مکرر نقطه نظر خود نیستید. 3- وقتی مشتاق هستید با فردی رک باشید و ترجیح می دهید که خود را در مقابل او آسیب پذیر کنید تا این که تظاهر کنید که مطلب طرف مقابل در شما اثر نداشته است. 4- وقتی عمل فرد مقابل بر روی شما و افراد دیگر تأثیر داشته است. مثلا در یک موقعیت شغلی که شکست فرد در انجام کار اثرات گسترده ای دارد، لازم است اثر اعمال وی را به او اطلاع دهند تا از تکرار آن جلوگیری شود. 5- راه حل برخورد با احساس خشم به صورت سازنده، مانند ابراز احساسات دیگر، این است که بر آن مسلط باشید و فقط درباره آن تذکری به طرف مقابل بدهید. راه های دیگر کنار آمدن با خشم نخست، می توانید به دوستتان بگویید که چقدر درباره آنچه رخ داده است عصبانی هستید. بخشی از ابراز وجود شامل صریح و صادق بودن در مورد احساساتتان است، یعنی به جای این که بگویید «حالم کاملا خوب است»، آنچه را که احساس می کنید بیان نمایید. ممکن است این کار را به طریقی که صرفاً به صورت گزارش دادن است انجام دهید. لازم نیست در احساسات خو غوطه ور شوید. دوم، وقتی از چیزی خشمگین هستید و این موضوع شما را ناراحت و عصبی می کند و احساس بدی به شما دست میدهد میتوانید به جای آن که حواس خود را بر آن متمرکز کنید و به آن انرژی بدهید، بی خیالش باشید. ممکن است فکر کنید که این کار به این سادگی که به نظر میرسد نیست، ولی مطمئنا غیرممکن هم نمی باشد. سوم، میتوانید برای تمرکز بر چیزی غیر از عصبانیت خود، به تمرینهای تن آرامی بپردازید؛ همچنان که به آرامش دست می یابید توانایی شما در انتخاب آنچه میخواهید افزایش می یابد و به شرایط واکنش نشان نمی دهید یا می توانید به یک موسیقی آرام بخش گوش کنید. چهارم، ورزش برای کاهش عصبانیت راه حل خوبی است؛ چیزهای متفاوتی مناسب افراد مختلف است. به طور کلی عاقلانه است که حتما به اندازه کافی ورزش کنید و این کار به شما کمک می کند تا آرامش جسمی و روانی داشته باشید. سرانجام، به شیوه متفاوتی رفتار کنید. یک راهش این است که طرف مقابل را از مزیت شک بهره مند سازید. مثلاً اگر فکر می کنید کسی به شما توهین میکند، احتمالاعصبانی خواهید شد. اگر در عوض فرض کنید که فرد بی فکری است، با احتمال بیشتری آن را در ذهن خود پاک یا آن را فراموش میکنید. بسیاری از ما احساس می کنیم که مبارزه کردن جزء لازم زندگی در این دنیا است و چون عادت داریم به خودمان سخت بگیریم، معمولا روی چیزهای منفی متمرکز می شویم و آن ها را فراموش نمیکنیم. در این موارد فکر کنید از خودتان چه میخواهید و از خودتان سؤال کنید که آیا واقعا میخواهید ناراحت و عصبانی شوید؟ توجه کنید ببینید چه امور دیگری اتفاق میافتد و بر چه چیز دیگری می توانید تمرکز کنید. مثلا سارا از دست یکی از همکارانش در محل کار که نسبت به او گستاخی کرده بود عصبانی شد. او در آنجا تازه وارد بود و احساس قدرت نمیکرد تا به آن خانم بگوید چه احساسی دارد. او عصبانیت خود را به منزل آورد. آن روز صبح او دو بسته پستی دریافت داشت که خوشحالش کرده بودم. یکی از آن ها کارت پستال یکی از دوستانش بود که برای گذراندن تعطیلات به یونان رفته بود، چون از این که دوستش به یادش بوده خوشحال شد و دیگری نامه ای بود که او را برای تعطیل آخر هفته به روستایی دعوت کرده بود. هنگام ظهر مشغول خرید بود و آنچه را برای تولد دوستش می خواست پیدا کرده و خوشحال بود. حال که عصبانیت تمام فکرش را به خود مشغول کرده بود همه این ها را به فراموشی سپرد. سارا تصمیم گرفت مسؤولانه کاری در این رابطه انجام دهد. «آیا من می خواهم این احساس را داشته باشم احساس عصبانیت و ناآرامی را؟» پاسخ منفی بود. «در این خصوص چه کاری می توانم بکنم؟» نخست، به دوستی تلفن زد و موضوع همکارش را با او در میان نهاد. دوستش به حرف های او گوش داد و در مورد آنها به اظهار نظر پرداخت تا سارا تسکین یافت. بعد نشست و رویدادهای آن روز را بررسی کرد و به یاد نامهها و خرید ظهر افتاد. او آگاهانه تمرکز بر خشم خود را متوقف کرد و در عوض بر احساسات خوش و قدرشناسی ها تمرکز نمود. آنگاه، آرامش بیشتری یافت. بچهها کاری که سارا انجام داد خیلی به او کمک کرد. واقعیت برای شما به وسیله آنچه فکر می کنید واقعی است و به وسیله پیام هایی که به خود می دهید تعیین می شود. شما می توانید به جای «بزرگ» جلوه دادن یک موقعیت به آن بخندید. تمرین برای بررسی خشم خود جملات زیر را تکمیل کنید. وقتی کسی خشم خود را به من ابراز کند من............................. اگر خشم خود را ابراز کنم........................ اگر خشم خود را واپس زنم...................... جلسه ششم آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها بحث خود را آغاز میکند. درخواست کردن- گفتن «بله» و «نه» درخواست کردن وقتی تقاضایی می کنیم، به شخص مقابل فرصت میدهیم که آنچه را درخواست کردهایم به ما بدهد. متأسفانه بسیاری از ما درخواست کردن را دشوار می یابیم، با وجود این، میتوانیم یاد بگیریم چگونه آنچه را میخواهیم، با ابرزا وجود درخواست کنیم. چرا درخواست کردن دشوار است؟ پاسخ به این سؤال به گذشته و تجارب فعلی ما بر می گردد. گذشتۀ ما در کودکی به طور ناخودآگاه هر موقع چیزی را میخواستیم تقاضا میکردیم. ما نیاز داشتیم والدینمان «نه» بگویند تا محیط امنی برایمان فراهم شود. ما تجربه های مکرری درباره رد شدن درخواست هایمان داشتیم. چنان که یاد گرفتیم مرتب درخواست کردن روش آسانی برای آزردن و برانگیختن والدینمان بود. این نپذیرفتن اغلب بار هیجانی پیدا می کرد و نیز نیاز داشتیم که والدینمان برای تشویق و ترغیبمان هرجا مناسب است «بله» بگویند، اما همه ما به اندازه لازم از این تجارب مثبت برخوردار نمی شدیم. وقتی بزرگ شدیم اکثر ما کم و بیش یاد گرفتیم درخواستهایی بکنیم که منطقی و مناسب باشند. به موازات درخواست هایی که از همسالان خود و دیگران داشتیم، قدرت تشخیص ما نسبت به این که چه وقت، چگونه و از چه کس تقاضا کنیم بیشتر شد. اگر درباره خود نظر خوبی داشتیم، برایمان آسان تر بود که تقاضا کنیم. اگر درباره خود نظر خوبی نداشتیم حتی منطقی ترین تقاضا، فشارزا و دشوار می بود. اگر درخواست ما پذیرفته نمی شد خود را فردی طرد شده می دیدیم و شاید احساس می کردیم که «من بی ارزش هستم»، «من مستحق آن نیستم». از این رو عزت نفس ما کاهش می یافت. هیچ کس نیست که در همه چیز کاملاً با جرأت باشد اما می توانیم فنون ابراز وجود را که به ما بهترین فرصت را می دهد تا آنچه را می خواهیم به دست آوریم، بیاموزیم. البته ممکن است در این موفق شویم یا نشویم ولی با کوشش می توانیم عزت نفس خود را افزایش دهیم. تجزیه زمان حال بچهها بگذارید زمان حال خود را در نظر بگیریم. مثلا «دوست داریم از دیگران چیزهایی را درخواست کنیم، اما نمیتوانیم! چرا نمی توانیم؟» دلایل آن ممکن است از این قرار باشند: 1- ممکن است «نه» بگویند: ممکن است در به دست آوردن آنچه می خواهیم با شکست مواجه شوم. 2- ممکن است «بله» بگویند: ولی آیا واقعاً آن را می خواهم؟ 2- اگر تقاضای مرا رد کنند ممکن است احساس طرد شدگی به من دست بدهد. 4- ممکن است به خاطر این درخواست درباره من بد فکر کنند. 5- اگر درخواست کنم، فکر می کنند نمی توانم از عهده آن برآیم. 6- اگر درخواست کنم خود را آسیب پذیر خواهم کرد. در اینجا تمرینی است که شما را قادر می سازد تا دریابید در مورد درخواست کردن چه احساسی خواهید داشت. تمرین 1- وقتی وسوسه می شوید که درخواست نکنید، آیا دلایل مشابهی مانند دلایل فوق دارید؟ 2- چه دلایل دیگری برای درخواست نکردن آنچه می خواهید، دارید؟ 3- درباره این دلایل سؤال های زیر را از خود بپرسید: - آیا آنچه را به خود می گویید احتمالاً درست است؟ - این موضوع برای شما چقدر مهم است؟ حال بگذارید به برخی از این امکانات نگاه کنیم. ممکن است «نه» بگویند: ممکن است در به دست آوردن آنچه می خواهم با شکست مواجه شوم. بله، این اتفاق ممکن است رخ دهد. همه ما حق داریم نه بگوییم. ممکن است ناامید شوید که نتوانستهاید آنچه را می خواهید به دست آورید. دیگر چه احساسی می کنید؟ وقتی این سؤال را از مردم میکنیم معمولترین پاسخ این است که «احساس میکنم شکست خوردهام». حال این عبارت مبهم است. شما در به دست آوردن آنچه می خواهید، در واقع شکست خوردهاید، لااقل در حال حاضر، ولی این تمام قضیه است. شما در تقاضا کردن به روش ابراز وجودی رفتار کردید و به خود بهترین فرصت موفقیت را دادید. در این جنبه موفق شدید نه شکست خوردید. ترس از شکست یکی از معمول ترین دلایل تقاضا نکردن است. بستگی دارد به این که شما «شکست» را چه می دانید. ممکن است «بله» بگویند: ولی آیا واقعا آن را می خواهم؟ سؤالی که باید از خود بکنید این است: «آیا واقعا آنچه را که تقاضا می کنم می خواهم؟» این یک سؤال بسیار مهمی است و مخلوط کردن آن با سؤال های متفاوتی مانند «آیا آن را به دست می آورم؟» یا «آیا شایستگیش را دارم؟» بی فایده است. بهتر این است که نخست درباره آنچه می خواهید تصمیم بگیرید. ممکن است کاملا مطمئن نباشید که چه میخواهید ولی حداقل در تقاضا کردن آنچه میخواهید صریح باشید. آیا تظاهر میکنید که آنچه دیگران به شما می دهند واقعا همان است که می خواهید. آیا خیلی دشوار است که هم در ابراز وجود موفق بود و هم در آنچه میخواهید؟ اگر از موفقیت می ترسید، پاسخ به این ممکن است «بله» باشد. ترس از موفقیت خیلی معمول تر از آن است که در فرهنگ موفقیت مدار ما ممکن است درک شود. مهم است که موفقیت برای شما تعریف شود. برای مثال اگر موفقیت انجام عملی در جهت صادق بودن با خودمان است پس تقاضا کردن مهم است، اگر قصدش را داشته باشید. اگر تقاضای مرا رد کنند ممکن است احساس طرد شدگی به من دست بدهد این حق شما است که تقاضا کنید ولی حق ندارید انتظار داشته باشید دیگران بله بگویند. ممکن است به خاطر این درخواست درباره من بد فکر کنند ممکن است، اما مهم آن است که بر ارزیابی خود از خویشتن تأکید داشته باشید تا دیگران. ارزیابی دیگران از شما در واقع بیشتر عقاید خود آن ها را نشان میدهد. اگر کسی، مثلاا رئیس شما، این قدرت را دارد که آنچه را می خواهید به شما بدهد، آشکارا عقیده او مهم است زیرا به دست آوردن یا نیاوردن آنچه را میخواهید تحت تأثیر قرار می دهد. گرچه هنوز میتوانید یک ارزیابی صحیح از خود انجام دهید. آیا درخواست کردن مهم تر است یا تأیید شخص دیگری را داشتن؟ اگر درخواست کنم، فکر می کنند نمی توانم از عهده آن برآیم خوب، شاید شما در آن زمان خاص بیش از توان خود مسؤولیت پذیرفته اید. این وحشتناک نیست. مهم است که تصدیق کنید چه وقت به کمک نیاز دارید. اغلب اوقات افراد از این که از آن ها تقاضا می شود احساس خوشحالی زیاد می کنند. اگر درخواست کنم خود را آسیب پذیر خواهم کرد اگر خود را طوری به طرف مقابل وابسته کنید که انتظار داشته باشید به روش خاص پاسخ دهد، آنگاه خود را آسیب پذیر کرده اید. تحت شرایط خاص شما در واقع بسیار وابسته به فرد دیگری هستید. اگر در صحرا گم شوید و بسیار تشنه هم باشید و دوستتان یک بطری آب داشته باشد آنگاه شما وابسته به دوستتان هستید. بیشتر زندگی ما متضمن موارد استثنایی وابستگی فیزیکی از این قبیل نیست. ما می توانیم یاد بگیریم که وابستگی هیجانی خود را تغییر دهیم. آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها سخن خود را آغاز میکند. جلسه هفتم خب بچهها در بحث خودما در ادامه جلسه قبل آغاز کنم. حال اجازه دهید پاسخ های احتمالی دیگران به درخواست های ما و پاسخ های ممکن ما به تقاضاهای دیگران را بررسی کنیم. «بله» گفتن و «نه» گفتن «بله» گفتن و «نه» گفتن، پاسخ های مهمی هستند که فرد برخوردار از ابراز وجود می بایست به کار ببرد. آنها روش های مهمی هستند که ما با آن حدود خود را مشخص میکنیم و به دیگران نشان میدهیم که دوست داریم چگونه با ما رفتار کنند و مرزهای ما کجاست. آنها تنها پاسخ های مبتنی بر ابراز وجود نیستند که به موقعیت خاص می دهیم. اما چرا «نه» گفتن چنین مهم است؟ در وهله اول بگذارید مثال بخش بعد را در نظر بگیریم. وقت نهار سوزان (Susan) سوزان به مدت دو ماه به عنوان دستیار اداری در خدمات اجتماعی کار کرده بود. او یکی از دو دستیار اداری آن بخش خاص بود. او سخت کار می کرد و از شغلش لذت می برد. در مورد کار، تنها چیزی که سوزان را آزار میداد این بود که گاهی لیندا، دستیاری اداری دیگر، حقهای سوار می کرد و کاری را که خودش می بایست انجام دهد به سوزان می داد. مشکل این بود که تقسیم کار کاملاً مشخص نبود. هر دوی آن ها ماشین نویسی چهار مددکار اجتماعی بودند و مطالبی که می بایست ماشین می شد به کسی که در آن لحظه کارش کمتر بود داده می شد. یک روز سوزان حتی وقت نهار خوردنش نیز کار می کرد و پشت میز ساندویچش را گاز می زد. او باز مقدار زیادی کار ماشین نویسی داشت و می بایست نامه ها را بایگانی می کرد. او تازه داشت بررسی می کرد که در ساعات باقی مانده به طور واقع بینانه چه مقدار از کارها را می تواند انجام دهد که لیندا به طرف میزش آمد. لیندا گفت «سو، عزیزم من سرم شلوغ است و مالکم میخواهد تا پایان امروز بعدازظهر این نمودار ماشین شود، لطف میکنید آن را انجام دهید؟» سوزان احساس ناراحتی و تنفر کرد و تسلیم شد. مشخص بود که او حداقل به اندازه آن خانم کار دارد. اما اگر «نه» می گفت لیندا فکر می کرد او نمی تواند از عهده آن برآید. گفت «بسیار خوب، بگذارش آنجا». چه رخ داده است؟ سوزان احساس می کند قربانی شده است. او مسؤول برآوردن نیازهای خود نبود و به موقعیت، یعنی سابقه زیادتر لیندا، اجازه داد تا او را ناراحت کند، در واقع هیچ ارزشی برای آنچه دلش می خواهد، یعنی آنچه برایش خوب است، قایل نیست. عمل خاصی که سوزان برای اصلاح موقعیت می توانست انجام دهد این بود که تقسیم کار را مشخص کند. در آن موقعیت، او نیز می توانست به خودش پیام های مثبت بدهد. این چیزی است که ما باید درباره آن موقعیت بگوییم. شما چه می گویید؟ داستان سوزان آن طور که ما آن را نقل کردیم تقریباً سر راست است. حالا به شرایط پیچیده تر در «تعطیلی عصر»، می پردازیم. تعطیلی عصر ماری دانشجوی سال سوم و سال آخر آموزش پرستاری بیمارستان لندن بود. او از یک خانواده پرجمعیت در یک دهکده کشاورزی بود که دو سال قبل از ایرلند به آنجا آمده بود. ماری یکی از چهار دانشجوی بخش ارتوپدی بود. او از کارش راضی بود و در امتحانات پرستاری سال قبل نیز نمرات خوبی گرفته بود. اما به نظر میآمد که سرپرستار بخش، از ماری خوشش نمی آید. به نظر می آمد که همیشه کارهایی را که ماری دوست نداشت و تعدادشان هم زیاد بود به عهده اش گذاشته میشد. از طرف دیگر بسیاری از اضافه کاری ها را ماری بدون دریافت حق الزحمه انجام می داد و طبیعتاً بیش از سهم خودش کار می کرد. قرار بود فری خواهر ماری روز سه شنبه سر راهش از آلمان به آنجا بیاید و ماری او را در فرودگاه ملاقات کند. بعدازظهر روز دوشنبه سرپرستار وود با حالتی سرزنده و شاداب از پشت پرده ای که ماری در آنجا مشغول مراقبت از آقای موریس بود عبور کرد. آقای مانی پایش در گچ بود و کلاً از زندگی خود راضی نبود. همین که سرپرستار وارد شد آقای مانی تعجب کرد و در حالی که بدنش درد می کرد ناگهان یکه خورد. سرپرستار وود با ژست خاصی به ماری گفت: «مواظب باش پرستار.» ماری با حالتی مضطرب گفت: «متأسفم آقای مانی حال تون خوبه؟» سرپرستار به تندی گفت «من مطمئنم که حال تون خوبه این طور نیست، آقای مانی؟» آقای مانی هر چند اصلاً احساس خوبی نداشت ولی پیش خود فکر کرد عاقلانه نیست که این طور بگوید و لذا فقط یک لبخند تشکرآمیز زورکی تحویل او داد. او گفت: «بله خوبم سرپرستار» آنگاه سرپرستار وود با حالتی تند به ماری گفت: «اما حرفی هم با تو دارم.» ماری به آن طرف تختخواب بیمار رفت و در حالی که سرپرستار وود مستقیم به او نگاه می کرد، سعی کرد که به پایین نگاه کند و به او خیره نشود. سرپرستار به ماری: «امیدوارم فردا کار مهمی نداشته باشی» و سپس بدون این که منتظر جواب ماری بماند گفت: «دانشجو – همکار شما دوباره مریض شده و من فردا بعدازظهر به شما نیاز دارم.» ماری در حالی که هنوز به زمین نگاه می کرد با صدای ضعیفی گفت: «متأسفم سرپرستار، من قرار است فردا عصر با خواهرم ملاقات کنم.» ولی سرپرستار وود با لحنی قاطع و مهربان گفت: «نه پرستار در این شغل ما اغلب ناچاریم به خاطر بیماران، فعالیت های اجتماعی خودمان را کنار بگذاریم. من مطمئنم که تو این را درک می کنی و می خواهی که پرستار خوب و مسؤولی باشی. بنابراین مطمئنم که اگر در این مورد فکر کنی بتوانی خواهرت را در وقت دیگری ملاقات کنی. این طور نیست؟» ماری در حالی که بندرت چشمش را از تختخواب بر می داشت زمزمه کنان گفت: «اوه، بلکه همین طور است.» سرپرستار وود با احساس رضایت گفت: «بله دختر خوب. می دانستم که می توانم به تو اعتماد کنم.» بیایید ببینیم که در این داستان چه گذشت. اینجا یک تمرین است. 1- فکر می کنید رفتار ماری چطور است؟ چه پیام هایی به خودش می دهد و پیامدهای رفتار او چیستند؟ مثلاً او به خواهرش فری چه خواهد گفت؟ 2- آیا فکر می کنید رفتار سرپرستار عادلانه است و آیا اگر کسی بخواهد پرستار خوب باشد باید کارهای اجتماعی خود را کنار بگذارد، آیا دانشجویان پرستاری باید فقط به صورت منفعلانه و مطیعانه رفتار نمایند؟ 3- تصور کنید که یکی از دوستان ماری هستید، به او چه نصیحتی خواهید کرد؟ مثلاً به نظر شما او چه پیام هایی باید به خودش بدهد و شخصاً چطور رفتار نماید که بتواند هر چه بیشتر به آنچه می خواهد برسد. او به سرپرستار چه می توانست بگوید و چطور می توانست بگوید؟ برای این که درباره ماری عادلانه صحبت کرده باشیم باید بگوییم که هر چقدر هم که ماری با ابراز وجود رفتار نماید باز هم دائماً با سرپرستار وود مسأله خواهد داشت. به یاد داشته باشید که ما ادعا نمیکنیم که رفتار مبتنی بر ابزار وجود پاسخ به همه مشکلات است، ولی می گوییم که ماری علاوه بر اقدامات دیگری که باید انجام دهد باید با ابراز وجود رفتار نماید. شما فکر می کنید که این ها چه می توانند باشند؟ سرانجام بیایید مورد دیگری را در نظر بگیریم که نشان می دهد چگونه «نه گفتن» یک مهارت حرفه ای مهم می باشد. اینجا یک پزشک برای این که بتواند کارش را به درستی انجام دهد نیاز دارد که به یک بیمار «نه» بگوید. چرا «نه» بگوییم؟ هرگاه بخواهید به کسی «نه» بگویید ولی این کار را نکنید، درواقع دارید به نیازهای وی بیش از نیازهای خودتان اهمیت می دهید. در واقع نتوانسته اید مرزها را مشخص کنید. فکر می کنیم بهتر است با دیگران رو راست باشیم و در غیر این صورت، با مشکلاتی مواجه خواهیم شد. آیا خود شما ترجحی نمی دهید که اگر کسی واقعاً می خواهد به شما جواب رد دهد به جای «بله» گفتن «نه» بگوید؟ آیا ترجیح نمی دهید با شما رو راست باشند؟ وقتی یاد گرفتید «نه» بگویید، باید برای خودتان مشخص کنید که وقتی به دیگران «نه» می گویید، می ترسید چه اتفاقی بیفتد و یا دیگران در مورد شما چه فکر می کنند. چرا «نه» گفتن مشکل است؟ چه چیز شما را در یک موقعیت خاص از «نه» گفتن باز می دارد. بیایید نظری به دلایل اصلی آن بیندازیم. - اگر «نه» بگوییم ناراحت می شود و یا فکر می کنند که آن ها را طرد کرده‌ام البته این امکان وجود دارد. اگر به درخواست فرد خاصی «نه» بگویید، ممکن است به عنوان یک فرد، احساس طرد شدگی کند. ولی شما نمی توانید مسؤول احساسات دیگری باشید، بلکه فقط مسؤول احساسات خودتان هستید. اگر می دانید که آن فرد زود احساس طرد شدگی می کند می توانید به او بگویید: «نمی خواهم از من برنجید و یا احساس طرد شدگی کنید ولی ...» آنگاه حرف خودتان را بزنید. این نشان می دهد که شما احساسات این فرد را در نظر گرفته اید ولی خودتان را مسؤول آن نمی دانید. این یک رفتار کمتر نوزانه است که فکر کنیم می توانیم مسؤول احساسات دیگران باشیم. - اگر این بار «نه» بگویم دیگر مرا دوست نخواهد داشت از خودتان بپرسید آیا واقعاً این طور است؟ آیا می خواهید با فردی که به حق «نه» گفتن شما احترام نمی گذارد دوست باشید؟ - اگر این بار «نه» بگویم ممکن است هیچ وقت از من چیزی نخواهند این نیز ممکن ولی نامربوط است. شما در هر زمان فقط با یک موقعیت میتوانید روبرو شوید. شما نمیتوانید اعمال کسی را در آینده کنترل کنید. بعلاوه، ممکن است برای این که به او نشان دهید که فقط حالا به او نه میگویید و نه الزاما همیشه، به او بگویید «وقت دیگر از من درخواست کن». - اگر «نه» بگویم به من توجهی نخواهند کرد شما به طور مطلق این را نمیدانید، هر چند ممکن است به خاطر تجربیات قبلی خود در رابطه با چنین افرادی آن را خیلی محتمل بدانید. حتی اگر آن ها توجهی نکنند، حداقل شما به طرف مشخص کردن حد و حدود خود گام هایی برداشته اید. بنابراین در اولین گام ابراز وجود موفق شده اید. - آن ها به من بله می گویند (و بنابراین اگر آن ها را رد کنم احساس گناه خواهم کرد) این وضعیت دیگری است که در آن دو موقعیت با هم اشتباه میشوند. آنچه شما انجام می دهید مسؤولیت شما است و آنچه آن ها انجام میدهند، مسؤولیت آنها است. احساس گناه کردن تا حدود زیادی یک عادت است و تا آنجا که می دانیم نتیجۀ خوبی ندارد. به مرور که ابراز وجود را به کار می برید، احساس گناه نیز کاهش می یابد. - نمی توانم بگویم نه، زیرا دلم برای آن ها می سوزد اگر نه بگویم، شاید هیچ کس دیگر نتواند یا مشتاق نباشد به آن ها کمک کند و در نتیجه کارشان راه نمی افتد. اگر به هر دلیل باید نه بگویید، مثلاً به خاطر تعهدات دیگری که دارید، با بله گفتن و خود را تحت فشار قرار دادن فقط باعث می شوید از خودتان عصبانی و از فرد مقابل منتقل شوید و بدتر این که ممکن است دوستی شما نیز به هم بخورد. فراموش نکنید که تغییر نظر قبلی و بله گفتن به فرد درخواست کننده، همیشه امکان پذیر است. سؤال اساسی این است که آیا از روی انتخاب بله می گویید یا احساس وظیفه و تعهد می کنید. اگر از روی وظیفه یا تعهد بلی می گویید، مجدداً احساس تنفر خواهید کرد و شاید فرد مقابل را هم سرزنش کنید. آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها سخن خود را آغاز میکند. جلسه هشتم چگونه با ابراز وجود «نه» بگوییم 1- پاسخ خود را با یک «نه» واضح، محکم و قابل شنیدن شروع کنید. 2- از معذرت خواهی یا توجیه استفاده نکنید. دلیل آوردن با معذرت خواهی تفاوت بسیار دارد. 3- احساس کنید که حق «نه» گفتن دارید. 4- وقتی «نه» گفتید منتظر نمانید ترغیبتان کنند تا عقیده خود را عوض کنید. مثلاً با عوض کردن موضوع یا دور شدن از محل یا ادامه دادن به کاری که در حال انجام آن بودید و یا روش های دیگری به بحث خاتمه دهید. 5- به یاد داشته باشید که شما به درخواست فرد جواب رد داده اید نه این که خود وی را رد کرده اید. 6- اگر درخواست، بدون خبر قبلی عنوان شود و یا وقت کافی برای فکر کردن در مورد آن نداشته باشید، می توانید بگویید «بعداً به شما خواهم گفت» و به این ترتیب به خودتان وقت کافی برای فکر کردن در مورد آنچه خواهید گفت بدهید. 7- مسؤولیت «نه» گفتن را خودتان به عهده بگیرید و دیگران را به خاطر درخواستشان از شما مقصر ندانید. 8- اگر برای «نه» گفتن و یا «بله» گفتن به اطلاعات بیشتر نیاز دارید از آنها بخواهید تا به شما اطلاعات بیشتری بدهند. با در نظر گرفتن نکات فوق به تمرینی در مورد «نه» گفتن می پردازیم. 1- موقعیتی را در نظر بگیرید که برایتان مشکل است «نه» بگویید، در حالی که دلتان میخواهد میتوانستید «نه» بگویید. 2- مشخص کنید که چرا مشکل است، مثلا «به آن جواب رد بدهید» و «آن ها فکر کنند نمیتوانم سازگاری کنم» و غیره. 3- در ذهن خود با این احتمال مواجه شوید و از خود سؤال کنید «آیا واقعا ممکن است این اتفاق بیفتد؟» و «اگر این طور شود آیا واقعاً خیلی زشت است؟» 4- به خودتان بگویید که در این موقعیت، نیازهایتان چیست و میل خود را برای نه گفتن تأیید نمایید. چطور با ابراز وجود «بله» بگوییم 1- «بله» را صریح و مشخص بگویید. 2- مشخص کنید که چرا «بله» گفتن برایتان مشکل است. مثلاً: «من زیادی جسورم». یا «آن ها باید مرا ترغیب کنند.» یا «آن ها واقعاً مرا نمی خواهند». 3- این تفکرات را امتحان کنید و از خود بپرسید، آیا من می خواهم به این فرصت «بله» بگویم؟ آیا این مهم است که دیگران فکر کنند من زیادی جسورم؟ چرا باید آن ها مرا ترغیب کنند؟ اگر آنها واقعا مرا نمیخواهند پس چرا از من میپرسند؟ 4- وقتی این افکار برایتان روشن شد، آنگاه میل خود برای «بله» گفتن را تحکیم کنید. چرا «بله» گفتن مشکل است؟ - حق من نیست اگر عزت نفس شما خیلی پایین باشد و نتوانید تصور کنید که چرا یک نفر دارد از شما درخواست میکند، آنگاه ممکن است این طور فکر کنید. - ممکن است درخواست از ته دل نباشد این ممکن است در راستای تفکر فوق باشد. ممکن است تصور کنید که به این دلیل از شما تقاضا کردهاند که دلشان برای شما سوخته و یا صرفا خواستهاند رعایت ادب را کرده باشند. بهترین کار آن است که بگذارید دیگری درخواست کند و شما مسؤولیت پاسخ را به عهده بگیرید. - واقعاً مطمئن نیستم که این همان چیزی است که می خواهم ممکن است به این نتیجه برسید که واقعا این همان نیست و سپس احساس ترس کنید و طرف مقابل ممکن است احساس خشم نماید و از آن استفاده کند. - اطلاعات کافی ندارم شما ممکن است ندانید که دقیقا به چه چیزی «بله» میگویید. بنابراین کاری که باید انجام دهید آن است که اطلاعات بیشتری بخواهید تا این که بتوانید همان تصمیمی را که میخواهید بگیرید. مطالبی دیگر برای فکر کردن 1- همیشه در مورد این که آیا می خواهیم «نه» بگوییم یا «بله»، احساس سختی داریم. به خاطر داشته باشید که این موضوع را در نظر بگیرید. 2- وقتی می خواهیم «نه» بگوییم و نمیگوییم، معنایش این است که به نیازهای دیگران بیش از نیازهای خودمان اهمیت داده ایم. ما نتوانستهایم مرزها را مشخص کنیم. 3- اگر شما به آن مقداری که دلتان می خواهد «نه» نمیگویید، سعی کنید بیشتر به خودتان «بله» بگویید. 4- «بله» گفتن هنگامی که واقعا میخواهید «نه» بگویید به معنی نادیده گرفتن اهمیت خودتان است. «نه» گفتن هنگامی که واقعا می خواهیم «نه» بگوییم کار مثبتی است نه منفی. استفاده از «نه» به این شیوه یک مهارت اساسی و پرقدرت در ابراز وجود است. به همین نحو بسیاری از ما در «بله» گفتن به هنگام پذیرفتن درخواست دیگران مشکل داریم. کنار آمدن با انتقاد بسیاری از ما وقتی با انتقاد روبرو میشویم حالت تدافعی میگیریم. اغلب از انتقادهایی که در دوره کودکی از ما شده و ما را شدیدا ناراحت کرده است، خاطره هایی داریم. بنابراین حالا انتقاد را به عنوان چیز بدی تلقی میکنیم، ولی ضرورتا این طور نیست. اما برای این که بین انتقادی که بیشتر بیانگر ویژگی های شخص مقابل است تا خود شما و انتقادی که مفید است و به نفع ماست تفاوت قایل شویم، باید بتوانیم خودمان را ارزیابی کنیم. به این معنی که در مورد عقاید، افکار، اعمال و احساسات خودمان صراحت داشته باشیم. گذشتۀ ما برای این که بتوان با انتقاد کنار آمد، مهم است که قادر به ارزیابی خود باشیم. این موضوع در دوره کودکی به ما آموخته نمی شود، زیرا بزرگترها درباره درستی یا نادرستی اعمال ما اظهارنظر می کنند بی آنکه در نظر بگیرند که چرا ما عمل خاص را انجام داده ایم یا چه نتیجه ای را گرفته ایم. کودک اغلب طوری تربیت می شوند که برای ارزیابی رفتارهایشان به بزرگترها وابسته باشند. و معمولاً والدین، آن ها را ترغیب نمی کنند که برای ارزیابی خودشان ملاک هایی داشته باشند. ما نیازمندیم که برای سنجش خودمان ملاک هایی داشته باشیم، در غیر این صورت، انتقاد دیگران از خودمان را به سادگی می پذیریم. به طور مثال، اگر به طور مکرر به شما گفته شود که کندکار می کنید حتی اگر بدانید که سرعت کار کردن شما مناسب است، کم کم آن را باور خواهید کرد و اگر عزت نفس کافی نداشته باشید که خود را دقیقاً ارزیابی کنید، آنگاه در مورد رفتارهای خود شروع به معذرت خواهی خواهید کرد. متأسفانه در گذشته والدین و آموزگاران، ما را از این پیام ها اشباع کرده اند. ممکن است برخی پیام ها چنان محکم و همراه با تقویت به ما داده شده باشند که حالا هم واقعاً فکر می کنیم درست هستند. اولین گام در برخورد با انتقاد می تواند شناختن بعضی از این پیام ها باشد. به طور مثال: اگر پیامهای «امیدی برایت نیست»، «تو احمقی»، «تو خیلی کندی»، «تو از عهده آن کار بر نمی آیی» درونی شوند در ما احساس ناتوانی به وجود می آورد. به این ترتیب شما تمایل پیدا می کنید که اشتباه خود را بپذیرید و در نتیجه در مورد کنار آمدن با انتقاد حالت دفاعی خواهید گرفت. به دلیل آن که از این پیام ها اشباع شده ایم، ملاک های سنجشی که برای ارزیابی خودمان به کار می بریم اغلب ما را حمایت نمی کنند. بیشتر اوقات فکر میکنیم که کارهایمان را آن طور که باید، انجام نمی دهیم. ما فقط آمادگی زیادی خواهیم داشت که باور کنیم بد هستیم. این یکی از دلایلی است که برخورد با خشم را برای افراد مشکل می سازد، یعنی اگر کسی از آن ها خشمگین شود، احساس خطاکاری، سرخوردگی و صدمه می کنند. محروم شدن کودک از حمایت [پذیرش] والدین می تواند آسیب زیادی به او برساند. اکثر افراد با دردهای عاطفی که باقی مانده از تجارب کودکی است، بزرگ می شوند. تشکل عزت نفس پایین در دوره کودکی منجر به آن خواهد شد که فرد بزرگسال خوبی نباشد. بیایید به کمک پیامهایی که دریافت کرده ایم و به منشأ انتقادهای درونی خود نگاه دقیق تری بیندازیم. نخست این که اغلب اوقات والدین ما مشخص نکردهاند که فقط رفتار خاصی از کودک است که مورد پذیرش آنها نیست و نه خود کودک. در نتیجه اگر کودکان در کارهای خانه به والدین کمک نمیکنند و یا اگر نظری مغایر با نظرات والدین دارند، احساس میکنند که بد هستند. از این رو، اساس عزت نفس پایین و انتقاد منفی از خود ریخته می شود. دوم این که اگر چیزی زیاد تکرار شود، آنگاه شما آن را باور خواهید کرد. اگر به هنگام طفولیت یک بار به شما گفته شده که کم هوش تر، زشت تر و یا بدتر از برادر و یا خواهر یا پسر همسایه هستید، احتمال دارد آن را نپذیرید. اما اگر مکرارا به شما گفته شود، فکر میکنید که این حتما باید صحیح باشد. سوم این که ارزیابی و باور والدین شما از خودشان با ارزیابی شما از خودتان مرتبط است. اگر والدین شما خود را به طور نادرستی ارزیابی کنند، برای مثال، خود را مستحق دستاوردهای خود ندانند. شما نیز این طور خواهید شد. اگر در خانۀ شما معمول باشد که افراد به نکات خود اهمیت ندهند، در این صورت شما هم فکر خواهید کرد که باید همین طور باشد. وقتی سالهای سال به برچسب خاصی عادت کردیم، بعداً مشکل می توان بین آن برچسب و آنچه که واقعاً وجود دارد تمایز قایل شد. در اینجا تمرینی است که به شما کمک می کند تا این کار را بکنید. 1- به یکی از اشتباهاتی که اخیراً انجام داده اید فکر کنید. 2- به خودتان چه گفتید؟ 3- به آن موقعیت خوب فکر کنید و ببینید که آیا این پیام ها درست است یا صرفاً احکامی کلی برایخ فیف کردن هستند، یعنی تعمیم هایی کلی اند که به این موقعیت خاص مربوط نمی شوند. 4- به خودتان حقیقت را بگویید، یعنی آنچه را که واقعاً اتفاق افتاده است نه تعبیر و تفسیر خود را از آنچه که اتفاق افتاده است. دوست دو نفر همدیگر را در مجلسی ملاقات می کنند و با توجه به علایق مشترکشان قرار می گذارند که با یکدیگر ارتباط داشته باشند اما یکی از آن ها پا پیش گذاشته و به دیگری تلفن می زند و پامی برای او می گذارد. یک هفته می گذرد اما جوابی دریافت نمی کند. به خودش می گوید که حتماً او فرد خسته کننده و غیر جذابی است و این که آن شخص و رابطه شان را خوب ارزیابی نکرده است. با توجه به این که او خودش را خیلی خفیف می شمرد از خودش سؤال کرد که آیا این یک ارزیابی صحیح از خود و از موقعیت است یا نه؟ ولی وقتی منصفانه به این امر توجه کرد دید که این طور نیست. آن ها در موقع ملاقات از یکدیگر خوششان آمده بود. طرف مقابل گفته بود که به عنوان بخشی از کارش مسافرت می کند. شاید او رفته، یا مشغله داشته و یا نظرش عوض شده است. هریک از این ها که باشد، معنایش این نیست که او خسته کننده و غیرجذاب است و یا این که او از آنچه بین آن ها رخ داده، ارزیابی غلطی داشته است. شما نمی توانید مسؤول رفتار دیگران باشید. بنابراین به یاد داشته باشید وقتی خیلی از خودتان انتقاد می کنید یا خودتان را دست کم می گیرید، کمی تأمل کنید و از خود بپرسید که آیا این واقعیت دارد؟ آیا این تصور همان است که رخ داده است؟ آیا توجیهات دیگری (موارد ممکن) نمی توانند وجود داشته باشند. آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها بحث خود را آغاز میکند. جلسه نهم روش های کنار آمدن با انتقاد برای مقابله با نجوای انتقاد در ذهنتان، بهتر است تا حدودی خودتان را تأیید کنید. این تأییدات باید بر آنچه که هستید مبتنی باشد نه بر یکی از رفتارهای خاصتان. با ارزش بودن ضرورتاً به معنی این نیست که به طرز خاصی عمل کنید، بلکه کافی است که فقط خودتان باشید. مهم است که تأییدات شما بر همین اصل کلی مبتنی باشد تا بتوانید با انتقاد به طور موفقیت آمیزی کنار بیایید. این انتقادها موجب می شود که در زمینه های مختلف زندگیتان پیشرفت بیشتری بکنید، چرا که معنی آن این است که به آن خوبی که باید باشید نیستید. در اینجا نمونهای از این تأییدات در زیر ارائه شده است. - وضعم را به همان صورت که هستم، میپسندم. - حداکثر سعی خود را می کنم و کسی بیش از این نمیتواند انجام دهد. - انسان هستم و حداکثر تلاش خود را می کنم. گاهی موفق میشوم و گاهی نمیشوم. - وضع من خوب است. تمرین 1- در طول روز نسبت به پیام های منفی که به خود می دهید آگاهی حاصل کنید. آن ها را یادداشت کنید. 2- فهرستی از بایدها و نبایدهایی که به خود می گویید تهیه نمایید. 3- اگر احساس افسردگی و یا پایین بودن عزت نفس می کنید از خودتان بپرسید که آیا این احساس، نتیجه انتقاد درونی شما نیست؟ تمرین 1- حدود بیست دقیقه الی نیم ساعت را به ارزیابی دقیق از خودتان اختصاص دهید و موارد زیر را در نظر بگیرید. - شکل ظاهر: فهرستی از نکات منفی و مثبت وضع ظاهر خود از قبیل مو، چشم، لباس و... تهیه کنید. - رابطه تان با دیگران: روابط صمیمی و نزدیک با دوستان و روابط اجتماعی همگانی. - شخصیت: مثل اوصاف شخصی و خصیصه های خود. مردم حق دارند عقاید خود را بیان کنند تا چه حد این مطلب درست است. وقتی کسی عقاید خود را بیان می کند، تجاوزی به حریم و فضای دیگران و یک نوع انتقاد تلقی می شود. بیایید سه حالت را در نظر بگیریم. روابط صمیمی: روابطی صمیمی بین همکاران و یا والدین و بچه ها و یا بین خواهرها و برادرها و یا دوستان نزدیک وجود دارد. اغلب اوقات در سطح چنین روابطی، اظهارنظرهایی مجاز شمرده می شود که در سایر روابط غیرقابل تحمل هستند. اما در همین نوع رابطه است که تحقیرهای ظریفی اتفاق می افتاد. مثلاً «تو که نمی خواهی بازهم بخوری، این طور است. فکر می کنی که باید بازهم بخوری؟» (به طور ضمنی می خواهند به او بگویند که خیلی چاق شده ای). دوستان و آشنایان: این بستگی دارد به میزان دوستی و آنچه که بین این گروه خاص دوستان رسم است. بین یک گروه از دوستان ممکن است این قابل قبول باشد که بگویند: «من فکر نمی کنم که لباست مناسب باشد» ولی بین گروهی دیگر امکان ندارد. غریبه ها: اگر یک فرد کاملاً غریبه مثلاً در مورد ظاهر شما اظهار نظر کند، این ممکن است غیرقابل قبول و یک نوع تهاجم به حریم شخصی تلقی شود. در این رابطه باید به دو نکته مهم توجه کرد. اول این که: عقاید مردم مربوط به خودشان است و ممکن است طرح این عقاید بیشتر در مورد خود آن افراد به ما اطلاعات دهد تا ما. این خیلی مهم است که یاد بگیریم که عقدید دیگران را زیاد شخصی تلقی نکنیم. دوم این که، وقتی خودتان عقیده ای را مطرح می کنید ببینید آیا صرفاً عقیده خود را مطرح می کنید یا به طور ضمنی دارید انتقاد می کنید. اگر این طور است آیا باید آن را در آن زمان بخصوص بیان کنید. از خودتان بپرسید که از این کار چه هدفی دارید؟ آیا شما به ابراز وجود می پردازید؟ آیا در آن زمان، احساسات فرد دیگر را در نظر می گیرید؟ انتقاد چرا؟ چرا مردم انتقاد می کنند؟ مفید است که بدانید چرا فرد مقابل دارد فلان حرف را می زند و یا فلان کار را می کند، زیرا به شما کمک می کند تا با انتقاد کنار بیایید. 1- ممکن است فردی از شما به خاطر مسأله ای انتقاد کنید که خودش نیز آن مسأله را دارد ولی نمی خواهد آن را بپذیرد، بنابراین این انتقاد بیشتر به رفتار خود او بر می گردد تا شما. 2- ممکن است کسی از شما انتقاد سازنده ای کند، به این دلیل که به شما اهمیت می دهد و یا به این دلیل که می خواهد شما بدانید که او چه فکر می کند و یا به این دلیل که می خواهد با شما رابطه ای صریح و صادقانه ای داشته باشد و یا به این دلیل که وظیفه حرفه ای او ایجاب می کند. مثلاً اگر شما کارتان را خوب انجام ندهید، آیا ترجیح می دهید به خاطر آن که احساساتتان جریحه دار نشود هیچ کس به شما چیزی نگوید؟ و یا ترجیح می دهید که ای کاش به شما گفته می شد تا بتوانید عملکرد خود را در آینده بهتر کنید. 3- گاهی اوقات چیزی که به نظر انتقاد می آید درواقع یک شوخی است. بنابراین مراقب باشید زیرا که شوخی های نیشدار می توانند نوعی انتقاد یا تحقیر پوشیده باشند. به طور مثال، وقتی کسی می گوید: «بازهم کیک می خواهید، این طور نیست؟» می تواند یک گوشزد تند در یک شوخی خوب باشد و یا می تواند یک انتقاد در مورد اضافه وزن شما باشد. بالاخره مردم ممکن است به دلیل انتقام از شما انتقاد کنند. آن ها ممکن است بنا به دلایلی نسبت به شما حسادت کنند. شاید به این دلیل که آن ها روز خوبی نداشته اند و یا می خواهند تلافی کنند. برخورد مناسب و مؤثر با انتقاد انتقاد ممکن است مفید یا غیر مفید، معتبر یا نامعتبر، مستدل یا نامستدل باشد. بستگی به ما دارد که چقدر بخواهیم به یک انتقاد خاص توجه کنیم. اغلب تمایل داریم که انتقادها را خیلی شخصی تلقی کنیم وحتی اگر بدانیم آن انتقاد زیاد به ما مربوط نیست ولی آن را می پذیریم، صرفاً به دلیل این که یک نفر دیگر آن را مطرح کرده است. حقیقت یا عقیده؟ از خودتان بپرسید چیزی که آن منتقد می گوید آیا یک واقعیت صحیح است و یا این که صرفاً یک عقیده است. مثلاً: «شما در این کار اشتباهات زیادی مرتکب شده اید»، می تواند یک واقعیت باشد اما «فکر نمی کنم آن لباس آستین کوتاه مناسب شما باشد» یک عقیده است. به هر حال ما تمایل داریم که برای عقاید دیگران بیش از عقاید خودمان ارزش قایل شویم خصوصاً اگر آن زمان احساس عزت نفس ما پایین باشد. به عبارت دیگر عقاید دیگران به خودشان مربوط است و ما باید تصمیم بگیریم که چقدر می خواهیم به آن ها اهمیت دهیم. تصدیق کردن یا رد کردن اگر فکر می کنید انتقاد صحیح است، باید حرف کسی را که از شما انتقاد کرده است تصدیق نمایید. ولی بیش از حد عذرخواهی نکنید و خودتان را دست کم نگیرید. مثلاً اگر کسی به شما بگوید در آن کار سهل انگاری کرده اید و فکر کنید درست می گوید بگویید «بله شما حق دارید. من آن طوری که باید آن کار را انجام ندادم» و احتمالاً چیز دیگری نیز برای آینده اضافه کنید، مثلاً بگویید «دفعه دیگر مطمئناً وقتی بیشتری را برای این کار اختصاص خواهم داد». و اگر فکر نمی کنید درست می گوید باید با حالتی بدون تردید انتقاد او را رد کنید. وقتی انتقاد در مورد شما صدق نمی کند و بنابراین احساس ناخوشایندی به شما دست می دهد، فقط به خودتان گوش کنید. یعنی در مورد اطلاعاتی که از خودتان دارید شک نکنید. شما باید چنین بگویید: «تو اشتباه می کنی. این درست نیست من تنبلی نکرده ام برعکس فکر می کنم خیلی سخت کار کرده ام.» انتقاد نامناسب کسی که تازه شما را دیده، ممکن است از شما انتقاد کند. ممکن است احساس کنید که آنها حق چنین اظهارنظر شخصی را ندارند و ای اصلاً به آن ها مربوط نیست. شما می توانید این مطلب را به آن ها بگویید. در مورد خودتان «خوب» فکر کنید نه «بد». شک را به نفع خودتان فیصله دهید. به خودتان اجازه اشتباه کردن بدهید. دائماً عزت نفس خود را توسعه دهید. مدام کوشش کنید که ندای قضاوت درونی خود را ساکت کنید. توجه کنید که آیا دارید در مورد خودتان به شیوه ای محکوم کننده قضاوت می کنید و یا این که دارید صرفاً این مسأله را ارزیابی می کنید که تا کجاها گام برداشته اید و وضع فعلی شما چگونه است. همان طوری که قبلاً گفته شد اگر خود را به شیوه ای منفی ارزیابی کنید، در معرض این خطر قرار دارید که انتقاد دیگران را جدی تر از حد لازم تلقی کرده اید. پرهیز از خود کم گیری به یاد داشته باشید که وقتی از شما انتقاد می کنند، یک دفعه ناراحت نشوید و حتماً فکر نکنید که درباره شما صدق می کند. مجبور نیستید انتقاد را به خود نسبت دهید. این کار را خفیف کردن می گویند. با گفتن عباراتی که خود شما را تحقیر می کند، مثلاً فکر نمیکنم این کار، خیلی خوب شده باشد، نگاهی به آن بینداز» از انتقادهای بیشتر استقبال نکنید، چرا که باعث می شود دیگران نیز با این خود تحقیری شما موافقت نمایند. جریحه دار شدن احساسات یکی از بدیهی ترین هیجاناتی که در اثر انتقاد بروز می کند جریحه دار شدن احساسات است، خصوصاً اگر انتقاد زمانی رخ دهد که انتظار آن را نداشته باشید، یا این که کسی از شما انتقاد کند که فکر میکردید با او مسأله ای ندارید و یا زمانی باشد که درگیر کارهای دیگری هستید. البته این هیجان می تواند به شیوه انتقاد فرد بستگی داشته باشد. به یاد داشته باشد. که بسیاری از مردم بیشتر بر نکات منفی انگشت می گذارند تا نکات مثبت. بنابراین ممکن است نکته ای منفی را که در شما دیده اند بیان کنند ولی جنبه های مثبتی را که در شما وجود دارد و آن ها هم به آن توجه داشته اند بیان نکنند. در این صورت ممکن است احساس کنید در موردتان عادلانه رفتار نشده است. برای برخورد با این احساس باید نکات مثبتی را در خود جستجو کنید و بر آن ها انگشت گذارید. 1- از نکات مثبتی که سازنده عزت نفس هستند استفاده کنید. به طور مرتب از آن ها استفاده کنید نه فقط زمانی که احساس می کنید شما را دست کم گرفته اند و یا فقط زمانی که از شما انتقال کرده اند. 2- به خودتان بگویید که ممکن است این انتقاد هیچ ربطی به شما نداشت هباشد. 3- سعی کنید فوراً واکنش نشان ندهید، به خودتان فرصت تفکر بدهید. تمرین 1- زمانی را به یاد آورید که یکم نفر از شما انتقاد نا موجهی کرد، یعنی چیزی گفت که صحت نداشت. 2- اولین فکر شما چه بود؟ 3- آیا آن فکر یا پیام برای خودتان توأم با حمایت بود؟ 4- اگر نه، فکر کنید که به جای آن چه پیام حمایت آمیزی می توانستید به خودتان بدهید؟ به طور مثال اگر کسی از شما در مورد چیزی انتقاد کند که احتمالاً هیچ پایه و اساسی ندارد، آیا به طور خود به خودی فرض می کنید ممکن است حقیقت داشته باشد؟ احتمالاً بسیار مفیدتر است که توجه خود را به تجارب خود و اطلاعاتی که در مورد حقایق مربوط به خود دارید معطوف کنید. غیر فردی برخورد کنید به هنگام انتقاد، به رفتار برچسب بزنید نه به فرد؛ به طور مثال: به جای این که بگویید «تو واقعاً تنبلی» بگویید «وقتی سهمت را در کارهای خانه انجام نمی دهی واقعاً عصبانی می شوم». مورد اول جنبه دستوری دارد و اگر به این روش از مردم ایراد گرفته شود، آن ها حالت دفاعی به خود می گیرند و با شما حالت باز و صریحی نخواهند داشت. مثبت باشید انتقاد را با مقداریت حسین همراه کنید. به طور مثال بگویید «من همیشه شما را به خاطر این که حق تقدم دیگران را رعایت و همیشه به حرف های آن ها گوش می کنید تحسین می کنم، اما انتظار دارم که برای این کار وقت بیشتری را اختصاص دهید چون اگر همین طور پیش روید این کار را به موقع تمام نخواهید کرد». این باعث می شوم که انتقاد شما به نحو بسیار متفاوتی توسط فرد انتقاد شونده ادراک شود. اغلب مردم به رد کردن خودشان نزدیک ترند تا به تحسین کردن خودشان. سازنده باشید در صورت امکان، پیشنهاد سازنده ای مطرح کنید تا طرف مقابل بتواند رفتراش را در آن راستا تغییر دهد. مثلاً نگویید «بیشتر ملاحظه مرا بکن». در عوض بگویید: «لطفاً هر وقت می خواهی برای شام دیر بیایی قبلاً به من خبر بده». البته این کار را فقط در صورتی بکنید که این رفتار فقط روی شخص شما تأثیر داشته و یا مسؤولیت حرفه ای این کار به عهده شما باشد، در غیر این صورت ممکن است این رفتار، حالت آمرانه و دیکتاتور مآبانه ای به شما دهد. مثلاً اگر تأخیر یک همکار در تمام کردن یک پروژه کاری، بر حجم کار شما تأثیر داشته باشد، می توانید به او پیشنهاد کنید که: «از این به بعد دوست دارم که هر کاری به فاصله دو روز بعد از اعلام وصول، انجام شده باشد». مفید باشید اگر به عنوان معلم یا سرپرست، از کار کسی انتقاد می کنید به جای این که بگویید: «این غلط است». کوشش کنید که بفهمید آن ها چه می خواسته اند بگویند و آنگاه به آن ها کمک کنید تا آن را درست بگویند. ارزش های خود را امتحان کنید به یاد داشته باشید که اگر از شخص دیگری انتقاد کنید، این امر تا انتقاد از خود شما فقط یک گام به دور است، زیرا از این به بعد خصوصاً در این زمینه خاص، در معرض انتقاد قرار خواهید گرفت. تلاش کنید که از عقاید خود در مورد جهان، زندگی و کلاً مردم آگاه باشید. ما تاروپود تجارب خود را با ارزش ها، باورها و انتظاراتمان در مورد اشیا و پدیده ها می سازیم. تمایل داریم به این که باورهای خود را به عنوان حقایق جهان شمول تلقی کنیم. اگر دیگران طوری رفتار کنند که نشان دهنده باورهای متفاوت آن ها باشد، تمایل پیدا می کنیم که از آن ها انتقاد کنیم. در قسمت زیر دلایلی که ممکن است به خاطر آن ها از دیگران انتقاد کنید، ارائه می شود. 1- فهرستی از عقاید خود را در مورد زندگی تهیه کنید. مثلاً این که: مردم باید خودشان را تر و تمیز نگه دارند. هرکس دوست دارد ازدواج کند. بیشتر افراد بالای 60 سال دوست دارند زندگی آرامی داشته باشند. اگر من همه کارها را به طور کامل انجام ندهم، موفق نیستم. 2- از خودتان بپرسید آیا این باورها موجب می شود که دسته خاصی از مردم را با دیدی انتقادی و منفی ارزیابی کنید. 3- از خودتان بپرسید که آیا از این کار راضی هستید. 4- اگر نه، نگاه دیگری به باورهای خود بیندازید و توجه کنید که کدام یک از آن ها برا به عنوان حقایق جهان شمول و کدام یک را صرفاً باوری شخصی تلقی می کنید. آموزشگر بعد از بحث در مورد موضوع جلسه قبل و جمعآوری تمرینها سخن خود را آغاز میکند. جلسه دهم ارتباط کلامی «مهم نیست چه می گویید، مهم آن است که چگونه میگویید». ما نمی دانیم که یونانیان باستان موقعی که با هم صحبت می کردند چگونه سخن می گفتند، با این همه بسیاری از نوشتههای آنها هنوز باقی است. به عنوان نویسنده، هنگام نوشتن در مورد سخن گفتن توأم با ابراز وجود، با مسأله مشابهی مواجه هستیم. برای درک این که سخنی برای ابراز وجود مبتنی است یا نه، باید آن را بشنویم. پیش از این در این کتاب در مورد استفاده از لغات به منظور سخن گفتن توأم با ابراز وجود تاکید کردیم، درمثال های مختلفی که در آن رابطه ذکر شد به نحوی ادای کلمات نیز اشاره کردیم، مثلاً قاطعانه، پرخاشگرانه، تردیدآمیز و غیره. به افرادی که آن ها را خوب می شناسید و می دانید که با ابراز وجود [اعتماد به نفس] صحبت میکنند، دقت نمایید و آن ها را در عمل مشاهده کنید. چطور این کار را می کنند؟ وقتی مشاهداتتان تمام شد آن ها را با فهرست زیر مقایسه کنید: 1- شروع- گوینده توجه شنونده را جلب میکند. 2- گوینده رودررو به شنونده نگاه میکند، به این منظور که توجه او را همچنان به خودش معطوف نگه دارد. 3- رسایی صدا به قدر کفایت است، به طوری که شنونده میتواند به وضوح آنچه را که گفته شده بشنود. 4- لغایت به وضوح تلفظ می شوند. 5- صدا و تأکید روی کلمات مناسب است. 6- از آهنگ کلام، مکث ها و سکوت ها به طور مؤثری استفاده می شود. 7- از تردید غیر ضروری و من و من کردن اثری نیست. 1- جلب توجه شنونده. این کار در گروه می تواند توسط نواختن زنگ یا چکش انجام شود. آموزگاری ممکن است در جلوی کلاس صرفاً با صدای بلند بگوید «خوب، بچه ها»، یعنی از لغاتی استفاده کند که معنی خاصی ندارد ولی برای جلب توجه به کار می روند. در روابط بین فردی، مؤثرترین شیوه جلب توجه، صدا کردن نام طرف دیگر است و این دلیل خوبی است که اگر بخواهیم با ابراز وجود رفتار کنیم باید نام افراد را به خاطر داشته باشیم. پس یک آموزگار خوب باید نام دانش آموزان را به یاد داشته باشد. به طور مثال، بسیار راحت تر است بگوییم، «ماری بس کن» تا این که بگوییم «تو که ردیف سوم نفر دوم نشسته ای، بس کن». گوینده ای که ابراز وجود دارد باید قبل از صحبت مطمئن شود که توجه شنونده به او جلب شده است. معمولاً از روی نگاه کردن به گوینده یا قطع کارهای دیگر توسط شنونده، می توان متوجه شد که آیا به گوینده توجه می شود یا نه. 2- گوینده به شنونده نگاه می کند و با او رودررو قرار می گیرد. در بعضی از فرهنگ ها یک مستخدمه محجوب و یا زن ها به پایین نگاه می کنند تا موقعیت پایین تر و حالت اطاعت، تسلیم و رضای خود را نشان دهند. این شیوۀ انتقال پیام، مبتنی بر ابراز وجود نیست. به همین نحو گویندگان خجالتی و در خود فرو رفته ممکن است خود را در پشت یادداشت هایشان پنهان کنند. اهمیت نگاه کردن و رودررو بودن با شنونده در آن است که آن ها بتوانند آنچه را شما می گویید بشنوند و احساس کنند که با آن ها صحبت می شود و سرانجام این که، همه ما تا حدودی لب خوان هستیم و اگر نتوانیم لب های گوینده را ببینیم احساس ناراحتی می کنیم. یک عادت ناراحت کننده (نوعی پرخاشگری غیرمستقیم) آن است که گوینده ابتدا به کسی نگاه کند و سپس هنگامی که صحبت را آغاز کرد به این طرف و آن طرف بنگرد. این کار نوعی احساس وازدگی در شنونده ایجاد می کند، هرچند گوینده قصد این کار را نداشته باشد و صرفاً از روی عادت و به خاطر تمرکز بیشتر روی اندیشه های شنونده خود این کار را بکند. 3- بلندی صدا باید به قدری باشد که شنونده آن را بشنود ولی طوری نباشد که شنونده خیال کند دارید سر او داد می کشید. نگاه را از شنونده برگردان و پوشاندن دهان با دست، با یادداشت ها یا با هر نوع پوشش، میزان صدا را کاهش می دهد. اگر کسی پیام شما را نشنود تکرار آن با صدای بلندتر مؤثر می افتد، ولی فریاد زدن معمولاً نوعی پرخاشگری است و کمکی هم به شما نمی کند. 4- وضوح تلفظ کلمات در انتقال معنی معمولاً مهم تر از رسایی صدا می باشد. اگر چه تلفظ صحیح لغات از نظر انتقال مهم تر از بالا بردن میزان صدا است، متأسفانه عکس العمل اکثر گویندگان نسبت به این جمله «ببخشید من نشنیدم، ممکن است لطفاً تکرار کنید،: این است که به جای آن که لغات را واضح تر ادا کنند، صرفاً لغات را بلندتر ادا می کنند و یا حتی با ناراحتی فریاد می زنند. 5- آهنگ صدا و تکیه روی کلمات مناسب است. برای مثال، تعدیل ادای کلمات به منظور مشخص ساختن حالت گوینده، نشان دهنده اطمینان است. حالت گوینده ممکن است نشان دهنده عصبانیت، علاقه یا توجه باشد، ولی به هر حال اگر واضح و مشخص ادا شود بیانگر ابراز وجود است. تأکید روی کلماتی خاص می تواند شیوۀ ابراز وجودی برای انتقال پیام شما باشد. «من به شما تلفن خواهم زد»- یعنی من و نه کس دیگر. «من به شما تلفن خواهم زد»- یعنی فراموش نمی کنم. «من به شما تلفن خواهم زد»- یعنی نامه نخواهم نوشت یا به دیدار شما نخواهم آمد. «من به شما تلفن خواهم زد»- یعنی به شما و نه کس دیگر. همچنین بعضی از جملات بسته به این که چگونه آن ها را بیان کنیم ممکن است حالت سؤالی یا خبری پیدا کنند. به عنوان مثال: «بچه ها را دوست دارید». (خبری) «بچه ها را دوست دارید؟» (سؤالی) وقتی با ابراز وجود صحبت می کنید، همان طور که قبلاً گفتیم، بهتر است از این ابهامات بالقوه پرهیز کنید. بنابراین در زبان فارسی سؤال فوق باید به این صورت بیان شود. «آیا بچه ها را دوست دارید؟» و به این ترتیب از این ابهام که جمله سؤالی است یا خبری، جلوگیری کنید. البته در بعضی از زبان ها مثل یونانی این کار ممکن نیست. 6- نواخت صدا شامل تغییر در بلندی، سرعت، فشار و زیر و بمی صدا است. عوامل یاد شده، این تأثیر را دارند که گوش دادن به صحبت گوینده را راحت تر می کنند. صحبت کردن نیاز دارد که با مراعات مکث، «نقطه گذاری» شود. به طور مثال سکوت ها ضمن صحبت، بسیار ظریف تر از علامت گذارید نوشتن می باشند. اگر کسی در حین صحبت مکث کند، شنونده ممکن است نفهمد که آیا صحبت تمام شده است یا نه. از این حالت ممکن است به طور آگاهانه یا ناآگاهانه به عنوان یک فن برخورد «پرخاشگرانه – منفعلانه» استفاده کرد. ماری با جان صحبت می کند. ماری از دست جان ناراحت و عصبانی است. ماری: «من خیلی ناراحت شده ام از این که...» ماری حالا مکث می کند و جان ممکن است به او پاسخ دهد یا منتظر بماند. خواهیم دید که اگر ماری بخواهد جان را اذیت کند هیچ کدام از این دو کار برای او مفید نیست. ماری: «من خیلی ناراحت شده ام از این که...» جان: «ممکن است به من بگویی از چی ناراحت شدی.» ماری: «چرا نمی گذاری حرفم را تمام کنم، من داشتم بهت می گفتم.» ماری: «من خیلی ناراحت شده ام از این که ...» جان منتظر می ماند تا بداند ماری از چه ناراحت شده است ولی ماری ادامه می دهد که: ماری: «چرا تو چیزی نمی گویی، نمی خواهی بدانی که چه احساسی دارم». بنابراین جان در موقعیتی قرار دارد که چه پاسخ دهد و چه منتظر بماند به هر حال ماری با عصبانیت واکنش نشان می دهد. این الگوی گرفتار ساختن (entrapment) یک بازی رایج «پرخاشگرانه – منفعلانه» است. به نظر شما جان چگونه می تواند در موقعیت بالا با ابراز وجود رفتار کند. 7- تکیه کلام های صوتی. کلماتی نظیر «اوهام، آها، هان» و کلماتی از قبیل «واقعاً، حقیقتاً و چه خوب»، ممکن است موجب تضعیف پیام مبتنی بر ابراز وجود شود و نشان دهنده نوعی دودلی و عدم اطمینان باشد، ولی این کلمات ممکن است همراه با اشارات چهره، حاکی از آن باشد که شما به صحبت های طرف مقابل توجه می کنید. متخصصانی که با مردم سروکار دارند از این گونه کلمات به هنگام تشویق مراجعان عصبی خود استفاده می کنند تا مسأله خود را بیان نمایند. در مکالمات تلفنی، که نمی توان از زبان بدنی استفاده کرد نیز می توان این کلمات را به کار برد. تکلم مبتنی بر ابراز وجود همچنین مستلمز استفاده از زبان بدنی خاصی است که در فصل نهم بیشتر به آن خواهیم پرداخت. لهجه مبتنی بر ابراز وجود چیست؟ قاطعانه ترین لفجه ای که یک نفر می تواند استفاده کند، همان لهجه طبیعی و یا لفجه ای است که فرد بیش از همه با آن آشنا است. اما این به دو شرط بستگی دارد: 1- شنونده باید قادر به فهم آن لهجه باشد. 2- متکلم باید آگاه باشد که در مورد بعضی از لهجه ها پیشداوری وجود دارد و این پیشداوری می تواند مثبت یا منفی و در بعضی از مواقع سوگرایانه باشد. چگونه از تلفن به ابراز وجود استفاده کنیم بعضی از مردم در استفاده از تلفن ترس دارند. بسیاری از ما احساس می کنیم که گفتگوی تلفنی با صحبت رودررو متفاوت است. دلیل این امر واضح است، چرا که در گفتگوی تلفنی ما طرف مقابل را نمی بینیم و در نتیجه از اشارات مربوط به زبان بدنی (اندام گفتاری) نمی توانیم استفاده کنیم. دستگاه تلفن شامل گوشی و دهنی است. گذاشتن گوشی تلفن روی گوش بدیهی و آسان است اما یکی از رایج ترین اشتباهات در استفاده از این وسیله، صحبت نکردن در دهنی است. این موضوع، با استفاده از دستگاه های جدید تلفن، خیلی مهم نیست زیرا به دهنی های حساس تری مجهز می باشند. این امر می تواند باعث ناراحتی شود زیرا صداهای زمینه یا سخنانی را که دوست ندارید طرف مقابل بشنود نیز می گیرد (حتی وقتی که روی دهنی با دست پوشیده شده است). تلفن زدن به دیگران این کار برای اقلیتی از مردم موجب اضطراب است ولی با ابراز وجود می توان بر آن فایل آمد. ابتدا از خود سؤال کنید آیا تلفن بهترین راه رسیدن این پیغام است و اگر جواب مثبت است بنابراین به نکات زیر توجه کنید: 1- تصمیم بگیرید که می خواهید به طرف مقابل چه پیامی بدهید. 2- تصمیم بگیرید که بهترین روش برای دادن پیام از نظر شیوه بیان و مضمون دقیق آن کدام است. 3- در مورد زمان مناسب برای تلفن زدن فکر کنید (مثلاً خیلی زود و یا خیلی دیر نباشد). در زمان غذا خوردن و یا در زمانی که فکر می کنید ممکن است طرف مقابل کار داشته باشد تلفن نزنید. دریافت تلفن منتظر تلفن هستید و احساس اضطراب می کنید. به خودتان بگویید «بله احساس اضطراب می کنم ولی می خواهم که با این تلفن به صورت ابراز وجودی برخورد کنم. «قبل ازا ین که تلفن زن بزند توجه کنید که چطور می خواهید به آن پاسخ بدهید. 1- وقتی تلفن زنگ می زند بگذارید 2یا 4 زنگ بزند و آنگاه به آرامی گوشی را بردارید. 2- نام و شماره خود را به آرامی و واضح بیان کنید. 3- به فردی که تلفن زده است گوش کنید و به صورت ابراز وجودی به وی پاسخ دهید. ارتباط غیرکلامی (non-verbal) زبان بدنی (اندام گفتاری) روشی است که با استفاده از بدنمان (اعضای بدن خود) با دیگران ارتباط برقرار می کنیم. ما این کار را با آگاهی از حرفی که بدنمان به دیگران می زند و آگاهی از پیامی که دیگران به ما می دهند انجام می دهیم. با استفاده از این روش می توانیم مستقیماً، صادقانه و صریحاً با دیگران صحبت کنیم و احساستمان را ابراز نماییم. بیایید از بدن خودمان شروع کنیم. البته بعضی از ظواهر و یا اعضای بدن خود را می توانیم تغییر دهیم اما بعضی از اعضا را حتی اگر بخواهیم نمی توانیم تغییر دهیم. قد برای مردها، قد بلند صفت مثبت تلقی می شود و مردهای بلند قد به نظر مقتدرتر می آیند. البته اگر اندازه قد از حد معینی فراتر رفت دیگر غیرعادی تلقی خواهد شد. این باور که قد بلندتر از متوسط برای زن ها خصیصه مثبتی نیست، تعصبی همگانی است. قد برای زن ها نیز یک ویژگی مثبت است. معمولاً در مورد جثه و شکل انتظار می رود که هیکل مردها بزرگتر از زن ها باشد. غالباً نگرش مردم در مورد افراد چاق منفی است و معمولاً این افراد را تنبل و نامناسب و لاقید نسبت به خود تصور می کنند. در بعضی از فرهنگ ها (و در چند دهه قبل در بریتانیا) چاقی برای مردها نشانه موفقیت، برای زن ها نشانه زیبایی و کودکان نشانه سلامتی بوده است. قدرت و اندازه عضلات معمولاً داشتن عضلات قوی در نظر مردم مثبت تر از داشتن عضلات ضعیف تلقی می گردد. در مورد مردها رشد عضلات و داشتن عضلاتی مثل عضلات ورزشکاران، مثبت تلقی می شود. افرادی که زیبایی اندام کار می کنند معمولاً یا مثبت یا منفی ارزیابی می شوند، ولی بندرت مورد غفلت قرار می گیرند. اما در مورد زن ها، هرگونه رشد آشکار عضلات، غیرزنانه تلقی می شود. اگرچه این روزها بدن سازی در زن ها نیز مورد تحسین قرار گرفته است. انتخاب با ابراز وجود بسیاری از ما در انتخاب وزن، حالات بدنی و قدرت و اندازه عضلات آزادی عمل داریم. اگر بخواهیم در نظر دیگران مثبت جلوه کنیم باید در این مورد، تصمیمی جسارت آمیز بگیریم. همین طور در مورد سایر ویژگی ها از قبیل بلند یا کوتاه کردن و مدل مو، ریش گذاشتن (در مردها) و بلند گذاشتن ناخن ها و یه قهوه ای کردن پوست بدن (در مورد افراد سفیدپوست) و یا میزان و نوع آرایش. پنداشت جسمانی پنداست جسمانی (body image) یعنی ادراک ما از بدن خودمان. این پنداشت دو جنبه دارد: یکی جنبه شناختی، یعنی ادراکات ما از اندازه و شکل بدن و دیگری، جنبۀ عاطفی یعنی احساس ما نسبت به بدن خودمان. مثلاً ممکن است بدن خود را زشت یا زیبا، قوی یا ضعیف، جذاب یا غیرجذاب احساس کنیم. پنداشت جسمانی جنبه مهمی ازت صور خود و عزت نفس ما را تشکیل می دهد. آیا شما از بدن خود راضی هستید یا می خواهید آن را تغییر دهید. فشارهای زیادی وجود دارد که باعث می شود ما در پنداشت خود از نظر اندازه و شکل بدنمان با دیگران همنوایی کنیم. خصوصاً زنها در این مورد بیشترت حت تأٍیر شرایط اجتماعی قرار دارند، به طوری که اغلب تصور خود از بدنشان را فراموش می کنند. این امر در گیرودار نبردی که سرانجام منجر می شود به این که با یک هنجار پذیرفته شده همنوایی شود، گم می گردد [این شرایط به همنوایی با یک هنجار پذیرفته شده منجر می شود]. در این صورت ما به بدنمان بیشتر به عنوان یک دشمن نگاه می کنیم تا یک دوست. مهم است که بدن خودتان را به عنوان بخشی از وجودتان دوست بدارید. همین طور مهم است که مسئولیت اطلاع داشتن از وضعیت کار بدن خود را بپذیرید. به طور مثال بدانید در صورت بیمار شدن چگونه از خود مواظبت کنید. گاهی اوقات برای یک بیماری جزئی، به جای مراجعه به پزشک، بهتر است یک فعالیت بدنی لذتبخش انجام دهیم، مثلاً حمام بگیریم یا به پارک برویم. تمرین 1- سه مشخصه جسمانی خودتان را که فکر می کنید مورد پسند شما است نام ببرید (مثلاً بینی، مو و لبخند شما). 2- سه مشخصه جسمانی خودتان را که فکر میکنید مورد پسند نیست نام ببرید. 3- به خود بگویید «من این مشخصات را حقیقتاً همان طور که هست می پذیرم». اگر چیزهایی که مورد پسند شما نیست، در ارتباط با چاقی شما است (اگر واقعاً چاق هستید)، این موضوع مانع تلاش شما در جهت تغییر نگرشتان نمی شود. ولی اول باید آنچه را که در حال حاضر هستید بپذیرید. فضای شخصی انسان ها همانند حیوانات به میزان معینی از فضا در اطراف بدن خود نیاز دارند تا بتوانند احساس راحتی و امنیت نمایند. میزان این فضا برای افراد و فرهنگ های مختلف و نیز انبوهی جمعیت محل زندگی آن ها متفاوت است. 1- صمیمیت زیاد- کمتر از 15 سانتیمتر 2- صمیمی- از 15 تا 45 سانتیمتر 3- شخصی- از 46 سانتیمتر تا 22/1 متر 4- اجتماعی- از 22/1 تا 66/3 متر 5- همگانی- بیش از 66/3 متر حریم صمیمیت زیاد به این حریم معمولاً کسانی وارد می شوند که بخواهیم با آن ها تماس بدنی داشته باشیم. حریم صمیمی به این حریم معمولاً کسانی وارد می شوند که از نزدیکان فرد باشند. مثلاً افراد خانواده، همسر و دوستان نزدیک وی. حریم شخصی این حریم عبارت از فاصله ای است که ما، در برخوردهای روزانه با همکاران یا در مهمانی ها نسبت به دیگران رعایت می کنیم. حریم اجتماعی این حریم عبارت از فاصله ای است که هنگام کار با ارباب رجوع یا در برخورد با غریبه ها رعایت میکنیم. حریم همگانی این حریم عبارت از فاصله ای است که هنگام صحبت با یک گروه مثلاً در کلاس درس رعایت می کنیم. بخشی از رفتار مبتین بر ابراز وجود، احترام گذاشتن به دیگران است. این بدان معنی است که فضای شخصی افراد را بشناسیم و به طور غیر ضروری یا پرخاشگرانه به آن وارد نشویم. فضای شخصی افراد می تواند به طرق مختلف پرخاشگرایانه مورد تهاجم واقع شود. مثلاً وقتی غریبه ای وارد حریم کودکی می شود و به زور او را می بوسد درواقع به فضای شخصی کودک احترام نگذاشته و با کودک مثل یک شیئی رفتار کرده است. آموزگار پرخاشگر یا بازجوی متجاوز پلیس ممکن است با نزدیک شدن بیش از حد به افراد برای پرسیدن سؤال هایی آن ها را آزار دهد. حریم صمیمی یک فرد ممکن است بدون پرخاشگری مورد تهاجم واقع شود. به این ترتیب که مثلاً پیامی که می خواهیم به دیگری بدهیم، همان پیامی نباشد که طرف دریافت می کند. به طور مثال، بغل گرفتن شانه دوستی که ناراحت است ممکن است برای او آزار دهنده باشد و ناخواسته او را بیشتر ناراحت کند. این موضوع برای افرادی که شغل آن ها مراقبت از دیگران است، اهمیت دارد. معمولاً اگر کسی که از نظر فیزیکی به افراد دیگر (چه مرد، چه زن) نزدیک می شود زن باشد، کمتر آزاردهنده احساس می شود. شاید این به خاطر آن باشد که بسیاری از ما بیشتر به نوازشهای صمیمانه مادرانمان عادت کرده ایم نه پدرانمان. همچنین لمس فیزیکی وقتی از طرف زن باشد کمتر اهداف سوء تفاهم جنسی از آن برداشت می شود. کما این که ملاحظه می کنیم اغلب این مردها هستند که تماس جنسی را آغاز می کنند چه مجاز باشند چه مجاز نباشند. مردها همچنین تمایل دارند به این که بدنشان فضای همگانی بیشتری را اشغال کنند. مثلاً در رفت و آمدهای خیابانی با استفاده از کیف های دستی، ساک، یا لباس هایی که سر دست می گیرند سعی می کنند فضای بیشتری را اشغال نمایند. زن ها نیز ممکن است با استفاده از کیف دستی خود به همین نحو از مردهایی که به طور ناراحت کننده ای به آن ها نزدیک می شوند فاصله بگیرند. وقتی در یک محیط بسته یک مرد و یک زن از کنار هم عبور می کنند، مردها معمولاً از روبروی زن ها عبور می کنند در حالی که زن ها پشت خود را به مرد می کنند. عموماض چه زن ها و چه مردها اگر از آن ها به روش مبتنی بر ابراز وجود تقاضا شود، فضای کافی برای عبور دیگران باز میگذارند. زبان بدنی باز و بسته اشارات و وضعیت های بدنی متعددی وجود دارند. این علایم و اشارات بیانگر تمایل و یا نگرش ما نسبت به افرادی است که در یک موقعیت بخصوص با آن ها در تعامل هستیم. زبان بدنی باز همه ما می خواهیم که با فرد یا گروه دیگر تعامل کنیم و نسبت به آن ها احساس مثبت و صمیمی داشته باشیم. اشارات بدنی باز می باید توسط متخصصان پزشکی بای خود آمدگویی و به منظور تشویق بیماران به راحت بودن و دادن اطلاعات به پزشک و یا توسط فروشندگان و مصاحبه شونده ها اعمال شود. زبان بدنی باز شامل این است که دستها و پاها موازی [غیر دست به سینه]، انگشتان باز و کف دست و قسمت درونی مچ قابل رؤیت باشد. بدن، پاها و صورت به سمت طرف مقابل و صورت باز به طوری که با دست یا مو یا عینک تیره پوشیده نشده باشد. بدن کمی به سوی مقابل خم شود ولی در مجموع راست است نه دولا. زبان بدنی بسته این حالت حاکی از آن است که فرد نمی خواهد با افراد دیگر یا گروه های دیگر در تعامل باشد. این مورد ممکن است توسط فردی استفاده شود که با یک فروشنده سمج مواجه می شود، یا توسط متخصصی انجام گیرد که با بیماری سروکار دارد که نمی خواهد تقاضای او را بپذیرد. این اشارات ممکن است به روشی غیر از روش مبتنی بر ابراز وجود توسط افرادی که تحت فشار روحی قرار گرفته اند نیز استفاده شود. به طور مثال کسی که در حال مصاحبه شدن است ممکن است بخواهد ظاهراً باز جلوه کند، اما به علت فشار ناشی از مصاحبه نتواند به هدف خود برسد و این کار تأثیری منفی بر مصاحبه گر خواهد گذاشت. تمرین کردن بر روی اشارات بدنی باز نه تنها موجب می شود که مصاحبه شونده خجالتی، مطمئن تر و بازتر جلوه کند بلکه این کار باعث می شود که او عملاً نیز بهتر رفتار نماید و اجساس بهتری نیز داشته باشد. زبان بدنی بسته، دقیقاً عکس اشارات باز است. پاها و دست ها به صورت متقازع هستند به طوری که یک مانع بین فرد و دیگران درست می کنند. یعنی همان کاری که بعضی ها با استفاده از کیف یا پوشه های در دست خود انجام می دهند. پرهیز از روبرو شدن با دیگران و تماس چشمی و نگاه کردن مستقیم به دیگران، بدن را به عقب کشیدن و پوشاندن صورت با استفاده از عینک تیره و موی بلند نیز از دیگر اشارات بسته هستند. اشارات سلطه گرانه و مطیعانه این اشارات به این منظور مورد استفاده قرار می گیرند که فرد نشان دهد از نظر رابطه قدرت در کجا قرار می گیرد. از نظر رفتار مبتنی بر ابراز وجود این مهم است که اگر قصد ندارید علایم فروتنانه ای بروز دهید این کار را نکنید. ولی اگر قصدتان چنین است اشارات متعددی برای این منظور موجود است. مثلاً تعظیم کردن که از یک خم شدن ساده شروع و به سجده کردن ختم می شود. در مورد خانم ها این تعظیم با خم کردن زانو و در مورد مردها با برداشتن کلاه یا صرفاً لمس کردن کلاه می تواند انجام شود‌ همه این اشارات این تأثیر را دارند که فرد را در مقابل یک فرد بالا دست پایین می آورند. به این ترتیب وضعیت بدنی درواقع نشانگر موقعیت فرد است. اشارات دیگری وجود دارند که حاکی از آگاهی شما از حضور فرد برتر است، مثلاً قطع کردن صحبت، ادامه به کار یا حداقل تظاهر به ادامه کار، بلند شدن، توجه کردن یا صرفاً وقت تلف نکردند. از این اشارات خصوصاً در مدرسه و محیط کار استفاده می شود. طول نگاهی که مردم در یک مواجهه، به یکدیگر می اندازند، بستگی به ماهیت و شدت فرآیندهای بین فردی، که در جریان است دارد. اگر فرایند شدید است تماس چشمی نیز طولانی است و این مدت مستقل از ماهیت مواجهه است. از این رو است که دو مشت زن به هنگام شروع مسابقه سعی می کنند چنان به چشمان یکدیگر خیره شوند که دیگری را تحت الشعاع قرار دهند، در حالی که دو عاشق ممکن است در چشمان یکدیگر گم شوند. این معمول است که قبل از شروع به صحبت کردن به چشمان فرد دیگر نگاه کنیم و در موقع صحبت کردن نیز به فرد نگاه کنیم. در این فرآیند یک آهنگ طبیعی وجود دارد. این جزئی از مفهوم ابراز وجود است که به این ریتم توجه کنیم و در استفاده از آن با کفایت عمل کنیم. به دیگران نگاه نکردن حالت منفعلانه و خیره شدن به آن ها نیز حالت پرخاشگرانه دارد. هدایت نگاه این که به نگاه فرد جهت دهیم، عملی مبتنی بر ابراز وجود است. این همان کاری است که مربیان هنگامی که به یک قسمت خاص از یک نقاشی یا یک ماشین اشاره می کنند، انجام می دهند. مثلاً اگر فروشنده ای در حال نوشتن سندی است و مشتری به نوشتن او خیره شده است می تواند با بالا آوردن خودکار تا سطح چشم خودش مجدداً با او تماس چشمی برقرار کند و معامله را تمام کند. 1- توجه کنید که در برخوردهای روزمره خود چه مواقع و چطور به دیگران نگاه می کنید. 2- توجه کنید که دیگران به شما چطور نگاه می کنند. 3- محل نگاه، طول، آهنگ و شدت تماس های چشمی خود را تغییر دهید و نسبت به پاسخ هایی که بر میانگیزد هوشیار و حساس باشید. 4- رفتارهای مثبتی بر ابراز وجود و نحوه مناسب نگاه کردن را انتخاب کرده و آن ها را تمرین کنید. لبخند اکثر ما دوست داریم که با یک لبخند استقبال شویم، زیرا این را به عنوان یک علامت غیرکلامی پذیرش و خوش آمدگویی تعبیر میکنیم. با دانستن این مطلب، بعضی از مردم یاد گرفتهاند که چه از کسی خوششان بیاید یا نیاید، با لبخند از او استقبال کنند. اما این لبخند حرفه ای به زودی رنگ می بازد. در حقیقت بعضی از مردم مثل کلید چراغ برق که خاموش و روشن میشود میتوانند لبخند بزنند یا آن را قطع کنند. این نوع لبخند را بسیاری از مردم به درستی غیرصادقانه و اجباری تعبیر و تفسیر میکنند. توصیه ما این است که برای آن که رفتارتان مبتنی بر ابراز وجود باشد به شخصی که مورد نظرتان نیست لبخند نزنید. یک لبخند ممکن است گاهی به عنوان یک اشاره تسکین دهنده به کار رود. فرد منفعلی که خشمگین است ممکن است به فرد دیگری بگوید «من خشمگین هستم و آنچه را که تو گفتی دوست ندارم» ولی در عین حال لبخند بزند و پیا م آمیختهای به او بدهد. معمولاً مردم به پیام غیرکلامی بهای بیشتری می دهند. مثلاً از یک کارمند معمولی انتظار می رود که هنگامی که رئیس وی مطلبی گفته که تصور می کند خنده دار است و یا هنگامی که در گروهی است که یک نفر مطلب خنده داری گفته و بقیه اعضای لبخند می زنند یا می خندند، لبخند بزند. در موقعیت اول نخندیدن او موجب می شود که رئیس از او ناراحت شود و تصور کند که به او بی احترامی شده در حالی که در مورد دوم به علت نخندیدن ممکن است دیگران او را فردی ناهمسو با گروه تصور کرده و از گروه طرد شود. لبخند علامت تشویق بسیار با ارزشی است. مثلاً آموزگار با لبخندش، دانش آموزی را که کار خوبی انجام داده است تشویق می کند. رفتار مدیران هنگامی مبتنی بر ابراز وجود است که وقتی کارکنانشان کار خوبی انجام می دهند با لبخند به آن ها بگویند که کارشان خوب بوده است. گاهی اوقات ممکن است مددجویی لبخندی را به طور منفی تعبیر کند. مثلاً ممکن است مددجو یک رفتار غیرعقلانی را توصیف کند و درمان گر به آرامی به این موقعیت کاملاً بشری لبخند بزند. در این صورت ممکن است مددجو فکر کند که درمان گر به او می خندد و یا درد و رنج او برایش سرگرم کننده است. تمرین هایی در زبان بدنی مبتنی بر ابراز وجود زندگی واقعی در موقعیت های مختلف زندگی واقعی، خود و دیگران را مورد مشاهده قرار دهید. زبان های بدنی مختلفی را امتحان کنید و به عکس العمل هایی که بر می انگیزند توجه نمایید. با آگاهی فزاینده نسبت به علایمی که از طرف دیگران دریافت می کنید، با آن ها رفتار نمایید. به طور مثال از کسی که در مقابل شما پا و دستش را به صورت متقاطع نگه داشته و نگاهش به شما نیست و به ظاهر به حرف شما گوش نمی دهد و ازخ ود کسالت نشان می دهد، بخواهید که آنچه را که واقعاً احساس میکند بیان نماید. در این صو رت می توانید پیام خود را اصلاح کنید. کنترل عادات عصبی بسیاری از افراد وقتی که تحت فشار روانی هستند، مثلاً هنگامی که مصاحبه می شوند با ور رفتن به موها و یا بازی کردن با انگشتها به نحوی عصبی بودن خود را بروز می دهند. این عادات ممکن است مصاحبه گران را خشمناک کند و برداشتی منفی از مصاحبه شونده داشته باشند. فنون روان شناختی چندی برای فایق آمدن بر این عادات عصبی وجود دارد. 1- فنون آرامش از قبیل یوگا و بازخورد زیستی برای کاهش سطح فشار روانی. 2- تکرار و تمرین عادت، به حدی که آن را تحت کنترل آگاهانه خود در آوریم. 3- جانشین ساختن عادتی که کمتر ناراحت کننده و آشکار باشد. (مثلاً به جای تکان دادن انگشت دست، انگشت پا را تکان دادن). 4- فرو نشانی عادت (همان طور که بچه ها وقتی که می خواهند دست خود را کنترل کنند روی آن می نشینند). تمرین 1- به لباسی که می پوشید و پیامی که آن لباس به دیگران می دهد توجه کنید. 2- توجه کنید که خود شما چگونه به کسانی که به طور متفاوتی لباس میپوشند عکسالعمل نشان میدهید. 3- سعی کنید به طور متفاوتی لباس بپوشید و توجه کنید که مردم چگونه با شما رفتار میکنند آموزشگر: از تمامی شما عزیزان که تا این لحظه زمان گذاشتید و به من کمک کردید تشکر میکنم شاد و موفق باشید.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه فایل صدرا دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید