پایان نامه رضایت زناشویی و عوامل موثر بر آن (docx) 60 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 60 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
رضایت زناشویی و عوامل مؤثر بر آن 28
دانشگاه آزاد اسلامي
واحد قوچان
دانشکده علوم انساني ، گروه آموزشي مشاوره
گرايش :مشاوره خانواده
عنوان
نگارش :
سیداحمد جلیلی راد
فهرست مطالب
رضایت زناشویی و عوامل موثر بر آن24
رضایت زناشویی24
ایجاد رضایت زناشویی25
زوج خوشبخت و کامل26
نقش عشق در ازدواج و تداوم زندگی27
مدل مثلث عشق استرنبرگ28
اثرات نزدیکی و فاصله در تداوم زندگی30
خصوصیات زوجین دارای رضایت زناشویی31
عواملی موثر بر دوام زناشویی32
نیازها و عوامل خشنودی رضایت زناشویی33
جنسیت و رضایت زناشویی33
تحول رابطه و صمیمیت و رضایت زناشویی34
خانواده اصلی و رضایت زناشویی35
تنیدگی و رضایت زناشویی36
سبک های مقابلهای و مهارت های ارتباط و رضایت زناشویی36
مهارت های موثر در ارتباطات زناشویی37
هفت نوع ارتباط مهم و نحوه ی برقراری آن38
احترام متقابل و رضایت زناشویی39
سازگاری اجتماعی و رضایت زناشویی39
ساختار قدرت و رضایت زناشویی39
رضایت زناشویی: احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربهشده توسط زن یا شوهر، زمانی که همه جنبههای ازدواجشان را در نظر میگیرند، رضایت یک متغیر یک نگرشی است و بنابراین یک خصوصیت فردی زن و شوهر محسوب میشود هاکینز، 1989 به نقل از سلیمانیان، 1373(.
نیازهای بنیادین روانشناختی : نظریه خود-تعیینگری ، نیاز خودمختاری، ارتباط و شایستگی را بهعنوان نیازهای روانی ذاتی مطرح میکند. نیاز به خودمختاری بهصورت احساس اراده و اختیار داشتن در انجام کارها و نوعی تمایل ذاتی برای تجربه رفتاری که خود شخص آن را ترتیب داده است تعریف میشود. نیاز به شایستگی به احساس اثربخشی و مؤثر بودن در مسائل گوناگون اشاره دارد و درنهایت نیاز به ارتباط تمایل به داشتن روابط صمیمانه و متعهدانه با دیگران و دوست داشتن و حمایت کردن دیگران و همچنین دوست داشته شدن و حمایت شدن از سوی دیگران را متذکر میشود (دسی و رایان، 2000؛ رایان؛ 1993؛ بامیستر و لیری؛ 1995).
خودشناسی انسجامی: به تلاشهاي فعال افراد براي يكپارچه كردن تجربه خود درگذشته و حال در جهت ايجاد آينده مطلوب اشاره دارد (قرباني و همکاران، 2008).
رضایت زناشویی: نمرهای که افراد در پرسشنامه رضايت زناشويي (ENRICH)، 47 سؤالي فرم تجدیدنظر شده، کسب میکنند.
مقدمه:
خانواده یکی از ابتداییترین اشکال شناختهشده زندگی اجتماعی انسان هست که از بدو پیدایش انسان در کره زمین تاکنون وجود داشته است. کارکردهای مختلف خانواده و نقش اساسی آن در جامعه یکی از مهمترین دلایل پیدایش و بقای آن از ابتدا تا به امروز هست . اگرچه قدمت خانواده به پیدایش انسان میرسد اما کارکرد اساسی خانواده یعنی ادامه نسل انسان بهوسیله ازدواج تأمین میشود و با توجه به اینکه ازدواج مقدمه تشکیل خانواده است بنابراین نهاد ازدواج مقدم بر خانواده خواهد بود ازدواج نیز مانند خانواده دارای اصول و ضوابط معینی است (مهدوی، 1377).
خانواده کانونی است که باید برای حفظ حرمت و کرامت انسان و تأمین سلامت جسمانی و روانی و رشد معنوی او استحکام یابد قوام خانواده بهمنظور تداوم انسجام جامعه و تأمین محیطی سالم برای زیستن انسانها، ضرورتی انکارناپذیر است (احمدی، 1381) .
در کانون خانواده همسران نسبت به یکدیگر وظایفی بر عهدهدارند که از حقوق آنان سرچشمه میگیرد این وظایف باید به شکل متقابل موردتوجه قرار گیرد تا در سایه ایفای نقش همسران این کانون بنیادین تقویت و تعالی یابد. پیوند زناشویی از شیرینترین پیوندها در روابط انسانهاست و خانواده کانونی است برای امنیت و آرامش، مودت و آسایش مرد و زن، برخورداری از همسر خوب و شایسته در زندگی یکی از نعمتهای بزرگ است که خالق هستی به بندگان خویش عنایت میکند و برای اکتساب چنین نعمتی تعالیم، رهنمودها و دستوراتی است که بدون شک باید بر روابط خانوادگی هر فرد مسلمان حاکم باشد و شک نیست کسانی که در زندگی زناشویی جویای سعادت و خوشبختی هستند و باهمه وجود در پی شاد زیستن در کانون گرم خانواده میباشند هم در گزینش همسر و هم در نحوه تنظیم روابط خانوادگی بایستی به این تعالیم مقدس و ارزشمند تأسی کنند.
زن و مرد بهمنظور تأمین انتظاراتشان ازدواج میکنند. انتظار از ازدواج و زندگی زناشویی بین دوحدغیرواقعبینانه و عقلانی متغیر است.
ازنظر تاریخی، هدف ازدواج در درجه اول شادمانی مردم نبوده است. ازدواج وسیله اقتصادی برای تأمین اقتصاد خانوادهها و راهی برای فراهم آوردن محیطی امن برای پرورش کودکان بود. از همسران انتظار نمیرفت نسبت به آرزوهای یکدیگر حساسیت داشته باشند. بهتدریج این انتظارات و خواستهها بهصورت نیازی همپایه و همسان با نیاز به امنیت درآمدند. بدین ترتیب بذر اختلال در روابط زناشویی در بستر خانوادهها کاشته شد. (الیس و همکاران، 1379).
احساس رضایت از رابطه زناشویی، یک فراینداست که در طول زندگی زوج به وجود میآید و لازمهی آن انطباق سلیقهها، شناخت ویژگیهای شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکلگیری الگوهای مراودهای است (لازول و لازول،1982به نقل از احمدی، مرزآبادی و ملازمانی1384).
برای توصیف رضایت زناشویی از اصطلاحات متعددی مانند سازش، خشنودی، موفقیت و کیفیت خوب زناشویی استفادهشده است. کیفیت، سازگاری و رضایتمندی معمولاً بهجای هم بکار میروند. اسپانیر (1976) کیفیت زناشویی را بهعنوان موفقیت و کنشوری یک ازدواج دانسته است.
کیفیت زندگی بهعنوان ارزیابی ذهنی از رابطه زناشویی روی دامنهای از ابعادی شامل رضایت زناشویی، خشنودی زناشویی و سازگاری زناشویی تعریفشده است (لویس و اسپانیر، 1979)؛ بنابراین کیفیت بالای زناشویی به سازگاری خوب، ارتباط کافی و درجه بالایی از رضایت در رابطه وابسته است. سازگاری زناشویی بهعنوان توافق زن و شوهر در هرلحظه از زمان تعریفشده است. «کمیل و واندروین» (1974)سازگاری زناشویی را بهعنوان چیزی که شامل دو جزء موافقت جنسی و همسازی است تعریف کردند.
رضایت زناشویی وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس خوشبختی و رضایت از یکدیگر دارند، سازگاری از طریق علاقهی متقابل، مراقبت از یکدیگر، پذیرش، درک یکدیگر و ارضای نیازها ایجاد میشود. زوجین سازگار زن و شوهرهایی هستند که توافق زیادی با یکدیگر دارند از نوع گذراندن اوقات فراغت رضایت دارند و وقت وسایل مالی خودشان را بهخوبی برنامهریزی میکنند (ملازمانی، 1384).
سازگاری زناشویی، بنیادیترین شیوه سلامت روانی افراد در نظام خانواده است و یکی از برجستهترین موضوع نگرش جامعه انسانی است که بر کارکرد شایسته خانواده اثر میگذارد سازگاری زناشویی پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعادلی منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران است (ابوالقاسمی، 1385).
لنتال (1977) رضایت زناشویی را بهعنوان پیامد مقایسه انتظارات زناشویی و نتایج زناشویی توصیف کرد. بسیاری از تحقیقات مقطعی در مورد رابطه بین چرخه زندگی زناشویی و کیفیت زناشویی، ادعا کردهاند که کیفیت زناشویی در طول چرخه زندگی از یک الگوی U شکل پیروی میکند که بالاترین کیفیت زناشویی در طول چرخه زندگی در مراحل اولیه ازدواج، قبل از تولد اولین فرزند و در مراحل بعدی کیفیت بالا بعدازاینکه فرزندان خانه را ترک میکنند بهدستآمده است هشدار دادند که بررسیهای مقطعی ممکن است به خاطر تمایل به محاسبه جداگانه تأثیرات گروهی، تأثیرات مربوط به سن، جامعه پسندی اجتماعی و همچنین به خاطر تمایل آن به اینکه شادی را در ازدواجها در طول زمان پایدار نشان دهند، گمراهکننده و ناقص باشند.
بهطورکلی افراد متأهل از افراد مجرد شادتر هستند. (چان و لی، 2001؛ به نقل از ویلسون و اوسولد، 2005؛ گرین و راجرز، 2001) و سلامت جسمی و روانیها آنها بیشتر و طول عمر آنها زیادتر است (ویلسون و اوسوالد، 2005). زنان متال بدون بچه و مردان متال بدون بچههای بزرگ نسبت به دیگران بخصوص افراد مجرد شادتر بودند (کمپل، 1981).
(دینر، 2000) معتقد است که مردم به حوادث خوب و بد زندگی ابتدا شدیداً واکنش نشان میدهند، ولی بعد به سازش با آن میپردازند و به سطوح متعادل شادکامی روی میآورند. گاهی سطوحی که قبلاً برایشان شادیآور بود اکنون دیگر شادی در پی ندارد و گاه هنگام رویارویی با عوامل منفی در آغاز حس بدبختی دارند، اما بهزودی به این سطح نیز عادت میکنند و با آن سازگار میشوند (دینر و لوکاس، 2000).
تحقیقات نشان داده زنانی که هیجانهای خود را بهخوبی درک کنند و دربارهی خودشان احساس مثبتی داشته باشند معمولاً در زندگی زناشویی سازگاری بیشتری دارند (رفیعی - نورانی پور، 1384).
همچنین پژوهش نشان میدهد شادمانی و رفاه بیشتر در پی سازگاری بیشتر و آرامش روانی در خانه ایجاد میشود (کهکی، 1387).
همسرانی که از سازگاری زناشویی بالایی برخوردارند عزتنفس بیشتری دارند و در روابط اجتماعی سازگارترند. سازگاری زناشویی نتیجهی فرایند زناشویی و شامل عواملی مانند ابزار محبت، عشق همسران، تشابه نگرش و چگونگی ارتباط و حل مسئله است (مارکویسکی و گرین وود، 1984) و افزایش اضطراب و نگرانی موجب کاهش سازگاری میشود (اسپانیر و لوئیس؛ به نقل از سودانی، 1385).
(لترینگر و گوردون، 2005) دریافتند که روابط جنسی و ابراز محبت باعث بالا رفتن سازگاری زناشویی و درنتیجه بالا رفتن شادکامی در افراد میشود.
غالباً هر همسر مفهوم خاصی از نقش زن و شوهر داردکه بر انتظاراتش از طرف دیگر (همسر)اثر میگذارد حال اگر انتظارات نقش تأمین نشود به تعارض و ناسازگاری خواهد انجامید (شعاری نژاد، 1373).
بیشتر سردرگمی زنان و مردان دارای رابطهی پایدار از بحث راجع به تغییر نقشهای زن و مرد ناشی میشود. نهضت زنان توجه را به روابط غیرمنصفانه در ازدواج میکشاند باروری، پرورش فرزند، نبود موقعیت مساوی در کار خارج از خانه و نبود اجرت مساوی از اولین موضوعاتی است که موردتوجه قرارگرفته است (روبوتهام، 1983 و اکلی، 1974 به نقل از شعاری نژاد، 1373).
نویسندگان پیشگام در مورد تفاوت باروری و پرورش فرزند به بحث پرداختهاند تا مسئولیت بیشتری را به مردان اختصاص دهند (همان منبع).
از طرفی بیشتر زنانی که نا گریزند درآنواحد دو نوع کار را انجام دهند، یکی در میدان شغل و دیگری در کارخانه و خانواده، ممکن است احساس گناه کنند، همچنین از اینکه نمیتوانند فعالیتهای تفریحی لازم برای فرزندانشان ترتیب دهند احساس گناه میکنند بهطورکلی احساس گناه از نرسیدن در حد مطلوب به کارهای خانه همسر و فرزندان سبب میشود که زن از رضایت خاطر لازم درباره کل خانواده محروم شود . علاوه بر آن متأسفانه در جامعه ما تعداد مادرانی که با شرایط بالا مشغول به کار هستند بسیار اندک هست این خود فقط باعث میشود که مادران تحتفشار روانی و جسمانی زیادی قرار گیرند و با افزایش خستگی و نارضایتی وقت و انرژی لازم برای فرزندان و همسر خود نخواهند داشت.
2-2- الف: خانواده
2-2-1-کارکرد مطلوب خانواده
چنانچه روابط زناشویی رابطهای سست باشد پایههای لازم برای موفقیتآمیز بودن و مطلوب بودن عملکرد خانواده لرزان و یا حداقل ضعیف خواهد بود برای زوجی که خودشان باهم سازگار نیستند مشکل است که والدین خوبی باشند. سؤال اساسی این است که آیا شرکای ازدواج از روابط میان خود احساس رضایت میکنند؟ درواقع آنها باید یکدیگر را سیراب، تصدیق و حمایت نمایند. رابطه زناشویی باید بر اساس اطمینان و احترام متقابل باشد که در این امر عوامل عاشقانه و صمیمت نیز دخالت دارند. علاوه بر این هر یک از زوجین نیازمند همسر باکفایت و آگاهی هستند که بتواند بهموقع به حل تعارضات موجود بپردازد (بارکر، به نقل از دهقانی، 1375).
نظام تربیتی دربرگیرنده تمام شیوههایی است که والدین با کمک یکدیگر و برای تربیت و نگهداری بچهها در پیش میگیرند بنابراین میبایست نسبت به اصول مورد استناد خود متفق باشند و جهت توجه شان نیز معطوف به احتیاجات بچهها و تأمین رشد و سلامتی آنها باشد درمجموع تعاملات یا شبکه روابط بین والدین و کودک و نیز روابط بین خود کودکان بهطور گستردهای چگونگی جریان رشد کودک را تأمین میکند (کجباف، آقایی وکاویانی، 1383).
بهطورکلی کارکرد مطلوب خانواده مفهوم مفیدی است که نهتنها در مورد مشکلات احتمالی به وجود آمده در خانواده بلکه در تعیین اینکه آیا نیازهای زوجین و فرزندان آنها، آنچنانکه میبایست برطرف میشوند یا نه نیز مدنظر قرار میگیرد هر خانواده باید هم نیازهای عاطفی و هم روانشناختی اعضای خود را برآورده سازد و کودکان را برای زندگی مستقل در دنیایی که بعدها در آن قرار خواهند گرفت آماده سازد و در موقع مناسب آنها را روانه جامعه کند (بارکر، به نقل از دهقانی، 1375).
2-2-2- معنی و مفهوم خانواده متعادل
شرفی (1374)، در مورد معنی و مفهوم خانواده متعادل عنوان میکند :
بدن شک همه افراد در پی دست یافتن به الگوی خانواده متعادل هستند با این انگیزه به ازدواج روی میآورند لیکن ابتدا باید معلوم نمود که خانواده متعادل چیست و شیوه تحقق آن کدام است تا بر اساس آن ضابطه بتوان داوری نمود و اختلافها را از بین برد . برای پی بردن به مفهوم خانواده متعادل ابتدا واژه اعتدال را موردبررسی قرار میدهیم پدیده یا کسی رازمانی دارای اعتدال و توازن میدانیم که حداقل برخی از ویژگیهای زیر را دارا باشند.
نقطه (مرکز) ثقل آن مشخص و معلوم است.
تساوی کششها و جاذبهها در پدیده متوازن محرز است.
شیء متعادل پس از مختصر حرکت و یا ضربه وارده واژگون نمیشود و مجدداً به تعادل پایدار خود برمیگردد.
توازن و تعادل زیبایی میآفریند شیء متعادل موزون و جذاب است.
برخی از خصوصیات بارز افراد متعادل، نرمال و بهنجار عبارتاند از :
فرد متعادل از تواناییهای خودآگاهی دارد.
میان خواستهها و داشتههای فرد متعادل نوعی تناسب و تلازم واقعی برقرار است به این مفهوم که شعاع خواستهها و انتظارات فرد از خویش بر اساس تواناییهایش حد میخورد و تنظیم میشود.
فرد متعادل روابط خود را با دیگران بر اساس توازن در تعادل برقرار مینماید و از افراطوتفریط در مناسباتش به دور است.
نوعی هماهنگی و همخوانی در کلیه رفتارها و عناصر شخصیتی فرد متعادل مشاهده میشود یعنی نهتنها رابطه منطقی میان گفتار و کردار وی وجود دارد بلکه اجزای گفتاری وی از یک نوع وحدت و هماهنگی آکنده است و در عملکردهایش نیز تضاد وجود ندارد.
تصویر واقعبینانه از خانواده متعادل نوعی بصیرت و اعتمادبهنفس در انسان میآفریند منظور از خانواده متعادل، سارقان فاقد عیب و نقص نمیباشد بلکه این مفهوم به شبکهای از روابط متقابل اطلاق میشود که اعضای آن درگیر با مشکلات و موانع احتمالی بوده و ضعفهای کموبیش قابلاعتنایی نیز دارند لیکن در مقابله با موارد مذکور شیوه منطقی اتخاذ میکنند و برای مسائل اهمیتی درخور آن قائل میشوند و در برابر موقعیتهای دشوار نا گریز از انتخاب باشند تصمیم بهموقع و مقتضی را اتخاذ میکنند.
2-2-3- خانواده مدرن
انسان در گروه زنده میماند این امر ذاتی وضع انسانی است اساسیترین نیاز نوزاد وجود مادری است که او را تغذیه و حفاظت کند و آموزش دهد. فراتر از این انسان در تمام جوامع با تعلق به گروههای اجتماعی پابرجا مانده است. در فرهنگهای مختلف این جوامع ازنظر سطح سازمانیافتگی و تمایز متفاوتاند. جوامع بدوی متکی به اجتماعات بزرگ و همراه با توزیع ثابت نقشها یا وظایف است. با پیچیدهتر شدن جامعه و ضرورت یافتن مهارتهای تازه ساختهای اجتماعی متمایز میشوند تمدن صنعتی شهری مدرن از انسان دو چیز مطالبه میکند:توانایی کسب مهارتهای بسیار تخصصی و قابلیت تطابق سریع با شرایط اجتماعی و اقتصادی دائماً متغیر (مینو چین، به نقل از ثنایی، 1381).
خانواده همواره بهموازات تغییرات جامعه دستخوش تغییراتی شده است و خانواده در پاسخ به نیازهای فرهنگ جامعه نقش حمایت و اجتماعی کردن اعضای خود را تقبل و رها کرده است. خانواده به یک معنا دو نقش متفاوت ایفا میکند یکی داخلی که حمایت روان اجتماعی از اعضای خود باشد و دیگری خارجی یعنی برون سازی بافرهنگ و انتقال آن. (مهدیزداگان، 1377).
جامعه صنعتی شهری باقدرت در خانواده دخالت کرده است و بسیاری از نقشهایی را که زمانی وظایف خانواده بود در اختیار گرفته است پیران خانواده امروز بهطور جداگانه و در خانه کهنسالان یا خانه شهروندان ارشد زندگی میکنند مخارج مربوطه را جامعه از طریق برنامههای امنیت یا رفاه اجتماعی تأمین میکند. جوانان از مدرسه وسایل ارتباطجمعی و همسالان تعلیم میگیرند. تکنولوژی جدید ارزش آنچه را که کار طبقه زن تلقی می شد. به شدت کاهش داده است طوری که وظایف لازم برای بقای واحد خانواده را، ماشین با تولید بهتر آن تغییر داده است شرایط جاری که به زن و شوهر اجازه کار میدهد، یا الزام کار خارج از خانه را ایجاد کرده است. باعث میشود شبکه روابط برون خانگی بالا بگیرد و تعارض بین زن و شوهر تشدید شود. انسان مدرن باوجود تمام این تغییرات هنوز به یک رشته ارزش هایی چسبیده است که متعلق به جامعه متفاوتی است جامعه ای که در آن مرزهای بین خانواده فردای آن به وضوح ترسیم شده بود. پای بندی به یک الگوی منسوخ منجر به این امر شده است که بسیاری از وضعیت هایی که به وضوح مربوط به استحاله خانواده است، اطلاق نابهنجار و آسیب زا پیدا کند، هنوز ه محک زندگی خانواگی این افسانه است که : «و بدین ترتیب آنها عروسی کردند و از آن پس با خوبی و خوشی تا پایان عمر زندگی کردند». تعجب آور نیست که هیچ خانواده ای به این ایده آل نمیرسد (مینو چین، به نقل از ثنایی، 1381).
2-2-4- زیر منظومه زنوشوهری
ثنایی (1381)، به نقل از مینو چین زیر منظومه زنوشوهری را متشکل از دو بزرگسال با جنسیت های مخالف می داند که با هدف ابراز شده تشکیل خانواده به هم ملحق شده اند. زیر منظومه زنوشوهری دارای تکالیف یا نقشهایی است که برای عملکرد خانواده حیاتی است مهارتهای اصلی لازم برای به ثمر رسیدن تکالیف این زیر منظومه عبارت از «مکملیت» و «برون سازی متقابل» است یعنی زن و شوهر باید الگوهایی به وجود آورند که درآن هرکدام عملکرد دیگری را در بسیاری از زمینه ها حمایت کند. باید الگوهای مکملیتی به وجود آورند که به هرکدام از آنها این امکان را بدهد که تسلیم شود بی آن که احساس کند «تسلیم شده است» هم زن و هم شوهر باید بخشی از مجزا بودن خود را برای کسب تعلق از دست بدهند پافشاری زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود، ممکن است زیر بار «بهم وابستگی» رفتن را در یک رابطه قرینه مختل کند.
زیر منظومه زنوشوهری میتواند پناهگاه یا مفر استرسهای جهان خارج و چارچوب تماس با سایر سیستم های اجتماعی باشد میتواند یادگیری خلاقیت و رشد را در دامان خود تقویت کند. زن و شوهر در روند برون سازی متقابل خود میتوانند وجوه خلاق ولی نهفته همسر خود را فعال کنند و بهترین ویژگیهای یکدیگر را مورد تقویت قرار دهند البته ممکن است زن و شوهر وجوه منفی یکدیگر را فعال کنند زن و شوهر میتوانند در بهسازی یا نجات دادن همسر خود مصر باشند و با این کار مانع کسب صلاحیت او شوند. به عوض قبول همسر خود، به همان صورتی که هست استانداردهای تازه ای را به او تحمیل میکنند. آنها ممکن است الگوهای مراوده ای متکی – حامی ایجاد کنند الگوهایی که در آن عضو متکی، متکی باقی میماند تا احساس حامی بودن همسر خود را تقویت کند. این قبیل الگوهای منفی میتواند در بین زوجین متوسط وجود داشته باشد بی آن که دال بر وجود آسیب گسترده یا انگیزش ناروای هیچ یک از آنها باشد.
زیر منظومه زنوشوهری باید مرزی ایجاد کند که ان را از مداخله انتظارات و نیازهای سایر سیستم ها حفظ کند این امر خصوصاً وقتی مصداق دارد که خانواده دارای کودکانی هم باشند بزرگسالان باید یک حیطه روان – اجتماعی مخصوص به خود داشته باشند، پناهگاهی که بتوانند در آن از یکدیگر حمایت عاطفی کنند اگر مرز حول زیر منظومه زنوشوهری خیلی سخت و خشک باشد، ممکن است که انزوای آنها سیستم خانواده را تحتفشار و استرس قرار دهد اما اگر زن و شوهر مرزها را سست نگه دارند ممکن است زیر گروه های دیگر ازجمله بچهها و خویشاوندان در وظایف و عملکرد زیر منظومه آنها مداخله کنند . به زبان ساده زن و شوهر به یکدیگر بهعنوان پناهگاهی در مقابل انتظارات عدیده زندگی احتیاج دارند.
2-3- ب: تفاوت های زنان و مردان
به اعتقاد روان شناسان در پیدایش تفاوت های زنان و مردان هم عوامل ارثی و هم عوامل محیطی هر دو سهم مهمی دارند اما جامعه شناسان معتقدند که تفاوت های زن و مرد معلول تفاوت در رفتاری است که جامعه در مورد آنها پیش میگیرد و در کل تفاوت زن و مرد در جزئیات است و نه کلیات ازآنجاکه یکی از عوامل مؤثر در رضایت از زندگی زوجین درک تفاوت های بین زوجین هست در اینجا به ذکر بعضی از موثرترین تفاوت ها فیزیولوژیکی، عاطفی و شناختی می پردازیم.0
2-3-1- نقش کروموزوم y در ایجاد تفاوت ها
کروموزوم y اولا باعث میشود که جنین انسان پسر باشد و ثانیا با الگوی خاص و کاملا متفاوتی از الگوی جنین دختر رشد کند علاوه بر این کروموزوم ویژگی جنس نر را نیز به او میدهد مثلا پسر در مقابل انواع آسیب های جسمی روانی نسبت به دختر حساس تر است . مرگ و میر پسران در دوران جنینی و در طول زندگی بیشتر از دختران است و مردها عموما ازنظر بدنی نیرومندتر از زن ها هستند؛ که همه اینها جزء ویژگیهای بنیادی مردهاست و چندان به محیط اجتماعی بستگی ندارد (گنجی، 1375).
2-3-2- تفاوت در رشد
جنین پسر در رحم مادر خیلی سریعتر از جنین دختر رشد میکند، این برتری تا 12 سالگی است و از آن پس رشد دخترها بیشتر میشود ولی خلاصه باز پسرها جلو می افتند. دوره استراحت قلب در هر زمان در پسرها کوتاه تر از دخترهاست. بعد از شروع عادت ماهانه بسیاری از دختران هم ازنظر جنسی و هم ازنظر روانی دچار ناراحتی میشوند آستانه حس درد و حس لمس دختران از بدو تولد پایینتر از پسران است ولی توانایی شنوایی و بویایی زن ها بالاتر از مردان است. این تفاوت طوری است که پسران را برای زندگی فعال و پر جنب و جوش و دختران را برای زندگی آرام آماده میکند (همان منبع).
حجم مغز : صد سال پیش دانشمندان متوجه شدند که حجم مغز مردان بیشتر از آن است و همین مسئله را دلیل هوشمندی بیشتر مردان برشمردند. این نگرش بعدها با این فرضیه که حجم مغز انسان تابع ابعاد جسمانی است (هاید، به نقل از رحمتی، 1380).
هیپوتالاموس : ناحیه کوچکی در بخشی از مغز است و تفاوت های جنسی در این ناحیه به چشم میخورد این تفاوت ها ناشی از تمایز بافت مغزی است که در مرحله رشد جنینی صورت میگیرد ممکن است تفاوت های جنسیتی در هیپوتالاموس اثراتی بر روی رفتارهای دو جنس داشته باشد لیکن این مسئله تحقیقا ثابت نشده است (گیبونز، به نقل از رحمتی، 1380).
نیمکره راست، نیمکره چپ : به عقیده جری لوی میزان جانبی شدن (استفاده از نیمکره خاصی از مغز) مغزی زنان کمتر از مردان بوده و احتمال اینکه دو طرفه باشد در زنان بیشتر است. بدین صورت فضای عصبی بیشتری برای پردازش کلامی اختصاص یافته و پدیده واسطه کارایی زنان در آزمون کلامی بهتر از مردان است. از سوی دیگر به همان نسبت که زنان در تواناییهای کلامی مهارت کسب میکنند به همان میزان نیز در تواناییهای فضایی ضعیف میشوند. ما حصل کلام اینکه بنا بر ادعای لوی مهارتهای کلامی زنان بیشتر از مردان بوده و در مهارتهای فضایی ضعیف تر از مردان هستند پژوهش های انجام شده فرضیه مطرح شده توسط لوی را اثبات میکنند در رابطه با سنجش توانایی کلامی مردا ن نیز ثابت شد که مردان بیشتر از زنان جانبی میشوند و این مسئله دلیل ضعف شان هست. (هالپرن، به نقل از رحمتی،1380).
اعتمادبهنفس : تحقیقات انجام شده حاکی از این است که جنس مونث در قیاس با مردان از اعتمادبهنفس کمتری برخوردار است تحقیقات انجام شده در مورد کودکان پیش دبستانی در مقطع سنی 5/4 – 4 سالگی نیز نتایج مشابهی را به دست داده است ؛ به عبارت دیگر جنس مونث تلقی چندان مثبتی از کارکردهای خویش ندارد (کراندال، به نقل از رحمتی،1380).
مستندات و یافته های موجود حاکی از این است که اشخاصی که در رابطه با موفق شدن مردد هستند از اعتمادبهنفس کارآمدی برخوردار نبوده و بدین واسطه از پس کارهای چالش برانگیز بر نمی آیند برای ارزیابی اعتمادبهنفس حقیقی زنان باید برخی از مسایل روشن شود. فرضا چنانچه زنان وظیفه ای را متعلق به جنسیت خویش بدانند در این مقوله اعتمادبهنفس چشمگیری را عرضه داشته و کار را به نحو احسن انجام می دهند به علاوه چنانچه زنان در رابطه با وظایف محوله باز خورد و پس خوراند مثبت مواجه شده و از کیفیت تواناییهای واقعی خویش آگاه شوند به لحاظ داشتن اعتمادبهنفس هیچ گونه کاستی و نقیصه ای ندارند. نکته آخر در رابطه با قیاس میزان اعتمادبهنفس دو جنس اینکه اگر زنان احساس کنند که کارشان با دیگران مقایسه میشود، دستخوش ضعف اعتمادبهنفس میشوند حال اگر کارشان انفرادی بوده و مورد مقایسه با دیگران قرار نگیرد اعتمادبهنفس بالایی را از خود نشان می دهند (رحمتی،1380).
مسئله قابل تامل دیگر اینکه تفسیر مردان از نتیج احتمالی امری قدری اغراق آمیز است، در صورتی که عکس این مطلب در مورد زنان صدق میکند به زبان دیگر زنان در قیاس با مردان از اعتمادبهنفس استواری برخوردار نیستند (توماس، به نقل از رحمتی،1380).
2-3-3- تفاوت در علایق و رغبت ها
نوع دوستی، توجه به دیگران صمیمت و ارتباط های حمایتی از حصوصیات زن هاست که تفاوت آشکاری با مردان دارند. آلپورت و ورنون در سال 1931 پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علایق زیبایی شناختی، اجتماعی دینی زنها بیشتر از مردان است مردها بیشتر به جنبههای سیاسی و تئوری علاقه دارند و زن ها بیشتر به مسائل اخلاقی تمایل نشان می دهند زن ها با حرارت نسبت به بی عدالتی اعتراض میکنند و نسبت به آداب و رسوم اجتماعی و ضوابط اخلاقی تلفیق پذیرند پذیرش دیگران خصوصیت دیگری است که در جنس ماده نوع آدمی دیده میشود (گنجی، 1375).
دختران به معاشرت با دیگران و ایجاد روابط اجتماعی علاقه زیادی دارند حال آن که پسران خود را بیشتر به فعالیتهای بدنی ازجمله بازی و دویدن و دنبال یکدیگر کردن یا هول دادن اسباب بازی ها و کشیدن آنها مشغول میکند، نکته قابل توجه درباره بیشتر این علایق آن است که مستقل از جامعه و فرهنگی است که کودکان در آن بزرگ میشوند (همان منبع).
2-3-4- پرخاشگری
یکی از بر جسته ترین تفاوت های رفتاری جنسیتی مسئله پرخاشگری است. مطالعات نشان میدهد که جنس مذکر پرخاشگر تز از جنس مونث است (مکوبی و ژاکلین)، این یافته شامل انواع رفتارهای پرخاشگرانه نیز میشود ازجمله میتوان به پرخاشگری کلامی اشاره کرد (هاید، به نقل از رحمتی، 1380).
گرچه شواهد نشان میدهد که بسیاری از جنایت ها توسط مردان صورت گرفته است لیکن این امر شامل زنان نیز میشود مع الوصف بسیاری از پژوهش ها حاکی از این است که مردان رفتارهای خشونت آمیز تری را نسبت به زنان دارا میباشند (فرودی، به نقل از رحمتی،1380).
با این وجود اگر زنی تشخیص دهد که رفتارهای پرخاشگرانه اش به حال اجتماع نافع است، از توسل جستن به اعمال پرخاشگرانه خودداری نمیکند. واقعیت این است که خشم مردان سبب پرخاشگری میشود و این مسئله در زنان اضطراب را بر می انگیزد (همان منبع).
این مسئله که چه عوامل و فاکتورهایی سبب ساز تفاوت های جنس در امر پرخاشگری میشود پیچیده بوده و هنوز هم از اساس علمی روشنی برخوردار نمیباشد با توجه بهموقعیت فعلی میتوان مدعی بود که پرخاشگری بیشتر مردان ناشی از عوامل زیست شناختی است که بوسیله تقویت کننده های محیطی تشدید میشود.
2-3-5- اضطراب
بسیاری از مطالعات نشان می دهند که دختران مضطرب تر و هراسناک تر از پسران هستند برای اضطراب کلی مقدار 30% = d هست (فین گیلد، به نقل از رحمتی، 1380) اگرچه این اختلاف معنیدار است لیکن بزرگ نیست نکته قابل توجه اینکه این نوع محاسبات عمدتاً از گزارشات شخصی حاصل میشود این در حالی است که پژوهشگران در مشاهدات مستقیم خود به چنین رقمی نمیرسند (مکوبی، به نقل از رحمتی، 1380). آری آمار و ارقام حاکی از این است که زنان بیشتر از مردان دستخوش اضطراب میشوند مع الوصف این احتمال است که مردان ترسهای خود را مثل زنان بروز ندهند شاید این امر مرتبط با کلیشه های جنسی باشد بر اساس باور های قالبی مردان نباید بترسند و ترس و اضطراب خویش را آشکار کنند . گرچه این موضوع ادعایی بیش نیست ولی قابل تامل هست. مطالعه هراس های قابل تشخیص نیز نشان میدهد که اضطراب زنان محسوسا بیشتر از مردان است (روسو، به نقل از رحمتی، 1380).
2-4- ج : رضایت زناشویی و عوامل مؤثر بر آن
2-4-1- رضایت زناشویی
برای رسیدن به رضایت در زندگی زناشویی عوامل مختلفی موثرند بر اساس تحقیقات نیو من و نیومن، (1991) این عوامل عبارتاند از :
سطح تحصیلات بالا
موقعیت اقتصادی و اجتماعی بالا
شباهت در علایق هش و شخصیت زوجین
مرحله اولیه و انتهایی چرخه زندگی خانواده
هماهنگی جنسی
برای زن، ازدواج دیرتر
البته لازم به ذکر است که ساز و کارهای دقیق این عوامل کاملا شناختهشده نیستند احتمالا تحصیلات و موقعیت اقتصادی و اجتماعی بالاتر به دلیل به رضایت زناشویی بیشتر می انجامد که افراد دارای این موقعیت ها احتمالا دارای مهارتهای حل مشکل بهتری هستند و استرسهای مزمن کمتری (مانند زندگی محیط شلوغ) داشته اند. اگرچه اعتقاد عمومی (بخشی از فرهنگ) این است که افراد جذب ضد خود میشوند اما تحقیقات نشان میدهد که شباهت بیشتر با رضایت زناشویی بالاتر دارای ضریب همبستگی مثبت است، زیرا افراد احساس راحتی بیشتری با فرد مشابه خود دارند و میتوانند با یکدیگر بهتر همدردی کرده و علایق مشترک فی ما بین را دنبال کنند (موسوی، 1382)
رضایت زناشویی طی سال های فرزند پروری افت میکند و بیشترین میزان آن متعلق به قبل از تولد فرزندان و پس از ترک آنان است . علت آن که قبل و بعد از فرزندان میزان رضایت زناشویی بالاتر است ان است که در این دوران زوجین وقت و انرژی بیشتری را صرف یکدیگر میکنند و موقعیتهای درگیری زای کمتری (اداره فرزندان) برای ایشان پیش میآید (همان منبع).
همچنین اغلب مطالعات زمینه یابی تفاوت های گستردهای را درزمینهی فراوانی فعالیت های جنسی مطرح کردهاند، اما همگی هماهنگی جنسی و اهمیت آن بر میزان رضایت را مهم دانسته اند. گاهی ممکن است زوجین برای کنار آمدن با نارضایتی زناشویی و مشکلات جنسی (که اغلب ناشی از عدم هماهنگی است) به درمانگر مراجعه کنند (همان منبع).
2-4-2- ایجاد رضایت زناشویی
احمد ی، (1383) در مورد ایجاد رضایت زناشویی عنوان میکند :
تحقیقات نشان داده که روابط دو تایی زن و شوهر در بین سایر ابعاد سازگاری زناشویی نقش محوری دارد. روابط متشکل از درک و فهم صمیمیت و همدلی و مراودات کلامی و غیر کلامی در بین زوجین است.
در بسیاری از موارد روابط دو تایی بهعنوان عامل اصلی در رضایت زناشویی تلقی میشود روابط دوتایی زوجین بیشتر در دوره نامزدی و سال اول ازدواج شکل میگیرد و تلاش برای بهبود و ارتقای روابط دو تایی در این دوره ضروری است.
طبق نظر کاسلوو رابیسن، (1996) مشارکت در حل تعارض و اجماع و همفکری زوجین عوامل عمده رضایت زناشویی هستند وجود تعارض در روابط زناشویی اجتناب ناپذیر است. مهم این است که زوجین توان مواجهه با تعارض و حل آن را داشته باشند. زوجین باید از وجود تعارض نهراسند و یا تعارض را تبدیل به مشکل نکنند.
روابط جنسی نقش مهمی در افزایش صمیمیت زن و شوهر دارد و همچنین بخشی از هدف ازدواج را تأمین میکند وجود مشکل در روابط جنسی هم علت و هم معلول ناسازگاری زناشویی است بهبود این روابط میتواند بخشی از رضایت زناشویی را تأمین کند.
موضوعات شخصی و ارتباط با اقوام و دوستان نیز از ابعاد قابل توجه در سازگاری زناشویی است بعد موضوعات شخصی در سازگاری زناشویی، درک شخص از همسرش با توجه به رفتارها و ویژگی ها، سطح رضایت یا عدم رضایت از سلیقهها را مطرح میکند و بعد ارتباط با اقوام و دوستان احساسات وعلایق مربوط به روابط خانواده اصلی خویشاوندان اقوام و دوستان همسر را ارزیابی میکند.
موضوعات شخصی بهوسیله ها ورفتارهای فردی زوجین اطلاق میشود که ممکن است از سوی همسر قابل پذیرش نباشد و مشکل ایجاد کند همچنین برقراری مراودات برون خانوادگی و تنظیم کمی و کیفی روابط با خانواده اصلی و اقوام و دوستان و تعیین دوستان مشترک جز تکالیف زندگی زناشویی به ویژه در اویل ازدواج است.
معمولاً رفتارهای فردی موجب شکلگیری قواعد در بین زوجین میشود بنابراین پذیرش سلیقهها و رفتار همسر و یا بهعبارتیدیگر بروز رفتارهای مقبول از سوی همسر میتواند روابط دوتایی را شکل دهد و زمینه ر برای برقراری تفاهم در بین زوجین ایجاد کند . اصلاح رفتارهای فردی ضمن بهبود تعاملات بین فردی موجب رضایت شخصی و بهبود روابط اجتماعی و علی الخصوص ارتباط با خانواده اصلی و اقوام و دوستان میشود.
2-4-3- زوج خوشبخت و کامل
نانسی گود، به نقل از داورپناه (1384) زوج کامل و خوشبخت را این گونه تعریف میکند :
زوج کامل، مسالمت جو است. ممکن است زن و شوهر در مواردی اختلاف نظر پیدا کنند و حتی با یکدیگر به مشاجره بپردازند اما میتوانند هم چنان به شیوه ای عاشقانه به زندگی مشترک خود ادامه دهند. زوج کامل خود انگیخته است . چنین زن وشوهری میتوانند توافق کنند که جایگاه خاصی را برای تغییر قائل شوند حال چه تغییر در مسیر زندگی شان باشد و چه تغییر در دیدگاهشان نسبت به خلق و خو یا تصمیماتی که میگیرند، چنین زوجی میتوانند چه در خلوت و چه در حضور دیگران با یکدیگر صمیمیباشند . هر یک از آنها برای رشد و تعالی همسر خود حمایتی اساسی فراهم میکند چنین همسرانی میتوانند وضعیت عاطفی همدیگر را درک کنند و بپذیرند اما نه تا حدی که لازم شود تفاوت های موجود را بپوشاند زوج خوشبخت سعی میکنند تا احساسات خود را به زبان بیاورند و سپس بدون آن که از این ابراز احساسات دلسرد یا پشیمان شوند، آنها را به دست فراموشی می سپارند و کلام آخر آن که هر یک از دو همسر علی رغم آن که به وجود تفاوت میان خود باهمسر خویش اذعان دارد به شدت مراقب و دوستدار دیگری است.
2-4-4- نقش عشق در ازدواج و تداوم زندگی
کرو و ریدلی، به نقل از موسوی (1384)، این مطلب را این گونه بیان میکنند.
قبول این تصور که ازدواج منبع رفاه فردی است باعث شده است تا ازدواج بر اساس عشق مورد پذیرش جامعه قرار گیرد : «صرف نظر از جنبههای مثبت و منفی امکانات گوناگون مردان و زنان جوان سراسر جهان انتخاب خود را کردهاند زنان و مردان جوان بر ازدواج مبتنی بر عشق تاکید دارند (هات فیلد، 1996). هات فیلد علاقه مند به درک این تغییرات است : و در حال حاضر دردنیا نسبت به نوشته هایی که درباره عشق و ازدواج است نظر مثبت وجود دارد اغلب خوانندگان امیدوارند که تساوی جنسی، آزادی فردی و امکان زندگی بهتر برای همه در سراسر جهان فراهم شود.
دیگران درباره این موضوع نظر متفاوت دارند. دیون و دیون (1993) معتقدند که در جوامع فرد گرا ونه در جوامع جمع گرا عشق پایه ازدواج محسوب میشود.
گرچه عشق در طول تاریخ وجود داشته است اما این موضوع در قرن 19 و 20 بهعنوان اساس ازدواج معرفی شد هنوز در بسیاری از مناطق جهان مانند هندوستان، افریقا و بیشتر مناطق آمریکای لاتین و آسیا ازدواج به دلایل اقتصادی و موقعیت اجتماعی صورت میگیرد و بعد از ازدواج ممکن است رابطه عاشقانه به وقوع بپیوندد. در این مناطق عشق شرط لازم برای ازدواج نیست.
عشق و داشتن این احساس نه فقط برای فرد بلکه برای افراد دیگر نیز مهم است دیگران سعی میکنند این احساس را درک کنند نسبت به آن توجه داشته باشند و در زمان جدایی یک زوج عاشق احساس تاسف کنند . عاشق فرد مورد نظر خود را ایده آل می بیند و هیچ ضعفی را به او منتسب نمیکند زوج یکدیگر را ایده ال فرض میکنند و نمیتوانند توضیح دهند که چرا عاشق این فرد خاص شده اند . این دو عامل ایده آل گرایی و بی منطقی با ناتوانی در توضیح اساس خوش بینی و اضطراب درباره آینده در رابطه است. به نظر میرسد عامل خوش بینی باوجود بی منطقی زوج را به سمت پیدا کردن راه حل برای مشکلات بعدی رابطه خود سوق میدهد. زوج اضطراب دارند چون وقتی مرحله ایده آل بودن به سر میآید چالش گریز ناپذیر برای زوج به وجود میآید تا رابطه خود را بر اساس واقعیت بنا نهند و با نقاط ضعف زوج خود کنار بیایند برخی رفتارهای ابتدایی زوج عاشق شامل خیره شدن در چشمان یکدیگراحساس نیاز به لمس نزدیکی بدنی و زمزمه کردن غلوهای عاشقانه است. این تصویر برای همه ما به دلیل تجربه شخصی مشاهده دیگران و توصیف رمآنها آشنا است (همان منبع).
2-4-5- مدل مثلث عشق استرنبرگ
استربنرگ براي عشق يك مدل مثلثي در نظر گرفته، كه شامل سه ضلع است: شهوت، صمیمیت، تعهد وتصمیم.
این نظریه بیان میکند میزان عشقی که یک فرد تجربه میکند بر قدرت این سه عنصر بستگی دارد. بعلاوه نوع عشقی که هر فرد تجربه میکند به تعامل بین این سه عنصر بستگی دارد.
صمیمیت شامل ابراز احساس و احساس وابستگی به یکدیگر میشود. رابطه صمیمانه رابطهای است که در آن احساس آرامش وجود دارد.
شهوت شامل علاقهی شهوانی زن ومرد به یکدیگراست. انرژی ای که منجر به عشق رمانتیک، تماس فیزیکی، جذبه ی فیزیکی و احساس جنسی میشود، میتوان بهعنوان شهوت توصیف کرد.
عنصر تعهد در رابطه رشد میکند و شامل تصمیم به وفاداری به همسر میشود. تصمیم_تعهد، به این موضوع اشاره که زن وشوهر تصمیم گرفته اند به یکدیگر وفادار باشند و رابطهی وفادارانه را تشکیل دهند.
بر مبناي اين سه جزء، استرنبرگ عشق را به انواع مختلفي تقسيم ميكند كه در آن جايگاه و ارتباط اين سه جزء باهم، نشاندهنده نوع عشق است:
دوست داشتن: در اين نوع عشق، «تعلق» مهمترين عنصر رابطه است، اما احساسات تند و فيزيكي و الزام و سرسپردگي در رابطه وجود ندارد.
شيدايي: مهمترين عنصر در اين نوع عشق، احساسات شهواني است و دو عنصر ديگر در آن وجود ندارد.
عشق رمانتيك: در اين نوع عشق، تعلق و احساس شهواني وجود دارد، اما عنصر سوم موجود نيست.
مؤانست و رفاقت: تعلق و ماندگاري در اين رابطه بسيار مشهود است؛ اما از احساسات تند و شهواني در آن خبري نيست.
عشق احمقانه: در اين نوع عشق، احساسات شهواني همراه با الزام حضور دارد، اما تعلق وجود ندارد.
استرنبرگ، هيچ يك از اين انواع عشق را مناسب نميداند؛ بلكه معتقد است هر سه جزء عشق بايد در تركيب و هماهنگي باهم باشند تا فرد به عشق نهايي برسد؛ و اين عشق، يك عشق ايدهآل و مطلوب است.
جانسون، مدل استرنبرگ را قبول دارد، اما آن را كامل نميداند. مازلو نيز عشق را به دو گروه تقسيم ميكند:
عشق كمبود: يك نوع از عشق، عشق كمبود، عشق خودخواهانه، تسخيري و حرص است؛ در اين عشق، نيازهاي برآورده نشده فرد، دخيل است. يعني فرد ديگري را به اين دليل دوست دارد كه نيازهايش را ارضا ميكند. مازلو اين عشق را «عشق كمبود» مينامد. اين نوع عشق مثل اعتياد به دارو است. فرد، خود را به ديگري ميآويزد و به دليل نابسندگي خود، نميتواند بدون او هيچ كاري انجام دهد. درواقع همانطور كه اعتياد به دارو در طبقه پايين شايع است، اعتياد به اين عشق نيز در طبقه متوسط بسيار شيوع دارد. به نظر ميرسد عشق رمانتيك استرنبرگ، همان عشق كمبود مازلو باشد. عشق كمبود، مانند چاهي است كه بايد پر شود. يك خلأ، كه عشق در آن ريخته ميشود.
عشق وجودي: نوع ديگر عشق، عشق بالغ و فروتن است، كه تنها بر اساس عشق وجود، ديگري بنا ميشود. باز و خودمختار است. متكي به خويش است و آزادانه ارزاني ميشود. عشق وجودي، بدون شك ارزشمندتر، بالاتر و بسيار باشكوهتر از عشق كمبود است. براي اين نوع از عشق، آزادي تمام و كمال لازم است و منظور از آزادي اين است كه فرد «بيهمتايي» دروني خود و فرد ديگري را به تمامي پذيرفته باشد.
ميل به سخاوت و تمايل به بخشش و خشنود كردن ديگري، در اين عشق ديده ميشود. فرد در تلاش است تا ديگري را بشناسد و همين امر موجب صميميت در دو فرد ميگردد.
عشق مبتني بر كمبود، با حالت تدافعي در طرفين خود نشان ميدهد؛ در حاليكه ويژگي عشق وجودي، خودانگيختگي و حفظ فرديت در رابطه است. اين عشق فقط معطوف به فرد نيست، بلكه در رابطه فرد با جهان نيز صدق ميكند. فرد در اين مرحله، ميتواند طبيعت را همانگونه كه هست ببيند و از آن لذت ببرد. در صورتي كه عشق مبتني بر كمبود، جهان را پديدهاي ميداند كه قرار است تنها هدف خاصي را ارضا كند.
عشق وجودي هوشيارانه است و از آنجايي كه مالكانه و تسخيري نيست، باعث رنج و عذاب نميگردد. بدون هيچ هدف خاصي، تنها لذتبخش و شاديآور است. معمولاً از عشق وجودي، بهعنوان تجربهاي شگفتانگيز و بينياز ياد ميشود.
2-4-6- اثرات نزدیکی و فاصله در تداوم زندگی
اکثر در ما نگران مفهوم نزدیکی و فاصله را اساس چالش در رابطه می دانند. در حالی که این مفهوم یک مفهوم رشدی ساختاری برای درک ماهیت رابطه صمیمانه و نزدیک است اما به خودی خود نیز مفهوم بسیار ساده ای است (کرو و ریدلی، به نقل از موسوی، 1384).
از نقطه نظر مشاهدات بالینی به نظر میرسد که مفهوم نزدیکی/ فاصله مفهومی یکپارچه نیست بلکه از مجموع چند متغیر متفاوت شکل میگیرد مفهوم کلی نزدیکی/ فاصله اشکال متفاوتی دارد که باهم یا جداگانه حداقل 4 عامل را شکل می دهند که این عوامل میتوانند موفقیت درمانی را پیش بینی کند (هال وگ و همکاران، 1984) این متغیرها را به این صورت میتوان توصیف کرد:
نزدیکی جنسی : ویژگی این متغیر به راحتی در رابطه جنس و میزان نزدیکی قابل قبول برای هر زوج مشخص میگردد.
نزدیکی جسمی و کلامی : این متغیر گرفتن و دادن مهر و عاطفه را در تعاملات غیر کلامی مانند آسودگی در آغوش گرفتن مشخص میکند، این نیاز و توانایی قبول و تحمل آن از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اغلب لازم است به زوج کمک کنیم تا درباره میزان نزدیکی جسمی به توافق برسند.
نزدیکی عاطفی : این متغیر با توانایی همدلی با احساسات و تجارب زوج ارتباط دارد و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. وقتی همدردی مخل فرد دیگر است یا فرد دیگر بسیار خود را کنار می کشد میتواند زمینه استرس بین زن و شوهر را فراهم آورد.
نزدیکی عملی : این واژه بالینی برای جنبههایی از رابطه مورد استفاده قرار میگیرد که با نزدیکی روزانه زوج مرتبط است و شامل مشارکت در انجام وظایف اطلاع از محل و فعالیت زوج دیگر و نقشه کشیدن و سازمان دادن زندگی مشترک باهم یا به تنهایی بهوسیله حمایت از فعالیت های یکدیگر است.
در مراحل مختلف چرخه زندگی فردی یا خانوادگی زوج به تفاوت یا میزان نزدیکی یا فاصله توجه میکنند یا وقایع استرس زای زندگی پاسخ های کاملا متفاوت را در هر زوج ایجاد میکنند. برای مثال اگر زن در این دوره میزان نزدیکی جسمی و غیر کلامی بیشتری را انتخاب کند در حالی که شوهر نزدیکی جنسی بیشتری را ترجیح دهد، این دو نیاز متفاوت باعث درگیری زن و شوهر میشود (همان منبع).
2-4-7- خصوصیات زوجین دارای رضایت زناشویی
فروقان فر (1386) خصوصیات زوجین دارای رضایت زناشویی و سازگار را به شرح زیر نقل میکند:
1-زن و شوهر با رابطهای که دارند خود را خوشبخت می دانند.
2- ارضای کامل نیازهای جسمانی و عاطفی انجام میگیرد.
3-هر یک از همسران زندگی همسرش را بارور میسازد.
4-محیط زناشویی شخصیت هر یک از زن و شوهر را ارزشمند می شمارد و به هر یک کمک میکند تا بهعنوان یک شخص استعدادهای ذاتی خود را شکوفا سازد.
5-زوجین پشتیبانی متقابل از هم دارند، زوجین (من) یکدیگر را تهدید نمیکنند و از بودن باهم احساس خشنودی میکنند.
6-نسبت به همدیگر درک و پذیرش متقابل دارند.
7- رابطه زن و شوهر به شکل های زیر منعکس میشود: مراقبت، توجه به رفاه و خوشبختی یکدیگر، احترام متقابل، احساس مسئولیت (اختیاری) به نیازهای یکدیگر.
رضایت زناشویی، به مذاکره مداوم، ارتباط و فرایند سازش مربوط میشود. رضایت زناشویی، مطلوبیت زندگی، خشنودی از آن، کیفیت و میزان سازگاری زناشویی نیز مانند سازگاری زندگی مجردی از عواملی مختلف تأثیر می پذیرد که ارزیابی آنها در افراد و روابط شان بخشی از ادبیات مشاوره ی ازدواج و خانواده است.
رضایت زناشویی بر کیفیت عملکرد والدین، طول عمر، میزان سلامت، رضایت از زندگی، میزان احساس تنهایی، رشد و تربیت فرزندان، روابط اجتماعی و گرایش به انحرافات اجتماعی تأثیر دارد. (احمدی، فتحی، آشتیانی و نوابی نژاد،1384)
پژوهش ویلسن (2001)، در مورد رابطه بین پیشینه فردی و خانوادگی و سازگاری دو نفره نشان داد که تنیدگی کلی، سلامت هیجانی، دفعات ازدواج، مشکلات خانوادگی و رضایت زناشویی با سازگاری دو نفره ارتباط معناداری دارد.
لیدرو (2006) معتقد است زن و شوهرهای خشنود و سازگار نهتنها یکدیگر را سرزنش نمیکنند بلکه به دنبال عواملی هستند که تأثیر مثبتی بر روابط آنها بر جای بگذارد.
ادراکات زن و شوهر و برداشتهایی که آنها از زندگی خانوادگی خود داشته اند در سازگاری و رضایت زناشویی آنها تأثیر گذار است و نیز تأثیرات که زن از ادراکات و تجربیات خانواده اش میگیرد برجسته تر و بیشتر از مرد است یعنی دخالت الگوهای قبلی در رضایت و سازگاری زناشویی از ناحیهی زن قویتر است. (سباتیلی، 2003؛ به نقل از شاهمرادی،1384)
درواقع الگوهای ارتباطی، تعاملات، رضایت و سازگاری از بین نسل ها قابل انتقال هستند و این انتقال در رشد اجتماعی کودکان قابل نفوذ است. (سباتیلی، 2003؛ به نقل از شاهمرادی،1384)
2-4-8- عواملی مؤثر بر دوام زناشویی
(کاسلو و رابینسون، 1996؛ به نقل از رضایی 1390) پس از پژوهشهای طولی عوامل استحکام بخشنده به ازدواج، موارد زیر را بررسی نمودند:
1-توانایی انطباق: توانایی انطباق با تغییرات چرخه زندگی و حوادث استرس زا.
2-تعهد به خانواده: شناخت و بازشناسی ارزشهای فردی هر عضو و پذیرفتن ارزش خانواده بهعنوان یک واحد.
3-ارتباط: ارتباط ثمر بخش بین زوجین مستلزم صراحت، باز بودن و تداوم ارتباط است.
2-4-9- نیازها و عوامل خشنودی رضایت زناشویی
نوشته های نخستین بر ادراک روابط موجود بین رضایت والدین و رضایت شخصی و خشنودی زناشویی تاکید داشته و یکی از عوامل مهم احساس خشنودی را سطح پایین تنیدگی مطرح نموده اند. بعلاوه اخیرا رابطه بین تغییرات روزانه و درجه احساس ارضا سه نیاز اساسی را که عبارتاند از استقلال، احساس شایستگی و احساس مرتبط بودن را بررسی نمودند. احساس استقلال یعنی اینکه شخص بتواند آنچه را که می خواهد بدون اینکه احساس کند تحت تأثیر دیگران است انجام دهد. احساس شایستگی یعنی اینکه شخص بتواند آنچه را که میخواهد بدون اینکه احساس کند تحت تأثیر دیگران است انجام دهد. احساس شایستگی به معنای داشتن توانایی مواجهه با چالش های پیش رو است و احساس مرتبط بودن به معنای میزان تجربه روابط نزدیک مثبت با دیگران است. (امیدنیا، 1376)
2-4-10- جنیست و رضایت زناشویی:
برم (1985) در بررسیهای خود به این نتیجه رسید که به نظر میرسد جنسیت در بعضی از نقاط چرخه زندگی زناشویی میتواند در شادتر ساختن افراد مؤثر باشد. جنسیت همچنین ممکن است در فوایدی که افراد از ازدواج برداشت میکنند نیز تأثیر گذار باشد. برنارد (1972) عقیده ازدواجهای مردانه و ازدواجهای زنانه را برحسب تفاوتهای مربوط به روش هایی که مردان و زنان ازدواجشان را ادراک میکنند و انتظارات متفاوتی که برای ازدواجشان در نظر میگیرند، مطرح کرد. او گزارش داد به نظر میرسد ازدواج نیازها و علایق مردان را نسبت به زنان بهتر و بیشتر برآورده میکنند؛ و اینکه مردان متال آشفتگی روانشناختی کمتر و سلامت فیزیکی و روانی بیشتری را نسبت به مردان مجرد تجربه میکنند.
یکی از تفاوت هایی عمده در ازدواج زنان و مردان این است که تغییر سبک زندگی بهعنوان یک شوک به ویژه در زنان تجربهشده است. شغل زن اغلب مکان دوم را نسبت به شغل مردم میگیرد؛ و اغلب زنان باید مسئولیت بزرگتری را برای کارهای خانه به عهده بگیرند. (برنارد، 1972)
در مطالعهای که توسط وانفوسن (1981) در مورد روابط زناشویی و استرس زندگی انجام گرفت، نشانه دیگری از تفاوتهای جنسی در ازدواج آشکار شد. وانفوس گزارش کرد که برای شوهران، حمایت مؤثر زنان در تایید و صمیمیت، با افسردگی کمتر آنها درزمینهٔ استرس شغلی رابطه دارد؛ در حالی که افسردگی کمتر و بهتر بودن برای زنان با سودمندی و عدم اختلاف درباره کارهای روزمره مرتبط است.
یافتههای چندی در توافق با ایده برنارد در مورد ازدواجهای متفاوت مردان و زنان وجود دارد. هر چند که ازدواجهای زود هنگام با رضایت زناشویی برای هر دو جنس رابطه معکوس دارد (لی، 1977). همچنین زنان بیشتر از مردان به گزینه طلاق اندیشیده اند. (بوث و وایت، 1980)
تحقیقات نشان میدهد منابع بیشتر فردی در دسترس، با کیفیت بیشتر زناشویی همراه است. تحصیلات و سن در اول ازدواج در ارزیابی از کیفیت زناشویی مؤثر بوده اند. (بامپت و سویت، 1972)
ادبیات پیشین رضایت زناشویی نشان میدهد که در مراحل مختلف دوره زندگی زناشویی، تجربه ازدواج برای مردان و زنان متفاوت است. این پیشینه نشان میدهد در طول مراحل اولیه ازدواج زنان و مردان در سطح بالایی از رضایت و سازگاری قرار داشته و مشابهت بیشتری را دارند؛ در حالی که در ادامه عوامل چندی وجود دارد که تجربه زناشویی را در مردان و زنان متفاوت میسازد؛ و رضایت بالاتری را در مردان نسبت به زنان بوجود میآورد. شرایط و مقتضیات زندگی (استرسورهای بیرون از خانواده و داخل خانواده) و منابع شخصی ممکن است بر رضایت زناشویی تأثیر بگذارد. استرسهای زندگی که مربوط به شرایط بیرون و یا درون زندگی خانوادگی است که ممکن است رضایت زناشویی را کاهش دهند. در حالی که دسترسی به منابع شخصی ممکن رضایت زناشویی را افزایش میدهند (بیرد، 1986).
2-4-11 - تحول رابطه و صمیمیت و رضایت زناشویی
در نظریه های گوناگون تصریح شده است که تحول رابطه زناشویی از مراحل جذابیت یا جذب شدن، بررسی ارزشها و بازخوردهای همدیگر، اظهار علاقه و خواستگاری، آزمون و محک رابطه (در چه حدی میتوان همدیگر را همراهی و نیازهای هم را ارضا نمود)، خود گشودگی انتخابی (در جهت شناخت یکدیگر و اینکه چقدر شباهت وجود دارد)، رهایی از اوهام و تثبیت رابطه صمیمانه می گذرد و درنهایت افراد تصمیم میگیرند آیا تعهد لازم را به یکدیگر داشته باشند یا خیر؛ و در آن صورت است که این رابطه میتواند با دلبستگی، گرمی، آرامش و احساس ایمنی همراه شود. در بین تحقیقات، در مورد پذیرش صمیمیت بهعنوان عنصر اساسی در کیفیت زناشویی مناقشهای وجود ندارد (یزدان دوست،1376).
هنگامی که در روابط زناشویی صمیمیت بیشتر شود عشق و محبت نیز افزایش می یابد درنتیجه احساسات ناخوشایند بیشتری هم چون شرم و ترس نمایان میشود که باید درمان شوند (گری، 1389).
دانونو و جانسن (1994) مطالعه ای را انجام دادند که در آن صمیمیت به سه نوع فرعی تقسیم میشود:
کلامی، عاطفی و جسمانی. این سه متغیر هرکدام به سهم خود میتوانند بهعنوان عوامل تعیین کننده پیوند و تعامل با سایرین و پیش بینی کننده رضایت زناشویی و درنتیجه سازگاری زناشویی نقش مهمی داشته باشند. هرچه لحظات و وقایع شادی انگیز و لذت بخش بیشتر و بهطور مداوم باشد شخص از سلامت جسم و روان بیشتر برخوردار بوده احساس رضایتمندی بیشتری کرده و استرسهای زندگی کم رنگ تر میشود (زینی،1389؛ به نقل از رضایی، 1390).
2-4-12- خانواده اصلی و رضایت زناشویی
از عوامل مؤثر بر ارزشیابی همسر و تعامل با وی میتوان به بازخوردهای مربوط به نقش جنسی، اجتماع پذیری درزمینهی رفتار زناشویی مناسب که از راه مشاهده والدین فراهم آمده، ارزش های اجتماعی و مذهبی درونی شده و مجموعه باورها و جهت گیری های کنونی ناشی از تجارب پیشین اشاره نمود. ریشه روابط در درون خانواده نیز مانند روابط خوب با والدین تا حدی باموفقیت و رضایت و سازگاری زناشویی همراه بوده است.
برهمین اساس مشخص شد که زنان دارای پدر با خصوصیات گرم و پرورش دهنده، به مردان بویژه به شوهر اعتماد بیشتری دارند و زنان دارای پدارن سرد و منزوی و اجتنابی به مردان ازجمله شوهر خود کمتر اعتماد میکنند. به همین شکل مردانی دارای مادران ناپایدار، در شیوههای برقراری روابط، زنان را بیشتر مضطرب میسازند و ارتباط آنها ممکن است مشکلاتی را در پی داشته باشد. (محمدی، 1379 ؛ به نقل از رضایی،1390)
باوجود این پاره ای از شواهد دال بر این بوده که افراد تمایل دارند همسر مشابه با خود انتخاب کنند. این شاید بدان دلیل باشد که روابط دوستانه و محبت آمیز، نخست از والدین آموخته میشوند (ملازاده، 1381؛ به نقل ازاعتمادی، 1384).
ویژگیهایی را که هر یک از زوجها (از خانواده اصلی) با خود به رابطه جدید میآورند مانند شیوههای گفتگو و ارتباط، ساخت های قدرت، الگوهای مراوده ای، جهان بینی و فرضیات اساسی در مورد زندگی و ... همه ازجمله عواملی است که رضایت زناشویی را تحت تأثیر قرار میدهد (مارکویسکی و گرین وود، 1984؛ به نقل از رضایی،1390).
2-4-13-تنیدگی و رضایت زناشویی
هیجان حالتی در موجود زنده است که مستقیم و یا غیر مستقیم بر همه فرآیندهای روانشناختی یا فیزیولوژیکی تأثیر دارد، همچین بهعنوان نوعی آمادگی فرد برای عمل در یک موقعیت خاص شناختهشده است. محققان انواع هیجانات انسان را در دو بعد هیجان مثبت و هیجان منفی طبقه بندی کردهاند. وقتی فرد هیجان منفی را تجربه میکند احساس تشویش و ناخشنودی و عصبانیت میکند. واضح است که هیجانات منفی هر یک از زوجین نسبت به خود، یکدیگر و رابطه شان سازگاری زناشویی تمرکز یافته اند نشان میدهند که تنیدگی برکیفیت زناشویی و شغلی تأثیر گذار هستند (فرحبخش، 1383).
2-4-14-سبک های مقابلهای و مهارتهای ارتباط و رضایت زناشویی
مناگان (1989) مشخص کردند که مقایسه های خوشبینانه، مذاکره و گفتگو، نه اغماض و نادیده گرفتن میتواند پیش بینی کننده سازگاری زناشویی محسوب شوند.
به استناد یافته های (ماتلین و همکاران،1990؛ به نقل ازشاهمرادی،1383) میزان بکار بستن سبک های مقابله ای مانند جستجوی حمایت اجتماعی، مواجهه توام با روی آورد هیجانی با توجه به وضعیت جنس افراد و نوع موقعیتهای تنشزا متفاوت بوده است. نظریه های مقابله ای سنتی، مردان را به استناد بیشتر از راهبردهای رویاروی مسئله مدار و زنان را بیشتر به استفاده از راهبردهای مقابله ای فعل پذیر توصیف می نمودند. (فلکمن و همکاران،1990؛ به نقل از شاهمرادی، 1383) به عبارت دیگر، مقابله یا رویارویی را در مردان مؤثر و در زنان ناموثر تلقی میکردند. باوجود این نظریه های مقابله ای اخیر، مقابله در مردان را به ویژه در گستره کاری، رقابتی، وظیفه مدار حتی حل مسئله توام با پرخاشگری و مقابله در زنان را به ویژه در گستره روابط بین فردی اجتماعی، قاطع و همدلانه توصیف کردهاند (فروقان فر، 1384).
درمجموع نتایج نشان داده است سبک های مقابله ای مورد استفاده مردان میتواند بهعنوان پیش بینی کنندههای مهم و معنادار رضایت زناشویی به حساب می آیند. بهطور خاص دو، سبک مقابله ای فاصله گرفتن-اجتناب و مواجهه، جستجوی حمایت اجتماعی پیش بینی کننده های خطی رضایت وسازگاری زناشویی بودند؛ به عبارت دیگر، زوجین بسته به میزان استفاده از سبک های اول و دوم به ترتیب از رضایت کمتر و بیشتری برخوردار بودند (باومن،1990؛ به نقل از رضایی،1390).
بررسیها نشان داده است که زوجهای آشفته معمولاً رفتارهای منفی را به همسرشان نسبت داده، در حالی که رفتارهای مثبت آنها را به محیط نسبت میدهند. این سیستم اعتقادی منفی که توام با تعاملات منفی است منجر به رشد احساس ترس و صدمه از یک طرف و عصبانیت از طرف دیگر میشود (کُری،2003؛ به نقل از رضایی،1390).
معمولاً زوجهای آشفته مهارتهای ارتباطی کمتری را نسبت به زوجهای غیر آشفته نشان میدهند و دید خوبی نسبت به رابطه شان ندارند. این زوجها ممکن است برای مقابله باتعارض بیشتر به اجتناب از یکدیگر روی آورند تا اینکه سعی کنند از طریق مذاکره آن را حل کنند (لندیس، 1975؛ به نقل از رضایی،1390).
همچنین ممکن است زوجین از روشهای درگیرانه تر منفی در موقعیتهای تعارض انگیز استفاده کنند. (برنشتاین، 1382) پیشنهاد داد که باثبات ترین تعیین کننده ناخشنودی زناشویی ابراز هیجان منفی در پاسخ به ابراز هیجان منفی همسر در مواقع تعارض است.
2-4-15-مهارتهای مؤثر در ارتباطات زناشویی
ازجمله عوامل مؤثر در ا یجاد و دوام یک پیوند مناسب آگاهی از نحوه روابط سالم و مناسب است وافکار در تعادل این ارتباط موثرند. افکار شما تلاشی هستند برای انسجام دادن به مشاهدات شما تا به این ترتیب بتوانید بفهمید واقعا چه اتفاقی در حال وقوع است و یا اینکه حوادث چرا و چگونه رخ میدهند. شاید هم در قضاوتهای ارزشی قاطع دربارهی آنچه به نظر شما خوب یابد و درست یا غلط است مؤثر باشند.
احساسات مشکل ترین بخش در گفتگو یا ارتباط است. بروز منطقی احساسات و نیز بیان آنها به نحو مؤثر میتواند در نزدیک کردن زوج مؤثر باشد (رضایی، 1390).
پژوهش هایی با طرح هاي مقطعی و طولی ثابت کردهاندکیفیت ارتباط زوجین بهطور پیوسته و معنادار با رضایت زناشویی رابطه دارد (کاریر و گاتمن، 1999 ؛ گاتمن و لونسون، 1992 ؛ راجی و برادبوري،1999). نتایج این پژوهش ها حاکی است زوجهاي ناشاد از فقدان مهارتهایی رنج میبرند که مانع توانایی آنها در ارتباط مؤثّر میشود. نتایج بهطور ویژه نشان میدهد زوجهایی که مهارت هاي لازم براي تنظیم ابراز عاطفی و ارتباط مؤثرّ را کسب ننموده اند، در تعارضات، دفاعی برخوردکرده یا کناره میگیرند و چنین رفتارهایی به نوبه ي خود نارضایتی و زوال روابط زناشویی را به دنبال دارد. کریستنسن و سولاوي (1990،1984) دریافتند زوجهاي درمانده نسبت به زوجهاي غیردرمانده ارتباط سازنده ي دوسویه ي کمتر، کناره گیري از ارتباط و تعارض بیشتري گزارش میکنند. از این رو، تأیید شده که رفتارهاي ارتباطی و الگوهاي تعاملی بهطور روشنی با رضایت زناشویی مرتبطند. (عارفی و محسن زاده،1390).
2-4-16- هفت نوع ارتباط مهم و نحوه ی برقراری آن
ازجمله نکات کلیدی و مهم برای درک و شناخت احساسات و دنیای درونی زنان توجه به نوع برقراری ارتباط با آنها است ازجمله عواملی که منجر به شکست عشق و ارتباطی میان زن و شوهر میشود که تازی در نوع برخورد و رفتار با یکدیگر است:
1-زنان نیاز به حس دوست داشتن و عاشق شدن را دارند.
2-زنان نیاز به کسب و ابراز احساسات دارند.
3-زنان خواهان امنیت در تمام جنبههای زندگی هستند.
4-زنان خواهان صحبت و مذاکره هستند.
5-زنان خواهان تمایل جنسی درخور محبت و توجه هستند.
6-زنان خواهان جلب توجه هستند.
7-زنان خواهان احترام هستند. (دی آنجلیس، 1389)
2-4-17- احترام متقابل و رضایت زناشویی
نتایج تحقیق اورتینگال و ونستیوجن (2006) نشان دادند افرادی که در سطح بالاتری از مذهبی بودن قرار دارند نسبت به افرادی دارای سطح مذهبی پایینتر، ثبات زناشویی بیشتری دارند و از ازدواج خود راضی هستند.
چندین مطالعه (های ورس، 2001؛ پترسون و همکاران، 2001) نشان دادند که موردتوجه قرار دادن باورهای مذهبی در طی درمان میتواند در بهبود روابط زن و شوهر ناسازگار مفید باشد.
ترمن 2001، به نقل از حمیدی،1390) عوامل گوناگونی که بین زن و شوهر جدایی می اندازد را برشمرده است که عبارتاند از: بی مهری، بی وفایی، شک و سوء ظن، پرخاشگری، بدزبانی، خودبینی، میگساری، وابستگی شدید به دوستان و...
2-4-18- سازگاری اجتماعی و رضایت زناشویی
(مارکووسکی و گرین وود 1984؛ به نقل از سودانی، 1385)به این نتیجه رسیدند که یک ارتباط مثبت عملی میان سازگاری اجتماعی و سازگاری و رضایت زناشویی وجود دارد. بدین معنی که فردی که در روابط اجتماعی خود نتواند سازگاری لازم را داشته باشد و دچار نارسایی هایی در ایجاد ارتباط با دیگران باشد در زندگی زناشویی نیز با این مشکلات مواجه خواهند بود. افرادی که در روابط اجتماعی خود سازگار و موفقاند در زندگی زناشویی خود نیز سازگار و موفقاند.
2-4-19- ساختار قدرت و رضایت زناشویی
مشکلات و اختلافات مربوط به ارتباط و صمیمیت از یک طرف و تعادل قدرت و ساختار نقش در رابطه از طرف دیگر موضوعات اصلی و محورهای زوجهای آشفته محسوب میشوند. (خسرو جاوید و رفیعی نیا، 1383)
در یک مطالعه از 116 درمانگر خواسته شد مشکل ترین حوزه های مشکلات زوجین را درجه بندی کنند.
در این مطالعه به ترتیب ارتباطات، انتظارات غیرواقعی، ساختار قدرت، مشکلات فردی شدید، تعارض و فقدان عشق و نشان ندادن علاقه مهمترین جنبههای مشکلات زناشویی بودند (رایس، 1999؛ به نقل از سودانی،1385).
2-2- بخش دوم: مباني تجربی
پیشینه و سوابق مربوط رضایت زناشویی:
از آنجا که تاکنون در کشور تحقیقی در مورد رابطه ی بین ارضاء نیازهای بنیادین روانشناختی وخودشناسی انسجامی با رضایت زناشویی صورت نگرفته است یافته های پژوهشی مرتبط با متغیرهای پژوهش ذکر می گردد.
الف- تحقیقات انجام شده در داخل کشور:
1-مهری مهانیان خامنه و همکاران (1385)، در پژوهشی با عنوان" بررسی رابطه بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در دبیران زن" که بر روی 240 نفر از دبیران زن متاهل شهر تهران انجام دادند به این نتیجه رسیدند که همبستگی معنا داری بین" هوش هیجانی " و "رضایت زناشویی" وجود دارد. همچنین بین مولفه های هوش هیجانی به ترتیب، "خود آگاهی هیجانی"، "مهارتهای اجتماعی"، " خود مهار گری" و "همدلی" تاثیر معنا داری بر رضایت زناشویی دارند ونیز هوش هیجانی و رضایت زناشویی تاثیر معنی داری بر" موفقیت شغلی " دارند.
2-فاطمه دغاغله و همکاران (1390)، در پژوهشی با عنوان "رابطه ی بخشودگی، عشق، صمیمت با رضایت زناشویی" که بر روی 186 نفر از کارمندان دانشگاه آزاد اسلامی شهر اهواز انجام دادند به این نتیجه رسیدند که بین بخشودگی و رضایت زناشویی، بین صمیمیت و رضایت زناشویی و همچنین بین عشق و رضایت زناشویی، رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد وثابت شد بخشودگی بهترین پیش بینی کننده ی میزان رضایت زناشویی زوجین می باشد.
3- موسوي (1374)در تحقيقي تحت عنوان «بررسي و مقايسه عوامل مؤثر بر رضامندي زناشويي در سه گروه پزشكان، كارمندان، كارگران شهر تهران» نشان داد كه عوامل اقتصادي، اعتقادات مذهبي، آداب و سنن اجتماعي، ارضاي عاطفي، ارضاي جنسي و تفاهم فكري زوجين بر رضامندي زناشويي نقش مؤثري دارند.
4- در تحقيقي كه توسط مرادي (1379) با عنوان «بررسي ميزان رضايت زناشويي زوجهايي كه با خانواده اصلي زندگي ميكنند و زوجهايي كه مستقل هستند» نشان داده شد كه زن و شوهرهايي كه با خانواده اصلي (اعم از خانواده خود يا همسرشان) زندگي ميكنند در روابط زناشويي خود از رضايت كمتري نسبت به گروه زن و شوهرهايي كه مستقلند برخوردار هستند.
5- مرادي (1379)در پژوهش خود به بررسي «آموزش مهارتهاي ارتباطي به بانوان و بررسي سودمندي آن برافزايش خشنودي زناشـويي آنــها» پرداخــت نتـايج بهدستآمده نشان داد، دوره آموزشي مهارتهاي ارتباطي اثري روي خشنودي زناشويي زنان ندارد عليمحمدي 1379 در پژوهشي به بررسي«رابطه بين نقش جنسيتي و سازگاري زناشويي دانشجويان متأهل تهراني» پرداخت، نتايج نشان داد كه بين نقش جنسيتي مردانگي در مردان و سازگاري زناشويي زوجين رابطه منفي وجود دارد و همچنين بين مدت ازدواج و سازگاري زناشويي زوجين، بين سازگاري زناشويي مردان و سازگاري زناشويي زنان، بين نگرش زنان به كار خانگي و سازگاري زناشويي زنان و مردان و بين توافق در كارهاي خانگي و سازگاري زناشويي زنان ارتباط معنادار وجود دارد. ولي رابطه معناداري بين نقش جنسيتي زنانگي در زنان و سازگاري زناشويي زوجين و بين توافق بر كارهاي خانگي و سازگاري زناشويي مردان ديده نشد.
6- تختي (1380) در پژوهشي تحت عنوان «بررسي و مقايسه باورهاي غيرمنطقي و رضايت زناشويي زوجين شاغل با سطح تحصيلي ديپلم و زير ديپلم، ليسانس و بالاتر انجام داد، آشكار كرد بين رضايت زناشويي زنان و مردان تفاوت معنيدار وجود نداشت و بين رضايتمندي زناشويي زوجين و سطح تحصيلات آنان رابطه معنيدار وجود ندارد، ولي ارتباط بين رضامندي زناشويي و باورهاي منطقي معنيدار ميباشد.
ب- تحقیقات انجام شده در خارج ازکشور:
1-تحقیقات انجام گرفته توسط دسی، رایان و بارد (2000) نشان داد که ارضا نیاز هم با عملکرد شغلی و هم سازگاری روانشناختی در محیط کار رابطه دارد. علاوه بر این، انگیزش خودمختارانه به عنوان یک میانجی بین ارضا نیاز و بهزیستی عمل میکند به دیگر سخن، ارضا نیاز موجب انگیزش خودمختارانه و انگیزش خودمختارانه باعث بهزیستی فرد میشود (میلیواسکایا و کاستنر، 2010).
2-شلدون، رایان و ریس (1996) اختلافات روزانه را در تجارب خودمختاری و شایستگی بررسی کردند. آنها دریافتند که در سطح تفاوتهای فردی، اندازههای خودمختاری و شایستگی دریافت شده به طور معناداری با شاخصهای بهزیستی، از قبیل خلق مثبت و سرزندگی، بیش از دو هفته ارتباط دارند. تحلیلها نشان دادند که نوسانات روزانه در ارضا نیازهای خودمختاری و شایستگی، نوسانات، در بهزیستی روزانه را پیشبینی میکندو آن روزهایی بود که خودمختاری و شایستگی تجربه شدند. مشارکتکنندگان گزارش دادند که یک «روز خوب» دارند.
3-. گیلت (2009) در پژوهش خود با عنوان تاثیر حمایت مربیان از خودمختاری در انگیزش و عملکرد ورزشکاران: آزمون مدل سلسله مراتبی انگیزش درونی و بیرونی به این نتیجه رسیدند که که حمایت از خود مختاری مربیان موجب تسهیل انگیزش خودمختارانه و عملکرد ورزشی در ورزشکاران میشود.
4-پژوهشهای نظریه خودتعیینگری نشان دادهاند که حمایت از خودمختاری توسط شریک ارتباطی، انگیزش خودمختار، کیفیت عملکرد و سلامت روانشناختی را فراهم میکند (بارد، دسی و رایان، 2004). حمایت از خودمختاری توسط شریک ارتباطی به صورت تقدیر از نگاه دیگران، تشویق کردن خودآغازگری، فراهم کردن انتخاب و پاسخده بودن به دیگری تعریف شده بود
5-خودشناسی انسجامی با برونگرایی، پذیرش، وجدانگرایی، ثبات هیجانی و گشودگی به تجربه بیشتر در مدل پنج عاملی شخصیت (طهماسب، قربانی و پورحسین، 2008)، پایداری در برابر نشانههای جسمی بیماری (قربانی، واتسون، کانیگام، 2010)، حرمتخود، همدلی و ابعاد مثبت خودشیفتگی (قربانی، واتسون، حمزوی، ویتینگتون، 2010)، در ارتباط بوده است.
6-در گزارشی که توسط یک آژانس مشاوره خانواده در سال 1970 تهیه شده است 87 درصد زوج های شرکت کننده در پژوهش نشان دادند که مشکل اصلی آنها مشکل ارتباطی است. (جکوبسون، والدرون و مور، 1980).
7-همچنین نتایج پژوهشی که توسط محققین دانشگاه اوهایو انجام شده نشان می دهد که 84 درصد از پرونده های طلاق مربوط به عدم تفاهم و تفهیم بوده است. به طوری که اغلب زوجین اظهار کرده اند که «همسرم به حرفهای من توجهی ندارد و یا من هر چه می گویم او فقط حرف خود را می زند و یا او همیشه از کاه کوه می سازد (فرهنگی، 1379).
8-لویس و اسپانیر (1979) گزارش کرده اند که احترام مثبت، ارتباطات اثربخش، نبودن تعارض نقش و رضایتمندی به کیفیت زناشویی بالاتر می انجامند
9-تحقيقي كه توسط رينولدز – والاس (1995) در اين زمينه بر روي 135 زوج مسن شركت كرده در اين آزمون صورت گرفت نشان داد كه عدالت، مساوات و قوه درك پاداش بطور معنيداري بر رضامندي زناشويي مؤثر ميباشد و قوه درك پاداش بيشترين تأثير را در اين سه متغير وابسته نشان داد. بطور كلي افراد مسن ازدواج كرده (متأهلان مسنتر) از زناشويي خود راضي بودند.
10-اون و اورتنر (1983)، با بررسی 331 زوج به این نتیجه دست یافتند که افراد ناراضی از زندگی زناشویی کسانی اند که شوهران سنتی و زنان غیر سنتی دارند. زنان شاغل به علت استقلال روانی و اقتصادی حق خود می دانند که در تصمیم گیری های خانواده شرکت جویند ولی سنتی بودن شوهران مانعی برای تحقق این خواسته محسوب شده است.
11- فرام (1955)، اعلام می دارد زنان که به علت گرفتاری شغلی نمی توانند زمان زیادی را با کودکان خود بگذرانند اما در اوقات کوتاهی که با فرزندان خویش سپری می کنند از نظر عاطفی و ابراز محبت رفتاری مناسب دارند. کودکان شان به اندازه کافی احساس امنیت و محبت می کنند و دچار کمبود نمیشوند.
12- لو- ويسل 1998 نشان داد، توانايي بالاي همسر در مقابله با حوادث استرسزاي زندگي بر كيفيف روابط زناشويي زنان مؤثر است. زنان نياز دارند كه همسرشان آنها را از خطرات خارجي محافظت كند، در حاليكه كيفيت روابط زناشويي بالا براي مردان وابسته به آن است كه بتواند از همسرشان در برابر خطرات خارجي حمايت كنند.
13-در يك پژوهش روبرتز 2000 نشان داد، پرهيز زنان از صميميت پيشبيني كننده آشفتگي روابط زناشويي در مردان و رفتارهاي خصمانه شوهران مهمترين عامل در كيفيت زندگي زناشويي زنان ميباشد . همچنين اگر چارچوب روابط زناشويي به گونهاي باشد كه پاسخگويي خصمانه شوهر بالا باشد، اجتناب شوهر از تعارض ميتواند تأثير محافظت كنندهاي براي زن داشته باشد .
14-همستروم به نقل از ميرخشتي 1375 در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيد كه بالاتر بودن ميزان رضايت زناشويي مردان نسبت به زنان ميتواند به اين علت باشد كه ازدواج براي مردان در اغلب موارد مواضع مسلطي را در خانه ايجاد ميكند . آنها به عنوان يك كفيل عمل ميكنند اين اين ساختار قدرت احتمالا مسئول برخي نارضايتيها در زنان است . نارضايتي كه در نتيجه حكمراني و خشونت مردان و مشكلات مالي كه مردان مسئول آن هستند، ايجاد ميشود.
15- فاين به نقل از همان منبع ميگويد : از آنجائيكه زنان تعهد و حساسيت بيشتري نسبت به رابطهشان در زندگي مشترك دارند، تلاش بيشتري براي حفظ و نگهداري رابطه ميكنند و اين ميتواند يكي از علل احتمالي بالا بودن ميزان رضايت زناشويي مردان باشد.
نتیجه گیری:
اهمیت ارضا نیازهای بنیادین رواشناختی و خود شناسی انسجامی بر رضایت مندی زناشویی و تاثیرات سازنده آن و از طرفی اثرات مخربِ نبود آن، برسلامت زوجین، خانواده و بهتبع آن اجتماع مورد توجه قرار گرفت. آمار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی زناشویی است (هانورد،1384)نشانگر این است که رضایت زناشویی بهآسانی قابلدسترسی نیست (رزن گرادن وهمکاران،2004). نرخ روزافزون رشد طلاق در ایران مدتی است موجبات دلمشغولی جامعه شناسان و روانشناسان را فراهم کرده است. در ایران طبق آمار ازدواج و طلاق سازمان ثبتاحوال کشور، درسال 1392 آمار کل ازدواج774513 نفر و آمار طلاق155369 نفر بوده است که به ازای هر 5 ازدواج یک مورد طلاق ثبتشده است. درحالیکه درسال 1380 این آمار تقریباً کمتر از یک نفر در 10 ازدواج بوده است. (سایت اینترنتی سازمان ثبتاحوال کشور،1393).
بهاستثنای همه ازدواجهایی که به طلاق ختم میشوند، بسیاری از ازدواجهای ناموفق نیز وجود دارد که همسران به دلایل گوناگون طلاق نمیگیرند (گریف و ماهرب،2001) و جو متشنج خانوادهشان و عوارض بودن در چنین فضایی را تحمل میکنند. هزینه بالایی که خانوادهها در پی بروز ناسازگاریها میپردازند، محققین این حیطه را به رویکردهای پیشگیرانه علاقهمند ساخته است. بیشترین عوامل تشکیل دهنده طلاق و مشکلات عاطفی زوجین که شامل، عدم استقلال زندگی زوجین از والدین، عدم صمیمیت، بی توجهی به نیازهای زوج دیگر، نبود ارتباط مناسب، برخوردار نبودن طرفین از آزادی فعالیتها و برنامه های مور نظرشخصی و خانوادگی پدری و ... می باشد که این عوامل میتوانند با ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی آزادی، ارتباط و شایستگی کاهش و رفع گردند و از سویی، به دلیل آنکه خودشناسی انسجامی، پیشبینی کننده ارضا نیازهای بنیادین روانشناختیِ ارتباط، شایستگی، آزادی (قربانی، 2005؛ به نقل از محمدی، 1386) است از طریق فرآیندهای خود نظم دهی باعث ایجاد انگیزش ذاتی در افراد میشود که عملکرد بهتر و به زیستی روانشناختی را به دلیل ایجاد لذت و احساس چالش در افراد به دنبال دارد (دسی و رایان، 2000)، بنابراین خودشناسی انسجامی هریک از زوجین ضمن ایجاد لذت و شادمانی به دلیل ارضا نیازهای روانی، زمینه را برای عملکرد بهتر هرکدام از آنان در زندگی مشترکشان فراهم میکند. با توجه نمودن واهتمام کارشناسان و خانوادهها به موضوع ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی و کسب خودشماسی انسجامی، یقیناً تأثیرات عمیقی در روابط و رضایتمندی زوجین و کاهش طلاق در ایران مشاهده خواهد شد.
منابع فارسی:
اعتمادی، ع.(1384). بررسی و مقایسه اثربخشی رویکرد روانی-آموزشی مبتنی بر شناختی-رفتاری و ارتباط درمانی، پایاننامه کارشناسی ارشد رشته مشاوره، دانشگاه تربیتمعلم.
امیدنیا. (1376). بررسی اثر مشاوره گروهی مبتنی بر مدل عقلانی-عاطفی-رفتاری الیس در کاهش میزان فشارهای روانی شغلی کادر پرستاری یک بیمارستان عمومی، پایاننامه کارشناسی ارشد مشاوره، دانشگاه تربیتمعلم تهران.
الیس، زندگی عاقلانه، ترجمه صالحی ج، فدردی و امین یزدی، 1375، تهران : انتشارات میثاق.
الیس، آ.وهارپر 1913م، ر، راهنمای ازدواج موفق، ترجمه شفیعی ا، چاپ سوم انتشارات رسا1390.
الیس، آ، زوج درمانی، سیجل و همکاران . ترجمه های جوادصالحی فدردی - امین یزدی امیر، انتشارات میثاق1375.
بارکر، فیلیپ؛ (1375). خانواده درمانی پایه . مترجمان محسن دهقانی و زهره دهقانی، چاپ اول. تهران : انتشارات رشد.
بک، ا. عشق هرگز کافی نیست، ترجمه، م. قراچه داغی. (1385) تهران انتشارات هم اگاه، چاپ ششم.
برنشاین، ف.، برنشاین، م.، 1989، ترجمه سهرابی، ح.(1382). شناخت و درمان اختلافهای زناشویی، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.
برنشتاین، ف؛ و برنشتاین، م. زناشویی درمانی از دیدگاه رفتاری ارتباطی ترجمه پور عابدی، ح.و.منشئی، غ.(1380). چاپ اول، انتشارات رشد.
حمیدی، پ.(1390)، مقایسه اثربخشی مشاوره زوجین به شیوه عقلانی-عاطفی و واقعیت درمانی در کاهش تعارضات زناشویی، پایاننامه کارشناسی ارشد-قوچان.
دهقان، ف.(1380). مقایسه تعارضات زناشویی زنان متقاضی طلاق با زنان مراجعه کننده برای مشاوره و زناشویی (غیر متقاضی طلاق)، پایاننامه کارشناسی ارشد گروه علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تربیتمعلم تهران.
ذوالفقار، محبوبه (1380)-پايان نامه كارشناسي ارشد در رشته مشاوره وراهنمايي، بررسي رابطه بين ساختار قدرت در خانواده با رضايت مندي زناشويي زنان كارمند وخانهدار –دانشگاه الزهراء، دانشكده تربيتي وروانشناسي –تهران
رفیعی بندری، ف.و نورانی پور، ر.(1384). تأثیر آموزش های شناختی-رفتاری بر رضایت زناشویی زوجهای مستقر در خوابگاه متاهلین دانشگاه تهران، تازه ها و پژوه های مشاوره.
رضایی. م، بررسی اثربخشی مشاوره گروهی به شیوه واقعیت درمانی بر افزایش سازگاری زناشویی زنان متال فرهنگی بجنورد، پایاننامه کارشناسی ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه آزاد قوچان.
سلیمانیان، ع.(1373). بررسی تأثیر افکار غیر منطقی بر رضایتمندی زناشویی دانشجویان، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیتمعلم
سعیدیان، ف.(1382). بررسی رابطه بین ساختار قدرت در خانواده با تعارضات زناشویی، پایاننامه کارشناسی ارشد راهنمایی و مشاوره، دانشگاه تربیتمعلم.
سودانی، م.(1385). مقایسه اثربخشی زوج درمانی به شیوه الیس و درمان راه حل محوری بصورت انفرادی و توام در کاهش تعارضات زناشویی، پایاننامه دکتری، راهنمایی و مشاوره دانشگاه علامه طباطبایی.
شاملو، سعيد (1378)بهداشت رواني – انتشارات رشد-تهران
شاهمرادی، م . (1384). بررسی اثربخشی درمان شناختی-رفتاری به شویه گروهی بر کاهش سطح ناسازگاری زنان متال، پایاننامه کارشناسی ارشد مشاوره، دانشگاه علامه طباطبایی.
شرفی، ع.، (1382)، رابطه بین الگوهای ارتباطی زناشویی و سلامت معلمان، پایاننامه کارشناسی ارشد، مشاوره، تهران: دانشگاه تربیتمعلم .
شرفی، محمدرضا؛ (1374). خانواده متعادل (آناتومی خانواده). تهران : انتشارات انجمن اولیا و مربیان.
شیلینگ، ل.نظریه های مشاوره، ترجمه ارین، خ.(1382). انتشارات: موسسه اطلاعات، چاپ چهارم.
طهماسب، علیرضا. قربانی، نیما. پورحسین، رضا. (1385). خودشناسی انفکاکی و انسجامی: رابطه وجوه خودشناسی با پنج عامل بزرگ شخصیت. مجله روانشناسی و علوم تربیتی، 36، 1 و 2، 57-76.
فرحبخش، ک.(1383). بررسی و مقایسه اثربخشی رویکرد منطقی-عاطفی و واقعیت درمانی و ترکیبی از این دو در کاهش تعارضات زناشویی، پایاننامه دکترای مشاوره، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی.
فرحبخش، ک.،1383، بررسی میزان اثربخشی زوج درمانی به شیوه شناختی آلیس و واقعیت درمانی گلاسر و اختلاطی از آن دو در کاهش تعارضات زناشویی، تازه ها و پژوهش های مشاوره، جلد پنج، شماره هجده.
قاسمی پور، یدالله. (1385). رابطه بهوشمندی و نیازهای بنیادین روانشناختی در بیماران قلبی-عروقی. پایان-نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه تهران.
قربانی، نیما. واتسن، پی جی. (1384). فرآیندهای خودشناسی و نظامهای پردازش خبر عقلانی و تجربهای در ایران و آمریکا. فصلنامه روانشناسان ایرانی، 2، 5، 3-12.
کرو، م.وریدلی، ج، زوج درمانی کاربردی، ترجمه موسوی ا،1384، نشر مهر کاویان1388 چاپ دوم
کرو، م.، و ریدلی، زوج درمانی کاربردی، ترجمه ا، موسوی،1384، نشر مهرکاویان، چاپ اول
گلدنبرگ، ا و گلدنبرگ، ه.(1382). خانواده درمانی. ترجمه حمید رضا حسین شاهی براوتی تهران : انتشارات نشر روان.
گنجی، حمزه؛ (1375). روان شناسی تفاوت های فردی. چاپ ششم. تهران : انتشارات بعثت.
گود، نانسی؛ (1384). زندگی با همسر کج مدار : راهنمای سازگاری زناشویی برای زنان. مترجم فروزنده داور پناه. تهران : انتشارات جوانه رشد.
محمدی، راحله. (1386). بررسی نقش تعدیلکنندگی رویدادهایاسترسزای زندگی، حمایت اجتماعی، خودشناسی و اختلال شخصیت در رابطه نیازهای بنیادین روانشناختی و اعتیاد. پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی دانشگاه تهران.
میلر، ش.و دیگران، آموزش ارتباط تکنیکهای زناشویی، ترجمه، ف، بهاری. (حرف زدن و گوش دادن،)، (1385). تهران: انتشارات رشد، چاپ دوم.
نظری، علی محمد؛ (1386). مبانی زوج درمانی و خانواده درمانی. تهران: انتشارات علم.
هاید، ژانت؛ (1380). روان شناسی زنان. مترجم بهزاد رحمتی. تهران : انتشارات نوربخش.
یزدان دوست، ر.(1376). بررسی اثربخشی زوج درمانی منطقی و هیجانی بر افسردگی و روابط بین فردی متعادل شما از تعارض زناشویی، پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، انیستیتو روانپزشکی ایران.
منابع انگلیسی
Arch, J. J., & Craske, M. G. (2010). Laboratory stressors in clinically anxious and non –anxious individual: The moderating role of mindfullness. Behavior research and therapy, 48, 495-505.
Arshadi, N. (2010). Basic need satisfaction, work motivation, and job performance in an industrial company in Iran. Social and Behavioral Sciences, 5, 1267-1272.
Corey,g,)1996(,theore and practice of counseling and psychotherapy,new York,brooks/cole publishing company.
Carr.A(2000).Family Therapy:Concept,Process And Practice.New York:Wiley.
Deci, E. L., & Ryan, R. M. (1985). The general causality orientations scale: Self-determination in personality. Journal of Research in Personality, 19, 109-134.
Deci, E. L., Eghrari, H., Patrick, B. C., & Leone, D. R. (1994). Facilitating internalization: The self-determination theory perspective. Journal of Personality, 62, 119-142.
Deci, E. L., & Ryan, R. M. (2000). The 'what' and 'why' of goal pursuits: Human needs and the self-determination of behavior. Psychological Inquiry, 11, 227-268.
Deci, E.L., & Ryan, R.M. (2008). Facilitating optimal motivation and psychological well-being across life’s domains. Canadian Psychology, 49, 14-23.
dryden,w. (1992).a dialogue with albert ellis:against dogma, Milton Keynes: open universtty press.
dryden,w. (1998).ellis.a:efficient and passionate life,journal of counseling and development.
denberg,d. (1999).couple therapy:an information guide. Toronto: centre for addiction and mental health.
ellis,A. (1962). Reason and emotion in psychotherapy, new York: lyle staturt.www.google. com.
ellis, a. (1972). rational-emotive therapy. In r. jurjevich (ed), direct psychotherapy: 28 american originals(vol 1). Coral gables, fl: university of Miami press.
eliss, a. (1976).the biological basis of human lrrationality. Journal of individual psychology,32,145-168,reptinted: new York: institute for rational-emotive therapy.
Eliss,A,)1984(,The Use of Hypnosis With Rational E motive Therapy.
Ellis,A,)1984(,Rational Emotive Therapy and Cognitive Behavior Therapy,New York: Springer
Eliss,A.)1989(,Using Rational-Emotive Therapy(ret)as crisis intervention:a single session with a suicidal client,individual psychologh,45(1&2),75-81.
ellis.a. (1989).rational –emotive couples therapy. New York: pargman press.
ellis, a. (1997). The evolution of albert ellis and rational emotive behavior therapy, in j.kzeig(ed)the evolution of psychotherapy:the thired conference.new York:brunner / mazel.
ellis,a&Dryden, w. (1997).tational emotive behavior therapy: it works for me,it con work for you, Amherst, ny: Prometheus book.
ellis,a & harper. (1997).postmodern ethics for active-directive counseling and psychotherapy. Journal of mental health counseling.18,21-225.
ellis,a & others. (1997). postmodern ethics for active-directive counseling and psychotherapy. Journal of mental health counseling.18,211-225.
ellis,a. (1999).similarities and differences between rational-emotive behaveor therapy and cognitive therapy, journal of cognitive therapy.13,225-240.
gattman,g.m & levensons,r.w. (2000).the trining of divorce.prediting when couple will divorce over a year period. Journal of marriage and the family.62,737-745.
gottman,j.m. (1999). Predicting the longitudinal course of marriage.journal of marital and family therapy.17,3-7.
Ghorbani, N., & Watson, P. J. (2004). Two facets of self-knowledge, the five-factor model, and promotions among Iranian managers. Social Behavior and Personality, 32, 769-776.
Ghorbani, N., & Watson, P. J. (2005). Hardiness scales in Iranian managers: Evidence of incremental validity in relationship with the Five Factor Model and with organizational and psychological adjustment. Psychological Reports 96, 775-781.
Ghorbani, N., Cunningham, C. J. L., & Watson, P. J. (2010). Comparative analysis of integrative self-knowledge, mindfulness, and private self-consciousness in predicting responses to stress in Iran. International Journal of Psychology, 45, 147-154.
Ghorbani, N., Watson, P. J., & Hargis, M. B. (2008). Integrative self-knowledge scale: correlations and incremental validity of a cross-cultural measure developed in Iran and the United States. Journal of Psychology, 142, 395-412.
Ghorbani, N., Watson, P. J., Hamzavy, F., & Weathington, B. L. (2010). Self-Knowledge and Narcissism in Iranians: Relationships with Empathy and Self-Esteem. Current Psychology, 29, 135-143.
Gilbert, P., & Procter, S. (2006).compassinate mind training for people with high shame and self-criticism: over view and pilot study of a group therapy approach.clinical psychology & psychotherapy, 13, 353-379.
Gillet, N., & Guardia, G. J., Deci, E. L., & Ryan, R. M. (2000). Within-person variation in security of attachment: A self -theory perspective on attachment, Need Fulfillment and well- being. Journal of personality and social psychology, 79, 367-384.
Guardia, G. J. Deci, E. L., & Ryan, R.M. (2000). Withinperson variation in security of attachment: A self theory perspective on attachment, Need Fulfillment and wellbeing. Journal of personality and social psychology, 79, 367-384.
Johnson, M. Rowatt, W., & Petrini, L. (2011). A new trait on the market: Honesty–Humility as a unique predictor of job performance ratings. Personality and Individual Differences, 50, 857-862.
Kasser, V., & Ryan, R.M. (1999). The relation of psychological needs for autonomy and relatedness to vitality, well-being, and mortality in a nursing home. Journal of Applied Social Psychology, 29, 935-454.
Leary, M.R., Tate, E.B., Adams, C.E., Allen, A.B., & Hancock, J. (2007). Self-compassion and reactions to unpleasant self-relevant event: The implication of treating oneself Kindly. Journal of personality and social psychology, 92, 887-904.
Milyavskaya, M., & Koestner, R. (2011). Psychological needs, motivation, and well-being: A test of self-determination theory across multiple domains. Personality and Individual Differences, 50, 387-391.
Ryan, R. M. & Deci, E. L. (2000). Self-Determination Theory and the facilitation of intrinsic motivation, social development, and well-being.American Psychologist, 55, 68-78.
Sheldon, K. M., Ryan, R. M., & Reis, H. T. (1996). What makes for a good day? Competence and autonomy in the day and in the person. Personality and Social Psychology Bulletin, 22, 1270-1279.
-Sheldon, K. M., Ryan, R. M., & Reis, H. T. (1996). What makes for a good day? Competence and autonomy in the day and in the person. Personality and Social Psychology Bulletin, 22, 1270-1279.32-hanson,k & lund bland,r,w. (2000).couple therapy effectivenss of treatment and long term follow up. Journal of family therapy.28,136-152.
johnson, s.m. (2004). The practice of emotionally focused marital therpy: creating connrctions(2ed).new York: burner-burneer-rouledge.
markman,h.j, Floyd, f.j. Stanley,s.m & storassli, r.d. (1988).prevention of marital distress: a longitudinal investigation. Journal of consulting and clinical psychology.56,210-217.
shilling, e.baucom, d,burrnett,c.k.allen.e.s & regland, d. (2003).alterng the cours of marriage: the effect of prep communication skills acquisition on couples risk of becoming martially distressed. Journal of family psychology.17,1,41-53.