صفحه محصول - پیشینه تحقیق و مبانی نظری درباره عمل به باورهای دینی

پیشینه تحقیق و مبانی نظری درباره عمل به باورهای دینی (docx) 45 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 45 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

Contents TOC \o "1-3" \h \z \u 1-6- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها PAGEREF _Toc18406213 \h 2فصل دومادبیات و پیشینه پژوهش PAGEREF _Toc18406214 \h 42-1- مقدمه PAGEREF _Toc18406215 \h 42-4- مبانی نظری عمل به باورهای دینی PAGEREF _Toc18406216 \h 52-4-1- دین PAGEREF _Toc18406217 \h 52-4-1-1- دین و روانشناسی PAGEREF _Toc18406218 \h 82-4-2- روانشناسی دین PAGEREF _Toc18406219 \h 102-4-3- عمل به باورهای دینی PAGEREF _Toc18406220 \h 122-4-3-1- اثرات عمل به باورهای دینی PAGEREF _Toc18406221 \h 142-4-3-2- عمل به باورهای دینی و سلامتروان PAGEREF _Toc18406222 \h 192-4-3-3- عمل به باورهای دینی و تنظیم هیجان شناختی PAGEREF _Toc18406223 \h 212-5- پیشینه مطالعاتی PAGEREF _Toc18406224 \h 222-5-1- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی PAGEREF _Toc18406225 \h 222-5-2- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی هوش معنوی PAGEREF _Toc18406226 \h 262-5-3- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی عمل به باورهای دینی PAGEREF _Toc18406227 \h 302-6- جمع بندی PAGEREF _Toc18406228 \h 35فهرست منابع PAGEREF _Toc18406229 \h 37 1-6- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها 1-6-1- تنظیم هیجان شناختی تعریف نظری: هيجانها از ديدي كاركردي تلاشهايي همگرا توسط فرد محسوب ميشوند، به منظور ابقاء، تغيير و يا خاتمه دادن به روابط ميان فرد و محيط تأثيرگذار (امینآبادی، دهقانی و خداپناهی،1390). و تنظيم هيجان توسط جرمن و همکاران (2006) این طور تعریف شده است: تنظیم هیجان راهبردهای مورد استفاده در کاهش، افزایش، سرکوب و ابقای هیجان است و به دو نوع رفتاری و شناختی تقسیم میگردد (گرنفسکی، کریج و اسپینهاون، 2002). تعریف عملیاتی: نمرهای است که فرد از پرسشنامه تنظيم هيجان شناختي که توسط ناديا گرنفسكي، ويويان كريج، و فيليپ اسپينهاون(2001) طراحي شد، کسب میکند. 1-6-2- هوش معنوی تعریف نظری: هوش معنوی هوشی است که از طریق آن عمیقترین معنیها، مفهومها، هدفها و بالاترین انگیزهها را به دست میآوریم. آن هوشی است که ما را کامل میسازد، آن روح هوش است، هوش عمیق فردی، هوشی که ما توسط آن سؤالهای مهم و اساسی در مورد مسائل وجودی را پاسخ میدهیم و به یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره میپردازیم. بیانگر مجموعهای از تواناییها، ظرفیتها و منابع معنوی میباشد که کاربرد آنها در زندگی روزانه میتواند موجب افزایش انطباقپذیری فرد شود. (زوهر و مارشال، 2000، سیسک و تورنس، 2001 ، ولمن، 2001، ناسل، 2004، کینگ، 2007). تعریف عملیاتی: عبارت است از نمرهای که فرد از «پرسشنامه 24 سؤالی هوش معنوی کینگ» به دست میآورد. 1-6-3- عمل به باورهای دینی تعریف نظری: به کار بردن دستورات دین در جنبههای سهگانه اعتقادات، عبادات، و اخلاقیات است (شاه نظری، 1385). منظور از اعتقادات، بخشی از شناخت و دانش دینی است که اعتقاد به آنها لازم است؛ مثل ایمان به وجود خدا، ایمان به یگانگی او، عدل، حکمت، رحمت و دیگر صفات الهی. منظور از عبادات، همان شعائر دینی مثل نماز، روزه، دعا، ذکر، تلاوت قرآن و... است. منظور از اخلاقیات نیز آن بخش از تعالیم اسلام است که صفات و رفتارهای پسندیده و ناپسند را مشخص میکند (داوودی، 1385). تعریف عملیاتی: منظور از باورهای دینی در این تحقیق، نمراتی است که از پرسشنامه عمل به باورهای دینی یا معبد به دست میآیند. این پرسشنامه توسط گلزاری (1379) تنظیم شده است. فصل دومادبیات و پیشینه پژوهش فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش 2-1- مقدمه در این فصل به بررسی ادبیات و پیشینه پژوهش عمل به باورهای دینی خواهیم پرداخت. برای این منظور در ابتدا به بررسی به بررسی مبانی نظری عمل به باورهای دینی، تعریف دین، تبیین دین و روانشناسی، روانشناسی دین، عمل به باورهای دینی و اثرات آن، و عمل به باورهای دینی و تیظیم هیجان شناختی خواهیم پرداخت. 2-4- مبانی نظری عمل به باورهای دینی 2-4-1- دین تاريخ نشان میدهد كه دينورزي، قدمتي بسيار طولاني دارد. چنانكه مطالعات باستانشناسان و انسانشناسان نشان دادهاند، مذهب جزء لاينفك زندگي بشري در تمام اعصار بوده است (احمدي، فتحیآشتیانی و عربنیا، 1385). ویل دورانت معتقد است: دين به اندازهاي غني، فراگير و پيچيده است كه هيچ دورهاي در تاريخ بشر، خالي از اعتقاد ديني نبوده است. اين كه حتي يك انسان بياعتقاد به دين، در شرايط نامطمئن بحران روحي و درماندگي به طور ناهشيار به خدا و نيروهاي ماوراءالطبيعي ميانديشد و از او استمداد ميطلبد، پديدة ثابت شدهاي است (خداپناهی، 1379). اراية تعريف عملياتی از دين و دينداری همواره کاری سخت و بحث برانگيز بوده است. برخی از تعریفهایی که از دین شده عبارتند از: دين كلمه اي عربي است به معناي جزا و پاداش و اعتقاد به خالق هستي و مجموعه قوانيني كه از جانب او بر بشر عرضه گرديده است و همچنين دين به معناي اطاعت و انقياد و آيين و شريعت است يعني وضع و تأسيس الهي كه مردم را به رستگاري هدايت ميكند و شامل عقيده و عمل هر دو است (کوشا، 1376). دين مكتبي است كه از يكسري عقايد، اخلاق، قوانين و مقررات تشكيل شده و هدف آن راهنمايي انسان براي نيل به سعادت است (جوادي آملي). ويليام جيمز معتقد است كه دين هيجان منحصر به فرد است كه در انسان شكل ميگيرد (جيمز، ترجمه قائني، 1370). در فرهنگ آكسفورد، دين به عنوان يك قدرت نامرئي برتر كه بر سرنوشت انسان حاكم و اطاعت از آن واجب میباشد تعريف شده است. دين، يك نظام عملي بر اساس اعتقادات است كه از طریق رابطهاي با ابعاد فردي و اجتماعي از سوي پروردگار به منظور ارشاد انسانها در مسير تكامل آنها ارسال شده است و شامل عقايد، باورها، نگرشها و رفتارهايي است كه با هم عجين شده و احساس يكپارچگي در فرد ايجاد ميكند (آرين، 1379). در تحقيق چراغی و مولودی (1385) دينداری ميزان علاقه و احترام فرد به دين تعريف شده است. موضوع مهم در تعريف دين، يک بعدی يا چند بعدی دانستن آن است. تحقيقات اخير نشان دهندة اين موضوع است که اغلب پژوهشگران به سمت چند بعدی بودن دين گرايش يافتهاند. ويليام جيمز در تلاش براي ارائه مفهوم كاربردي از دین، تعريف زير را ارائه ميدهد: دین عبارت است از: تجربه و احساسی كه براي هر انساني، در عالم تنهايي و دور از همه وابستگيها روي ميدهد. به طوري كه، انسان از اين مجموعه درمييابد كه بين او و آن چيزي كه آن را امر الهي مينامند رابطهاي برقرار كرده است (جیمز، 1372). يونگ مذهب را مشاهده بعضي عوامل نامرئي ميداند كه اين تنها خاص انسان است و اعتقاد از نظر او تجربه و ادراك آن چيزي است كه انسان را منقلب ميكند. بنا به اعتقاد يونگ مذهب بسياري از نيازهاي انسان را برآورده و خلاءهاي وجودي او را پر ميكند. همچنين اطمينان، اميد و قدرت را در شخص قوت بخشيده، خصوصيات اخلاقي و معنوي را در فرد و اجتماعات استحكام ميدهد و براي انسان پايگاه بسيار محكمي در مقابل مشكلات و مصائب و محروميتهاي زندگي ايجاد ميكند (اسماعيليبهبهانی،1380). مطالعات گلاک و استارک درمورد چند بعدی بودن دين مورد توجه بسياری از پژوهشگران واقع شده. از مدل دينداری گلاک و استارک به طور کامل يا نسبی در بسياری از پژوهشهای مربوط به دينداری استفاده شده است. بر اساس اين مدل در همة اديان دنيا به رغم تفاوتهای موجود در جزئيات، ابعاد مشترکی وجود دارد. اين ابعاد شامل ابعاد اعتقادی ، تجربهای ، پيامدی (کاربردی)، مناسکی و فکری هستند. بعد اعتقادی يا باورهای دينی عبارت است از باورهايی که انتظار میرود پيروان آن دين به آنها اعتقاد داشته باشند. بعد تجربهای يا عواطف دينی ناظر بر عواطف، تصورات و احساسات مربوط به داشتن رابطه با خدا يا واقعيتی غايی است. بعد مناسکی يا اعمال دينی شامل اعمال دينی مشخصی شامل عبادات و اعمال مورد تأکيد دين است. بعد فکری يا دانش دينی مشتمل بر اطلاعات و دانستنيهای مبنايی معتقدات هر دين است که مورد انتظار است پيروان هر دين آنها را بدانند. بعد پيامدی يا آثار دينی شامل انعکاس چهار بعد مذکور در زندگی روزمره پيروان آن است (سراجزاده،1384). در مورد تعریف دین نیز با مرور تعاریف ارائه شده از دین، به نظر میرسد هر یک از تعاریف به بعدي از دین توجه داشته و کمتر تعریفی جامع از دین ارائه دادهاند. اما کاملترین تعریف دین از نظر آذربایجانی (1387)، تعریف مایکل پترسون است که معتقد است: « دین متشکل از مجموعهاي از اعتقادات، اعمال و احساسات (فردي و جمعی) است که بر محور مفهوم حقیقت غایی، سامان یافته است». داوودي (1385) با بررسی دستهبنديهاي مختلف موجود، ابعاد دینداري و مؤلفههاي اصلی اسلام را شامل موارد زیر میداند: 1- دانش و شناخت، 2- اعتقادات، 3- اخلاقیات، 4- آداب و سنن، 5- عبادات و شعایر دینی، 6- تعالیم اقتصادي، 7- تعالیم سیاسی و حکومتی. از بین ساختار چند لایهاي اسلام، ناچار به بررسی تعدادی از لایهها اکتفا کرده و به ارزیابی عمل به باورهای دینی میپردازیم. 2-4-1-1- دین و روانشناسی افزايش تحقيقات در زمينههاي گوناگون نظير ميزان دینداری ، نياز به مذهب، تأثير دين بر سلامت جسم و بهداشترواني و ... بسيار چشمگير بوده است. امروزه دهها كتاب و مجلة علمي در باب دين و كاربرد آن در صحنة زندگي انسان منتشر شده است. در حال حاضر مطالعۀ دین و دینداري با رویکرد روانشناسانه، به مسئلۀ ویژهاي از مسائل روانشناسی تبدیل شده است. برخی از روانشناسان غربی، با تأکید بر اهمیت دین براي همۀ انسانهاي روي کرة زمین، آن را در زندگی انسان عاملی برانگیزاننده دانسته و همین امر را دلیل کافی براي مطالعات روانشناسانۀ دین برشمردهاند (اسپیلکا، هود، هانسبرگر و گورساچ، 2003). اما اينكه كُنشها و آثار روانشناختي دينداري يا ديني بودن كدام است، مقولة بحث انگيز روانشناسي ديني است. روحانی و معنویپور (1387) در پژوهش خود آوردهاند: تحقيقاتي كه درباره كُنشهاي دين در حيطه روانشناختي انجام گرفتهاند را ميتوان به دو مقو لة اساسي تقسيمبندي نمود: 1- تأثير عمل به باورهاي ديني بر بهداشت جسمي و رواني (آکلین، 1983)، تأثير مثبت باورهاي ديني بر سازگاري و بهداشت روانی (برگین، 1988؛ ویلیامز، 1991) مانند رابطة منفي بين افسردگي و اضطراب با ميزان عبادات (ميرخشتي، 1375). 2- دين و مسائل اجتماعي، مانند رابطة بين انجام فعاليتهاي مذهبي و گرايش نداشتن به سمت بزهكاري (چاوديچ و تاپ، 1993)، گرايش به دين و فعاليتهاي مذهبي و نقش آن در كاهش افكار خودكشي و اقدام به آن و نيز تأثير مثبت مذهب در عدم گرايش به سوء مصرف مواد (دوناهو، 1995؛ بور و مککال، 1994). روانشناسی دین به برسی امور و فعالیت های دینی و مذهبی با اصول و معیارهای روانشناسی میپردازد. دیدگاه روانشناسان در زمینه دینداری و عوامل و زمینههای روانشناختی دینمداری، سنجش و ارزیابی دین باوری و آثار آن در زندگی فردی و اجتماعی را در مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. دین باوری و دینداری در روانشناسی دین، همانند بسیاری از موضوعات مربوط به روان و رفتار انسان، با رویکرد و محک روانشناسانه ارزیابی و ارزشیابی میشود (فلاور،2001). در زمینه تعريف روانشناسي دين، متخصصان و صاحبنظران امر ديدگاههاي گوناگوني ابراز داشتهاند. براي مثال كالينز(2001) عقيده دارد برای روانشناسي دين تعريفي بهتر از تعريف تاولس استاد دانشگاه كمبريج وجود ندارد (آذربايجان،و موسوي اصل، 1385) تاولس(2000) اظهار ميدارد كه روانشناسي دين به دنبال درك رفتار ديني از طريق به كارگيري اصول و قوانين روانشناختي است كه البته آن اصول از راه مطالعة رفتار غيرديني به دست آمدهاند. به بيان سادهتر روانشناسي ديني درصدد درك رفتار ديني با استفاده از اصول روانشناسي است (تريدوي، 1996). 2-4-2- روانشناسی دین روانشناسان مشهوري مانند ویلیام جمیز(1902)، کارل یونگ( 1996) و گوردن آلپورت(1950) از تجربهاي دینی و مطالعه این تجربهها سخن گفتهاند. با اینحال براي مدتهاي طولانی مطالعه دین و معنویت در روانشناسی مورد توجه چندانی قرار نگرفته است. پارگامنت و ساندرز(2007) دلیل این مسئله را این چنین مطرح میکنند ؛ اول اینکه بعضی از روانشناسان معتقدند که روانشناسی یک علم است واز روشهاي علمی دقیق استفاده میکند، اما علوم دینی بیشتر جنبه فلسفی دارند. دوم اینکه موضوعات دینی گاهی با روح گرایی ، مسمرسیم، و امور خرافی همراه است. در نهایت به دلیل اینکه در قرن بیستم روانکاوي و رفتارگرایی دو رویکرد غالب در روانشناسی بودند واین دو دیدگاه نیز تجربه دینی را نادیده میگرفتند، بنابراین مطالعات دین و معنویت کمتر مورد توجه روانشناسی قرارگرفت. اما در دو دهه اخیر روانشناسی دین و مطالعه موضوعات معنوي به طور فزایندهاي مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است. بیشترین مطالعات صورت گرفته در حوزه روانشناسی دین تحقیقات مربوط به رابطه دین و معنویت با سلامت روان است. در اکثر این مطالعات یک رابطه مثبت بین باورهاي دینی و معنویت با سلامت روان افراد یافت شده است (براي مثال رجایی، بیاضی و حبیبیپور ، 1387 ؛ پارگامنت و ساندرز ، 2007 ؛ پارگامنت ، کونینگ و پرز، 2000 ؛ مارتینز، اسمیت و بارلو ، 2005؛ هاج ، 2006 ؛ ریچاردز و برگین، 2009؛ شفرنسکی، 2010، به نقل از رجایی، 1389). در قرن بيستم اعتقاد غالب دانشمندان باليني بر اين بود كه دين عاملي منفي در بهداشت رواني و يا حداكثر عاملي خنثي است.اين اعتقاد ريشه در افكار فرويد داشت كه معتقد بود اعتقادات مذهبي نوعي مكانيسم دفاعي هستند كه زاييده نياز فرد به تحملپذير كردن تنهايي اوست. نظريهپردازان باليني نيز معتقد بودند افراد داراي عقايد مذهبي قوي، بدگمانتر، غير منطقيتر، بيثباتتر و داراي احساس گناه بيشتري نسبت به ديگران هستند و توانايي كمتري براي مقابله با مشكلات زندگي دارند. بنابراين، در تمام طول قرن بيستم اصول و مقولههاي معنوي به عنوان موضوعاتي، ممنوعه در بيشتر انواع درمانها مطرح بودند (کامر،2005). اريك فروم (1950 به نقل از میلر،2003) نيز براين باور بود كه مذهب مستبدانه و بيانعطاف در فرد حالات نوروز ايجاد ميكند، اما دين انسانگرايانه و خوشبينانه باعث رشد استعدادهاي فرد و ارتقاي سطح سلامتي وي ميگردد . در دنياي قرن بيستم دين مانعي بر سرراه مدرنيزاسيون جوامع بشري و نشانة كهنه پرستي بود. انسان كنوني در مرحله گذر از دوران مدرن به سوي دنياي پست مدرن است، اما تصوير زندگي او با دلزدگي و ماديگرايي مخدوش شده است. در جوامع انساني خصوصا جوامع ثروتمند، احساس بیمعنايي و عدم خوشبختي علي رغم رفاه مادي افزايش يافته است. تجربه نشان داده است كه ماديگرايي در ايجاد شادي و احساس خوشبختي موفق نبوده است. افرادي كه توجه بيشتري به ثروت، ظاهر شخصي و شهرت دارند، بيشتر دچار افسردگي، كاهش انگيزه براي زيستن و دردهاي جسماني ميشوند. تحقيقات نشان داده است كه مادي گرايي باعث به خطر انداختن سلامت رواني، و جسماني افراد ميشود (کسر،2002 به نقل از عنایتالله، 2005). معنويت براي جمعيت قابل توجهي از مردم جهان مهم و حياتي است. حتي در جوامع صنعتي و فرامدرن نيز برخلاف انتظار، معنويت طالبان زيادي دارد و از عناصر مهم زندگي افراد جامعه است. آماري كه در نتيجة پژوهشهاي نظرسنجي در آمريكا منتشر شدهاند، براين ادعا صحه مي گذارند (بیکر، 1997، به نقل از میلر، 2003). آمار و ارقام بيانگر اين موضوع است كه مردم آمريكا نسبت به جنبههاي معنوي و مذهبي زندگي علاقمند هستند. البته، گرايش به باورهاي دینی و معنوي تنها به مردمان آمريكا محدود نميشود. شبکة بينالمللي بينالادياني حقوق بشر اعلام كرده است كه توجه به باورهاي مذهبي و معنوي يك پديده بين المللي است (میلر، 2003). 2-4-3- عمل به باورهای دینی دينداري و حيات ديني امور نامتعارف استثنايي و غير عادي نيست، بلكه دينداري ميتواند در متن زندگي روزمره افراد ظهور و بروز داشته باشد و به همه افكار، احساسات و رفتار فرد جهت خاصي عطا كند. اگر چه باور ديني به عنوان يك جهت گيري ديني شناخته ميشود اما ضرورت دارد كه بدانيم باورها از يك سو به اصول اعتقادات و اساس دين و فروع آن و از سوي ديگر به رفتار و عمل و تجربياتي مرتبط هستند كه اين اصول و اعتقادات را عينيت ميبخشد و به ظهور ميرسانند. بر اساس آنچه اهل لغت تصریح کردهاند، «عمل» عبارت است از کار و فعل و خدمتی است که با قصد و اراده انجام داده میشود (اصفهانی، 1392). هم چنین عمل به گزارههاي تجویزي و احکام دینی، عنصر سوم دین، بعد از شناخت و ایمان است. به این معنی که آنچه را فرد از باورهاي دینی میداند و به آن ایمان دارد، در مرحله عمل نیز آشکار سازد (احسانی،1388). شاه نظري (1385) عمل به باورهاي دینی را به کار بردن دستورات دین در جنبههاي سهگانه اعتقادات، عبادات و اخلاقیات میداند. منظور از اعتقادات، بخشی از شناختها و دانش دینی است که اعتقاد به آنها لازم است؛ مثل ایمان به وجود خدا، ایمان به یگانگی او، عدل، حکمت، رحمت و دیگر صفات الهی. منظور از عبادات، همان شعائر دینی مثل نماز، روزه، دعا، ذکر، تلاوت قرآن و... است. منظور از اخلاقیات نیز آن بخش از تعالیم اسلام است که صفات و رفتارهاي پسندیده و ناپسند را مشخص میکند (داوودي،1385به نقل از عزیزی، 1390). از آنجا كه جامعه ما يك جامعه اسلامي و ديني و حكومت ما نيز حكومت اسلامي و ديني است، بررسي ميزان دينداری و رابطه آن با ابعاد مختلف زندگي امري مهم ميباشد. اسپیلکا و همکاران (2003)، معتقدند که مناسک و اعمال دینی ضمن اینکه واجد نقشی محوری در دین میباشند، ریشههای عمیقی در گذشته انسان داشته و کنشهای بسیاری دارند که یکی از موارد مهم آن ایجاد و تداوم مهار خود و جهان شخصی ماست به خصوص در زمانهایی که احساس میکنیم تحت فشار قرار گرفتهایم. این محققین تاکید میکنند در عصر حاضر نقش مراسم و دعا در دین کم نشده چون این امور ابزارهای ارتباط معنوی بین شخص و دیگران هستند و ما را به لحاظ روانشناختی به دیگران و میراث فرهنگی مشترکمان نزدیکتر میکنند و بدین ترتیب به ما اجازه میدهند احساس توانمندی در غلبه بر همه مشکلات را داشته باشیم. فرائض دینی به عنوان یک ساختار برای بیان هیجانها و دفاعی علیه احساسهای ناخوشایند به کار میروند، بنابراین در تنظیم هیجانها، مهار عملکرد و افزایش مهار خود برای مقابله با رفتار و افکار آشفته موثر هستند. 2-4-3-1- اثرات عمل به باورهای دینی صادقی و مظاهری (1384) در پژوهش خود بیان میکنند که به لحاظ تاریخی بین دین و سلامت پیوند محکمی وجود داشته و دارد. اما در روانشناسی علمی این مسئله که آیا واقعا دین با سلامت روانی اتباطی دارد، موضوع نظریهپردازیها و مطالعات فراوانی شده و نتایج و پیامدهای متفاوت و حتی معارضی را نیز به همرا داشته است؛ در حالی که برخی از نظریهپردازیها اساسا اعتقاد به دین را به منزله بیماری روانی تلقی کردهاند، اعمال دینی را نابهنجار قلمداد کرده و از آن تحت عنوان «نوروزهای وسواسی» نام بردهاند ( به عنوان مثال فروید،1964/1927؛ الیس، 1980)، بسیاری از نظریهپردازیها در موضعی کاملا متضاد نقش دین را در نیل به سلامت روانی مورد توجه فراوان قرار دادهاند (از جمله آرگیل، 2000؛ اسکوبی، 1975؛ وولف، 1997؛ ریوز و بورسما، 1985-1995). عمل به باورهاي دینی علاوه بر جایگاهی که در مباحث دینی به خود اختصاص میدهند، جایگاه ویژهاي نیز در مباحث روانشناسی و افزایش بهداشت روانی فرد دارند. موسوياصل (1387) پیامدهاى مشترك و ویژهاى را براي رفتارهاى عبادى قائل بوده و معتقد است این رفتارها در افزایش آرامش روانى، بالا بردن ظرفیت روانى، ارضاى نیاز به پرستش، انسجام شخصیتى، پاکسازى درون، به دست آوردن فضیلتهاى اخلاقى، تقویت اراده، زمینهسازى براى بازگشت به خود، حمایت اجتماعى و به دست آوردن تجربههاى دینى و عرفانی مؤثرند. در طول بحران، دين ضمن فراهم آوردن معني باعث ايجاد كنترل و عزت نفس ميگردد كه در مقابله مؤثر و بارآور با موقعيتها نقش مهمي دارد و باعث به وجود آمدن ديدگاهي مثبت در مورد خود میشود تا فرد احساس كند كه مورد محبت و رحمت خداوند قرار گرفته است. اين حمايت معنوي كه يكي از كاركردهاي مقابله ديني است با پيامدهاي مثبت همبستگي دارد (پارگامنت و ماتون، به نقل از گانزيورت، 1998). اليسون (1998) معتقد است كه تعهد ديني از طريق كاركردهاي مختلف بر سلامتي و خوشبختي افراد تأكيد دارد: اول اينكه دين ميتواند منابع اجتماعي زيادي از جمله يكپارچگي اجتماعي، حمايت اجتماعی رسمي و غيررسمي و رضايت خاطر همراه با حمايت را براي افراد فراهم آورد.كاركرد ديگر دين پديد آوردن و افزايش منابع روانشناختي ارزشمندي از قبيل خود احترامي، عزت نفس، كنترل وتسلط فردي بر امور زندگي است كه خطر فشارزاهاي حاد و مزمن را كاهش ميدهد واز اين رو بر سلامتي و خوشبختي افراد تأثير زيادي ميگذارد. دین و باورهای دینی با ارائه یک چارچوب جامع برای تفسیر وقایع، و نیز ارائه پاسخهای مشخص و قانعکنندهای برای پرسشهای وجودی مانند این که از کجا آمدهایم و به کجا میرویم، تفسیری همه جانبه از حیات انسانی در اختیار میگذارد و خلاء زندگی را با ایجاد معنا برای لحظه لحظه آن برطرف میکند. دین به افراد نوعی احساس کنترل و کارآمدی میبخشد. احساس کنترل از راه باور به حضور یک قدرت برتر و شکوهمند فراهم میشود که اراده و اختیار دارد و میتواند از جانب ما مداخله کند. باور به یک قدرت برتر، به معتقدان اطمینان میدهد که زندگی آنها معنا و هدف دارد؛ در مبارزه و تلاش تنها نیستند؛ نیرویی قدرتمند و نیکخواه در جهان فعال است و بر خلاف هراس ها و بیثباتیهای عالم، نباید آنان نگران باشند. همچنین دین درجایگاه یک نظام مرجع با طرح هدفمندی حیات، مرگ را نقطه پایان زندگی نمیداند و آن را همچون گذرگاهی برای عبور به جهانی با شکوه-تر، پذیرفتنی میسازد. این توانایی دین در کاستن از غمهای وجودی و مرتبط کردن ما با یک نیروی قدرتمند معنوی، در بردارنده بزرگترین هدیه به انسانها است. برای یک فرد معتقد، همانا این هدیه امید و آرامش است. باور به خدا با برطرف کردن احساس ترس و پوچی و دادن این احساس به ما که دستهای خردمند و توانایی، کشتی جهان را هدایت میکنند، همانند یک سرچشمه قدرتمند امیدواری و انگیزش عمل میکند (حیدری، 1386). دين چهرة جهان را در نظر فرد ديندار دگرگون میسازد و طرز تلقی او را از خود، خلقت و رويدادهای پيرامون تغيير میدهد. فرد ديندار خود را تحت حمايت و لطف همه جانبة خداوند، بزرگترين نيروی موجود میبيند و بدين ترتيب احساس اطمينان و آرامش و لذت معنوی عميقی به وی دست میدهد. او خداوند را منشأ خير و برکت میداند. بنابراين، در نظر چنين فردی همة رويدادها حتی بلايا و مصايب، نعمت و آزمايشی از جانب خداوند تلقی میشوند. او خود را موظف میداند که سختیهايی را که با قدرت عقل قابل توجيه نيستند، با ايمان تحمل نمايد تا به تکامل دست يابد. چنين فردی به واسطة ناملايمات و ناکاميهای زندگی دچار نا اميدی و اضطراب نمیگردد، زيرا خداوند را حامی خويش میداند. او اطمينان دارد که اين حوادث و رويدادها گذرا هستند و او پاداش صبر خود را خواهد گرفت. فرد ديندار با همنوعان و اطرافيان خود رابطة خوب و مبتنی بر احترام متقابل و محبت برقرار میکند (کروز، 2003). اسپلیکا و همکاران (2003)، معتقدند انجام مناسک به منظور ایجاد احساس ایمنی و رسانیدن فرد به معناهای مفید و جدید، ممکن است به دور کردن فرد از خود کمک نماید. به عبارت دیگر اعمال دینی فرد را از هیجانهای خود دور کرده و به وی اجازه میدهد به جهان بازگردد و فرآیندی است که از دلمشغولی وسواسگونه به خود ممانعت مینماید. مذهب ارزشهای عاطفی شناختی مشخص دارد و یک نظام خود تنظیمی و مدریتی است. شناختها و ادراکهای نظام عقاید مذهبی تاثیر مهمی بر رفتارهای مقابلهای و نحوه تفسیر رویدادها دارد (لاونتال، 2001 به نقل از شهابیزاده و مظاهری، 1390). مذهب نقش جداییناپذیری در مقابله افراد با رویدادهای تنیدگیزا ایفا میکند (فکس، 2001). اگر چه مفهوم مقابله مذهبی، معنای ضمنی مثبتی دارد، مقابله مذهبی در بحران، میتواند بیاثر (ارزیابی منفی از خدا به عنوان تنبیهکننده و همچنین شک و تردید در مورد قدرت و مهربانی خدا) (پارگامنت، کوئینگ و پرز، 2000) و یا مقابله مذهبی مؤثر باشد (ادراک بحران به عنوان آزمایش الهی و یا فرصتی جهت رشد معنویت) (پارگامنت، 2007 به نقل از شهابیزاده و مظاهری، 1390). کریکپاتریک (1999، به نقل از خوانینزاده، اژهای و مظاهری، 1384) معتقدند بسیاری از جنبههای اعتقاد و تجربه مذهبی و تصویر خدا میتواند به صورت جانشینی برای شکستهای اولیه تحول دلبستگی ایمن باشد. و خدا به عنوان بزرگترین پایگاه ایمن است و افراد برای دستیابی به پایگاهی امن به او روی میآورند، به منصه ظهور میرساند. شخص مذهبی باور دارد که وقتی خطری او را تهدید میکند، خداوند برای محافظت و تسلی دادن در دسترسش خواهد بود و همین امر به او اجازه میدهد که به مسائل و مشکلات، با شرح صدر و اطمینان نزدیک شود. اساسا ایمان از ریشه امن و به معنای پناه گرفتن و امنیت یافتن است. قرآن امنیت و آرامشی را که ایمان در وجود مؤمن ایجاد میکند در سوره رعد آیه 28 ، چنین توصیف مینماید: « الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». آنان که ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرامش میيابد آگاه باشيد که دلها به ياد خدا آرامش می يابد. اژهای (1381) در پژوهش خود دلبستگی ایمن به خدا را همان دلبستگی رشد یافته میداند و آن را عامل اساسی برمیشمرد که میتواند با ارتباط با خدای شایسته دوست داشتن، آدمی را به اوج برساند. ميتوان گفت دين نظام باور منسجمي ايجاد ميكند كه باعث ميشود افراد براي زندگي خود معنا پيدا كنند و به آينده اميدوار باشند. سامانهها و نظامهاي باورهاي ديني به افراد امكان ميدهد كه به ناملايمات، فشارهاي رواني و كمبودهاي گريزناپذيري كه در روند چرخة زندگي رخ ميدهد معنا ببخشند و نسبت به زندگي اميدواري بيشتري داشته باشند. وانگهي حضور مرتب در امور مذهبي و شركت در برنامههايديني، براي افراد حمايت اجتماعي ايجاد ميكند، اين خود بر خوشحالي و روحيه و خلق بالا و تنظیم هیجان افراد اثر دارد (روحانی و معنویپور،1387) . 2-4-3-2- عمل به باورهای دینی و سلامتروان کوئینگ (2004) حداقل ١٠ دليل براي تبيين رابطة بين دین و سلامت روان ارايه میکند كه به شرح زير هستند: 1- دین باعث ايجاد نگرش مثبت نسبت به دنيا در فرد میشود و او را در مقابل رويدادهاي ناگوار زندگي مثل فقدان يا بيماري ياري مي رساند. 2- دین به زندگي فرد معنا و هدف ميدهد. داشتن معنا و هدف در زندگي نشاندهنده سلامت روان است و باعث افزايش توانايي فرد در انجام كارها ميشود. 3- افراد دیندار با حوادث تروماتيك زندگي كه قابل پذيرش نيستند، راحتتر سازگار ميشوند. 4- دین باعث ايجاد اميد در فرد ميشود، اميد باعث ايجاد انگيزه و انرژي در فرد ميشود كه او را به بهتر شدن اوضاع زندگي اميدوار ميكند. ٥- افراد دیندار احساس آزادي شخصي بيشتري نسبت به ديگران ميكنند. آنها وابستگي عاطفي كمتري به اطرافيان دارند. 6- احساس كنترل در افراد دیندار به واسطه دعا كردن ايجاد ميشود؛ به اين گونه كه دعا كردن باعث احساس غيرمستقيم كنترل بر شرايط به ظاهر غير قابل تغيير و ناگوار ميشود. 7- افراد دیندار از شخصيتهاي ديني كه رنج بسيار كشيدهاند، الگوبرداري ميكنند و اين مسأله باعث افزايش تحمل و پذيرش موقعيتهاي غير قابل تغيير در آنها ميشود. 8- افراد دیندار از الگوي تصميمگيري خاصي استفاده ميكنند. اين الگو فرد را در جهت افزايش تصميمگيريهاي مفيد براي اطرافيان و خود و كاهش تصميمگيريهای خود مخرب سوق میدهد، و اين امر تا حدی از شدت استرسهای زندگی میکاهد. 9-دین تنها منبع پاسخگو به سؤالات نهايي است؛ بويژه در موارد اضطراري كه علم قادر نيست به فرد كمك کند. اين مسأله بخصوص در موارد جدي مثل بيماريهاي لاعلاج از اهميت خاصي برخوردار است. 10- دین باعث برخورداري فرد از حمايت اجتماعي بيشتر ميشود. اين امر به سبب ارتباط فرد با جامعة مذهبي، و خداوند ايجاد میشود. کوئینگ (1998 به نقل از بائومل، 2000) 577 بيمار بستري در بيمارستان را كه بيش از 55 سال سن داشتند، مورد بررسي قرار داد. او دريافت که گرايشها و رفتارهاي مقابلهاي مثبت مذهبي رابطه معكوسي با احتمال ابتلا به اختلالات رواني از جمله افسردگي دارد. منظور از گرايشهای دینی مثبت، اعتقاد به مهرباني خداوند و داشتن تصويري خوب از دین است. رفتارهاي دیني مثبت شامل مواردي چون اعتقاد به مهرباني خداوند، سعي در رسيدن به خداوند و جستجوي حمايت از منابع مذهبي است. و نیز از لوين(1994 به نقل از شلمزاري و معتمدي، 1380) در مورد اثرات دين بر سلامتي و كاركردهاي رواني- اجتماعي آن، بیان میکند كه اين اثرات ميتواند ناشي از عوامل زير باشد: دستورات ديني، رفتارهايي را مجاز ميشمارد كه با انجام دادن آنها سلامتي انسان تأمين و با انجام رفتارهايي غير مجاز سلامتي به مخاطره ميافتد. براي مثال مصرف نكردن الكل، مواد مخدر، داروها، رژيم غذايي و فعاليتهاي ديگر. دستورات ديني بعضاً به صورت جمعي اجراء میشود و همين باعث حمايت اجتماعي، احساس تعلق و دوستيهاي صميمي براي فرد ميگردد. وي معتقد است ارتباطات اجتماعي همچون سپري (احياناً از طريق شيوههاي ايمني-شناختي و عصبي روانی) از تأثيرات زيانبار فشار و خشم جلوگيري مينمايد. باورها و عقايد ديني باعث ايجاد صلح، اعتماد به نفس و احساس هدفمندي ميگردند. انجام مراسم ديني فردي و درگير شدن فرد در عبادات و تمرينهاي عبادي به صورت شخصي، باعث رهايي خود از اضطراب و ترس شده و احساس تنهايي او را از بين ميبرد و حسي از عشق و احترام در او بر ميانگيزد. 2-4-3-3- عمل به باورهای دینی و تنظیم هیجان شناختی به نظر پارگامنت (1997، به نقل از خداياري فرد و همکاران، 1378) باورهای دینی از سه طريق ميتواند در مقابله با فشارهاي گوناگون رواني و محيطي و در تنظیم هیجان شناختی مؤثر باشد كه عبارتند از: نخست آن كه، باورهای دینی ميتواند به عنوان بخشي از فرايند مقابله تلقي گرديده و بر نحوه ارزيابي خود از عامل تهديدكننده و شدت آن اثر بگذارد. به عبارت ديگر باورهای دینی ممكن است متغيرهاي ميانجي مانند محدوديتهاي شخصي و اجتماعي فرد و نيز چگونگي ادراك از منابع و رويدادهاي فشارزا را تحت تأثير قرار دهد. دوم آن كه، باورهای دینی ميتواند در فرايند مقابله و تنظیم هیجان شناختی مداخله نمايد، يعني در تعريف مجدد از مشكل به گونهاي كه قابل حل باشد كمك كند، از اين رو باورهای دینی به افراد كمك ميكند تا خود را از نظر هيجاني حفظ كرده و در برخورد با آن موقعيت از طريق معناجويي و اميدوار ماندن تلاش نمايد. سوم آن كه، باورهای دینی ميتواند نتايج و پيامدهاي حاصل از عوامل فشارزا را تحت تأثير قرار دهد. بدين معني كه تفسیر افراد از نتايج مربوط به رويدادها و حوادث زندگي، تحت تأثير باورها و اعتقادات دینی قرار ميگيرد. 2-5- پیشینه مطالعاتی 2-5-1- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی نتايج پژوهشها نشان ميدهند كه تنظیم مؤثر هيجان داراي پيامدهاي مطلوبي بر بهداشت رواني، بهزيستي روانشناختي، سلامت جسماني و روابط بين فردي ميباشد. برعكس بيكفايتي در نظمجويي هيجان ناكارآمدي مكانيسمهاي مقابله با تجارب هيجاني، فراهم كننده زمينههاي مختلف آسيبشناسي رواني است؛ به طوري كه نشانههاي نارسايي تنظیم هيجان در بيش از نيمي از اختلال هاي محور I و در تمام اختلالهاي شخصيتي محور II، چهارمين مجموعه بازنگري شده راهنماي تشخيصي و آماري اختلالهاي رواني، اتفاق ميافتد (گروس، 1998 و 1999 و 2000) تنظيم هيجاني اثربخش و كارآمد براي سلامت رواني بسيار حياتي است و مشكل در تنظيم هيجان در ارتباط با دامنهاي از رفتارهاي مسألهساز و اختلالات رواني مثل سوء مصرف مواد، خودآزاري، افسردگي، اضطراب، اختلال شخصيت مرزي و اختلال استرس پس از سانحه ميباشد (روبرتون و همکاران، 2011). در مدل بینظمی هيجانی (منين، هيمبرگ، تارک و فرسکو، 2004) نگرانی به عنوان راهبرد مديريت هيجان در نظر گرفته میشود. بر اساس اين مدل نارسايی در تنظیم هيجان و به کارگيری راهبردهای سازش نايافته تنظیم هيجانی باعث افزايش شدت هيجانهای ايجاد شده توسط رويدادهای آسيبزا میشود، نگرانی به عنوان يک راهبرد مهار هيجان از طريق اجتناب و عدم تمرکز، از شدت هيجانهای ايجاد شده توسط وقايع يا رويدادهای آسيبزا میکاهد. طبق اين ديدگاه استفاده از نگرانی به عنوان يک راهبرد مديريت هيجان باعث توقف در به کار بردن حلمسئله فعال و پردازش مؤثر میشود. سالتر، رامر، منين و راکر (2006) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هيجان شناختی ناکارآمد با نگرانی مزمن رابطه وجود دارد. بدين صورت که افراد دچار نقص در تنظیم هيجان افرادی با اختلال اضطراب فراگير و نگرانی مزمن گزارش شدند. زلومکی و هان (2010) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هيجان کارآمد با نگرانی رابطه منفی معنادار و بين تنظیم هيجان ناکارآمد با نگرانی رابطه مثبت وجود دارد.گارنفسکی و ديگران (2007) در پژوهش خود راهبردهای سازش نايافته تنظیم هيجان را به عنوان معتبرترين پيشبينی کنندههای نگرانی و افسردگی معرفی کردند. در گرفتاریهاي زندگي نيز سبكهاي شناختي تنظيم هيجان از شرايط بوجود آمده متاثر میشود به طوري كه مطالعه در كشاورزان مالباخته حاكي از اين است كه سبكهاي تنظيم هيجان شناختي خود سرزنشي، ديگر سرزنشي، نشخوار فكري و برنامهريزي با ناراحتي روانشناختي رابطه مستقيمي دارد. همچنين سبكهاي تنظيم هيجان شناختي تمركز مجدد مثبت و ارزيابي مجدد مثبت با ناراحتي روانشناختي رابطه معكوس دارد (گرنفسکی، بن و کریج، 2005). مارتين و داهلين (2005) در مطالعهای که به بررسي رابطة بين مؤلفههاي هيجاني (استرس، افسردگي و اضطراب) و تنظيم هيجان شناختي در 362 دانشجوي دورة كارشناسي پرداختند، به اين نتيجه رسيدند كه بين استرس، اضطراب و افسردگي با راهبردهاي منفي تنظيم شناختي هيجان (نشخوار فكری، مقصر دانستن خود، مقصر دانستن ديگران) و راهبردهاي مثبت تنظيم شناختي هيجان (پذيرش، باز ارزيابي مثبت، توجه مثبت به خود) به ترتيب ارتباط مثبت و منفي معنادار وجود دارد. علاوه بر اين راهبردهاي منفي تنظيم هيجان شناختي به صورت مثبت و راهبردهاي مثبت تنظيم هيجان شناختي به صورت منفي قادر به پيشبيني استرس، افسردگي و اضطراب در دانشجويان بودند. به باور پژوهشگران افراد داراي اختلالات هيجاني گوناگون در برخورد با شرايط ناگوار، از راهبردهاي متفاوتي استفاده ميكنند. شواهد پژوهشي نشان ميدهند كه افسردگي نه تنها به وسيله تجربه هيجاني ناهنجار شناخته ميشود (مثلاً عاطفه مثبت پايين و عاطفه منفي بالا) بلكه همچنين به وسيله راهبردهاي ناكارآمد تنظيم شناختي هيجان نيز مشخص ميشود. در نمونههاي باليني استفاده بيشتر از نشخوار فكري در پاسخ به هيجانات منفي، شروع، طول مدت و عود دوره هاي افسردگي را پيشبيني ميكند. همچنين نقص در تنظيم شناختي هيجانات نقش مركزي را در افسردگي بازي ميكند (ماركوئین، 2011). منین، مگلوگين و فلنگان در پژوهشی دریافتند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگير و اضطراب اجتماعي، ناتواني عمدهاي در تنظيم شناختي هيجان دارند. به طوري كه درك هيجاني پايين، بهترين پيشبين براي شناسايي اختلال اضطراب اجتماعي و ناتواني در پذيرش هيجانات، بهترين پيشبين براي تشخيص اختلال اضطراب فراگير است. در پژوهش ديگري فيلو، بالي و سيس(2010) به بررسي نقش هيجانپذيري منفي و تنظيم هيجان در تشخيص افسردگي و اضطراب در نوجوانان 12 تا 17 ساله پرداختند و نشان دادند كه هيجانپذيري منفي و راهبردهاي تنظيم هيجاني منفي همچون سركوبي و اجتناب عمدهترين پيشبين براي تشخيص افسردگي و اضطراب در نوجوانان هستند. گارنفسکی و کريچ (2006)، مکگی، وولف و السون (2001)، نولن-هاکسما، مک برايد و لارسون (1997)، و سوليوان و همکاران (1995) نشان دادند استفاده از راهبردهای ناکارآمد تنظیم هيجان در بزرگسالان دچار اختلال روانی شايعتر است و نوع راهبردهای تنظیم هيجان شناختی با نشانه های افسردگی و اضطراب رابطه دارد. سالتر و همکاران (2006) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هیجان شناختی ناکارآمد با نگرانی مزمن رابطه وجود دارد. جورمن و گاتليب (2010) نشان دادند فرايندهای شناختی خاصی در افراد افسرده با استفاده از راهبردهای سازش نايافته در تنظیم هيجان مرتبط اند. افسردگی با دشواریهايی در مهار شناختی و به خصوص با دشواریهايی در بازداری پردازش محتوای منفی رابطه دارد. اين افراد هنگام پردازش محتوای منفی با فقدان بازداری مواجه میشوند. سامانی و صادقی (2010) در پژوهش خود نشان دادند راهبردهای ناکارآمد تنظیم هيجان با افسردگی و اضطراب همبستگی منفی معنادار و راهبردهای سازش نايافته با اين شاخصهای سلامت روانی همبستگی مثبت معنادار دارد. ريان و داهلن (2005) و گارنفسکی و ديگران (2007) نيز در مطالعات خود نشان دادند غالب افرادی که از افسردگی رنج میبرند از راهبردهای منفی نظمدهی هيجان مانند نشخوا فکری، فاجعهسازی و سرزنش خود در رويارويی با شرايط ناگوار استفاده میکنند. به طور خلاصه میتوان چنين نتيجهگيری کرد تنظیم هيجان شناختی عامل مهمی در سلامت روانی به شمار میآيد. 2-5-2- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی هوش معنوی نازل (2004) بيان ميكند تجارب معنوي از طريق ايجاد انعطافپذيري عاطفي، به سلامت رواني و بهزيستي فرد كمك ميكند. با وجود شبهات متعدد در اين خصوص، نتايج تحقيقات بيشماري نشان ميدهد كه بين دین و معنويت و سلامت، رابطه پيچيدهاي وجود دارد و بيان ميكنند كه مذهب و معنويت تأثير فوقالعادهاي بر سلامت رواني فرد دارد. در پژوهش آقابابایی، فراهانی و فاضلی مهرآبادي، (1390) رابطه مثبت معناداری بین بهزیستی فاعلی و هوش معنوی گزارش شد و از میان خرده مقیاسهاي هوش معنوي، معناسازی شخصی، قويترین همبستگی را با بهزیستی فاعلی دارد و بهترین پیشبینی کننده آن است، طلاب در خصوص تواناییهاي ذهنی مربوط به دینداري، به ویژه بسط حالت هشیاري، معناسازی شخصی و آگاهی متعالی نیز نمره بالاتري از دانشجویان کسب کردهاند. در گروهی از دانشجویان کانادایی نیز از میان مؤلفههاي هوش معنوي، معناسازی شخصی قويترین همبسته رضایت از زندگی آنها بوده است (کینگ، 2008). پژوهش ساندرا و هوگي (2003) نيز نشان داد كه معنويت با رضايت از زندگي در زنان آفريقايي آمريكايي كه سطح معنويت بالاتري داشتند همبستگي مثبت داشت و معنويت به عنوان متغييري بود كه در رضايت از زندگي زنان در ميانسالي عليرغم، درآمد و سطح تحصيلات، نقش داشت. پژوهش كيامرثي و ابوالقاسمي (2010)، نشان داد كه هوش معنوي با كيفيت زندگي در نمونهاي از بيماران كه مبتلا به سندرم روده تحريك پذير بودند رابطه مثبت و معنيداري دارد. ایمونز (2000) در پژوهش خود نشان داد كه افراد داراي جهتگيري معنوي هنگام مواجه با جراحت به درمان بهتر پاسخ میدهند و به شكل مناسبتري با آسيبديدگي كنار ميآيند. بريل هارت (2005) در بررسي رابطه معنويت و رضايت از زندگي افرادي كه دچار ضايعه نخاعي شوكي شده بودند نتيجه گرفت كه ارتباط مثبت و معنيداري بين رضايت از زندگي و فاكتورهاي معنوي روانشناختي ابزار كيفيت زندگي وجود دارد. كندا ، پارکر و پاتریکا (2006) ارتباط بين مذهب/ معنويت و كيفيت زندگي را با واسطه مقابله در بيماران مبتلا به سرطان بررسي كردند. نتايج نشان داد كه بين مذهب/ معنويت از طريق استفاده از مقابله موثر و بهزيستي عملكردي رابطه مثبت وجود دارد. کپینگ و زین (2009) پژوهشي بر روي 130 نفر از پرستاران بيمارستاني در چين كه داراي عقايد ماترياليستي بودند انجام داد در اين پژوهش رابطه بين بهزيستي معنوي اين پرستاران با كيفيت زندگيشان مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان داد %90 از پرستاران از دردهاي جسمي و رواني رنج ميبردند. پژوهشهاي مختلف نشان دادهاند كه بين هوش معنوي و عوامل روانشناختي رابطه وجود دارد. عابدي و سرخي (2009) در تحقيقي با موضوع رابطه بين هوش معنوي و صفات شخصيتي با استفاده از پرسشنامه 5 عاملي در جمعيت سنین 19-50 سال نشان دادند كه بين هوش معنوي رواننژندي رابطه منفي معنيدار وجود دارد. بين هوش معنوي و عاملهاي شخصيتي برونگرايي و با وجدان بودن رابطه معنيدار مثبت وجود دارد. مصلانژاد و خداپناهی (2012) طی پژوهشهایی دریافتند که معنا درمانی و معنویت میتواند علائم و نگرانیهای روان شناختی زنان نابارور را کاهش داده و در طول درمان های ناباروری، به زوج نابارور یاری برساند تا بتوانند مشکلات و دلمشغول های ناشی از ناامیدی به اثربخشی درمانی را کاهش دهند. سایر مطالعات در حوزه روانشناسی و بارداری نشان میدهند که یکی از منابع تابآوری در دوران بارداری، باورها و ارزشهای زنان ازجمله جهان بینی، معنویت، اخلاق و ارزشهای فرهنگی میباشد (دانکلاسچیتر، 2011). مطالعاتی که در زمینه رابطه هوش معنوی با ویژگیهای روانشناختی و پیامدهای جسمانی انجام شدهاند، نشان میدهند که بین هوش معنوی و عامل شخصیت برونگرایی و با وجدان بودن، ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد (عبدی و همکاران، 1389). مطالعه لیسن و واچهولتز (2011) نشان داد که معنویت، مقاومت افراد را در برابر درد افزایش میدهد. هوش معنوی با مؤلفههای روانشناختی بسیاری در ارتباط است که میتوان به برونگرایی، ثبات هیجانی و رفتاری و همچنین تاب آوری در برابر استرس اشاره کرد. گلاورکراف، مارینی و باک (2007) نیز دریافتند آن موردی که در باورهای دینی به افراد امکان میدهد تا به توانایی و بردباری روانی بهتری برای تحمل دردهای زندگی دست بیابند، جستجوی معنا در زندگی، مفهوم و درک پدیدههای زندگی، نیرو و قدرت روانشناختی و تمایل به مرتبههای متعالیتر در زندگی میباشد. مطالعه واکهولتز و پارگامنت (2005) نیز نشان داد زمانی که مردم به یک منبع معنیدار از مراقبت، آسایش و عشق متصل هستند، بیشتر میتوانند دردهای زندگی را تحمل کنند. آكليز كازرين (2009) رابطه بين مذهب/ معنويت و رضايت از زندگي را در 79 كشور انجام داد. نتايج به دست آمده نشان داد ابعاد مذهبي با سرمايههاي اجتماعي مرتبط هستند و هر چه رضايت از زندگي بيشتر باشد سرمايههاي اجتماعي بيشتر است و افراد مذهبي در كشورهاي مذهبي شادتر هستند. به عبارت ديگر مذهب و معنويت به خوديخود باعث شاد شدن افراد نميشود بلكه موقعيت اجتماعي آنها باعث شادي آنها ميشود. فابريكا، هندل و فنزل (2000)، در پژوهش خود دريافتند كه معنويت بر رضايتمندي كلي زندگي تاثير ميگذارد و معنويت شخصي بهطور موثقي، رضايتمندي بيشتر از زندگي را پيشبيني میكند و همچنين به عنوان يك مكانيسم سازگاري ارزيابي ميشود كه به افراد كمك ميكند نسبت به كساني كه سطح پايينتري از معنويت را دارا هستند، بهتر و آسانتر عوامل تنش زا را كنترل كنند. 2-5-3- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی عمل به باورهای دینی در پژوهش آرين (1380) كه جامعة آماري آن ايرانيان مقيم كانادا بودند، همبستگي ميان دينداري و مؤلفههاي سلامت رواني (رضايتمندي، خشنودي، عدم افسردگی) را مورد تحقيق قرار داده است. در اين مطالعه كه 201 نفر از افراد جامعه مذكور به پرسشنامهها پاسخ كامل دادند، همبستگي مثبت و معناداري بين رضايتمندي و خشنودي با دينداري به دست آمده است. ميان دينداري و افسردگي نيز همبستگي منفي معنادار مشاهده شد. مطالعه دیگر که روی دانشجویان رشته پزشکی انجام شد نشان میدهد که باورهای دینی به عنوان یک عامل پیشگیری کننده در برابر بیماریهای روانی مطرح میباشد و افرادی که دارای اعتقادات مذهبی قویتری هستند، شیوع افسردگی و اضطراب به طور معنیداری پایینتر است (واثق و محمدی، 2007). باورهای دین تمایل افراد برای انجام رفتارهای پرخطر و تهاجمی کاهش و نقش مهمی در تصمیمگیریهای افراد در شرایط مختلف دارد. همچنین قدرت غلبه بر پیشامدهای هیجانی و عاطفی و روانی افراد را بالا میبرد (فرانزینی، ریبل و ونگفیلد 2005). در يك مطالعه مالتبي (1998) با بررسي جهتگيريهاي ديني و رابطه آن با خوشبختي رواني دريافتند كه دينداري فردي و جهتگيري دروني نسبت به دين همبستگي مثبتي با خوشبختي رواني و عزت نفس دارد. در اين مطالعه همچنين مشخص شد كه تكرار اعمال ديني به صورت فردي مانند دعا كردن و نماز، بيش از جهتگيري كلي نسبت به دين در خوشبختي رواني نقش دارد و الگوي مقابله ديني درك رابطه بين دين و خوشبختي رواني را كامل مي سازد. ميلر در سال ١٩٩٧ (به نقل از بائومل ، ٢٠٠٠) تحقيقي برروي ٨١ مادر و ١٥١ كودك متعلق به آنها در يك بازه زماني١٠ ساله انجام داد. نتايج كار او نشان داد كه مادران مذهبيتر ٨١ درصد كمتر از مادران ديگر دچار افسردگي شدند. دختران مادران مذهبي ٦٠ درصد كمتر از دختران مادران غيرمذهبي و فرزندان پسر مادران مذهبي ٨٤ درصد كمتر از فرزندان پسر مادران غيرمذهبي دچار افسردگي شده بودند. کوئنيگ (۲۰۰۴) بيان ميكند كه تا قبل از سال ٢٠٠٠ بيش از ٧٠٠ تحقيق كمي در حيطة رابطه بين معنويت و دین با سلامتروان صورت گرفته است كه نزديك به ٥٠٠ مورد از آنها وجود رابطه بين دينداري با سلامتروان و حمايت اجتماعي را تأييد كردهاند. نكته قابل توجه ديگر اين است كه تنها در فاصله سالهاي ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٢ بيش از ١١٠٠ پژوهش و بازنگري در اين حيطه منتشر شده است. اين مساله نشاندهندة افزايش علاقه محققان به بررسي در حيطه مورد نظر است. وي با تحليل پژوهشهاي موجود در اين زمينه به نتايج زير نايل گرديد: از ١١٤ تحقيق كمي انجام شده كه به بررسي رابطه بين دينداري با هيجانات مثبت و روابط اجتماعي مناسب پرداخته بودند، ٩١ مورد وجود رابطة معنادار و مثبت بين آنها را تأييد كردند .از ١٦ تحقيق انجام شده در مورد رابطة بين دينداري با هدف و معنا در زندگي، ١٥ مورد گزارش كردند كه بين اين دو مقوله رابطه وجود دارد. ٣٥ تحقيق از ٣٨ تحقيق نشان دادند كه بين دينداري با ثبات و رضايت از زندگي زناشويي رابطة مثبت وجود دارد. ١9 تحقيق از ٢٠ تحقيق انجام شده حاكي از وجود رابطه مثبت بين دينداري با حمايت اجتماعي بودند. در مورد رابطة بين دينداري و افسردگي ٩٣ تحقيق انجام شده بود كه ٦٠ مورد از آنها نشان دادند بين دينداري و نشانههاي افسردگي رابطة معكوسي وجود دارد. ٦٨ پژوهش در زمينة گرايش به خودكشي، اقدام به خودكشي و موفقيتآميز بودن خودكشي و ارتباط آنها با خودكشي صورت گرفته بود كه ٥٧ مورد از آنها گزارش دادند افراد با گرايشهاي مذهبي قويتر، نگرشهاي منفي و اقدام به خودكشي کمتری داشتهاند .٣5 پژوهش از ٦٩ پژوهش نشان دادند نشانههاي اضطراب با مذهب رابطه منفي دارند. در ٩٨ تحقيق از ١٢٠ تحقيق گزارش شده بود كه بين مذهب با الكليسم و سوء مصرف مواد رابطه منفي وجود دارد. کامر (2005) به پژوهشهايي استناد كرده و بيان ميكند افراد مذهبي در مقايسه با افراد غيرمذهبي و كساني كه خداوند را سرد و بيتوجه به خود ميپندارند، كمتر احساس تنهايي كرده و كمتر به بدبيني، افسردگي و اضطراب دچار ميشوند. آنها در برابر استرسهای عمدة زندگي از بيماري گرفته تا جنگ، بهتر مقابله ميكنند و كمتر اقدام به خودكشي ميكنند. آرنيا-كيتبونكا (2009) پژوهشي در زمينه ميزان رضايت از زندگي در زنان مذهبي تايوان انجام داده است. نتايج نشان داد رابطه مثبت و معناداري بين مذهب زنان تايواني با رضايت از زندگيشان وجود دارد. در بعد اجتماعي زماني كه زنان مذهبي در فعاليت هاي گروهي از قبيل «سفرهاي گروهي» و یا «شامهاي دسته جمعي» شركت داشتند بيشتر لذت ميبردند. همچنين نتايج نشان داد زنان مذهبي تايواني كه از نظر سني در رده بالاتري بودند ترجيح میدادند بيشتر در فعاليت هاي مذهبي گروهي شركت كنند تا فعاليتهاي انفرادي مذهبي مثل دعا خواندن، مراقبه و... . نتايج تحقيق بهرامي (1381) نشان داده است كه بين جهت گيري مذهبي و عزت نفس همبستگي مثبت بالايي وجود دارد. همچنين نمرات جهتگيري مذهبي و دو جنبه حالت و رگة اضطراب داراي رابطة معكوس بودند. او بيان ميدارد كه مذهب قادر است نقش دروني در تأمين سلامت روانی افراد ايفا نمايد. از طرفي، چارچوبهاي مرجع مذهبي، مكانيزمهاي مقابلهاي، عزت نفس و اضطراب را كنترل مينمايد . ميرزماني و محمدي(1380) نيز ارزشهاي مذهبي تعدادي از بيماران رواني را مورد بررسي قراردادهاند. آنها در اين مطالعه از آزمون ارزشهاي مذهبي آلپورت براي سنجش ارزشهاي مذهبي و براي سنجش علايم رواني كهSCL90 استفاده كردند. نتايج تحقيق آنها نشان داد ارزش مذهبي در بيماران رواني به شكل معناداري كمتر از افراد گروه كنترل است. از ديگر يافتههاي تحقيق مذكور اين بود كه بين شدت اضطراب و افسردگي و ارزشهاي مذهبي همبستگي منفي و اين معناداري مشاهده شد. نتايج اين تحقيق با مطالعة خداياريفرد (1380) هماهنگ است. نتیجه این تحقيق نيز حاكي از وجود رابطهای مثبت و معنادار بين دینداری و سلامت جسماني و رواني است. از طرفي آنها دريافتند كه مذهب ميتواند در مقابله با عوامل فشارزا كمك شاياني به فرد بنمايد . در تحقيقات زير كه در مورد رابطه بين نگرش ديني، مهارتهاي مقابلهاي و سلامتروان ميباشد، عمدتاً حاكي از رابطه مثبت معنيدار بين نگرش ديني و مهارتهاي مقابلهاي مؤثر و سلامت رواني است و هرچه افراد از اعتقادات ديني بالاتري برخوردار باشند پاسخهاي مقابلهاي مسألهمدار را مورد استفاده قرار داده و استفاده از سبكهاي مقابلهاي اجتنابي با اعتقادات ديني رابطه معكوس دارد (صولتي و همكاران، 1380 ؛ قهرماني و همكاران، 1380 ؛ نجفي و همكاران، 1380 ؛ آرين، 1380؛ به نقل از منظریتوکلی و عراقیپور،1390). در چند فرضيه دين به عنوان سپري در برابر اثرات نامطلوب حوادث منفي شرايط دشوار عمل ميكند تأييد گرديد و مشخص شد كه نگرش ديني با رفتارهاي مخرب و سبكهاي مقابلهاي منفي رابطه معنیدار معكوس و با سبكها مقابلهاي كارآمد رابطه معنيدار مثبت دارد. همچنين افراد در مقابله با مشكلات شديد فردي به دعا و عبادت روي ميآوردند و رضايت خاص از نتايج و راهبردهاي مقابله ديني اظهار داشتند (اليسون وتايلور، 1998 ؛ براون و گری، 1983؛ هارد ، 1996؛ ميكنتاش، 1993؛ به نقل از منظریتوکلی و عراقیپور، 1390). 2-6- جمع بندی در این فصل به بررسی مبانی نظری مربوط به متغیرهای پژوهش یعنی تنظیم هیجان شناختی، هوش معنوی و عمل به باورهای دینی پرداخته شد. در قسمت تنظیم هیجان شناختی، ابتدا به تعریف هیجان با توجه به ابعاد آن پرداختیم. سپس ضرورت و تعریف تنظیم هیجان مورد بررسی قرار گرفت، که به طور کلی شامل همه راهبردهاي آگاهانه و غیرآگاهانه میشود که براي افزایش، حفظ،کاهش و تغيير يا تعديل مؤلفههاي هیجانی، رفتاري و شناختی یک پاسخ هیجانی به کار برده میشود. راهبردهای تنظیم هیجان که ارائه گردید عبارتند از: انتخاب موقعیت، اصلاح موقعیت، گسترش توجه، تغییر شناخت و تعدیل پاسخ. گروس (2007) تنظیم هیجان را از دیدگاه عصب روانشناسی از سه منظر مورد مطالعه قرار داده است: انگیزش برای کسب پاداش و دوری از درد، دستکاری اهمیت پاسخ و تظاهرات چهرهای هیجان. در ادامه تنظیم هیجان شناختی، شيوه شناختي دستكاري ورود اطلاعات فراخواننده هيجان که اطلاعات برانگیزانندهی هیجان را مدیریت میکند، توضیح داده شد. راهبردهای تنظیم هیجان شناختی شامل: سرزنش ديگران، پذيرش، نشخوار ذهني، توجه مثبت مجدد، توجه مجدد به برنامه ريزي، بازارزيابي مثبت، اتخاذ ديدگاه و فاجعه آميزپنداري توضیح داده شدهاند و سپس به اهمیت راهبردهای تنظیم هیجان شناختی و سلامت روان پرداخته شد. مبانی نظری هوش معنوی با تعریف هوش و عناصری که مورد توافق غالب پژوهشگران است آغاز میشود که شامل: توانایی پرداختن به امور انتزاعی، توانایی حل کردن مسائل، توانایی یادگیري میباشد. سپس به ضرورت و تعریف معنویت پرداخته شد به طور مثال شهیدی(1391) معنویت را به عنوان تلاش دائم بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگی تعریف نموده است. پس از آن به بررسی دیدگاههاي مختلف در زمینه معنویت پرداختیم. در ادامه مذهب و معنویت را متفاوت دانسته شد و هوش معنوی را به عنوان ترکیب دو مفهوم معنویت و هوش در مفهوم جدید هوش معنوي توضیح داده شد که گاردنر (1999) ترکیبی از معنویت و هوش را به چالش کشید، ایمونز (2000) تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش مطرح کند و بیان میدارد که پایههای زیست شناختی هوش معنوي را در سه سطح زیست شناسی تکاملی، ژنتیک رفتاري، و دستگاه هاي عصبی میتوان بررسی کرد. سپس در تمایز معنویت و هوش معنوی، هوش معنوی را کاربرد انطباقي اطلاعات معنوی با هدف تسهيل حل مسائل روزمره و دستيابي به هدف بیان شد. در ادامه تعاریف و مؤلفههای هوش معنوی از نظر برخی صاحبنظران تشریح شد و به مقایسه و اتباط هوش معنوی با هوشهای دیگر و جایگاه عصبی- زیستی هوش معنوی پرداخته شد. پس از آن هوش معنوی و خصیصههای روانشناختی آن که از آن جمله خودآگاهی، سلامتی، حل مسئله و اخلاق میباشد، توضیح داده شد. در نهایت مؤلفههای هوش معنوی در دین اسلام و راهكارهاي رشد و تقويت هوش معنوي از منظر آموزههاي دين اسلام مورد بررسی قرار گرفت. در قسمت مبانی نظری عمل به باورهای دینی، در ابتدا به اهمیت و تعاریفی از دین پرداختیم، به عنوان مثال دين مكتبي است كه از يكسري عقايد، اخلاق، قوانين و مقررات تشكيل شده و هدف آن راهنمايي انسان براي نيل به سعادت است (جوادي آملي، 1382) . در بررسی دین و روانشناسی، به كُنشهاي دين در حيطه روانشناختي پرداخته شد. در زمینه روانشناسی دین، مطالعات در این زمینه، در طول سال ها با فراز و نشیبهایی مواجه بوده است. در ادامه عمل به باورهای دینی، به کار بردن دستورات دین در جنبههاي سهگانه اعتقادات، عبادات، و اخلاقیات تعریف شد و اثرات باورهای دینی مورد تبیین قرار گرفت. کوئینگ (2004) ١٠ دليل براي تبيين رابطة بين دین و سلامت روان ارايه نمود و پارگامنت (1997) بیان کرد که باورهای دینی از سه طريق ميتواند در مقابله با فشارهاي گوناگون رواني و محيطي و در تنظیم هیجان شناختی مؤثر باشد. پیشینه مطالعاتی که شامل پژوهشهایی در زمینه پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی، هوش معنوی و عمل به باورهای دینی است، بیان گردید. فهرست منابع منابع فارسی احسانی، محمد. (1388). تربیت دینی در خانواده. قم: معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. احمدي، خدابخش؛ فتحیآشتیانی، علی و عربنیا، علیرضا. (1385). بررسي رابطه بين تقيدات مذهبي و سازگاري زناشويی. فصلنامه خانواده پژوهي، سال 2، شماره 5، 55-67. آذربايجاني، مسعود و موسوي اصل، سيدمهدي. (1385). درآمدی بر روانشناسی دین. قم: پژوهشكدة حوزه و دانشگاه. آذربایجانی، مسعود. (1387). تهیه و ساخت آزمون جهتگیري مذهبی با تکیه بر اسلام. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه. آرين، خديجه. (1380). رابطة دينداري و رواندرستی. اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، تهران. اژهای، جواد. (1381). نیازها در قرآن. مجله روانشناسی، سال ششم، 24 (4)، 307-323. اژهای، جواد؛ مظاهری، محمدعلی و نشاطدوست، حمیدطاهر. (1382). چگونه بنویسیم؟ (روش نگارش مقالات پژوهشی/ شیوه نگارش فارسی). تهران: سمپاد. اسماعيلي بهبهاني، منيژه. (1380). بررسي رابطه دينداري و سعادتمندي دانشجويان دانشگاههاي دولتي تهران. پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبائي. اصفهانی، راغب. (1392). مهجم المفردات الفاظ القرآن. تهران: مکتبۀ الرضویۀ. افروز، غلامعلی؛ هومن، حیدرعلی و محمودی، نسرین. (1388). بررسی عملی بودن، اعتبار، روایی و نرمیابی پرسشنامه هوش معنوی در دانشجویان. پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی. آقابابایی، ناصر؛ فراهانی، حجت اله و فاضلی مهرآبادي، علیرضا. (1390). هوش معنوي و بهزیستی فاعلی. روانشناسی دین، سال 4، شماره 3، 83-96. امینآبادی، زهرا؛ دهقانی، محسن و خداپناهی، محمدکریم. (1390). بررسی ساختار عاملی واعتباریابی پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی، مجله علوم رفتاری. دوره 5، شماره 4، 365-371. انیسی، جعفر؛ احمدی، خدابخش؛ مرزآبادی، اسفندیار آزاد؛ احمدیزاده، محمدجواد؛ ملکی، مهدی؛ ابراهیمی، فائزه و کشاورز افشار، حسین. (1392). ارتباط هوش معنوی با میزان التزام عملی به اعتقادات دینی درکارکنان. مجله علوم رفتاری، دوره 7، شماره 2. بديع، على؛ سوارى، الهام؛ باقرى دشت بزرگ، نجمه؛ لطيفى زادگان، وحيده. (1389). ساخت و اعتباريابى پرسشنامه هوش معنوی. اولين همايش ملى روانشناسى دانشگاه پيام نور، تبريز. برجعلی، زهرا. (1389). بررسی رابطه هوش معنوی با جهتگیری مذهبی و هویت شخصی در دانشجویان دانشگاههای دولتی شهر تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته روانشناسی عمومی، دانشکده روانشناسی، دانشگاه الزهراء تهران. بهرامی احسان .(1381). رابطه بين جهت گيري مذهبي، اضطراب و حرمت خود. روانشناسي ، ج ٦ ، شماره 4، شماره 24، ص 45-53. پورافکاری، نصرتاله. (1375). نشانهشناسی بیماریهای روانی. چاپ ششم، تهران: انشارات آزاده. جانمارشال، ریو. (2005). انگیزش و هیجان، ترجمه یحیی سید محمدی (1386). ویراست چهارم، تهران: نشر ویرایش. جوادي آملي، عبدالله. (1382). تفسير قرآن كريم. جلد 6، مركز نشر اسراء. جيمز، ويليام. (1372). دين و روان. ترجمه مهدي قائمی. تهران: انتشارات آموزش و پرورش انقلاب اسلامي. چراغی، مونا و مولودی، حسین. (1385). رابطة بين ابعاد مختلف دينداری و سلامت عمومی در دانشجويان دانشگاه اصفهان. مجلة پژوهشهای تربيتی و روانشناختی، سال 2، شماره ۲ ، شمارة پياپي ۶، 1-22. حسنی، جعفر و میرآقایی، محمدعلی. (1391). رابطه راهبردهاي تنظیم شناختی هیجان با ایدهپردازي خودکشی. روانشناسی معاصر، 7 (1)، 61-72. حسنی، جعفر؛ آزاد فلاح، پرویز؛ رسولزاده طباطبایی، سیدکاظم و عشایری، حسن. (1387). بررسي راهبردهاي تنظيم شناختي هيجان بر اساس ابعاد روان نژندي گرايي و برو نگرايي. تازه هاي علوم شناختي، سال 10 ، شمارة4 ، 1-13. حسینچاری، مسعود و ذاکری، حمیدرضا. (1389). تاثیر زمینههای تحصیلی دانشگاهی، علوم دینی و هنری بر هوش معنوی؛ کوششی در راستای رواسازی و پایاییسنجی مقیاس هوش معنوی. فصلنامه اندازهگیری تربیتی. حیدری، ناصر. (1390). رابطه سبکهای ابراز هیجان و تابآوری در برابر مصرف مواد مخدر در دانش آموزان پسر دبیرستانی. پایاننامه ارشد مشاوره دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. خداپناهی، م ك؛ و خوانين زاده نيروي، م. (1379). بررسي ساخت شخصيت در جهت گيري مذهبي دانشجويان. مجله روانشناسي. خداياري فرد، محمد و همكاران. (1378). گزارش نهايي طرح پژوهش تهيه مقياس اندازه گيري اعتقادات و نگرش مذهبي دانشجويان. تهران: دانشگاه صنعتي شريف. خدایاریفر، محمد. (1380). گستره پژوهشهاي روان شناختي در حوز ۀ دين. انديشه و رفتار، جلد6، شماره 4، نسخه 24، 45-53. خوانینزاده، مرجان؛ اژهای، جواد و مظاهری، محمدعلی. (1384). مقایسه سبک دلبستگی دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی. مجله رونشناسی، سال9، شماره 3، 227-247. داوودی، محمد. (1385). نقش معلم در تربیت دینی. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه. دلاور، علی. (1387). احتمالات و آمار کاربردی در روانشناسی و علوم تربیتی. چاپ سوم تهران انتشارات رشد. رایگان شلمانی، رویا؛ خداكرمي، ناهید؛ حسنزاده خوانساری، سیدمهدی و اکبرزاده باغبان، علیرضا. (1391). ارزیابی سلامتروان مادران با بارداری پرخطر و کم خطر. مجله علمي سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران، دوره30 ، شماره 4. رجایی ، علیرضا ؛ بیاضی، محمدحسین و حبیبی پور، حمید. (1387). پرسشنامه باورهاي اساسی دینی. تربت جام: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربت جام. رجایی، علیرضا. (1389). هوش معنوي دیدگاهها و چالشها. پژوهشنامه تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربتجام، شماره 22، 22-44. رفيعي، بهاره؛ اكبرزاده، مرضيه؛ اسدي، نسرين و زارع، نجف. (1392). مقايسه تأثير آموزش دلبستگي و آرام سازي بر اضطراب سه ماهه سوم حاملگي و افسردگي پس از زايمان در زنان نخست باردار. مجله دانشكده پرستاري و مامايي دانشگاه علوم پزشكي تهران (حيات)، دوره 19 ، شماره 1. روحانی، عباس و معنویپور، داوود. (1387). رابطة عمل به باورهاي ديني با شادكامي و رضايت زناشويي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد مباركه. فصلنامه دانش و پژوهش در روانشناسي، شمارة 35و 36، 189-206. زاهد بابلان، عادل و معینیکیا، مهدی. (1389). بررسی هوش معنوی و هویت دینی در بین دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی. گزارش پژوهشی، دانشگاه محقق اردبیلی. ساغرواني، سيما. (1388). هوش معنوي. تهران: انتشارات آهنگ قلم. سامانی، سیامک؛ سهرابی شگفتی، نادره و منصوری، سپیده السادات. (1390). نقش واسطهگری تنظیم شناختی هیجان برای سبک والدگری و مشکلات هیجانی. روشها و مدلهای روانشناختی، سال 1، شماره 3. سراجزاده، سید حسین. (1384). بررسی تعریف عملیاتی دینداری در پژوهشهای اجتماعی، چالشهای دین و مدرنیته، مباحثی جامعه شناختی در دینداری و سکولار شدن. چاپ دوم، تهران: انتشارات طرح نو. سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس و حجازی، الهه. (1385). روشهای تحقیق در علوم رفتاری. چاپ سیزدهم، تهران: آگاه. سهرابي، فرامرز. (1387). مباني هوش معنوي. فصلنامه سلامت روان، سال 1، شماره 1، 14-18. شاهنظری،مهدی. (1385). رابطه بین ویژگیهای شخصیتی (روانرنجور خویی، برونگرایی، گشودگی به تجربه، توافق گرایی، وجدان گرایی) با عمل به باورهای دینی در دانشجویان مقطع کارشناسی در دانشگاههای دولتی تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه علامه. شلمزاري، عبدالله و معتمدي، عبدالله. (1380). رابطه هوش، نگرشهاي مذهبي و رويدادهاي زندگي با سالمندي موفق در شهر كرد. پاياننامه دكتري دانشگاه تربيت مدرس تهران. شهابیزاده، فاطمه و مظاهری، محمدعلی. (1390). دلبستگی ادراک شده دوران کودکی، کنشوری خانواده و مقابله مذهبی. روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی، سال 8، شماره31، 221-233. شهبازي، آناهيتا. (1375). بررسي رابطه جهتگيري مذهبي دروني و بروني و سلامتروان. پاياننامه كارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن. شهیدی، شهریار. (1379). روان درمانی و معنویت. سخنرانی ماهانه انجمن روان شناسی ایران، تهران، فرهنگسراي اندیشه. شهیدی، شهریار؛ فرجنیا، سعیده. (1391). ساخت و اعتباریابی پرسشنامه سنجش نگرش معنوي. روانشناسی دین، سال 5، شماره 3، 97-115. صادقی، منصوره السادات؛ مظاهری، محمدعلی. (1384). اثر روزهداری بر سلامت روان. مجله روانشناسی، سال 9، شماره3، 292-309. صمدي، پروين. (1387). هوش معنوی. انديشه نوين تربيتي، دوره 2، شماره3 و4، 99-114. عبداله زاده،حسن؛ باقرپور، معصومه؛ بوژمهراني، سمانه و لطفي؛ محدثه. (1388). هوش معنوي، ترجمه و تاليف، انتشارات روان سنجي. عبدی، سلمان؛ باباپور خيرالدين، جلیل و فتحي، حیدر. (1389). رابطه سبك هاي تنظيم هيجان شناختي و سلامت عمومي دانشجويان. مجله علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي ارتش جمهوري اسلامي ايران، سال 8، شماره 4، 258-264. عزیزی، سمیه. (1390). مقایسه عمل به باورهای دینی و راهبردهای کنارآمدن با مشکل در دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی دخترانه شهر تهران با رویکرد متفاوت به تربیت دینی. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی. عسگریوزیری، علی؛ زارعیمتین، حسن. (1390). هوش معنوي و نقش آن در محیط کار با تأکید بر آموزههاي دینی. اسلام و پژوهشهای مدیریتی، سال 1، شماره 3، 63-90. فتاحی، مهدی؛ و فرهنگی، علی اکبر. (1387). هوش معنوي. وحدت بخش دیگر انواع هوش. مدیریت و توسعه، شماره 37، 95-110. فروزنده، نسرين. (1377). بررسي ميزان شيوع و عوامل مستعدكننده افسردگي پس از زايمان در زنان مراجعه كننده به مراكز بهداشتي درماني شهري شهرستان شهركرد، پاياننامه كارشناسي ارشد پرستاری، دانشگاه علوم پزشكي اهواز. كدخدا، محمد و جهاني، حوريه. (1389). منطقپذيري هوش معنوي در فرايند تصميمگیری. سومين كنفرانس ملی خلاقيتشناسي، تريز(TRIZ) و مهندسی مدیریت نوآوري ايران. كريم الهي، م و آقا محمدي، م. (1383). بررسي ارتباط بين اعتقادات مذهبي و افسردگي در دانشجويان پرستاري دانشگاه علوم پزشكي اردبيل. مجلة علمي پژوهشي طب و تزكيه، شمارة 53، 62-65. كوشا، محمدعلي. (کوشا، 1376). پايه شناسي دين. قم: انتشارات پارسيان. كويينگ، هارولد. (1997). آيا دين براي سلامتي شما سودمند است؟. ترجمه بتول نجفي. (1380). تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي. گلزاری، محمود. (1379). تهیه ابزارهایی جهت سنجش: عمل به باورهای دینی و انواع حیا و بررسی رابطه دینداری و حیا با ویژگیهای شخصیت و سلامت روان. پایاننامه دکتری روانشناسی عمومی، دانشگاه علامه. گلزاری، محمود. (1382). فرم تجديد نظر شده مقياس عمل به باورهاي ديني (معبد 2)، چكيدة مقالات همايش مباني نظري و روا نسنجي مقياسهاي دينی، تهران،مؤسسة پژوهشي حوزه و دانشگاه. گلستانه، افسون و سروقد، سیروس. (1391). نقش واسطهای نگراني در رابطه بین راهبردهای نظمدهي شناختي هیجان و افسردگي و اضطراب. روان شناسي تحولي، روان شناسان ايراني، سال 9، شماره 53. محمودعلیلو، مجید؛ قاسمپور، عبداله؛ عظیمی، زینب؛ اکبری، ابراهیم و فهیمی، صمد. (1391). نقش راهبرهای تنظیم هیجانی در پیشبینی صفات شخصیت مرزی. انديشه و رفتار، دوره 6، شماره 24. مشهدی، علی؛ میردورقی، فاطمه و حسنی، جعفر. (1390). نقش راهبردهاي نظمجويي شناختي هيجان در اختلالهاي درونيسازي كودكان. مجله روان شناسي بالينی، سال 3، شماره 3. مصباح، محمدتقی. (1380). راههاي تقویت ایمان و معنویت. سلسله سخنرانیهاي استاد در جمع طلاب علوم دینی، برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی استاد. مطهری، مرتضی. (1386). انسان در قرآن. چاپ بیست و ششم. تهران: انتشارات صدرا. منظری توکلی، علیرضا، عراقیپور، نجمه. (1390). بررسي رابطه بين دينداري و شادكامي در بين دانشجويان دختر دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان. فصلنامه روانشناسي تربيتي، شماره 19، سال 6. موسوي اصل، سیدمهدي. (1387). نقش رفتارهاي دینی در بهداشت روانی. فصلنامه روانشناسی و دین، شماره1. میرزمانی، سید محمود و محمدی، محمدرضا. (1380). تحقيقي پيرامون ارزش مذهبي در گروهي از بيماران رواني براساس تست مطالعه ارزشهاي آلپورت، ورنن و ليندزی. مجله حكيم، جلد 4، شماره 1، 51-58. میرشمسی، فاطمه. (1388). بررسی هوش معنوی با کیفیت زندگی دانشجویان فنی مهندسی دانشگاههای دولتی و آزاد یزد، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی. نارویینصرتی، رحیم. (1390). دین و معنویت نگاهی دینی- روان شناختی، مبانی نظري مقیاس هاي دینی، گزیده مقالات همایش مبانی نظري و روانسنجی مقیاس دینی. به کوشش محمدرضا سالاري فر، مسعود آذربایجانی، عباس رحیمی نژاد، تهران: حوزه ودانشگاه. نیکلاس بریس، ریچارد کمپ و رزمری سنلگار. (1391). تحلیل دادههای روانشناسی با برنامه اس پی اس اس. ترجمه خدیجه علیآبادی و سیدعلی صمدی. تهران: نشر دوران. نیکویی، مریم و سیف، سوسن. (1384). بررسی رابطه دینداری و رضایت زناشویی. فصلنامه علمی پژوهشی تازههای پژوهشی مشاوره، جلد 4، شماره 13. واثق، بهاره. (1390). هوش معنوي هوش یکپارچه کننده، کاربردهاي هوش معنوي. پایگاه نداالحق، 1-10. وست، ویلیام. (1999). رواندرمانی و معنویت. ترجمه شهیدی و شیرافکن. (1383). تهران: نشر رشد. وولف، دیوید. ام. (1386). روانشناسی دین. ترجمه محمد دهقانی. تهران: رشد. یعقوبی، ابوالقاسم. (1389). بررسی رابطۀ هوش معنوي با میزان شادکامی دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان. پژوهش در نظامهاي آموزشی، شماره 9.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه فایل صدرا دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید