صفحه محصول - ادبیات نظری و پیشینه تجربی سلامت روان

ادبیات نظری و پیشینه تجربی سلامت روان (docx) 68 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 68 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

2505799-152856 دانشگاه آزاد اسلامي واحدعلي آباد كتول دنشکده مديريت و حسابداري ـ گروه مديريت پايان نامه براي دريافت درجه کارشناسي ارشد M.A مديريت دولتي گرايش منابع انساني عنوان بررسي رابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني کارکنان آزمايشگاه فني و مکانيک خاک استان خراسان شمالي و گلستان استاد راهنما دکتر حسينعلي بهرام زاده استاد مشاور هرمز مهراني نگارش صالح صالحي 5542-20262 فهرست مطالب عنوان صفحه TOC \o "1-5" \u 1-1 )تعريف مفاهيم و اصطلاحات PAGEREF _Toc3624631 \h 1 1-1-1 ) تعاريف نظري متغيرها PAGEREF _Toc3624632 \h 1 1-1-2 ) تعاريف عملياتي متغيرها PAGEREF _Toc3624633 \h 1 2 ) فصل دوم : مباني نظري و پيشينه تحقيق PAGEREF _Toc3624634 \h 3 2-1 ) سلامت رواني PAGEREF _Toc3624635 \h 3 2-2 ) تعريف سلامت رواني PAGEREF _Toc3624636 \h 3 2-2-1 ) الگوهاي عمده در تعريف سلامتي PAGEREF _Toc3624637 \h 3 2-2-2 ) ابعاد سلامت PAGEREF _Toc3624638 \h 5 2-3 ) سلامت رواني در محيط کار PAGEREF _Toc3624639 \h 18 2-4 ) اهميت سلامت رواني PAGEREF _Toc3624640 \h 18 2-5 ) وضعيت سلامت رواني در جهان و ايران PAGEREF _Toc3624641 \h 21 2-6 ) اصول سلامت رواني و ارتقاء آن PAGEREF _Toc3624642 \h 22 2-7 ) مشخصه‌هاي سلامت رواني PAGEREF _Toc3624643 \h 25 2-8 ) عوامل موثر در سلامت رواني PAGEREF _Toc3624644 \h 28 2-9 ) مدل‌هاي اندازه‌گيري سلامت رواني PAGEREF _Toc3624645 \h 28 2-9-1 ) مدل دراگوتيز و همکاران (1973) PAGEREF _Toc3624646 \h 28 2-9-2 ) مدل گلدبرگ و همکاران (1979) PAGEREF _Toc3624647 \h 29 2-9-3 ) مدل راتر و همکاران (1970) PAGEREF _Toc3624648 \h 30 2-9-4 ) مدل ريف و همکاران (1926) PAGEREF _Toc3624649 \h 30 2-10 ) نظريات مرتبط با سلامت رواني PAGEREF _Toc3624650 \h 33 2-10-1 ) نظريه زيگموند فرويد PAGEREF _Toc3624651 \h 33 2-10-2 ) نظريه کورت لوين PAGEREF _Toc3624652 \h 34 2-10-3 ) نظريه آدلر PAGEREF _Toc3624653 \h 35 2-10-4 ) نظريه ساليون PAGEREF _Toc3624654 \h 35 2-10-5 ) نظريه کارل راجرز PAGEREF _Toc3624655 \h 36 2-10-6 ) نظريه آلبرت اليس PAGEREF _Toc3624656 \h 37 2-11 ) پيشينه تحقيق PAGEREF _Toc3624657 \h 38 2-11-1 ) تحقيقات انجام شده داخلي PAGEREF _Toc3624658 \h 38 2-11-2 ) مطالعات انجام شده خارجي PAGEREF _Toc3624659 \h 47 2-12 ) رابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني PAGEREF _Toc3624660 \h 53 2-13 ) چارچوب نظري تحقيق PAGEREF _Toc3624661 \h 54 منابع فارسي PAGEREF _Toc3624662 \h 58 مظلومي، سيد سعيد، سعيدي، معصومه،واحديان، محمد، جلال پور، زهرا و محمد علي کياني(1392). تاثير فرسودگي شغلي بر حمايت اجتماعي و عزت نفس پرسنل بهداشتي درماني شهرستان يزد. فصلنامه علمي‌تخصصي طب کار. دوره پنجم، شماره اول، صص 56 ـ 46. PAGEREF _Toc3624663 \h 60 منابع انگليسي PAGEREF _Toc3624664 \h 62 )تعريف مفاهيم و اصطلاحات ) تعاريف نظري متغيرها ـ سلامت رواني : سازمان جهاني سلامت، سلامت رواني را چنين تعريف مي‌کند: «سلامت رواني در درون مفهوم کلي سلامت قرار مي‌گيرد و سلامت رواني يعني توانايي کامل براي ايفاي نقش‌هاي اجتماعي، رواني و جسمي: سلامت تنها نبود بيماري و يا عقب ماندگي نيست» (گنجي، 1379). ) تعاريف عملياتي متغيرها ـ سلامت رواني: جهت اندازه‌گيري سلامت رواني از مدل سلامت عمومي‌گلدبرگ استفاده شده که سلامت رواني را در 4 بعد نشانگان جسماني، اضطراب و اختلالات خواب، اختلال در کارکرد‌هاي اجتماعي و افسردگي و گرايش به خودکشي مي‌سنجد و در نهايت مجموع نمرات حاصل از پرسشنامه 28 سوالي، سلامت رواني کارکنان را مشخص مي‌کند. فصل دوم مباني نظري و پيشينه تحقيق ) فصل دوم : مباني نظري و پيشينه تحقيق ) سلامت رواني طي چند دهه اخير، مطالعه درخصوص سلامت رواني و شناخت عوامل تأثيرگذار برآن، بيش از بيش مورد توجه پژوهشگران است. ) تعريف سلامت رواني ) الگوهاي عمده در تعريف سلامتي به طور کلي تعاريف مربوط به سلامتي از الگوهايي پديد آمده اند که جز معتقدات دانشمندان مختلف بوده اند. بر اساس اين اعتقادات سه الگوي عمده در تعريف سلامتي همواره مدنظر بوده است: الف ) الگوي پزشکي : عقيده کلي الگوي پزشکي اين است که سلامت يعني فقدان يکي يا چند مورد از موارد مرگ، بيماري، ناراحتي، ناتواني و نارضايتي که در انگليسي به آنها «5D» گفته مي‌شود. بنابراين اگر فرد بيمار يا در حال مرگ نباشد در حالت سلامت به سر مي‌برد. پيروان الگوي پزشکي عمدتاً بر تبيين زيست شناختي بيماري متکي بوده و تمايل دارند که بيماري و بر حسب بدکاري اندام‌ها، سلول‌ها و ساير سيستم‌هاي زيست شناختي مانند بيماري کبد، قلب يا کم خوني ناشي از سلول‌هاي داسي شکل،... تبيين کنند. الگوي پزشکي با مشکلات اجتماعي که بر سلامت اثر مي‌گذارند سر وکار ندارد. تکيه بر تفکر زيست شناختي نمي‌تواند سبب درک درستي از سلامت بر حسب عوامل روان شناختي و اجتماعي باشد و همين طور مي‌تواند در ايجاد سلامت بوسيله پيشگيري از بيماري‌هاي روان شناختي که در اثر سبک زندگي ناسالم و رفتارهاي تخريبي بوجود آمده اند، موفق باشد (باباپور، 1381). ب ) الگوي محيطي: اين الگو از تحليل نوين اکوسيستم و خطرات محيطي به سلامتي انسان پديد آمده است. در اين الگو سلامتي بر حسب کيفيت سازش فرد با محيط به هنگام تغيير شرايط تعريف شده است. اين الگو تاثيرات وضعيت اقتصادي، اجتماعي، آموزش و عوامل محيطي چندگانه بر سلامت شخصي را در بر مي‌گيرد. برخلاف الگوي پزشکي که بر اندام‌هاي بيمار و نابهنجاري‌هاي زيست شناختي تاکيد مي‌کند، الگوي محيطي بر وضعيت‌ها و شرايط خارج از فرد که بر سلامت او تاثير مي‌گذارند، متمرکز است اين شرايط مشتمل بر آب و هوا، شرايط زندگي، در معرض مواد مضر قرار گرفتن، شرايط اقتصادي ـ اجتماعي، روابط اجتماعي، و نظام مراقبت از سلامت. بر اساس اين رويکرد بيماري و عدم سلامت يعني ناموزوني انسان با تعاملات محيطي (باباپور، 1381) ج ) الگوي کلي نگر: اين الگو سلامتي را بر حسب کليت شخص تعريف مي‌کند و جنبه‌هاي زيست شناختي، فيزيولوژيکي، رواني، هيجاني، اجتماعي، معنوي و محيطي افراد را شامل مي‌شود و بر سلامتي بهينه، پيشگيري از بيماري و حالت‌هاي رواني و هيجاني مثبت متمرکز است. الگوي کلي نگر، سلامت معنوي را نيز در بر مي‌گيرد که الگوي پزشکي فاقد اين بعد مي‌باشد. بر خلاف الگوي پزشکي که معتقد است شخصي که بيمار نيست يا از بيماري رنج نمي‌برد، تا حد ممکن سالم است، الگوي کلي نگر، سلامت را حالت بهينه و يا رفتارهاي مثبت مي‌داند(ادلين و همکاران، 1999). ) ابعاد سلامت دانشمندان معتقدند که سلامت داراي ابعادي به شرح زير است: 1ـ سلامت جسماني: عبارت است از سلامت بدن که اين سلامت از طريق خوردن و آشاميدن صحيح، ورزش منظم، اجتناب از عادات مضر، آگاهي يافتن و احساس مسئوليت در قبال سلامت و تندرستي، به دنبال مراقبت‌هاي پزشکي مورد نياز و شرکت دادن در فعاليت‌هايي که به پيشگيري از بيماري کمک مي‌کند، محقق مي‌شود(ادلين و همکاران، 1999). سلامت جسماني به منزله ادراک و انتظار مثبت از وضعيت جسماني مناسب است. اين يک واقعيت است که ما فاقد ابزارهايي هستيم که بتوانيم بطور کامل سلامت به ويژه سلامت مثبت را توصيف و پيش بيني کنيم(ادلين و همکاران، 1999). 2ـ سلامت اجتماعي : يعني توانايي انجام موثر و کارآمد نقش‌هاي اجتماعي بدون آسيب رساندن به ديگران. سلامت اجتماعي در واقع همان ارزيابي شرايط و کار فرد در جامعه است. اين بعد از سلامتي بطور مشترک توسط روانشناسان و جامعه شناسان مورد توجه قرار گرفته است (ادلين و همکاران، 1999). 3ـ سلامت هيجاني : اين بعد از سلامت به فهم هيجانها و شيوه صحيح مقابله با مشکلاتي که در زندگي روزمره پديد مي‌آيد و چگونه تحمل کردن تنيدگي، اشاره مي‌کند(ادلين و همکاران، 1999). 4ـ سلامت عقلاني : سلامت عقلاني يعني داشتن ذهن باز به عقايد و مفاهيم جديد. به عبارت ديگر سلامت عقلاني عبارتست از فهم اين نکته که شخص باطناً داراي انرژي لازم و مناسب براي انجام فعاليت‌هاي عقلاني مي‌باشد. محققان معتقدند که فعاليت‌هاي بسيار زياد يا بسيار کم، تاثير منفي بر سلامت مي‌گذارد. مقدار متوسطي از فعاليت عقلاني در حد بهينه بوده و مناسب است(نايدو، 2000). 5ـ سلامت معنوي : در مورد سلامت معنوي تعاريف متعددي ارائه شده است. براي مثال به نظر ادلين و همکاران (1999) سلامت معنوي يعني «حالت تعادل و نظم فرد با خود و ديگران و توانايي موازنه ساختن بين نيازهاي دروني با خواسته‌ها و تقاضاهاي بقيه دنيا». اليسون (1986) سلامت معنوي را «نيروي يکپارچه بيت ذهن و بدن» و گرين برگ (1986) آنرا «عقيده به يک نيروي وحدت بخش» و برخي از مولفان ديگر سلامت معنوي را «ادراک مثبت از معني و هدف زندگي» مي‌دانند(باباپور، 1381). 6ـ سلامت رواني : مولفان مختلف تعاريف متفاوتي از سلامت روان ارائه داده اند. اين تنوع در تعاريف مي‌تواند ناشي از تفاوت رويکردهاي مختلف در روان شناسي و اعتقاد متفاوت مولفان نسبت به مولفه‌هاي مختلفي که در ارتباط با سلامت روان وجود دارد و در برخي مواقع بواسطه نتايجي که از پاره اي از بررسي‌هاي بدست مي‌آيد، باشد. پيش از پرداختن به تعريف سلامتي رواني لازم است به يک نکته اشاره نماييم. سه واژه «بهداشت رواني» و «سلامت رواني» و «بهزيستي رواني» گرچه داراي معاني متفاوتي هستند، ولي در مواردي به جاي يکديگر به کار مي‌روند(هرشن سن، 1988، ترجمه منشي طوسي، 1374: 53). بهداشت رواني زمينه تخصصي در محدوده روانپزشکي است و هدف آن ايجاد سلامت روان بوسيله پيشگيري از ابتلا به بيماري‌هاي رواني، کنترل عوامل موثر در بروز بيماري‌هاي رواني، تشخيص زودرس بيماري‌هاي رواني، پيشگيري از عوارض ناشي از برگشت بيماري‌هاي رواني و ايجاد محيط سالم براي برقراري روابط صحيح انساني است، پس بهداشت رواني علمي‌است براي بهزيستي، رفاه اجتماعي و سازش منطقي با پيش آمدهاي زندگي (هرشن سن، 1988، ترجمه منشي طوسي، 1374: 53). براي تعريف سلامت رواني لازم است سلامت عمومي‌تعريف شود. سلامت عمومي‌عبارت است از علم و هنر پيشگيري از بيماريها و طولاني کردن سلامت و توانايي بشر که از راه کوشش‌هاي دسته جمعي افراد به منظور‌هاي زير انجام مي‌شود: سالم سازي محيط، کنترل بيماري‌هاي واگيردار، آموزش سلامت عمومي، ايجاد خدمات پزشکي و پرستاري براي تشخيص زودرس و درمان به موقع بيماري‌ها، ايجاد و توسعه يک سيستم اجتماعي که در آن هر فرد از وسايل لازم زندگي براي نگهداري سلامت رواني خود بهره مند باشد، به طوري که هر يک از افراد اجتماع بتوانند از حق طبيعي خود يعني سلامت و زندگي طولاني بهره مند شوند(مطلبي، 1373، به نقل از معنوي پور، 1391) حال به برخي تعار ارائه شده در مورد سلامت رواني مي‌پردازيم: دربارة تعريف مفهوم سلامت رواني، هر فرهنگي بر اساس معيارهاي خود به دنبال تعريفي از آن است؛ اين تعريف نه تنها در فرهنگ‌هاي مختلف متفاوت است بلکه در زمان‌هاي مختلف نيز فرق دارد (برانون و فيست، 1996). دو تعريف عمده براي سلامت رواني وجود دارد، در تعريف اول منظور از سلامت رواني، رشته اي از سلامت عمومي‌است که در زمينه کاستن بيماري‌هاي رواني در يک اجتماع فعاليت مي‌کند و در تعريف دوم سلامت رواني، به معناي سلامت فکر است و منظور نشان دادن وضع مثبت و سلامت رواني است که خود مي‌تواند نسبت به ايجاد سيستم با ارزشي درباره ايجاد تحرک و پيشرفت و تکامل در حد فردي، ملي و بين المللي کمک مي‌کند(حسيني، 1374 به نقل از معنوي پور، 1391). امروزه سلامت رواني را جنبه اي از مفهوم کلي سلامت مي‌دانند. حال تعريف سلامت رواني چيست؟، آيا سلامتي، فقط نبود بيماري است؟ طبق نظر جورج استون (1987) سلامتي در دو گروه جاي مي‌گيرند: گروه يک، آنهايي هستند که سلامتي را نبود بيماري مي‌دانند و همه تلاش مي‌کنند تا به اين حالت ايده آل برسند؛ گروه ديگر آنهايي هستند که سلامتي را تنها نبود بيماري نمي‌دانند بلکه حرکت به طرف سلامتي بيشتر را بهتر از حرکت در جهت متضاد مي‌دانند(علي اکبري دهکردي و همکاران، 1390). آنها معتقدند سلامتي يعني بهزيستي، يعني استفاده خوب از توانمندي‌ها؛ اين گروه، سلامتي را در همه جنبه‌هاي زندگي زيستي، رواني و اجتماعي جستجو مي‌کنند(برانون و فيست، 1996)؛ براي نمونه تعريف سازمان بهداشت جهاني از مقوله سلامت رواني(1974) چنين است: سلامت رواني در مفهوم کلي بهداشت جاي مي‌گيرد و بهداشت يعني داشتن توانايي کامل براي ايفاي نقش‌هاي اجتماعي، رواني و جسمي‌و در واقع، بهداشت تنها نداشتن بيماري يا عقب ماندگي نيست (برانون و فيست، 1996). تعريف سلامت رواني همواره در حال تغيير بوده به طوري که تعريف مورد قبول در آغاز قرن بيستم، امروزه ناقص به نظر مي‌رسد(کافي و‌هارت من، 2008). در دهه‌هاي اخير از سوي متخصصان تعاريف متعدد و گوناگوني ارائه شده است، به همين دليل پيدا کردن تعريفي جامع براي آن امري دشوار است. پزشکان و افرادي که با ديد پزشکي به مساله نگاه مي‌کنند، بهنجاري يا سالم بودن را نداشتن علائم بيماري تلقي مي‌کنند و به عبارتي سلامتي و بيماري را در دو قطب مخالف يکديگر قرار مي‌دهند و براي اينکه فردي سالم، بيمار شود بايستي از قطب سالم به قطب مخالف برود(ذيمرمن و همکاران، 2008). نبود علائم بيماري رواني يا از بين رفتن علائم بيماري در اثر درمان، به اين معني نيست که فرد داراي سلامت رواني و سالم است (ميلاني فر، 1378؛ ويليامز، 2008، به نقل از معنوي پور، 1391). فرهنگ روان شناسي ربر (1996) واژه سلامت روان را براي توصيف اشخاصي به کار مي‌برد که در بالاترين سطح کنش وري رفتاري و سازش پذيري هيجاني و سازش يافتگي رفتاري هستند و فقط به اين مفهوم به کار نمي‌رود که شخص دچار بيماري نباشد (مارکس و وودز، 2007 به نقل از معنوي پور، 1391). سازمان جهاني سلامت، سلامت رواني را چنين تعريف مي‌کند: «سلامت رواني در درون مفهوم کلي سلامت قرار مي‌گيرد و سلامت رواني يعني توانايي کامل براي ايفاي نقش‌هاي اجتماعي، رواني و جسمي: سلامت تنها نبود بيماري و يا عقب ماندگي نيست» (گنجي، 1379). گي و همکاران (2010) نيز سلامت رواني را استعداد روان براي هماهنگ، ناخوشايند و موثر کارکردن، براي موقعيت‌هاي دشوار انعطاف پذير بودن و براي ارزيابي خود تعادل داشتن تعريف کرده اند. شاملو (1378: 18) در تعريف سلامت رواني آن را عبارت از مجموعه عواملي دانسته است که در پيشگيري از ايجاد يا پيشرفت روند وخامت اختلالات شناختي، احساسي و رفتاري در انسان نقش موثر دارند. سهرابي و نوبخت (1379) در تعريف سلامت رواني مي‌گويد: سلامت رواني عبارت است از وضعيتي که در ضمن آن فرد توانايي بالقوه خود را براي انجام دادن وظايف شخصي و اجتماعي به کار گرفته و در نتيجه اين وضعيت هم به بالفعل کردن استعدادهاي دروني اقدام کرده و هم قادر شده است که با اجتماع کنار بيايد. از نظر کاپلان و بارون بهداشت رواني حالت خاصي از روان است که سبب بهبود، رشد و کمال شخصيت انسان مي‌شود و به فرد کمک مي‌کند که با خود و ديگران سازگاري داشته باشد. مازلو بهداشت رواني را حاصل تامين نيازها و شکوفا شدن استعداد ذاتي انسان‌ها مي‌داند(ميرکمالي، 1375). به اعتقاد كارل منينجر سلامت رواني عبارت است از «سازش فرد با جهان اطرافش با حداكثر امكان، به گونه اي كه باعث شادي و برداشت مفيد و موثر و به طوركامل شود»(آقا بابا، 1385: 58). از نظر لوينسن و همكاران نيز سلامت رواني عبارت است از اينكه : فرد چه احساسي نسبت به خود، محل زندگي، اطرافيان به خصوص باتوجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد، چگونگي سازش وي با درآمد خود و شناخت موفقيت مكاني و زمان خويشتن (پورسلطاني، 1382: 32). سلامت رواني، يك وضعيت رواني ذهني است كه از ويژگي‌هايي نظير: بهبود و مهارهيجانات، توانايي برقراري ارتباط با ديگران، توانايي مقابله با « تنيدگي» و مشكلات زندگي، و كنار گذاشتن هرگونه «اضطراب» و « نشانه‌هاي ناتواني» برخوردار است(آزاد، 1374: 20). سلامت رواني حالت عملکرد موفقيت آميز کنش رواني است که حاصل آن فعاليت‌هاي ثمر بخش، روابط رضايت بخش با ديگران، توانايي سازگاري با تحولات و کنارآمدن با ناملايمات است(رسولي. اسلامي، 1392). سلامت روان به عنوان يكي از ملاك‌هاي تعيين كننده سلامت عمومي‌افراد در نظر گرفته مي‌شود كه مفهوم آن عبارت از احساس خوب بودن و اطمينان از كارآمدي خود، اتكاء به خود، ظرفيت رقابت، تعلق بين نسلي و خودشكوفايي توانايي‌هاي بالقوه فكري، هيجاني و... مي‌باشد(جهاني‌هاشمي، 1386؛ حدادي کوهسار و همکاران، 1385 به نقل از مهري و صديقي، 1390: 298). به عقيده آدلر 1973، سلامت روان يعني داشتن اهداف مشخص، روابط خانوادگي و اجتماعي مطلوب، کمک به همنوعان و کنترل عواطف و احساسات خود است(وردي، 1381). در حقيقت مفهوم سلامت رواني جنبه اي از مفهوم کلي سلامت است و به کليه روش‌ها و تدابيري اطلاق مي‌شود که براي جلوگيري از ابتلا به بيماري‌هاي رواني به کار مي‌روند. در سال‌هاي اخير، انجمن کانادايي بهداشت رواني اين مفهوم را در سه قسمت تعريف کرده است؛ قسمت اول نگرش‌هاي مربوط به خود که شامل تسلط بر هيجان‌هاي خود، آگاهي از ضعف‌هاي خود و رضايت از خوشي‌هاي ساده است، قسمت دوم نگرش‌هاي مربوط به ديگران که شامل علاقه به دوستي‌هاي طولاني و صميمي، احساس تعلق به يک گروه و احساس مسئوليت‌ها، انگيزه توسعه امکانات و علايق خود، توانايي اخذ تصميم‌هاي شخصي و انگيزه خوب کار کردن است. تعاريف ارائه شده از سلامتي، عموماً در سطح فردي و اجتماعي قابل طرح هستند و يکي از مهمترين و پذيرفته شده ترين آن، تعريف سازمان بهداشت جهاني در سال 1948 است : «سلامتي حالت رفاه و آسايش کامل رواني، جسمي‌و اجتماعي است و نه فقط فقدان بيماري و يا نقص عضو»(سازمان بهداشت جهاني، 1998: 1). مفهوم سلامت رواني شامل : تندرستي ذهني، درک خود اثربخشي(کارايي)، استقلال، شايستگي، وابستگي بين نسلي و شناخت توانايي براي درک منطقي و پتانسيل عاطفي مي‌باشد. همچنين در شرايط سلامت، زماني که افراد توانايي‌هاي خود را مي‌شناسند و توانايي مقابله با استرس‌هاي معمول زندگي را دارند و مي‌توانند به طور موثري در ساختن جامعه خود عمل کنند هم سلامت رواني تعريف مي‌شود (گزارش سازمان جهاني بهداشت، 2008؛ گيلبرت، 2008: 5، به نقل از هزارجريبي و مهري، 1391: 47 ). به عقيده فرويد انسان متعارف، کسي است که مراحل رشد جنسي را با موفقيت گذرانيده باشد و در هيچ يک از مراحل بيش از حد تثبيت نشده باشد. وي انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پريش تقسيم مي‌کند و هسته مرکزي بيماري رواني را اضطراب مي‌داند(شفيع آبادي وناصري، 1385: 52). از نظر اونگ فرايندي که موجب يکپارچگي شخصيت انسان مي‌شود، فرديت يافتن يا تحقق خود است. در انسان فرديت يافته هيچ يک از وجود شخصيت، مسلط نيست نه هشيار و نه ناهشيار، نه يک کنش يا گرايش خاص و نه هيچ يک از الگوهاي کهن همه آنها به توازني هماهنگ رسيده اند(بياني، 1384: 144 به نقل از هزار جريبي و مهري، 1391: 47). آدلر «تلاش براي برتري» را واقعيت اساسي زندگي به شمار مي‌آورد. اين برتري به معناي کمال است و نه احساس خودپسندانه و يا سلطه جويانه نسبت به ديگران (شولتز و شولتز، 1381: 98). البته افراد ديگري چون اريک فروم و هنري، موراي کارن هورناي و... با رويکردهاي روانکاوي جديد به بهداشت و سلامت روان به شکل مستقيم و غير مستقيم پرداخته اند. هنگامي‌که رشد انسان و سازمان‌هاي اجتماعي به نحو متناسب هماهنگ مي‌شود، در هر کدام از مراحل رشد رواني ـ اجتماعي، توانايي‌ها و استعدادهاي مشخصي ظهور مي‌نمايد. سلامت روان شناختي را مي‌توان در قبال اين توانايي‌ها و در هر مرحله از رشد رواني ـ اجتماعي تعريف نمود (خدا رحيمي‌و قريب، 1374: 78). نگرش فرانکل به سلامت روان، تاکيد عمده را بر اراده معطوف به معنا مي‌گذارد جستجوي معنا مستلزم پذيرفتن مسئوليت شخصي است. هيچ کس و هيچ چيز به زندگي انسان معنا نمي‌دهد مگر خودش. انسان بايستي با احساس مسئوليت آزادانه با شرايط هستي و زندگي روبرو شود و معنايي در آن بيابد. به نظر فرانکل ماهيت وجودي انسان از سه عنصر «معنويت»، «آزادي» و «مسئوليت» تشکيل شده است و سلامت روان مستلزم تجربه شخصي اين سه عامل است (فرانکل، 1375: 55). به نظر گلاسر انسان سالم کسي است که داراي ويژگي قبول واقعيت، قضاوت در درستي يا نادرستي رفتار و پذيرش مسئوليت رفتار و اعمال باشد و چنانچه در شخصي اين سه اصل تحقق يابد، نشانگر سلامت رواني او است(خدا رحيمي‌و قريب، 1374: 44). ) سلامت رواني در محيط کار مفهوم بهداشت رواني در محيط کار يعني مقاومت در مقابل پيدايش پريشاني‌هاي رواني و اختلالات رفتاري در کارکنان، به کمک به ايمن سازي فضاي رواني و سالم سازي آن به نحوي که هدف‌هاي سازماني تامين شوند و هيچ يک از کارکنان سازمان به دليل عوامل موجود گرفتار اختلال رواني نشوند و در عين حال هر يک از کارکنان از اين که در سازمان خود به فعاليت اشتغال دارند، احساس رضايت کنند (پور اسلامي، 1379) ) اهميت سلامت رواني سلامت از نيازهاي اساسي انسان است كه در توسعه پايدار نقش حياتي دارد(صفري و همکاران، 2003 به نقل از عبدي ماسوله و همکاران، 1386). اگر چه در ابتدا فقط به سلامت جسم به عنوان سلامتي توجه مي‌شد؛ با پيشرفت علم و رسيدن به سطحي قابل قبول از سلامت جسمي‌و با مبارزه عليه بسياري از بيماري‌ها، بشر به جنبه‌هاي ديگر سلامت از جمله سلامت روان توجه كرده است(قادري، 1381). مفهوم سلامت روان شامل احساس دروني خوب بودن و اطمينان از كارآمدي خود، اتكاء به خود، ظرفيت رقابت، وابستگي بين نسلي و خودشکوفايي توانايي‌هاي بالقوه فكري و هيجاني و غيره مي‌باشد. البته با در نظر گرفتن تفاوت‌هاي بين فرهنگ‌ها، ارائه تعريف جامع از سلامت روان غيرممكن مي‌نمايد. (عبدي ماسوله و همکاران، 1386). با وجود اين، بر سر اين امر اتفاق نظر وجود دارد كه سلامت روان چيزي فراتر از نبود اختلالات رواني است و آنچه مسلم است اين است كه حفظ سلامت روان نيز مانند سلامت جسم حائز اهميت است(عباس زاده و همکاران، 1382). طبق دست آورد تحقيقاتي دانشكده بهداشت دانشگاه‌هاروارد، سازمان جهاني بهداشت و بانك جهاني، اختلالات رواني به عنوان يكي از مهمترين و معني‌دارترين اجزاي بار كلي بيماري‌ها به شمار مي‌رود. توجه به بهداشت رواني در تمام عرصه‌هاي زندگي از جمله زندگي كاري فرد حائز اهميت بوده و جاي بحث دارد. عوامل موجود در محيط كار بطور وسيعي با سلامت و بيماري افراد شاغل در ارتباطند. به گزارش سازمان بين المللي كار (2000) از هر سه نفر مستخدم يك نفر از كشمكش بين كار و محيط خانواده به عنوان يكي از بزرگترين مشكلات زندگي ياد مي‌كند(ILO, 2000 به نقل از عبدي ماسوله و همکاران، 1386). امروزه تنش رواني جزء لاينفك زندگي بشر گرديده و تعيين سلامت يا بيماري افراد داراي اهميت فراوان است. تنش رواني در درازمدت مي‌تواند به ايجاد و يا تشديد اختلات جسمي‌يا روانشناختي بيانجامد(کاظمي‌نژاد و علوي، 2008). داشتن سلامت روان و رضايت شغلي از عوامل بسيار مهم در موفقيت شغلي هستند و از عوامل مهم افزايش كارآيي و احساس رضايت فردي نيز بشمار مي‌روند. سلامت رواني عمومي‌در واقع تعادل بين جنبه‌هاي مختلف زندگي جسماني، اجتماعي، روحي، معنوي و هيجاني است. نحوه اي که ما محيط پيرامون مان را اداره مي‌کنيم و براي زندگي خود تصميم مي‌گيريم از اهميت خاص برخوردار مي‌باشد؛ بنابراين مشخص مي‌شود که سلامت رواني بخش جدايي ناپذيري از سلامت جسماني ما مي‌باشد(سازمان بهداشت جهاني، 2005). سلامت رواني نقش مهمي‌ در تضمين پويايي و كارآمدي هر جامعه ايفا مي‌كند(جهاني‌هاشمي، 1386؛ حدادي کوهسار و همکاران، 1385 به نقل از مهري و صديقي، 1390: 298). سلامت رواني به عنوان پديده اي روان شناختي و اجتماعي نه تنها در کيفيت رواني تک تک افراد نقش دارد، بلکه نوعي زندگي سالم و مثبت براي کل افراد جامعه و در نتيجه يک محيط اجتماعي فراهم مي‌کند(صادقيان و حيدريان پور، 1388 به نقل از نصيري وليک بني و همکاران، 1391). ) وضعيت سلامت رواني در جهان و ايران طبق گزارش‌هاي سازمان جهاني بهداشت، جهان در طي دو دهه آينده شاهد تغييرات عمده اي در زمينه همه گيري بيماريها ونيازهاي بهداشتي افراد خواهد بود، به گونه اي كه بيماريهاي غيرواگير همچون بيماري‌هاي رواني به سرعت جايگزين بيماري‌هاي عفوني و واگيردار مي‌شوند و در صدر عوامل ايجاد كننده ناتواني و مرگهاي زودرس قرار مي‌گيرند. در حال حاضر در سرتاسر جهان حدود 450 ميليون نفر ازمردم دنيا از مشكلات رواني، عصبي و رفتاري رنج مي‌برند و اختلالات رواني مسئول كمي‌بيش از يك درصد مرگ و ميرها مي‌باشند. 11درصد بار كلي بيماري‌هاي جهان بر عهده همين عوامل مي‌باشد. پيش بيني مي‌شود تا سال 2020 ميزان اختلالات رواني و عصبي حدود 50 درصد افزايش يابد و حدود 15درصد كل بار جهاني بيماريها را شامل شود كه اين ميزان افزايش در سهم نسبي، حتي بيش از افزايش بيماري‌هاي قلبي و عروقي خواهد بود. مطالعات انجام شده دركشور نيز ميزان شيوع اختلالات رواني را بين 9/11 تا 2/30درصدگزارش کرده اند(امامي‌و همکاران، 1386 به نقل از مهري و صديقي،1390: 299). بايد يادآور شد که وضعيت اختلالات رواني در ايران نيز مطابق نتايج پژوهش‌هاي مشابه ديگر کشورهاست. آمارها در ايران تقريباً شبيه آمارهاي جهاني است و از همان روند تبعيت مي‌کند. بر اساس نتايج پژوهشي در ايران روشن شد که عملکرد رواني به طور بنيادي با عملکرد فيزيکي، اجتماعي و پيش آگهي سلامت در ارتباط است(نصيري وليک بني و همکاران، 1391). ) اصول سلامت رواني و ارتقاء آن هدف اصلي ايجاد سلامت رواني، پيشگيري و ايجاد محيط فردي و اجتماعي سالم است. چون سلامت رواني هم افراد اجتماع را به صورت فردي و هم به صورت دسته جمعي در بر مي‌گيرد. لذا اصل كلي در سلامت رواني، سالم سازي محيط فردي و اجتماعي است و براي نيل به اين منظور اين اصول بايد به كار برده شوند: 1) اعتماد به نفس داشتن و احترام به شخصيت خود و ديگران: يکي از شرايط اصولي بهداشت رواني احترام به شخص خود است و اينکه فرد خود را دوست بدارد و به عکس، يکي از علائم بارز غيرعادي بودن، تنفر از خويش است. اصول بهداشت رواني مبتني بر تقويت افراد است، نه تخريب شخصيت آنها، بر اساس اين اصول بايد نسبت به ديگران اغماض و بردباري داشت و به عوض تنبيه، تشويق را پيش بيني کرد و خلاصه اينکه، براي شخصيت افراد احترام قائل شد؛ 2) شناختن قدرت، شايستگي‌ها، محدوديت‌ها در خود و ديگران: يکي از اصول مهم بهداشت رواني، روبرو شدن مستقيم با واقعي زندگي است. براي رسيدن به اين مقصود، نه تنها لازم است که عوامل خارجي را شاخته و بپذيريم، بلکه ضروري است تا شخصيت خود را آن طور که واقعاً هست قبول نماييم؛ 3) دانستن و آشنايي به اين كه رفتار انسان معلول عوامل و تابع تماميت وجود او است: رفتار بشر تماميت وجود اوست، بدين معني که هر انساني بر اثر ارتباط خصوصيات رواني و جسمي‌خود دست به انجام عمل مي‌زند. هيچ رفتاري جداگانه و در خلا انجام نمي‌گيرد و هيچ عملي مستقل از ساير اعمال و خصوصيات موجود بروز نمي‌کند، مثلا ناراحتي‌هاي جسمي، اختلالات رواني را باعث مي‌شود و بالعکس، نارسائي‌هاي رواني سبب بروز علائم جسماني خواهد شد؛ 4) شناسايي نيازها، غرايز و محرك‌هايي كه سبب ايجاد رفتار و عمل فرد مي‌گردد: بهداشت رواني مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتياجات اوليه افراد بشر است. بعضي از اين احتياجات جسماني است، مانند نياز به آب و غذا گروهي از آنها رواني مي‌باشد مانند احتياج به پيشرفت. بشر دائماً تحت تاثير اين نيازهاست و به نسبت محروميت و يا ارضا آنها رفتار مي‌کند، بنابراين زندگي او هيچ وقت در حالت سکون مطلق نيست، بلکه دائماً در کشمکش و تلاش براي به دست آوردن غذا، آب، مسکن و عشق به پيشرفت موقعيت اجتماعي و امنيت جسمي‌و رواني است. شخصي که اين اصول را بداند و بپذيرد، واقع بينانه با مشکلات زندگي مقابله نموده و داراي سلامت رواني خواهد بود(پورسلطاني، 1382: 36). تودور (1996) نيز هشت عنصر را براي بهداشت رواني و ارتقاي آن ذکر کرده است اين عناصر همان عواملي هستند که براي رشد فرد مورد توجه هستند. اين عناصر عبارتند از: 1)مهارتهاي مقابله اي، 2)مهارت تنش و استرس، 3) هويت و خود پنداره، 4) عزت نفس، 5) رشد خود، 6)خود مختاري، 7)تغيير و حرکت و 8) حمايت اجتماعي. ) مشخصه‌هاي سلامت رواني توجه به وضعيت سلامت جسمي‌و رواني، اجتماعي، فرهنگي در هر جامعه و فراهم آوردن زمينه لازم براي تحقق يك زندگي پويا و سالم ضامن سلامتي آن جامعه براي سال‌هاي آينده مي‌باشد. براي دستيابي به چنين هدف ارزشمندي، پيشگيري از بروز اختلالات عاطفي، اضطرابي و افسردگي امري لازم و اساسي مي‌باشد. اين اختلالات علاوه بر اثرات نامطلوب شخصي در جوانان، مشكلات اجتماعي عديده اي را براي جوامع در برخواهند داشت. لذا شناخت، تشخيص، درمان و پيشگيري از آنها حائز اهميت مي‌باشد(کرمي‌و پيراسته، 1380 به نقل از مهري و صديقي، 1390: 299). در زمينه اختلالات رواني همواره پيشگيري و شناسايي به موقع مي‌تواند تا حدودي از اثرات مخرب آن بكاهد. پيامدهاي عوارض اين اختلالات به حدي وسيع است كه چنان چه مداخله مثبت صورت نگيرد افراد مبتلا با آسيب‌هاي غيرقابل جبراني مواجه خواهند شد(مسگراني و همکاران، 1383 به نقل از مهري و صديقي، 1390: 299). سلامت رواني داراي علايمي‌است كه شامل علايم: اضطراب، علايم افسردگي، جسماني و كاركرد اجتماعي مي‌باشد. ورزش و فعاليت‌هاي بدني به طورچشمگيري از امراض و بيماري‌ها جلوگيري مي‌نمايد، يك عامل مهم محسوب مي‌شود. ورزش و فعاليت‌هاي حركتي نه تنها براي اشخاص عادي، بلكه براي كساني كه از بدو تولد معلوليت داشته يا بعداً به عللي نقص عضو پيداكردند ضروري مي‌باشد (رمضاني نژاد،1376: 37). لوينسون(1985) معتقد است براي تأييد سلامت رواني فرد بايد بررسي نمود كه : « اولاً فرد چه احساسي نسبت به خود و ديگران و دنياي اطراف دارد و ثانياً شيوه سازگاري فرد با خود و موقعيت مكاني و زماني خويش چگونه است» (ميلاني فر، 1378). از ويژگيهاي افراد داراي سلامت رواني مي‌توان موارد زير را نام برد: شناخت خود، انگيزه‌ها، آرزوها و محيط خود يکپارچگي شخصيت که خود موجب هماهنگي بين اعمال مختلف فرد با يکديگر مي‌گردد؛ که براساس استانداردهاي دروني و ملاک‌هاي مورد قبول خودش تصميم گيري مي‌کند نه براساس فشارهاي بيروني(سيجريست و مارموت، 2004). هدف اصلي سلامت رواني کمک به همه افراد در رسيدن به زندگي کامل تر، شادتر، هماهنگ تر، شناخت وسيع و پيشگيري از بروز اختلالات خلقي، عاطفي و رفتاري است. مقابله با بيماري‌هاي رواني براي ايجاد جامعه سالم از وظايف اصلي دولت‌ها و افراد جامعه است و هر اجتماع که خواستار بهزيستي و شادکامي‌افراد خود است، بايد مردم سازگار و هماهنگ پرورش دهد(ميلاني فر، 1378). بنابر تحقيقات انجمن ملي بهداشت رواني، افراد داراي سلامت رواني داراي خصوصيات زير هستند: ـ آنان احساس راحتي مي‌کنند؛ ـ خود را آنگونه که هستند مي‌پذيرند؛ ـ از استعدادهاي خود بهره مند مي‌شوند؛ ـ نگراني، ترس و اضطراب و حسادت کمي‌دارند و داراي اعتماد به نفس مي‌باشند؛ ـ سيستم ارزشي آنان از تجارب شخصي سرچشمه مي‌گيرد؛ ـ احساس خوبي نسبت به ديگران دارند؛ ـ به علايق افراد ديگر توجه مي‌کنند و نسبت به آنها احساس مسئوليت نشان مي‌دهند؛ ـ سعي نمي‌کنند بر ديگران تسلط يابند؛ ـ آنها با مشکلات روبرو مي‌شوند و نسبت به اعمال خود احساس مسئوليت مي‌کنند؛ ـ محيط خود را تا آنجا که ممکن است شکل مي‌دهند و تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار مي‌شوند(بني جمال واحدي، 1370، ص 48). ) عوامل موثر در سلامت رواني يان و همکارانش معتقدند که تجربيات دوران کودکي، سطح تحصيلات، روابط والدين، هوش هيجاني، رضايت شغلي، تيپ شخصيتي بر سلامت رواني افراد تاثير مي‌گذارد(يان و همکاران، 2008). سلامت رواني با رفاه شخصي، روابط خانوادگي، بين فردي، ايفاي نقش در اجتماع و جامعه رابطه ضروري دارد. سلامت رواني از اوايل دوران کودکي تا لحظه مرگ در پرورش مهارتهاي فکري و ارتباطي، يادگيري، رشد عاطفي، انعطاف پذيري و عزت نفس نقشي غير قابل انکار دارد(برکلز و همکاران، 2004). ) مدل‌هاي اندازه‌گيري سلامت رواني ) مدل دراگوتيز و همکاران (1973) اين مدل يکي از پر استفاده ترين ابزارهاي تشخيصي روان پزشکي در ايالات متحده است( بير و همکاران، 2006 به نقل از معنوي پور، 1391 ). اين آزمون براي ارزيابي علائم رواني است که به وسيله پاسخ گو گزارش مي‌شود. اين آزمون ابتدا براي نشان دادن جنبه‌هاي روان شناختي بيماران جسمي‌و رواني طرح ريزي شده است. با استفاده از اين آزمون مي‌توان افراد سالم را از افراد بيمار تشخيص داد. اين مدل را دراگوتيز و همکاران، در سال 1973 معرفي نمودند و بر اساس تجربيات باليني و تجزيه تحليل‌هاي روان سنجي راجع به آن تجديدنظر شد و فرم نهايي آن در سال 1967 تهيه شد. اين آزمون را روان پزشکان و روان شناسان در ايران به کرات به کار برده اند. اين آزمون 9 بعد مختلف را مي‌سنجد که عبارت هستند از : شکايات جسماني، پرخاشگري، وسواس ـ اجبار، اضطراب فوبيک، حساسيت بين فردي، افکار پارنوييدي، افسردگي، روان پريشي و اضطراب(معنوي پور، 1391). ) مدل گلدبرگ و همکاران (1979) اين مدل شامل 4 بعد علائم جسماني، اضطراب، افسردگي و اختلال در عملکرد اجتماعي است (گارلند و همکاران، 2009به نقل از معنوي پور، 1391). ) مدل راتر و همکاران (1970) اين مدل را در سال 1970 راتر، گراهام، يول، تيزارد و تيمر ابداع نمودند(بوور و همکاران، 2006). هدف اصلي آنها از تدوين اين مدل تهيه يک تست کوتاه، ساده و متمرکز بر مشکلات عاطفي روزمره بود. اين مدل چندين جنبه اختلالات رواني را مي‌سنجد. از جمله اختلالات سايکوستوميک، اختلالات اضطرابي، اختلالات عاطفي و وجود يا نبود بيماري‌هاي روان ـ تني، تحريک پذيري، ترس‌ها، ترس‌هاي مرضي، فوبيا و افسردگي در فرد است(چمبرز و همکاران، 2009). ) مدل ريف و همکاران (1926) زمينه زندگي خوب و سلامت رواني را ريف گسترش داده است. او چارچوب نظري رفاه، زندگي خوب و سلامت رواني مثبت را براساس نظريه‌هايي چون نظريه‌هاي رشد در گستره عمر (به عنوان مثال اريکسون، 1959) نظريه‌هاي رشد شخصي و انسان گرايي (به عنوان مثال مازلو، 1968) و معيارهاي سلامت رواني مثبت فرموله شده توسط جاهودا، 1958 به نقل از معنوي پور، 1391) و بررسي تلاش فلسفي براي تعريف زندگي خوب تدوين کرده است. علاوه بر اين‌ها، بينش او از پژوهش‌هاي خود در گستره عمر در طي دوره زندگي(ريف و کيئز، 1995) نيز در اين مفهوم سازي سهم مهمي‌داشته است. او استدلال مي‌کند که تمام اين ديدگاه‌ها معيارهاي مشابه و عملکردهاي مثبت سلامت رواني يکساني دارند. شباهت مهم اين نظريه‌ها در اين است که معيار همه آنها براي سلامت رواني تاکيد بر ابعاد سلامت به جاي بيماري است. در واقع، اين ديدگاه به توليد يک مدل جديد از سلامت رواني بر اساس مفهوم سلامت به عنوان «نه تنها نبود بيماري، بلکه حضور چيزي مثبت» اقدام کرده است(سازمان بهداشت جهاني، 1996). در اين مدل ريف شش بعد اصلي را گسترش داده است. ابعاد نظري مشتق شده از سلامت رواني مثبت پذيرش خود، روابط مثبت با ديگران، استقلال، تسلط محيطي، هدف در زندگي، و رشد شخصي(ريف، 2006). ريف و همکارانش 6 الگوي بهزيستي روانشناختي يا بهداشت رواني مثبت را ارائه نمودند. بر اساس الگوي ريف بهزيستي روانشناختي از 6 عامل تشکيل مي‌شود: 1ـ پذيرش خود : داشتن نگرش مثبت به خود 2ـ رابطه مثبت با ديگران : برقراري روابط گرم و صميمي‌با ديگران و توانايي همدلي 3ـ خود مختاري : احساس استقلال و توانايي ايستادگي در مقابل فشارهاي اجتماعي 4ـ زندگي هدفمند : داشتن هدف در زندگي و معنا دادن به آن 5ـ تسلط بر محيط: توانايي فرد در مديريت محيط 6ـ رشد شخصي(ريف، 2006). اخيراً درباره اين مدل بررسي‌هاي فراواني انجام شده است. اسپرينگر و هوآزر (2006) شک و ترديد جدي درباره صحت اين مدل شش عاملي را مطرح نموده اند. نتايج آنها نشان داد که چهار عامل از شش عامل (به عنوان مثال، رشد شخصي، هدف در زندگي، پذيرش خود، تسلط و محيط زيست) تجربي ممکن است تنها در يک بعد قرار گيرند. فرنچ (1976) در مدل خود چهار بعد را براي سلامت رواني در نظر مي‌گيرد که شامل انطباق عيني فرد با محيط، انطباق ذهني فرد با محيط، انطباق واقعي و شناخت و دسترسي به خود مي‌باشد(فرح بخش و همکاران، 2007). مورگان (1979) درباره مباني نظري مدل‌هاي مختلف سلامت سازماني با عنوان چارچوب‌هاي پنداشتي بحث کرده است. او بر اين عقيده است که چارچوب نظري مدل‌هاي سلامت رواني بر اساس مباني هستي شناسانه، معرفت شناسانه، روش شناسانه و انسان شناسانه استوار شده است؛ يعني بر اساس نوع برداشت ما از هستي، چگونگي شناخت ما از دنياي اطراف، پنداشت ما از ماهيت انسان و چگونگي ارتباط او با دنياي اطراف و همچنين روش ما در کشف دانش(نصيري وليک بني و همکاران، 1391). ) نظريات مرتبط با سلامت رواني ) نظريه زيگموند فرويد به عقيده فرويد ويژگي‌هاي خاصي براي سلامت روانشناختي ضرورت دارد. نخستين ويژگي‌هاي هشياري (خودآگاهي) است بعضاً هر آنچه ممکن است در ناهشياري (ناخودآگاهي) موجب مشکل شود بايستي خودآگاه شود. واپس زني‌هاي ناخودآگاه و غيرضروري بايستي دگرگون شوند و انرژي صرف شده براي نگهداري آنها در ناخودآگاه بايستي به «من» باز گردانيده شود. تجارب کودکي ناخودآگاه بايستي گشوده شوند و از اين طريق به فرد کمک شود تا شيوه ارضاي نيازهاي کودکانه را رها نمايد. در نهايت، خودآگاهي حقيقي ممکن نيست مگر اينکه کنترل غير واقعي و غير ضروري يا زايد «من برتر» درهم شکسته شود، زيرا گنجايش ناخودآگاه من برتر بازتابي از اين تحريم‌ها، ممنوعيت و ايده آل‌هاي والدين فرد است و اين مسائل در انسان نوعي احترام غيرمنطقي و انعطاف پذير جايگزين وجدان سخت گير و اخلاقي مي‌شود. اين بدين معني نيست که اگر کنترل‌هاي ناخودآگاه من برتر تضعيف شوند و خواسته‌هاي واپس رانده خودآگاه شوند مي‌توانيم زندگي لذت آوري را شروع کنيم. خودآگاهي لذت طلبي نيست، خودآگاهي عنصر اصلي سلامت روانشناختي است و در شخص بالغ نتيجه واپس زني تمايلات غريزي جايگزين محکوميت آنها مي‌شود. به نظر فرويد خودآگاهي براي سلامتي روانشناختي کفايت کننده نيست. در نتيجه فرد بيگانگي منطقي از علاقمندي‌ها و اشتياق‌هاي عمومي‌را معيار نهايي سلامت روانشناختي مي‌داند (کورسيني، 1973، نقل از حسين پور، 1389: 49). ) نظريه کورت لوين کورت لوين با نظريه ميداني در بين روان شناسان شناخته شده است. از ديدگاه لوين نظريه ميداني تنها به حيطه خاصي محدود نمي‌شود، بلکه مفاهيمي‌را در بر مي‌گيرد که با آن مي‌توان حقايق روان شناختي مختلفي را نمايش داد. اما نظر لوين در ارتباط با سلامت روان بر اين است که سلامت و کمال روان شناختي موجب افتراق و تمايز يافتگي بيشتر شخص و محيط روان شناختي او مي‌شود و استحکام و استواري مرزهاي سيستم رواني فرد به وجود مي‌آورد. بنابراين فرد سالم از نقطه نظر روان شناختي به نظر لوين کسي است که بين خودش و محيط روان شناختي خود تمايز و افتراق قائل مي‌شود (خدا رحيمي، 1373، نقل از همان منبع، ص 50). ) نظريه آدلر بنابر نظريه آدلر فرد برخوردار از سلامت روانشناختي، توان و شهامت يا جرات عمل نکردن را براي نيل به اهدافش دارد. چنين فردي جذاب و شاداب است و روابط اجتماعي سازنده و مثبتي با ديگران دارد. فرد سالم به عقيده آدلر از مفاهيم و اهداف خودش آگاهي دارد و عملکرد او مبتني بر نيرنگ و بهانه نيست. فرد داراي سلامت روان مطمئن و خوش بين است و ضمن پذيرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها مي‌کنند (کورسيني، 1973، نقل از همان منبع). ) نظريه ساليون ويژگي‌هاي سلامت روانشناختي از ديدگاه وي عبارتند از : 1ـ شخصيت برخوردار از سلامت روانشناختي «انعطاف پذيري» است و با توجه به موقعيت‌هاي بين فردي نوين، در روابطش با ديگران به طور متناسب تغيير پذير است. 2ـ فرد سالم قادر به تمايز گذاري بين افزايش و کاهش «تنش» و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف مي‌شود. 3ـ به گفته ساليون شخصيت سالم بايستي بنا به گفته چارلز اسپيرمن در حال «آموزش و فراگيري روابط و ارتباطات » مي‌باشد. 4ـ زندگي شخص برخوردار از سلامت روان، دارايي جهت يافتگي است. بدين معني که اميالش را به نحوي يکپارچه مي‌سازد که منجر به رضايتمندي شود يا اضطراب او را نسبتاً کم کند يا از بين ببرد. ما براي اين شخصيت سالم کسي است که دستگاه رواني او حداقل تنش را داشته باشد و چنين فردي معمولاً روابط اجتماعي انعطاف پذير، واقعي و اعتماد آميز دارد (ساليون، 1953، به نقل از همان منبع، ص51). ) نظريه کارل راجرز به عقيده راجرز آفرينندگي مهمترين ميل ذاتي انسان سالم است همچنين شيوه اي خاصي که موجب تکامل و سلامت فرد مي‌شود و به ميزان قسمتي بستگي دارد که کودک در شيرخوارگي دريافت کرده است. ارضاي توجه مثبت غير مشروط و دريافت غير مشروط محبت تاييد ديگران براي رشد و تکامل سلامت رواني افراد با اهميت است. شخصيت سالم فاقد نقاب، ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنين افرادي آمادگي تجربه را دارند. به عقيده راجرز اساسي ترين خصوصيت سالم، زندگي هستي داراست، يعني آماده است که در هر تجربه ساختاري را دريابد و بر اساس مقتضيات تجربه لحظه بعدي به سادگي دگرگون شود. انسان سالم به ارگانيزم خودش اعتماد مي‌کند. هرچه سلامت روان انسان بيشتر باشد آزادي عمل و انتخاب بيشتري را احساس و تجربه مي‌کند، انسان سالم محدوديت‌هاي فکري و عمل خويش را آزادانه انتخاب مي‌کند.انسان سالم آفرينش گري دارد، زيرا انسان خلاق با محدوديت‌هاي اجتماعي و فرهنگي هماهنگي و سازش منفعلانه ندارد، تدافعي نيست و به تمجيد و ستايش ديگران نيز دلخوش نمي‌کند(همان منبع). ) نظريه آلبرت اليس اليس در پيدايش بيماري عاطفي يا سلامت روانشناختي، هر سه عامل فيزيولوژيکي، جسماني و روانشناختي را مورد توجه قرار مي‌دهد. اليس از لحاظ گرايش‌هاي انساني تا حدودي زياد با مازلو شباهت دارد به نظر وي سلامت رواني انسان از تمايلات ذاتي و نامطلوب هر انساني براي نياز مفرط به برتري از ديگران و همه فن حريف شدن، توسل به عقايد احمقانه و بدبينانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوش رفتاري و خوبي مداو ديگران، محکوميت خويشتن و تمايلات عميق به زود رنجي و آشفتگي ناشي مي‌شود(محرابي، 1387، به نقل از همان منبع، ص 52). ) پيشينه تحقيق ) تحقيقات انجام شده داخلي طاهري و همکاران (1392) در تحقيقي با عنوان بررسي رابطه فرسودگي شغلي و سلامت عمومي‌در معلمان دبيرستان‌هاي شهر آبادان در سال 1390 پرداختند. اين پژوهش از نوع توصيفي ـ مقطعي بوده و نمونه گيري به روش خوشه اي انجام گرفته است. حجم نمونه در اين مطالعه، شامل ۱۲۰ معلم از دبيرستان‌هاي شهر آبادان بود. ابزار گردآوري داده‌ها پرسشنامه و از سه بخش اطلاعات دموگرافيك، پرسشنامه فرسودگي شغلي مسلچ و پرسشنامه سلامت عمومي‌گلدبرگ تشكيل شده بود. نتايج نشان دادند که : بين جنسيت و وضعيت تاهل از نظر مسخ شخصيت و همچنين سن از نظر خستگي عاطفي و مسخ شخصيت ارتباط معناداري مشاهده گرديده ولي نتايج نشان داد که سلامت عمومي‌با متغيرهاي سن، جنس و وضعيت تأهل ارتباط معناداري ندارد. مظلومي‌و همکاران (1392) پژوهشي به منظور تعيين تاثير فرسودگي شغلي بر حمايت اجتماعي و عزت نفس در پرسنل بهداشتي درماني يزد انجام نمودند. در اين مطالعه توصيفي تحليلي که به روش مقطعي انجام شد 130 نفر از پرسنل که به روش نمونه برداري خوشه اي و تصادفي ساده انتخاب شدند، پرسشنامه (فرسودگي شغلي، عزت نفس آيزنگ و حمايت اجتماعي کاسدي) را تکميل نمودند. نتايج نشان دادند که : بين ابعاد فرسودگي شغلي و متغيرهاي جنسيت، سابقه کار، وضعيت تأهل، محل خدمت، نوع شغل و سابقه کار پرسنل ارتباط آماري معني‌داري وجود داشت به طوري که مسخ شخصيت در آقايان و متأهلين و کارکنان مراکز شهري بيشتر از ساير کارکنان و خستگي هيجاني نيز در خانم‌ها، افراد متأهل و کارکنان مراکز شهري بيشتر بود. کفايت شخصي نيز در کارکنان با سابقه، بيشتر از ساير پرسنل بود. حمايت اجتماعي با خستگي هيجاني همبستگي معني‌دار و معکوس نشان داد به طوري که هر چه ميزان حمايت اجتماعي بيشتر بود خستگي هيجاني کمتر بود. رسولي و اسلامي‌(1392) در تحقيقي به بررسي رابطه بين رضايت شغلي و ويژگي‌هاي شخصيتي با سلامت رواني در 100نفر از كماندوهاي پرندك نيروي زميني ارتش پرداختند که با استفاده از پرسشنامه سلامت رواني، تيپ شخصيتي اسپنسر و رضايت شغلي دانت مورد بررسي قرار گرفتند. همچنين داده‌هاي به دست آمده با روش آماري همبستگي پيرسون و تحليل رگرسيون مورد تحليل قرار گرفتند. نتايج نشان داد همبستگي معني‌داري بين تيپ شخصيتي و سلامت رواني و همچنين بين رضايت شغلي و سلامت رواني وجود داشت. تيپ شخصيتي ب و رضايت شغلي سهم بيشتري در پيش بيني سلامت رواني داشتند. شعباني بهار و کوناني (1391) در تحقيقي به بررسي رابطه بين فرسودگي شغلي با سلامت عمومي‌معلمان تربيت بدني استان لرستان پرداختند. روش تحقيق اين پژوهش، توصيفي ـ همبستگي است. جامعه آماري تحقيق شامل دبيران تربيت بدني آموزش و پرورش استان لرستان مي‌باشد. که با استفاده از جدول کرجسي و مورگان 217 نفر(126 نفر دبير مرد و 91 نفر دبير زن) به عنوان نمونه آماري انتخاب شدند. براي جمع آوري اطلاعات، از پرسشنامه‌هاي استاندارد سلامت عمومي‌(GHQ 28) و فرسودگي شغلي مسلچ (MBI 22) استفاده شد. براي تجزيه و تحليل اطلاعات، علاوه بر شاخص‌هاي آمار توصيفي از آزمون‌هاي آمار استنباطي نظير : همبستگي پيرسون، رگرسيون و t براي گروههاي مستقل استفاده شد. نتايج نشان داد که بين فرسودگي شغلي و سلامت عمومي‌معلمان تربيت بدني رابطه معکوس و معناداري وجود دارد. به نحوي که افرادي که داراي فرسودگي شغلي بالايي بودند از سلامت عمومي‌کمتري برخوردار بودند. همچنين، مؤلفه‌هاي فرسودگي عاطفي و فقدان موفقيت فردي معلمان توان تبيين و پيش بيني سلامت عمومي‌آنها را دارد. همچنين، بين معلمان زن و مرد از نظر ميزان فرسودگي شغلي تفاوت معني‌داري مشاهده نمي‌شود. در حالي که بين معلمان زن و مرد از نظر ميزان سلامت عمومي‌تفاوت معني‌داري وجود دارد؛ به نحوي که سلامت عمومي‌مردان بيشتر از زنان است. رفيعي و همکاران (1391) پژوهشي با عنوان ارتباط فرسودگي شغلي با مشخصه‌هاي فردي پرستاران انجام دادند که هدف از آن تعيين فراواني و شدت فرسودگي شغلي در پرستاران شاغل در بيمارستان‌هاي وابسته به دانشگاه علوم پزشكي اراك، و بررسي ارتباط اين ابعاد با عوامل فردي پرستاران بود. پژوهش آنها يك مطالعه مقطعي ـ همبستگي بوده است. نمونه پژوهش 200 پرستار بودند كه با روش نمونه گيري احتمالي طبقه اي با تخصيص متناسب و با توجه به شرايط پذيرش انتخاب شدند. ابزار مطالعه شامل پرسشنامه اطلاعات فردي و اجتماعي، و پرسشنامه فرسودگي شغلي مسلچ وجكسون بود. داده‌ها با استفاده از آمار توصيفي و آزمون‌هاي آماري تي مستقل، كاي اسكوئر، آناليز واريانس يك طرفه و تحت نرم افزار Spss نسخه 16 مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. نتايج نشان داده اند که : 5/39 درصد و 37 درصد پرستاران به ترتيب سطح بالاي فراواني وسطح پائين شدت تحليل عاطفي را تجربه كرده اند. 75درصد و 70 درصد از پرستاران به ترتيب سطوح بالاي فراواني و شدت عدم موفقيت فردي را گزارش نمودند و 47 درصد و 45 درصد از پرستاران به ترتيب سطح پائين فراواني با شدت ضعيف مسخ شخصيت را نشان دادند. بر اساس يافته‌ها بين فراواني تحليل عاطفي با جنس ارتباط معني‌دار وجود داشت (01/0 = p) همچنين بين شدت تحليل عاطفي با جنس نيز ارتباط معني‌دار وجود داشت (05/0 =p) بعلاوه بين مسخ شخصيت در بعد شدت، با سن ارتباط معني‌دار وجود داشت (04/0 = p). آنها همچنين شناسايي منابع استرس زاي محيط كار به منظور پيشگيري و كاهش تحليل عاطفي و اتخاذ تدابيري در جهت فراهم كردن شرايط ارتقاء و كسب تجربه موفقيت‌هاي فردي براي پرستاران اراك توصيه نمودند. اميري و همکاران (1390) در تحقيقي به بررسي وضعيت فرسودگي شغلي در ميان كاركنان بانك و ارايه راهكارهاي بهبود وضعيت آن پرداختند. آنها هدف از اين پژوهش سنجش وضعيت فرسودگي شغلي و ابعاد آن در ميان كاركنان يكي از بانك‌هاي تجاري كشور و ارايه راهكارهاي پيشگيري از بروز و مقابله با آن عنوان نمودند. روش پژوهش از لحاظ هدف كاربردي و به شيوه ي توصيفي ـ پيمايشي انجام شده است. ابزار گرداوري داده‌ها مصاحبه و پرسشنامه بوده و نمونه گيري از جامعه آماري به روشي تركيبي(خوشه اي، طبقه اي متناسب و تصادفي) انجام شده است. نتايج پژوهش نشان مي‌دهد، متغير مورد بررسي در وضعيت تأمل برانگيز قرار داشته و ضرورت دارد مديريت به عوامل ايجاد اين وضعيت كه احساس خستگي و فشار شغلي و ارزيابي منفي از عملكرد خود از مهمترين آنها هستند توجه نمايد. همچنين نتايج پژوهش نشان مي‌دهد، متغيرهاي جنسيت، وضعيت تأهل، تعداد فرزندان، مدرك تحصيلي، استان محل خدمت و سابقه كار نيز بر ميزان فرسودگي شغلي كاركنان تأثير دارند. قدسي و همکاران(1390) در تحقيقي به بررسي عوامل اجتماعي مؤثر بر فرسودگي شغلي معلمان شهر قروه مي‌پردازند. اين پژوهش با استفاده از روش پيمايش انجام گرفته و ابزار گردآوري اطلاعات پرسش نامه بوده است. جامعة آماري تحقيق شامل كلية معلمان(1491) مقاطع سه گانة شهرستان قروه در سال 1389 است كه تعداد 317 نفر از آنان به شيوة نمونه گيري طبقه اي به عنوان نمونه انتخاب شدند. در اين مطالعه فرسودگي داراي سه بعد خستگي عاطفي، مسخ شخصيت و عدم كارآيي(موفقيت) است. نتايج نشان دادند که : اندازة شبكة اجتماعي تأثيري در ميزان فرسودگي شغلي ندارد، اما بين تنوع شبكة اجتماعي و فرسودگي شغلي(خستگي عاطفي و عدم كارآيي) رابطة معكوس و معنادار وجود دارد. مشاركت ذهني با ابعاد خستگي عاطفي و مسخ شخصيت و مشاركت عيني با عدم موفقيت رابطه دارد. بين متغير حمايت سازماني و فرسودگي(خستگي عاطفي و مسخ شخصيت) همبستگي معنادار و معكوس وجود دارد. متغيرهاي عدالت سازماني و محروميت نسبي با بعد خستگي عاطفي داراي همبستگي معنادار و معكوس هستند و متغير پايگاه اجتماعي با هر سه بعد فرسودگي شغلي رابطة معكوس و معنادار دارد. همچنين در مورد متغيرهاي زمينه اي نتايج اين تحقيق حاكي است ميزان فرسودگي(عدم موفقيت) معلمان ابتدايي از راهنمايي و دبيرستان كمتر است و نمرة مسخ شخصيت معلمان داراي مدرك سيكل از مدارك ديگر بيشتر است. سابقة خدمت با فرسودگي(عدم موفقيت) رابطة معكوس دارد. بشليده و‌هاشمي‌شيخ شباني (1390) در تحقيقي با هدف بررسي رابطه ميان دو بعد عزت نفس (خود ارزنده سازي و خودناارزنده سازي) با سلامت رواني با ميانجي گري فرسودگي شغلي را در بين 120 نفر از زنان معلم شهرستان شادگان انجام نمودند. در اين پژوهش سه آزمون عزت نفس روزنبرگ (1963)، فرسودگس شغلي مسلچ (1981) و سلامت عمومي‌گلدبرگ (1978) استفاده گرديد. به منظور تحليل داده‌ها، از روش مدل يابي معادلات ساختاري استفاده شد و تجزيه و تحليل مدل با نرم افزار Amos 18 انجام گرفت. نتايج حاصل از روش خود راه انداز و فاصله اطمينان حاص از آن نشان داد که اندازه اثر غيرمستقيم خودناارزنده سازي بر سلامت رواني از طريق فرسودگي شغلي برابر با 33/0 است که در سطح 002/0=P معني‌دار است. ناستي زايي و همکاران (1387) در پژوهشي به بررسي ارتباط بين فرسودگي شغلي و سلامت عمومي‌كاركنان اداره كل مخابرات شهر زاهدان مورد مطالعه آن، كليه پرسنل اداره كل مخابرات شهر زاهدان بوده كه به صورت نمونه گيري طبقه اي ـ تصادفي تعداد 150 نفر از طريق پرسشنامه مورد مطالعه قرار گرفتند كه از اين تعداد، 13 پرسشنامه به علت نقص اطلاعات يا عدم عودت كنار گذاشته شدند. ابزار جمع آوري اطلاعات شامل 2 پرسشنامه استاندارد بود: الف) پرسشنامه فرسودگي شغلي مسلچ (MBI) اين پرسشنامه كه از 22 گزاره جداگانه تشكيل شده است و سه جنبه فرسودگي شغلي (خستگي عاطفي، مسخ شخصيت واحساس كفايت شخصي) را مي‌سنجد. ب) آزمون سلامت عمومي‌(GHQ-28) كه داراي 28 سؤال مي‌باشد و به بررسي سلامت عمومي‌فرد است. يافته‌هاي نشان دادند که همبستگي معناداري بين فرسودگي شغلي با سلامت عمومي‌و زير ابعاد آن‌ها: خستگي عاطفي با اضطراب و اختلال در خواب و سلامت عمومي، مسخ شخصيت با سلامت عمومي، اضطراب و اختلال در خواب با فرسودگي شغلي، عدم كفايت شخصي با اختلال در روابط اجتماعي مشاهده شد. عبدي ماسوله و همکاران(1386)، پژوهشي در رابطه با بررسي رابطه فرسودگي شغلي با سلامت رواني 200 نفر از پرسنل پرستاري بيمارستان‌هاي آموزشي دانشگاه علوم پزشکي تهران انجام دادند. نمونه گيري به صورت چند مرحله اي انجام دادند. ابزار پژوهش شامل سه پرسشنامه : ويژگي‌هاي دموگرافيک، پرسشنامه فرسودگي شغلي مسلچ و پرسشنامه سلامت عمومي‌بوده است. نتايج تحقيق نشان دادند که فرسودگي شغلي مسلچ در ابعاد خستگي هيجاني و مسخ شخصيت اکثريت واحدهاي مورد پژوهش در سطح پايين و در بعد عدم کارآيي فردي اکثريت در سطح بالا قرار داشتند. در مورد سطح سلامت روان 43 درصد از نمونه‌ها داراي علامت بودند. رابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني معني‌دار بود. ) مطالعات انجام شده خارجي اقبال و عباسي (2013) به بررسي رابط بين هوش عاطفي و فرسودگي شغلي در ميان 100 نفر از مدرسان 25 تا 50 ساله دانشگاه شهر کراچي پاکستان پرداختند. جهت سنجش متغيرها از تست خود اظهاري هوش هيجاني Schutte و همکاران 1998 (SSEIT) و فرسودگي شغلي مسلچ استفاده نمودند. همچنين رگرسيون خطي براي بررسي داده‌ها بکار گرفته شده است. نتايج نشان دادند که رابطه منفي معني‌داري بين هوش عاطفي و فرسودگي شغلي وجود دارد. سينگ و سوآر (2013) پيامدهاي سلامتي ناشي از فرسودگي شغلي را بين 372 نفر از سازندگان نرم افزار بررسي نمودند و نشان دادند که فرسودگي شغلي بر سلامتي جسمي، رواني و رفتاري مضر است. هچنين عنوان نمودند رفاه ذهني، حمايت اجتماعي و تمرين يوگا و مديتيشن بطور ويژه مي‌تواند از اثرات فرسودگي شغلي بر سلامتي جلوگيري نمايد. همچنين فرسودگي شغلي بيشترين تاثير مضر را بر روي سلامت رواني مي‌گذارد و حمايت اجتماعي بيشترين تاثير را در جلوگيري از آن ايفا مي‌کند. زارع و همکاران (2013) در تحقيقي با عنوان «تحليل رابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني بين وکيل‌هاي زن» به بررسي اثرات فرسودگي شغلي در بين 109 نفر از وکلاي زن شاغل در ادارات دولتي شهر ميناب پرداختند. در اين تحقيق از سه پرسشنامه ويژگي‌هاي جمعيت شناختي، فرسودگي شغلي مسلچ(MBI) و سلامت رواني (GHQ-28) استفاده گرديد. نتايج نشان دادند که: اکثريت وکلا مسخ شخصيت و خستگي عاطفي پاييني دارند درحاليکه 46 درصد از وکلا سطح پاييني از احساس موفقيت فردي را نشان داده اند. همچنين 25 درصد از افراد از سلامت رواني خود رضايت نداشته اند. و رابطه معني‌داري بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني وجود دارد. هرچند که رابطه منفي بين سابقه خدمت و فرسودگي شغلي وجود دارد ولي اختلاف معني‌داري بين ويژگي‌هاي جمعيت شناختي و سلامت رواني وجود ندارد. بنابراين پيشنهاد نمودند که مديران بايستي طرحي را پياده نمايند تا انگيزه، رضايت شغلي اساس خود کارآمدي و روابط انساني افزايش و بهبود يابد. سينگ و همکاران (2011) در تحقيقي به منظور بررسي پيامدهاي شغلي و عوامل پيشگيري کننده از فرسودگي شغلي در بين حدود 372 نفر از کارکنان بخش توسعه نرم افزاري در هند انجام نمودند و مشخص گرديد که ابهام، تضاد، فشار رواني متناوب، ساعات کاري نامنظم، ناهماهنگي گروهي و تضادهاي شغلي ـ خانوادگي در بين آنها از ريسک بالاتري نسبت به فرسودگي شغلي برخوردار است. همچنين در اين تحقيق تضاد شغلي ـ خانوادگي به عنوان پيش زمينه اصلي فرسودگي شغلي عنوان شده است. ايوانز و همکاران(2006) در تحقيقي به بررسي سلامت رواني، فرسودگي و رضايت شغلي در ميان 610 نفر از کارگران بخش اجتماعي انگلستان و ولز پرداختند. جهت سنجش متغييرهاي تحقيق از پرسشنامه سلامت عمومي‌(GHQ) و فرسودگي مسلچ و رضايت شغلي استفاده نمودند. نتايج نشان داد که پاسخ دهندگان استرس و خستگي عاطفي بالا و رضايت شغلي پاييني داشتند 47 درصد از پاسخ دهندگان نشانه‌هاي بيماري و پريشاني ويژه اي را نشان دادند که دو برابر سطح برآورد شده توسط روانپزشکان بوده است. احساس ارزش گذاري پايين در کار، مطالبات افراطي شغلي، آزادي عمل محدود شده در تصميم گيري، ناراحتي از مکان کاري با رضايت شغلي پايين و فرسودگي شغلي بالا در ارتباط مي‌باشد. در مطالعات فرسودگي شغلي که توسط مسلچ و همکارانش (2001) انجام گرفت نشان دادند که سطح بالاي فرسودگي شغلي در بين نمونه‌هاي آمريکاي شمالي نسبت به نمونه‌هاي اروپايي وجود دارد. مسلچ و همکارانش (2001)، شافلي جانزور (1994) نشان دادند که کارکنان انگليسي زبان از کشورهاي اروپايي (انگلستان و ايرلند) معمولاً سطح پايين تري از فرسودگي شغلي را نسبت به کارکنان کانادايي فرانسوي زبان گزارش نمودند و تنها کشور اروپايي که سطح فرسودگي شغلي بالايي از فرسودگي شغلي گزارش شده، به همان نسبت که در نمونه‌هاي آمريکاي شمالي است، کشور هلند مي‌باشد. ساعتچي (1991) پژوهشي با عنوان بررسي رابطه خشنودي شغلي و تعهد سازماني با سلامت رواني و جسمي‌در ميان کارکنان نظامي‌و غير نظامي‌در يکي از بخش‌هاي معاونت انتظامي‌جمهوري اسلامي‌ايران در تهران انجام داده است که نتايج آن نشان دهنده وجود رابطه معني‌دار بين خشنودي شغلي و تعهد سازماني و سلامت رواني است. جدول 2 ـ 1: خلاصه اي از پيشينه تحقيقات در مورد فرسودگي شغلي و سلامت رواني محققينهدفيافته‌هاطاهري و همکاران (1392)بررسي رابطه ي فرسودگي شغلي و سلامت عمومي‌در معلمان دبيرستانهاي شهر آبادانبين جنسيت و وضعيت تاهل از نظر مسخ شخصيت و همچنين سن از نظر خستگي عاطفي و مسخ شخصيت ارتباط معناداري مشاهده گرديده است. مظلومي‌و همکاران (1392)تعيين تاثير فرسودگي شغلي بر حمايت اجتماعي و عزت نفس در پرسنل بهداشتي درماني يزدبين ابعاد فرسودگي شغلي و متغيرهاي جنسيت، سابقه کار، وضعيت تأهل، محل خدمت، نوع شغل و سابقه کار پرسنل ارتباط آماري معني‌داري وجود داشت.شعباني بهار و کوناني (1391)بررسي رابطه بين فرسودگي شغلي با سلامت عمومي‌معلمان تربيت بدني استان لرستانبين فرسودگي شغلي و سلامت عمومي‌معلمان تربيت بدني رابطه معکوس و معناداري وجود دارد.ناستي زايي و همکاران (1387)بررسي ارتباط بين فرسودگي شغلي و سلامت عمومي‌كاركنان اداره كل مخابرات شهر زاهدانهمبستگي معناداري بين فرسودگي شغلي با سلامت عمومي‌و زير ابعاد آنها: خستگي عاطفي با اضطراب و اختلال در خواب و سلامت عمومي، مسخ شخصيت با سلامت عمومي، اضطراب و اختلال در خواب با فرسودگي شغلي، عدم كفايت شخصي با اختلال در روابط اجتماعي مشاهده شد.عبدي ماسوله و همکاران(1386)بررسي رابطه فرسودگي شغلي با سلامت رواني پرسنل پرستاري بيمارستان‌هاي آموزشي دانشگاه علوم پزشکي تهرانرابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني معني‌دار بود.سينگ و سوآر (2013)پيامدهاي سلامتي ناشي از فرسودگي شغليفرسودگي شغلي بيشترين تاثير مضر را بر سلامت رواني مي‌گذارد و حمايت اجتماعي بيشترين تاثير را درجلوگيري از آن ايفا مي‌کند.زارع و همکاران(2013)تحليل رابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني بين وکيل‌هاي زناکثريت وکلا مسخ شخصيت و خستگي عاطفي پاييني دارند درحاليکه 46 درصد از وکلا سطح پاييني از احساس موفقيت فردي را نشان داده اند. و رابطه معني‌داري بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني وجود دارد.ايوانز و همکاران (2006)بررسي سلامت رواني، فرسودگي و رضايت شغلي در ميان کارگران بخش اجتماعي انگلستان و ولزاحساس ارزش گذاري پايين در کار، مطالبات افراطي شغلي، آزادي عمل محدود شده در تصميم گيري، ناراحتي از مکان کاري با رضايت شغلي پايين و فرسودگي شغلي بالا در ارتباطند.مسلچ و همکارانش (2001)بررسي وضعيت فرسودگي شغليسطح بالاي فرسودگي شغلي در بين نمونه‌هاي آمريکاي شمالي نسبت به نمونه‌هاي اروپايي وجود دارد. ) رابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني در اساسنامه سازمان جهاني بهداشت، سلامت انسان به معناي رفاه كامل جسمي، رواني و اجتماعي است. بر اين اساس، يكي از سه ركن مهم سلامت انسانها، سلامت روان مي‌باشد كه در تعامل با سلامت جسمي‌و اجتماعي باعث سلامت كلي مي‌گردد. عوامل مهمي‌سلامت روان انسان را به مخاطره مي‌اندازد، مواجه شدن او با وقايع ناخوشايندي كه به طور روزمره با آنها سر و كار دارد؛ وقايعي نظير مرگ نزديكان، بيماري، حوادث و سوانح، مشكلات اقتصادي، بي عدالتي‌هاي اجتماعي، انجام خطاهاي روزمره، مشكلات محيط کار، هر يک از اين وقايع؛ انسان را تحت فشار رواني قرار مي‌دهد. فشار رواني از طريق ساز وکارها ي رواني ـ عصبي بر جسم و روان انسان اثر مي‌گذارد و در دراز مدت مي‌تواند به ايجاد و تشديد اختلالات جسمي‌يا روانشناختي بينجامد. در صورتي که افراد زيادي از جامعه تحت تاثير آثار ناشي از فشار رواني باشند، به طبع آن، اين وضعيت باعث آثار سوء اجتماعي نيز خواهد شد. افراد در موقعيت‌هاي فشار آور از شيوه‌هاي مقابله اي متفاوتي استفاده مي‌کنند. کارآمد بودن يا ناکارآمد بودن اين شيوه‌هاي مقابله، نقش اساسي در بهزيستي جسمي‌، رواني و اجتماعي افراد دارد. (سليمان نژاد و همکاران، 1390). ) چارچوب نظري تحقيق به طور كلي، با توجه به توضيحات فوق و فرضيه‌هاي پژوهش، پژوهشگر از ترکيب مدل مسلچ (مقياس فرسودگي شغلي )، مدل گلدنبرگ (GHQ-28) (مقياس سلامت رواني) بهره برده است و بنابراين مدل ترکيبي محقق ساخته به بررسي رابطه بين فرسودگي شغلي و سلامت رواني خواهد پرداخت لذا با بيان روابط بين متغيرهاي تحقيق، چارچوب نظري تحقيق به صورت شكل (2ـ 1) مي‌باشد: فرسودگي شغلي سلامت روانيخستگي عاطفي مسخ شخصيت مدل گلدبرگکاهش موفقيت فردي مدل مسلچ شکل2 ـ1 مدل مفهومي‌پژوهش(مدل مسلچ ـ گلدبرگ) منابع و مآخذ منابع فارسي ابراهيمي‌مقدم، حسين و فاطمه پوراحمد(1391). رابطه ابرازگري هيجاني و خودکارآمدي با فرسودگي شغلي در کارمندان شهرداري. فصلنامه علمي‌تخصصي طب کار دوره چهارم، شماره سوم، صص 72 ـ 62. اکبري، رامين، غفارثمر، رضا، کياني، غلامرضا و احمد رضا، اقتصادي(1390) اعتبار عاملي و ويژگي‌هاي روان سنجي پرسش نامه فرسودگي شغلي مسلچ(نسخه فارسي)فصلنامه دانش و تندرستي، دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني شاهرود. دوره 6، شماره 3، صص 8 ـ 1. اميري، مجتبي، اسدي، محمود رضا و فاطمه دلبري راغب (1390). بررسي وضعيت فرسودگي شغلي در ميان كاركنان بانك و ارايه راهكارهاي بهبود وضعيت آن. مديريت بازرگاني، دانشكده مديريت دانشگاه تهران، دوره 3 شماره 7، صص 37 تا 56. انيسي، جعفر، اسکندري، محسن، قرباني، زهره و الهه عبدالمحمدي(1389). عوامل فردي و سازماني مرتبط با فرسودگي شغلي در کارکنان نيروي دريايي. مجله علوم رفتاري، دور 4، شماره3، صص 253 ـ 249. آزاد، حسين(1374). مجموعه مقالات اولين سمينار استرس و بيماري‌هاي رواني، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي. آقابابا، ع. (1380). توصيف ومقايسه سلامت رواني دانشجويان پسررشته‌هاي تربيت بدني وعلوم پزشكي دانشگاه‌هاي كردستان، پايان نامه كارشناسي ارشد. آل ابراهيم، فريدون (1377) ميزان شيوع سندرم فرسودگي شغلي و رابطه ي آن با تيپ‌هاي شخصيتي در معلمان ابتدايي و متوسطه ي شهر كرد. پايان نامه تحصيلي كارشناسي ارشد وزارت آموزش و پرورش معاونت تأمين و تربيت نيروي انساني، مركز آموزش عالي ضمن خدمت فرهنگيان. آندرورا، ساپنيگتون (1382) بهداشت رواني. ترجمه حميدرضا حسين شاهي برواني، انتشارات روان. باباپور، خير الدين ج. (1381). بررسي رابطه بين شيوه حل مسئله، شيوه حل تعارض و سلامت روان شناختي در ميان دانشجويان. رساله دکتري تخصصي روانشناسي؛ تهران: دانشگاه تربيت مدرس. بشليده، کيومرث و سيد اسماعيل،‌هاشمي‌شيخ شباني(1390). بررسي ارتباط ميان ابعاد مثبت و منفي عزت نفس با سلامت رواني از طريق نقش ميانجي گر فرسودگي شغلي در زنان متاهل و مجرد. فصلنامه مشاوره و روان درماني خانواده، سال اول، شماره 1، صص 100 ـ 82. پور اسلامي‌،م. ايار، س (1379)، واژه نامه ارتقاي سلامت، دفتر ارتباطات و آموزش بهداشت، معاونت بهداشتي وزارت بهداشت، درمان آموزش پزشکي. پورسلطاني، حسين. (1382). مقايسه سلامت عمومي‌جانبازان ومعلولين جسمي‌ورزشكار و غير ورزشكار ايران، رساله دكتري دانشگاه تربيت معلم تهران. حافظ نيا، محمد رضا(1386). مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم انساني، چاپ سيزدهم، تهران، نشر سمت. حسن زادي، زهرا(1385). بررسي ارتباط بين عوامل سازماني با ميزان تحليل رفتگي شغلي كاركنان سازمان بنادر و كشتيراني بندر انزلي؛ پايان نامه كارشناسي ارشد، به راهنمايي وردي نژاد فريدون.دانشگاه تهران، پرديس قم (دانشكده مديريت). حسيني، ا. (1368) تحليل درد جسمي‌و رواني و روش‌هاي جلوگيري از آن. مجله سلامت رواني. دوره 1، شماره 2. خاکي ، غلامرضا(1387). روش تحقيق با رويکرد پايان نامه نويسي. انتشرات بازتاب، تهران. خدا رحيمي، سيامک و قريب، عباس(1374)، مفهوم سلامت روانشناختي، تهران: نشر جاودان خرد. خليفه سلطاني، افتخارالسادات(1377) بررسي فرسودگي شغلي مديران آموزشي شهر اصفهان، پايان نامة كارشناسي ارشد مديريت آموزشي، دانشگاه اصفهان. ربيعي، مهدي، مولوي، حسين، کلانتري، مهرداد و حسين عظيمي(1388).رابطه بين نگرش‌هاي ناكارآمد و راهبردهاي مقابله اي با سلامت رواني. مجلة پژوهشهاي تربيتي و روانشناختي، دانشكدة علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه اصفهان، سال چهارم، شمارة دوم، شمارة پياپي ۱۰، صص 30 ـ 21. رستمي، عليرضا و همکاران، (1387)، بررسي رابطه فرسودگي شغلي و سلامت روان با نقش کنترل کنندگي جنسيت و تاب آوري در ميان معلمين ابتدايي، فصلنامه سلامت کار ايران، شماره 3 و 4. رسولي، زينب و رضا اسلامي(1392). بررسي رابطه رضايت شغلي و ويژگي‌هاي شخصيتي با سلامت رواني در کارکنان نيروي زميني ارتش. مجله علمي‌پژوهشي د انشگاه علوم پزشكي ارتش جمهوري اسلامي‌ايران. سال يازدهم شماره، 2، صص 101ـ96. رفيع پور ، فرامرز(1383).کندوکاوها و پنداشته ها ، مقدمه اي بر روشهاي شناخت جامعه و تحقيقات اجتماعي. چاپ چهاردهم،نشر شرکت سهامي انتشار ، تهران. رفيعي، فروغ، شمسي خاني، سيمين، زارعي، محمد رضا، حقاني، حميدرضا و سهيلا، شمسي خاني. (1391) ارتباط فرسودگي شغلي با مشخصه‌هاي فردي پرستاران. نشريه مركز تحقيقات مراقبتهاي پرستاري دانشگاه علوم پزشكي تهران (نشريه پرستاري ايران)، دوره 25، شماره 78، صص 33ـ 23. رمضاني نژاد، رحيم. (1376). شخصيت و ورزش، فصلنامه المپيك، سال پنجم، شماره‌هاي، 1و2. سارافينو، ادوارد پ (1387) روان شناسي سلامت، ترجمة ميرزايي و ديگران، تهران: رشد. ساعتچي، محمود(1387) بهداشت رواني در محيط كار، تهران: ويرايش. سپاه منصور، مژگان، شهريايري احمدي، منصوره و ناهيد شهامي‌(1391). رابطه بين کيفيت زندگي و فرسودگي شغلي معلمان. فصلنامه علمي‌ـ پژوهشي تحقيقات مديريت آموزشي، سال سوم، شماره سوم، صص 110 ـ 91. سرمد ، زهره، بازرگان، عباس و الهه حجازي (1387). روشهاي تحقيق در علوم رفتاري. نشر آگاه ،تهران. سهرابي، فرامرز و مريم، نوبخت (1379). بررسي رابطه بين سلامت رواني و پيشرفت تحصيلي دانشجويان دانشگاه‌هاي تهران. تهران، اولين سمينار سلامت روان دانشجويان. شاکري نيا، ايرج (1391) آشفتگي اخلاقي، فرسودگي شغلي و بهداشت رواني در پرستاران شهر يزد. فصلنامه فقه پزشكي سال چهارم، شماره 11 و 12، صص 191 ـ 167. شاملو، سعيد. (1378) سلامت رواني، تهران، انتشارات، رشد. شعباني بهار، غلامرضا و محمد زمان کوناني (1391). رابطه بين فرسودگي شغلي با سلامت عمومي‌معلمان تربيت بدني استان لرستان. پژوهشهاي مديريت ورزشي و علوم حرکتي، سال دوم، شماره 3، صص 91 ـ 77. شفيع آبادي، عبداله و ناصري غلامرضا. (1385). نظريه‌هاي مشاوره و روان درماني، تهران: مرکز نشر دانشگاهي. شولتز، دوان؛ شولتز سيدني الن. (1381). نظريه‌هاي شخصيت. ترجمه : يحيي سيدمحمدي، تهران. صادقي بروجردي، سعيد(1382)، ارتباط بين عوامل فشارزاي شغلي با سلامت رواني جسمي‌و تحليل رفتگي اعضاي هيأت علمي‌تربيت بدني و علوم ورزشي دانشگاهاي کشور، رساله دکتري دانشگاه تربيت معلم، دانشکده تربيت بدني و علوم ورزشي. طاهري، نوراله، رشيدي اوندي، مجتبي، شاعري کريمي، زينب و محمد رضا سبيعي. (1392). بررسي رابطه ي فرسودگي شغلي و سلامت عمومي‌در معلمان دبيرستانهاي شهر آبادان در سال 1390. دو ماهنامه علمي‌ پژوهشي جنتاشاپير، دورهي چهارم، شماره 2، 169 ـ 159. عابدي، م. ر. (1383). شادي در خانواده، تهران، مطالعات خانواده. عباس زاده و ديگران. (1382) گزارش جهاني سلامت 2001. سلامت روان: درکي نو، اميدي نو. تهران: موسسه فرهنگي ابن سيناي بزرگ. عبدي ماسوله، فتانه، کاوياني، حسين، خاقاني زاده، مرتضي، و ابوالفضل مومني عراقي(1386). بررسي رابطه بي فرسودگي شغلي و سلامت روان : مطالعه در 200 پرستار. مجله دانشکده پزشکي، دانشگاه علوم پزشکي تهران، دوره 6، شماره 6، صص 75 ـ 65. عرفاني، نصرالله (1378) بررسي ميزان فرسودگي مشاوران مدارس، شور اي تحقيقات سازمان آموزش و پرورش استان كردستان. علي اکبري دهکردي، مهناز، شکرکن، حسين و طيبه محتشمي‌(1390). رابطه نقش جنسيتي با سلامت رواني و مؤلفه‌هاي آن در زنان شاغل. روانشناسي باليني و شخصيت، دوفصلنامه علمي‌– پژوهشي دانشگاه شاهد، سال سوم، شماره 5، 48 ـ 37. فرانکل، ويکتور اميل. (1375)، انسان در جستجوي معني، ترجمه: اکبر معارفي، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. قادري، تيمور. (1381). آسيب‌هاي رواني و بهداشت روان در متون ايراني ميانه. انديشه و رفتار. سال 8، شماره 2: صص 79ـ73. قبادي، علي (1386)، بررسي رابطه بين سلامت عمومي‌و تحليل رفتگي دبيران تربيت بدني استان کرمانشاه. پايان نامه. کارشناسي ارشد، دانشگاه رازي کرمانشاه، ص 50. قدسي، علي محمد، افشار کهن، جواد و حامد ميهمي(1390) مطالعة رابطة بين عوامل اجتماعي و فرسودگي شغلي معلمان شهرستان قروه. مسائل اجتماعي ايران، سال دوم، شماره 2، صص 129 ـ 157. کاليمور. البطوي م. ا. (1379). مديريت عوامل رواني اجتماعي محيط کار. ترجمه براهني، م. ن. تهران، نشر. رسانش گرجي، محمد باقر(1391). روش تحقيق (ويژه مديريت و حسابداري). چاپ دوم ، تهران، انتشارات ارگ، 280 ص. گنجي، حمزه (1379) سلامت رواني، تهران، انتشارات ارسباران. لست، جان م(1367)، فرهنگ اپيدميولوژي (ترجمه ناصري، کيومرث) موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ص 90 ـ 89 مظلومي، سيد سعيد، سعيدي، معصومه،واحديان، محمد، جلال پور، زهرا و محمد علي کياني(1392). تاثير فرسودگي شغلي بر حمايت اجتماعي و عزت نفس پرسنل بهداشتي درماني شهرستان يزد. فصلنامه علمي‌تخصصي طب کار. دوره پنجم، شماره اول، صص 56 ـ 46. معنوي پور، داود. (1391). ساخت مقياس سنجش سلامت رواني دانشجويان. مطالعات روان شناختي، دانشکده علوم تربيتي و روان شناسي دانشگاه الزهرا، دوره 8، شماره 4، صص 31 ـ 9. مهري، علي و زينب صديقي صومعه كوچك(1390).بررسي وضعيت سلامت رواني وبرخي عوامل مرتبط با آن در دانشجويان دانشگاههاي سبزوار در سال 1388. مجله علوم پزشكي دانشگاه آزاد اسلامي، دوره 21، شماره 4، صص 304 ـ 298. ميرکمالي، س، م(1379). روابط انساني در آموزشگاه، چاپ دوم، تهران : يسطرون. ميلاني فر، بهروز. (1378). سلامت رواني(ويرايش دوم)، تهران، انتشارات قومس. ناستي زايي، ناصر، واعظي، مظفرالدين، ملازهي، اسماء و مهديه، هزاره مقدم (1387). بررسي رابطه فرسودگي شغلي با سلامت عمومي‌در كاركنان اداره كل مخابرات شهر زاهدان. طلوع بهداشت، فصلنامه پژوهشي دانشکده بهداشت يزد، سال هفتم، شماره سوم و چهارم، 57 ـ 49. نصيري وليک بني، فخر السادات، قنبري، سيروس، عمادي، سيدرسول و کريمي‌، ايمان(1391). رابطه بين سلامت سازماني دانشگاه‌هاي غرب کشور با سلامت رواني کارکنان آنها. انديشه‌هاي نوين تربيتي، دانشکده علوم تربيتي و روان شناسي دانشگاه الزهرا، دوره 8، شماره 3، صص 151 ـ 127. الواني، س. ا. (1382) مديريت و روانشناسي سازماني، ويرايش پنجم، تهران، انتشارات مرکز آموزش مديريت دولتي. وردي، م. (1381). رابطه کمال گرايي و سرسختي روان شناختي با سلامت رواني و عملکرد تحصيل در دانش آموزان دختر مرکز پيش دانشگاهي اهواز، پايان نامه کارشناسي ارشد رشته روانشناسي، دانشگاه شيد چمران اهواز، دانشکده علوم تربيتي و روان شناختي. هزارجريبي، جعفر و مهري، اسدالله (1391). تحليل رابطه سرمايه اجتماعي و سلامت رواني و اجتماعي. فصلنامه علوم اجتماعي شماره 59. صص 88 ـ 41. منابع انگليسي Aiken, L. Poghosyan and D. Sloane (2009) "Factor Structure of the Maslach Burnout Inventory: An Analysis of Data From Large Scale Cross-Sectional Surveys of Nurses from Eight Countries", International Journal of Nursing Studies, 46: 894–902. Berkels H, Henderson J, Henke N, Kuhn K, Lavikainen J, Lehtinen V, et al. Mental health promotion and prevention strategies for coping with anxiety, depression and stress related disorders in Europe: final report 2001-2003: Wirtschaftsverl. NW, Verlag für Neue Wiss.; 2004. Bower, P., Gilbody, S., & Barkham, M. (2006). Making decisions about patient progress: The application of routine outcome measurement in stepped care psychological therapy services. Primary Care Mental Health, 4, 21-28. Brad, M. C., W. Saundra, P. John & M. Adam (2008) "The Impact or Stress and Social Support on Burnout", Adult & Community College Education. Raleigh, North Carolina. Brannon, L., & Feist, J. (1996). Health psychology: An introduction to behavior and health. Brook/ Cole Publishing Company. Chambers, R., Gullone, E., & Allen, N. B. (2009). Mindful emotion regulation: An integrative review. Psychological Review, 29, 560-570. Coffey, K. A., & Hartman, H. (2008). Mechanisms of action in the inverse relationship between mindfulness and psychological distress. Complementary Health Practice Review, 13, 79-91. Craig CD, Sprang G(2010). Compassion satisfaction, compassion fatigue, and burnout in a national sample of trauma treatment therapists. Anxiety Stress Coping. May;23(3):319-39. De Silva P, Hewage C, Fonseka P(2009). Burnout: an emerging occupational health problem. Galle Med J.;14(1):52-5. Densten IL(2001). Rethinking burnout. Journal of organizational behavior;22: 833-847. Dick Margaret (1992). Burnout in doctorally prepared Nurse faculty. Journal. Ofn. Education. Vol.3, No.8. Dickinson-Bannack M, González-Salinas C, Fernández-Ortega M, Palomeque R, González-Quintanilla E, Hernández-Vargas I(2007). Burnout syndrome among Mexican primary care physicians.Archivos en Medicina Familiar.;9(2):75-9. Edlin, G, Golantry E, Brown KM.(1999) Health and wellness. London: Jones and Bartlett Publisher. Egyed, Carla & Short, Rick. Jay.(2006). Teacher self – Efficacy,Burnout, Experience and Decision to Refer a Disruptive student. School psychology international. V27, n4, P462 – 74. EVANS, S. PETER HUXLEY, CLAIRE GATELY, MARTIN WEBBER, ALEX MEARS, SARAH PAJAK, JIBBY MEDINA, TIM KENDALL and CORNELIUS KATONA(2006). Mental health, burnout and job satisfaction among mental health social workers in England and Wales. BRITISH JOURNAL OF P SYCHIATRY , 188: 75-80. Farah BakhshS, GholamrezayeeS, Nick P. I(2007). The survey of students' mental health in relation to academic factors. The Quarterly Journal of Fundamentals of Mental Health; 8, 33&34: 61_66. [Persian] Farber BA(2000). Introduction: Understanding and treating burnout in a changing culture. Journal of Clinical Psychology;56:589-594. Freadenberger J.J.(1975). The staff burnout syndrome in alternative institutions. Psychiatry, Theory, Research and practice. Vol 12, No.1. Gee, Susan B. , Croucher, Matthew J& Beveridge, J.(2010). 'Measuring Outcomes in Mental Health Services for Older People: An evaluation of the Health of the Nation Outcome Scales for elderly people (HoNOS65+)', Hakanen Jari J, Bakker Arnold B, Schaufeli Wilmar B. (2006). Burnout and work engagement among teachers. Journal of School Psychology 43. www. Elsevier. Com/locate/ tate Iqbal, F. & Farhana Abbasi (2013). RELATIONSHIP BETWEEN EMOTIONAL INTELLIGENCE AND JOB BURNOUT AMONG UNIVERSITIES PROFESSORS. ASIAN JOURNAL OF SOCIAL SCIENCES & HUMANITIES. Vol. 2 No. 2, pp: 219-229. Jablkowska K, Borkowska A.(2005) Evaluation of the intensity of stress at work and burnout syndrome in the managers. Med Pr. 2005;6(6):439-44. Karger H. P. (1981) "Burnout as Alienation", Social Service Review, 55 (2): 270-283. Ksiazek I, Stefaniak TJ, Stadnyk M, Ksiazek J.(2011). Burnout syndrome in surgical oncology and general surgery nurses: a cross-sectional study. Eur J Oncol Nurs. ;15(4):347-50. Leiter MP, Maslach C.( 1998). Burnout. Encyclopedia of Mental Health;1:347-357. Marcks, B. A., & Woods, D. W. (2007). Role of thought-related beliefs and coping strategies in the escalation of intrusive thoughts: An analog to obsessivecompulsive disorder. Behaviour Research and Therapy, 45,2640-2651. Masalch C, Jackson SE(1984). Burnout in organizational settings. In: Oskamp S, editors. Applied social psychology annual: Vol.5. Applications in organizational settings. Beverly Hills, CA: Sage;. p.133-153. Maslach C, Goldenberg J.( 1988). Prevention of burnout: new perspectives. Appl Prevent Psychol.; 7:74-63. Maslach C, Schaufeli, W.B; Leiter, M.P.(2001). Job burnout. Annual Review Psychology 52:397-422. Maslach C. Jackson S. (1981) "The Measurement of Experienced Burnout", Journal of Occupational Behavior. 2: 99-113. Much. K, Amy L Swanson, and Richard L. Jazazewski (2005 ) "Burnout Prevention for Professionals in Psychology" Journal of Vocational Behavior, 71: 215-218. Naidoo J, Wills J.(2000) Health promotion (foundation for practice). UK: Bailiere Lindal Co; 6: 361-363. Nyklicek I, Pop V.J. (2005). Past and familial depression predict current symptoms of Professional burnout. Journal of Affective Disorders 88. www.elsevier. Com/locate/jad Oehler Jerri M & et al. (1991). Burnout, job stress, anxiety and perceived social support in neonatal nurses. Journal heart & lung. Vol. 20 (5pt.1). Ryff, C. D., & Keyes, C. L. M. (1995). The structure of psychological well-being revisited. Journal of Personality and Social Psychology, 69, 719-727. Ryff, C. D., & Singer, B. H. (2006). Best news yet on the six-factor model of wellbeing. Social Science Research, 35, 1103-1119. Sherman DW.( 2004). Nurses' stress & burnout. How to care for yourself when caring for patients and their families experiencing life-threatening illness. Am J Nurs. 104: 48-56. Shirom, A. (2003). Job-related burnout: A review. In J. C. Quick, & L. E. Tetrick (Eds.), Handbook of occupational health psychology (pp. 245-264). Washington, DC: American Psychological Association. Shirom, A., Melamed, S., Toker, S., Berliner, S., & Shapira,I. (2005). burnout and health: Current knowledge and future research directions. In A. Anthoniou & C. Cooper (Eds.), New perspectives in occupational health (Vol. 20, pp. 269–309). London, U. K & Athens, Greece: Wiley and Greek Universities Publishing House Siegrist J, Marmot M(2004). Health inequalities and the psychosocial environment-two scientific challenges. Soc Sci Med ; 58 (8): 1463-73. PubMed PMID: 14759690. Singh, P. & Suar, D. (2013). Health Consequences and Buffers of Job Burnout among Indian Software Developers. Psychological Studies. Volume 58, Issue 1, pp 20-32. Soares J.F, Jablonska B (2004). Psychosocial experiences among Primary care Patients with and without musculoskeletal pain. Journal of Pain 8. www.EuropeanJournalPain.com. Springer, K. W., & Hauser, R. M. (2006). An assessment of the construct validity of Ryff’s scales of psychological well-being: Method, mode, and measurement effects. Social Science Research, 35, 1080- 1102. Tudor K. Mental health promotion: paradigms and practice. London ; New York: Routledge; 1996. xvi, 308 p. p W.H.O. (1996). Life skills education : planing for researchh devision of mental health & prevention of substance abuse. Geneva : W.H.O International Journal of Disability, Development and Education, 57: 2, 155 — 174. World Health Organization E(2005). Mental health action plan for Europe. Copenhagen: WHO Regional Office for Europe. World Health Organization. (1998). Health Promotion Glossary, Geneva, January,p: 1. Yan J, Wang LJ, Cheng Q, Miao DM, Zhang LY, Yuan SP, (2008). Estimated mental health and analysis of relative factors for new Chinese recruits. Mil Med; 173 (10): 1031- 4. PubMed PMID: 19160625. Zare, Hossein., Abass Shayestefar and Zahra khaksari(2013). Analysis of the Relationship between Burnout and Mental Health in Female Practitioners. J. Life Sci. Biomed. 3(2): 161-166. Zimmerman, M., McGlinchey, J. B., & Chelminski, I. (2008). An inadequate community standard of care: Lack of measurement of outcome when treating depression in clinical practice. Primary Psychiatry, 15(6), 67-75. Abstract Job burnout is a mental syndrome consisting of emotional exhaustion, depersonalization (negative and without any emotional reaction to clients) and reduction of efficiency feeling which makes people have negatives attitude to themselves, their job and others and jeopardize the peoples general health. The purpose of this research is to survey the relationship between job burnout and general health of Sistan and Baluchestan telecommunication central office personnel. This is a descriptive-analytical study with stratified random sampling. The sample number was 82. The data collection instrument was questionnaire including 22 job burnout questions and 28 Goldenberg general health questions (GHQ-28). Meaningful correlation was found between the subjects' job burnout and their general health. Also there was correction between emotional exhaustion, anxiety and sleep disorder with general health; depersonalization with general health, anxiety and sleep disorder with job burnout and finally between incompetent personality with social relationship disorder. Regading the obvious relationship between job burnout and general health, it is necessary for organization managers to perform schedules for improving motivation, job satisfaction, self accomplishment and human relationship. Keywords: Job burnout, Emotional exhaustion, Depersonalization, Decreased personal accomplishment, General health.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه فایل صدرا دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید